پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳

پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳

فروپاشی رژیم اسد با پیاده کردن اقتصاد نئولیبرالیستی آغاز شد! – سیامک کیانی

پیش‌گفتار

رژیم دیکتاتوری اسد واژگون شد، ولی نه به دست توده‌های سوری و انقلاب مردم، بل‌که با کمک نیروهای شورشی سازمان‌دهی شده از سوی دشمنان مردم سوریه. فروپاشی رژیم ستم‌گر اسد مانند تلخی لیمویی می‌ماند که   بیش‌تر از شیرینی در دهان می‌ماند. نیروهای که با مردم سوریه همبستگی دارند و ضدامپریالیست هستند، نمی‌توانند بدون نگرانی از آینده سوریه به جشن و پای‌کوبی بپردازند. این فروپاشی بیش‌تر به واژگونی رژیم صدام در عراق می‌ماند، تا انقلاب بزرگ مردمی بهمن ما.

همان‌گونه که سمر یزبک، نویسنده، شاعر و روزنامه‌نگار چپ‌گرای سوری گفته‌است: “سرنوشت کشور ما وابسته به رژیم‌ها و دولت‌های خارجی است؛ ایالات متحده، ایران، ترکیه، روسیه، اسراییل… این کشورها نقش کلیدی در تعیین آینده سوریه دارند.”” آینده کشور می تواند به مسیرهای مختلفی، از جمله به طرف خطرات بزرگ، برود.”(گاردین – اخبار روز: لیلا افتخاری)

سرنوشت آینده هر کشور و خلقی که از سوی دیگران نوشته می‌شود، نمی‌تواند آینده خوب و شایسته‌ای برای مردم آن کشور فراهم کند.

هنگامی که ما شرایط امروزی سوریه را بررسی می‌کنیم، نباید شرایط تاریخی و سازه‌های درون- و برون‌مرزی را فراموش کنیم. رسانه‌های غربی هنگام بررسی فروپاشی رژیم اسد، سخن‌های فراوانی از دست‌گاه ستم و زندان و شکنجه او می‌گویند. آن‌ها آگاهانه سخنی از گرایش سرمایه‌داری رو به افزایش دولت اسد در بیست سال گذشته نمی‌گویند و نمی‌نویسند. رسانه‌های کشورهای امپریالیستی به دنبال پژوهش در باره‌ی چرایی طبقاتی و اقتصادی آغاز شورش‌ها و خیزش‌های سال ۲۰۱۱ که آن‌چنان دامنه گسترده‌ای به خود گرفته‌بود نیستند.

راستش این است که هنگام شورش‌های سال ۲۰۱۱ دیکتاتوری در سوریه در هم‌سنجی با سال‌های پیش از ۲۰۰۰ کم‌تر بود، ولی اقتصاد آن به تندی به سوی وابستگی به بازار جهانی می‌رفت. اسد بیش از پیش با پیاده کردن اقتصاد نئولیبرالیستی به منافع ملی کشور و خلق‌های سوریه پشت کرد. نسخه نئولیبرالیستی برای کشورهای پیرامونی (در حال رشد) خیلی ساده است.

نهادهای امپریالیستی برای وام دادن به دنبال کم‌توان کردن و حتا نابودی زیرساختارهای اقتصادی- اجتماعی کشور هستند. پس از آن‌که این کارهای «اصلاحاتی» به سنگ خورد و مردم را به شورش کشاند آن‌ها با کمک ارتش‌های کشورهای خود از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرند و شورشیان را سازمان‌دهی  می‌کنند و به آن‌ها جنگ‌افزار می‌دهند. آن‌ها همین کار را در لیبی کردند و برنامه آن‌را در بلاروس هم داشتند که با پشیمانی به هنگام دولت بلاروس از پیاده کردن نئولیبرالیسم نتوانستند که به آشوب‌آفرینی در این کشور دست زنند.

بگذارید نخست نگاهی کوتاه به تاریخ سوریه داشته باشیم؛ پس از آن پیامدهای ناگوار پیاده کردن اقتصاد نئولیبرالیستی را بررسی کنیم و در پایان به واکاوی منافع ژئوپولیتیک کشورهای گوناگون بپردازیم.

