بر تابلوی سر درِورودیِ درمانگاه نوشته شده بود: ” مرکز بررسی و تحقیق بیماری های پوستی” درمانگاهی با تعدادی اتاق و تخت برای نگه داری بیماران جذامی که بیماران پوستی هم به عنوان بیماران سرپائی مراجعه می کردند. سال ۱۳۶۱ بود و من برای مدتی تنها پزشک این درمانگاه بودم.
گفت: ” من به خاطر جوش های روی صورتم اومدم، اما افسردگی بیشتر آزارم میده، دیگه انگیزه و امیدی برای ادامه کار و زندگی ندارم”
شبیۀ ” فردین” بود، با قامتی بلندتر و زنگ صدائیِ دلنشین.
خیره و سرد در چشم های من توصیه ها را گوش کرد، نسخه اش را گرفت و رفت.
او رفت و دولت آبادی نگهبان درمانگاه آمد.
” آقای دکتر هوای این فردین مارو داشته باش، خیلی با حاله، شبای عید حاجی فیروز میشه، قهوه خونه های پُل سیمان و شابدول عظیم رو بیشتر شبا با جوک و لطیفه و شعر خوونی می ترکونه”
قراربود سه هفته بعد برگرده ببینمش. نیامد.
سراغش را از دولت آبادی گرفتم
” خبری ازش نیست، آب شده رفته تو زمین”
و…
” فردین” بچه های سرپُل سیمان و شاه عبدالعظیم وقتی به یادم آمد که داشتم در بارۀ کارها و زندگی ” رابین ویلیامز” می خواندم، به روایتی یکی از بزرگترین کمدین های تمام ادوار که باراک اوباما در سوگ او گفته بود:” او ما را به خنده واداشت، به گریه واداشت،او توانست در نهایت تمام عناصر روح انسان رابه تآثر وا دارد” … رابین ویلیامز را افسردگی به خودکشی واداشت.
……
ویدیو: آقا رشید کمدین، ظنز پرداز و بازیگر