تاریخ سوریه

سوریه در دوران باستان جای‌گاه تمدن‌های بزرگی چون سومری‌ها، اکدی‌ها، آشوری‌ها، بابل‌ها و فنیقی‌ها بوده‌است. سوریه در دوران روم یکی از استان‌های مهم این امپراتوری شد. در سال ۶۳۶  میلادی، پس از جنگ یرموک، مسلمانان سوریه را گرفتند.

سوریه از سده ۱۶ میلادی تا پایان جنگ جهانی نخست در ۱۹۱۸ بخشی از امپراتوری عثمانی بود که  بر منطقه فرمان‌روایی  داشت. این کشور پس از جنگ جهانی نخست در بند زنجیر فرانسه گرفتار شد. سوریه  در ۱۷ آوریل ۱۹۴۶ (۲۸ فروردین ۱۳۲۵) از زیر یوغ استعماری فرانسه رها شد و استقلال یافت. سوریه پس از استقلال، با چالش‌های سیاسی و اجتماعی بسیاری روبرو بود که دهه‌ها جای پای خود را بر روند روی‌دادهای درون و پیرامون کشور گذاشت.

پس از استقلال در سالهای (۱۹۴۶-۱۹۷۰)، سوریه با یک دوره ناپایدار سیاسی و چندین کودتا روبرو شد. دولت‌های گوناگون نتواستند ساختار اجتماعی و سیاسی پایدار را بنیان‌گذاری کنند. در این دوره، ائتلاف‌ها و ائتلاف‌شکنی‌ها میان گروه‌های گوناگون سیاسی انجام شد که حزب بعث، نقش مهمی در آن ها داشت.

حزب بعث در سال ۱۹۶۳ دست‌گاه دولتی را در سوریه به دست گرفت و در سال ۱۹۷۰، حافظ اسد با کودتای نظامی رییس جمهور شد. او تا سال ۲۰۰۰ رئیس‌جمهور سوریه بود و سیستم حکومتی سوریه را بر پایه دیکتاتوری حزب بعث و کنترل نظامی استوار کرد.

اقتصاد سوریه بیش‌تر  بر پایه کشاورزی، به ویژه تولید پنبه، گندم و دانه‌های روغنی، و هم‌چنین نفت بود. اگرچه نفت در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ سرچشمه‌های بنیانی درآمد کشور شد، ولی اقتصاد هم‌چنان بر پایه بخش کشاورزی و صنعت خُرد بود. در آغاز، حافظ اسد سیاست‌های سوسیالیستی مانند و غیرسرمایه‌داری را در پیش گرفت که دربرگیرنده ملی‌سازی صنعت‌های کلیدی مانند نفت، بانک‌ها، و صنعت‌های بزرگ بود.

سیستم اقتصادی حافظ اسد که از ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ در سوریه فرمان‌روا بود، بخش دولتی نیرومند داشت و نقش دولت در بخش‌های دیگر هم خیلی پررنگ بود.

دولت بخش‌های گوناگون اقتصادی، مانند کشاورزی، انرژی و صنعت، را در دست خود داشت و بیش‌تر شرکت‌ها و نهادهای بزرگ هم زیر بازرسی دولت بود. هم‌چنین زمین‌های کشاورزی بزرگ پس از انجام برنامه‌های اصلاحات ارضی به مالکیت دولت درآمدند و بخشی هم میان کشاورزان تنگ‌دست پخش شدند. دولت برنامه‌هایی برای پشتیبانی از کشاورزان کوچک و پایه‌گذاری کشت‌زارهای دولتی بزرگ برای خودکفایی پیاده کرد. بخش کشاورزی برای اقتصاد سوریه بسیار برجسته بود، ولی با چالش‌هایی مانند خشک‌سالی، کم‌بود  آب و ناکارآمدی روبرو بود.

در دوران اسد، دولت سوریه کنترل بر بازرگانی برون‌مرزی داشت. واردات خیلی کم بود و دولت تصمیم‌گیرنده در باره‌ی واردات کالاهای بنیانی و صادرات بود. سیاست‌های اقتصادی حافظ اسد به سوی خودکفایی می‌رفت، به‌ گونه‌ای که بسیاری از فراورده‌های کشاورزی و صنعتی در درون کشور تولید می‌شدند. صنعت نفت یکی از مهم‌ترین سرچشمه درآمدی دولت سوریه  و زیر  کنترل دولت بود. صادرات نفت، به ویژه در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، بخش بزرگی  از درآمدهای ارزی کشور را فراهم می‌کرد. دولت سوریه در دوران حافظ اسد به فراهم‌ کردن خدمات اجتماعی مانند بهداشت، آموزش و مسکن برای بخش بزرگی از جامعه پرداخت. دولت با برنامه‌های اقتصادی گوناگون مانند پایه‌گزاری  صنعت‌های  بزرگ دولتی و برنامه‌های آبادانی بیکاری را کاهش داد، ولی فساد گسترده و ناکارآمدی در بسیاری از این برنامه‌ها از کارایی آن‌ها کاست. حافظ اسد از دوستی با کشورهای سوسیالیستی  (به‌ویژه اتحادیه جماهیر شوروی) برای نیرومندتر کردن اقتصاد کشور بهره‌برداری می‌کرد.

پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، در سوریه در دهه‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، “اصلاحات اقتصادی” نئولیبرالیستی آغاز شد، مانند “آزادسازی اقتصادی”، که چالش‌های فراوانی برای مردم تنگ‌دست و لایه‌های پایینی فراهم کرد. نرخ بیکاری بالا و بحران آب و زمین‌های کشاورزی مایه فشار بر زندگی مردم شد.

پس از درگذشت حافظ اسد در سال ۲۰۰۰، بشار اسد رییس‌جمهور سوریه شد. او در آغاز برخی اصلاحات سیاسی را انجام داد، ولی نئولیبرالیسم اقتصادی را دنبال کرد و حتا افزایش داد. در این دوره، ناخرسندی مردم  از فشار اقتصادی و فساد و کم‌بود آزادی سیاسی افزایش یافت.

سیاست‌های نئولیبرالیستی

در شورش‌های سوریه در سال ۲۰۱۱، سازه‌های گوناگونی مانند اقتصاد نئولیبرالیستی نقش بزرگی داشتند. این اصلاحات در  دهه ۲۰۰۰ آغاز شدند، هدفشان پیاده کردن ددمنشانه اقتصاد سرمایه‌داری بود، که پیامدهای اجتماعی منفی بسیاری برای طبقه‌کارگر و لایه‌های پایینی داشتند.

این اصلاحات شکاف بین نخبگان پول‌دار و دیگر لایه‌های جامعه را گسترش داد. منافع رویش اقتصادی بیش‌تر در شهرهای بزرگی مانند دمشق و حلب و به سود لایه‌های بالایی جامعه بود، ولی روستایی‌ها و تنگ‌دستان‌ شهری از این رویش بهره‌ای نبردند.

این سیاست‌های اقتصادی، هم‌راه با سرکوب سیاسی و خشک‌سالی، شرایطی ناپایدار فراهم کرد. ناخشنودی از سختی‌های اقتصادی و نابرابری یکی از دلیل‌های بنیانی شعله‌ور شدن جنگ در سوریه بود.

بسیاری از اصلاحات نئولیبرالیستی در سوریه به سفارش نهادهای مالی امپریالیستی مانند بانک‌جهانی و صندوق بین‌المللی پول (IMF) پیاده شد. این نهادها سوریه را از یک اقتصاد دولتی و سوسیالیستی مانند به دور کرده و دولت را برای برپایی یک اقتصاد وابسته بر بازار انگیزه دادند. سفارش‌های آن‌ها برای پیوند سوریه در اقتصاد جهانی و کشاندن سرمایه‌گذاری برون‌مرزی به کشور بود.

بانک‌جهانی و صندوق بین‌المللی پول از کاهش نقش دولت در مدیریت اقتصاد پشتیبانی کردند که مایه خصوصی‌سازی و آزادسازی مقررات در بخش‌های گوناگون شد. یکی از دستورهای بنیانی این نهادهای امپریالیستی کاهش یارانه‌ها با هدف کاهش کسری بودجه دولت بود. در سوریه، این برنامه یارانه‌های کالاهای پایه‌ای مانند خوراک و سوخت را به کاهش داد که برای مردم تنگ‌دست و تهی‌دست بسیار ناگوار بود. هم‌زمان کمک به بخش کشاورزی هم کاهش یافت.  بانک‌جهانی از باز کردن اقتصاد سوریه به سوی بازرگانان و سرمایه‌گذاری جهانی پشتیبانی کرد که دربرگیرنده کاهش تعرفه‌ها و برداشتن کنترل گُمرگی بود. این کار صنعت تولیدی کم‌توان کشور به رهبری بورژوازی ملی را نابود کرد و به افزایش بیکاری کمک کرد.

یکی دیگر از سفارش‌های بانک‌جهانی لاغر کردن دولت بود که بخش خصوصی را گسترش داد و به کاهش وابستگی به کارهای دولتی انجامید. این کار لرزه به اندام کارکنان دولتی و خانواده‌های آن‌ها که پای‌گاه اجتماعی دولت بودند انداخت. دولت سوریه بسیاری از شرکت‌های دولتی را به فروش گذاشت که بیشتر آن‌ها به دست نخبگان سیاسی افتاد. این کار دست‌رسی به کارهای پایدار بخش دولتی را که یکی از پایه‌های اقتصاد سوریه بود، کاهش داد.

نهادهای امپریالیستی پیش‌نهادهایی برای دگرگونی سیاست‌های کشاورزی از روی‌کردهای دولتی به روی‌کردهای بازار دادند  که  به معنای کاهش کمک از کشاورزان کوچک بود. این‌کار کشاورزان کوچک را که همیشه از پشتیبانی دولت برخوردار بودند نه تنها ناخشنود کرد بل‌که انگیزه تولید کشاورزی در درون کشور را هم از میان برد و کشور را با کم‌بود کالاهای خوراکی روبرو کرد. اصلاحات نئولیبرالیستی کمک دولت از کشاورزی، به ویژه یارانه‌های آبیاری و کودهای شیمیایی را کاهش داد. این کاهش کمک در کنار خشک‌سالی سالهای (۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰)، بسیاری از کشاورزان روستایی را به کوچ به شهرها واداشت کرد که مایه  افزایش بیکاری و تنگ‌دستی شهری شد.

این سیاست‌ها که با هدف ویران‌سازی اقتصاد غیرسرمایه‌داری  سوریه برنامه‌ریزی شده‌بودند، پیامدهای منفی بزرگی  برای آسیب‌پذیرترین لایه‌های جامعه داشتند. درآمیزی سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالیستی  با مدیریت نادان و ناکارا، فساد و سرکوب سیاسی، شکاف طبقاتی و نابرابری اقتصادی را افزایش داد، روستاییان را به پیرامون شهرها راند و شبکه‌های اجتماعی کمکی را نابود کرد. این ناخشنودی‌ها هم‌راه با افزایش بهای کالاهای خوراکی، شرایطی را فراهم کرد که به شورش‌های گسترده در سال ۲۰۱۱ انجامید.  

همان‌گونه که می‌بینیم دولت سوریه با پیاده کردن اقتصاد نئولیبرالیستی بخش بزرگی از پای‌گاه اجتماعی خود که دربرگیرنده کشاورزان خُرد، بورژوازی ملی، کارمندان دولتی و تنگ‌دستان شهری و روستایی بود را از دست داد و خود را در برابر دشمنان درون و برون از مرزها آسیب‌پذیر کرد.

سوریه یک جامعه‌ای با خلق‌ها و مذهب‌های گوناگون است. بیش‌تر مردم مسلمان سنی هستند، ولی بخش کوچک و نیرومند چون علوی‌ها، دروزی‌ها، مسیح‌یان و کُردها نیز در کشور زندگی می‌کنند. حزب بعث زیر رهبری حافظ اسد به ویژه از علوی‌ها بود که مایه افزایش تنش‌ها با دیگران در جامعه شد. سوریه با تحریم‌های اقتصادی از سوی کشورهای غربی و به ویژه امریکا متحده روبرو شد که پیامد منفی بر اقتصاد کشور داشت.

باید به یاد داشت که داشتن چنین شرایط ناگوار و شکننده درون‌مرزی در خاورمیانه مانند بو کشیدن خون از سوی کوسه، همسایگان ددمنش را به یورش انگیزه می‌دهد. دولت‌های امریکا، اسراییل، کشورهای واپس گرای خلیج فارس و ترکیه از این آشفته بازار به سود منافع ژئوپولیتیکی خود سود جستند و به تندی نیروهای مذهبی را علیه دولت سازمان‌دهی کردند و به آن‌ها جنگ‌افزار دادند. کنش‌های پرخاشگر و تند این‌کشورها نگذاشت که گروههای خردمند در دولت بتوانند چالش‌های سیاسی را با گفت و گو چاره‌جویی کنند. در پایان، ناپایداری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، هم‌راه با بحران‌های منطقه‌ای، و دست‌یازی امپریالیسم، صهیونیسم و واپس‌گرایان به آغاز جنگ در سوریه در سال ۲۰۱۱ تلنگر زد.

منافع ژئوپولیتیک کشورها در سوریه 

ایالات متحده

هیچ تردیدی نیست که واژگونی اسد در راستای برنامه امپریالیسم امریکا برای دگرگونی خاورمیانه بوده‌است.

امریکا هیچ‌گاه با رژیم بشار اسد دوستانه برخورد نکرده‌بود. آمریکا در سال ۲۰۱۱، زمانی که شورش‌ها به جنگ ناگوار دگرگون شد و اسلام‌گرایان تفنگ به دست از سراسر جهان به سوی سوریه سرازیر شدند و به کمک نیروهای سوری ضد اسد پرداختند، از آن‌ها پشتیبانی کرد.

امریکا که خود را سرور جهان و جهانیان می‌داند، و هر گروهی را که دلش خواست در فهرست تروریستی جای می‌دهد، هم اکنون می‌خواهد که تحریر الشام را برای پیاده کردن برنامه‌های امریکا از  فهرست تروریستی بیرون آورد. گروه تحریر الشام، که یکی از گروه‌های پیروز در روز یکشنبه گذشته بود، پیش‌تر با نام جبهه النصره شناخته می‌شد. یک سیاست‌مدار آمریکایی به «واشینگتن پست» گفت که شاید امریکا این گروه را از فهرست گروه‌های تروریستی بیرون کند تا بتواند با کمک  آن سوریه را پایدار کند. او گفت که امریکا سرگرم ارزیابی استقلال هیئت تحریر الشام از ترکیه هست. یک سیاست‌مدار دیگر آمریکایی روز دوشنبه به روزنامه «واشینگتن پست» گفت «آمریکا حذف هیئت تحریر الشام از فهرست گروه‌های تروریستی را بعید نمی‌داند تا بتواند برای ثبات و استقرار سوریه با آن تعامل کند».

جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات متحده که به زودی کناره‌گیری خواهد کرد، فروپاشی سوریه  به دست گروه‌های مانند  تحریر الشام (HTS)، را دست‌آورد بزرگ خود خواند. بایدن گفت که امریکا هواداران بشار اسد را کم‌توان کرد. او در پیامی ویدیویی از کاخ سفید در تاریخ ۸ دسامبر ۲۰۲۴ گفت که “برای سال‌ها، پشتیبانان اصلی اسد ایران، حزب‌الله لبنان و روسیه بودند. اما در هفته گذشته کمک آن‌ها فرو ریخت و هر سه کشور امروز کم‌توان‌تر  از زمانی هستند که من به کاخ سفید آمدم.”

بایدن هم‌چنین سخن از تحریم‌های سوریه، بودن نظامی ایالات متحده در این کشور و پشتیبانی از میلیشیاهای کُرد در شمال شرق گفت. او از پشتیبانی آمریکا از اسراییل در جنگ‌هایش در غزه و لبنان در برابر ایران نیز سخن گفت و افزود: “روی‌کرد ما هم سنگی نیروها  را در خاورمیانه دگرگون کرده است.”، جمله‌ای که درست مانند گفته بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسراییل، بود.

نیل شاپیرو، دست‌یار وزیر جنگ آمریکا در کارهای خاورمیانه، گفت که آمریکا هم‌چنان در شرق سوریه می‌ماند. آمریکا روز ۸  دسامبر، با هواپیماهای B-52، F-15 و A-10  به بمباران مرکز سوریه پرداخت. یک سیاست‌مدار آمریکایی به خبرنگاران گفت که امریکا با چندین کشور دیگر در خاورمیانه برای جلوگیری از افتادن جنگ‌افزار شیمیایی رژیم بشار اسد به دست «نابکاران»  هم‌کاری دارد.

اسراییل

هیچ تردیدی نیست که فروپاشی رژیم اسد از برنامه‌های بورژوازی صهیونیسم و ارتش فاشیستی آن هم بوده‌است. چند ساعت پس از افتادن دمشق به دست شورشیان، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسراییل، واژگونی رژیم بشار اسد را دست‌آوردی برای اسراییل دانست و گفت این برایند کنش‌های اسراییل علیه حزب‌الله و ایران است، که از پشتیبانان اصلی رژیم اسد به شمار می‌روند. اسراییل در ماه‌های پیش چندین بار سوریه را بمباران کرده‌بود. نتانیاهو افزود که یورش اسراییل به ایران و حزب‌الله، توانایی این نیروها را در پشتیبانی از ارتش اسد کم کرده‌است و این روند واکنشی زنجیره‌ای در منطقه پدید آورده‌است.

سخن‌گویان هیئت تحریر الشام  به رسانه اسراییلی تایمز آو اسراییل گفته‌اند که می‌خواهند که پیوند دوستانه با اسراییل داشته باشند.

نتانیاهو در بازدید از مرز اسراییل و سوریه، پیروزی اسلام‌گرایان رادیکال در سوریه را یک روز تاریخی در خاورمیانه دانست.

اسراییل که پس از جنگ شش روزه ۱۹۶۷  بلندی‌های جولان را از آنِ خود کرد، هم اکنون به دنبال گسترش دست‌یازی‌های خود است. نتانیاهو در بازدید از جولان گفت که پیمان ۱۹۷۴  دیگر ارزش قانونی ندارد، چرا که سوریه  دچار فروپاشی شده‌است و اسراییل نمی‌تواند اجازه دهد که نیروهای دشمن در این منطقه پای بگیرند. این پیمان برای آتش‌بس میان اسراییل و سوریه پس از جنگ یوم کیپور بسته شده‌بود.

بر پایه گزارش‌ها، نیروی هوایی اسراییل ده‌ها پای‌گاه نظامی و انبار جنگ‌افزار و بخشی از برنامه‌های جنگ‌افزار شیمیایی و موشک‌های بالستیک و زرادخانه‌های نظامی و نیروی دریایی سوریه را بمباران کرده‌است. یک افسر بلندپایه اسراییلی گفت که اسراییل باید  از دست‌یابی دشمن به جنگ افزارهای استراتژیک در سوریه جلوگیری کند.

ترکیه

هیچ تردیدی نیست که ترکیه در فروپاشی رژیم اسد، و به گمان بسیار با هم‌کاری نزدیک با امریکا و اسراییل، دست داشته‌است. لاوروف، وزیر خارجه روسیه در یک گفت‌وگو با تاکر کارلسون گفت که “توافقاتی که در سال‌های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ انجام شد، به دوستان ترکیه‌ای ما این امکان را داد که وضعیت در منطقه کاهش تنش ادلب را کنترل کنند و جبهه‌النصره (یک گروه تروریستی که در فدراسیون روسیه ممنوع است) را از مخالفان غیرتروریستی که با ترکیه همکاری می‌کنند، جدا کنند. به نظر می‌رسد این اتفاق نیفتاده است.” هیچ تردیدی نیست که ترکیه از کم‌توان شدن جمهوری اسلامی پس از ضربه های فراوانی که از ارتش فاشیستی اسراییل دریافت کرده و از درگیری و سرگرم بودن روسیه در اوکرایین به سود برنامه‌های ژیوپولیتیک خود سود جست.

 بر پایه گزارش رویترز، شورشیان از شش ماه پیش به ترکیه گفتند که می‌خواهند دست به انجام یک یورش بزرگ در سوریه بزنند. یورش به شمال سوریه و پس از آن به دمشق از سوی دو گروه شورشی جداگانه (HTS)  جبهه آزادی‌بخش شام و دیگری SNA است که ارتش ملی سوریه نام دارد انجام شد. SNA از شورشیان میانه رو پشتیبانی می‌کند که از کمک غرب برخوردار بوده و سال‌ها در ترکیه ماندگار بوده‌اند. ترکیه مرزهای خود را برای SNA باز کرده و به این گروه اجازه داد تا بدون هیچ‌گونه دشواری از منطقه امنیتی غیرقانونی ۴۰ کیلومتری در شمال سوریه گذر کند.

پس از ۱۳ سال جنگ در سوریه و در آستانه مرزهای ترکیه، می‌توان رئیس‌جمهور ترکیه، رجب طیب اردوغان، را  بزرگ‌ترین برنده واژگونی رژیم اسد دانست. اردوغان این روی‌داد را «واقعیت دیپلماتیک و سیاسی نو در سوریه» خواند. ترکیه با پشتیبانی از گروه‌های شورشی و پیوند با گروه‌هایی مانند تحریر الشام (HTS)، نقش برجسته‌ای در ریخت‌گیری این واقعیت داشته‌است.

ترکیه در شمال سوریه به دنبال دور کردن نیروهای کُردی از مرزهای خود و پدید آوردن  یک منطقه آرام در جنوب ترکیه است. این کشور تلاش دارد مرزهای خود را از نیروهای کُرد پاک‌سازی کند. به‌ویژه در منبج، پس از رفتن نیروهای دولتی سوریه، فشار به نیروهای کُرد سوریه دموکراتیک (SDF) افزایش یافته‌است.

ترکیه هم‌چنین فروپاشی رژیم اسد را زمان خوبی برای بازگشت ۳.۵ میلیون پناه‌جوی سوری به کشور خود می‌داند.  با این روی‌دادها، ترکیه یکی از مهم‌ترین بازی‌گران منطقه شده‌است و با کاهش نفوذ ایران و روسیه در سوریه، پیروز اصلی در این میدان شناخته می‌شود.

جمهوری اسلامی ایران

بدون هیچ تردیدی جمهوری اسلامی بزرگ‌ترین بازنده فروپاشی رژیم اسد است. جمهوری اسلامی سال‌ها بود که با کمک نیروهای جانشینی خود یک “محور مقاومت” در برابر اسراییل و امریکا در خاورمیانه پایه‌گزاری کرد. جمهوری اسلامی با از دست دادن سوریه که  یکی از مهم‌ترین متحدان آن بود، اکنون «مهم‌ترین پایگاه» خود را از دست داده‌است. سوریه نقش کلیدی در نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه شام داشت و راه پیوند آن جمهوری اسلامی با لبنان و حزب‌الله بود.

اسراییل برای کم‌توان کردن جمهوری اسلامی در منطقه، چندین فرمانده سپاه پاسداران را در سوریه کُشته است. فروپاشی اسد می‌تواند برای جمهوری اسلامی برای فرستادن جنگ‌افزار از سوی زمین  به حزب‌الله دشواری‌های فراوانی پدید آورد. این فروپاشی دست‌رسی  جمهوری اسلامی به دریای مدیترانه و جبهه روبرو در برابر اسراییل را هم سخت کرده‌است. اکنون، “محور مقاومت” کم‌توان شده‌است، به‌ گونه‌ای که حماس دیگر ترسی در اسراییل برنمی‌انگیزد  و حزب‌الله نیز توان جنگی گذشته خود را از دست داده‌است.

نگرانی اصلی جمهوری اسلامی این است که آیا جانشین بشار اسد، سوریه را با آن دشمن می‌کند.

ولی دو راه حل برای جمهوری اسلامی هنوز مانده‌است؛ یک- ساختن گروه‌های جانشینی علیه دولت نو سوریه، همان‌گونه که ترکیه و امریکا علیه دولت اسد انجام داده‌بودند. اگر سوریه نتواند نهادهای دولتی نیرومند و یک دست‌گاه سیاسی پایدار بسازد، جمهوری اسلامی به آسانی می‌تواند با پشتیبانی از گروه‌های دست ساخته دوباره نفوذ خود را در سوریه  بازسازی کند. دو- پیدا کردن دوست در میان گروه‌هایی که پیروزمندان کنونی در سوریه هستند.

چند ساعت پس از واژگونی دمشق، جمهوری اسلامی گفت که پیوند با سوریه نو باید بر پایه «روی‌کردی دوراندیشانه» دنبال شود و خواستار ساختن دولتی فراگیر شد که نماینده همه‌ی لایه‌های جامعه سوریه باشد. یک سردم‌دار جمهوری اسلامی گفت که  جمهوری اسلامی سرگرم گفت‌وگوی دیپلماتیک با رهبران نو سوریه است که روند آن در نشست در شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ارزیابی خواهد شد.

انگار جمهوری اسلامی با از دست دادن سوریه و بازگشت ترامپ به کاخ سفید آماده دوستی با رهبران نو سوریه است تا از تنش‌های بیش‌تر جلوگیری کند. کارشناسان درون کشور می‌گویند که ترامپ شاید از فروپاشی رژیم اسد برای افزایش فشارهای اقتصادی و سیاسی بر جمهوری اسلامی بهره جویی کند.

فروپاشی رژیم اسد بزرگ‌ترین ضربه را به بورژوازی نظامی و منافع بلندپایگان و افسران سپاه  زد. به گمان بسیار بورژوازی بوروکراتیک- تکنوکرات از این ضربه گیج‌کننده به بورژوازی نظامی برای نیرومند کردن جای‌گاه خود در حاکمیت سود خواهد جست. این لایه بورژوازی انگلی که خواهان تلاش‌های بیش‌تر دیپلماتیک و آشتی با غرب است، هم اکنون خود را آماده برنامه‌ریزی این سازش بزرگ می‌بیند. از سوی دیگر، نمی‌توان ددمنشی و تنش‌آفرینی  بورژوازی نظامی را دست کم گرفت و شاید این لایه بتواند که دیگر لایه‌های بورژوازی انگلی را برای دنبال کردن برنامه هسته‌ای به سوی خود بکشاند. نباید توان بورژوازی نظامی را دست کم گرفت، به ویژه این که گروه‌های جنگی شیعه عراق هم‌چنان کوشا هستند و در سیاست و امنیت این کشور نفوذ دارند. حوثی‌های یمن نیز جنگ‌جویان متحد خوبی هستند، اگر چه با افزایش یورش نیروهای زیر رهبری آمریکا روبرو هستند.

روسیه

ترامپ، رئیس‌جمهوری برگزیده امریکا، روز یکشنبه در تروث سوشال نوشت که اسد پس از آن‌که پشتیبانی روسیه را از دست داد، «از کشورش گریخت». وزارت امور خارجه روسیه نوشت که بشار اسد پیش از کناره‌گیری از ریاست جمهوری و بیرون رفتن از کشور با نشست و گفت‌وگو با رهبران شورشیان دستور جابجایی  مسالمت‌آمیز دست‌گاه دولتی را داده بود. وزارت امور خارجه روسیه نوشت که روسیه در گفت‌وگوی میان اسد و شورشیان شرکت نداشت.

با روی‌هم‌گزاری این داده‌ها می‌توان گمان کرد که روسیه می‌دانست که کناره‌گیری اسد نزدیک است.

با این همه، واژگونی رژیم بشار اسد برای روسیه می‌تواند یک شکست استراتژیک به هم‌راه داشته باشد. پای‌گاه دریایی روسیه در طرطوس، که تنها پای‌گاه روسیه در آب‌های آزاد است، برای جای‌گاه استراتژیک این کشور در مدیترانه و آفریقا برجستگی بالایی دارد. با کمک این پای‌گاه، روسیه می‌تواند به جابجایی نیروها و جنگ‌افزارهای خود به جاهای دیگر بپردازد. فروپاشی رژیم اسد، به ویژه با سرمایه‌گذاری‌های روسیه در منطقه، ضربه‌ای سنگین برای روسیه خواهد بود و در شرایطی که جنگ اوکراین هنوز پایان نیافته است، پیامدهای بزرگی برای  روسیه به هم‌راه خواهد داشت. 

ولی شرایط سوریه و سرنوشت پیوند این کشور با روسیه هنوز روشن نیست و شاید رهبران آینده سوریه خواهان هم‌کاری با روسیه  باشند، به ویژه این که بخش بزرگی از دست‌گاه دولتی اسد دست‌نخورده می‌ماند. ترکیه هم که از هواداری نیروهای شورشی سوریه برخوردار است، و سازمانده شورش آن‌ها بوده‌است نیازی به دشمنی با روسیه در این باره نمی‌بیند. الشرق الاوسط در گزارشی تا به‌دان‌جا پیش‌رفت که فروپاشی رژیم بشار اسد را برایند مهندسی شایسته روی‌دادها از سوی روسیه خواند. روشن است که اگر چنین سخنی درست باشد، روسیه پای‌گاه استراتژیک خود را پس از آمدن رژیم نو در سوریه نگه خواهد داشت.

پایان سخن 

رژیم اسد با دوری گرفتن از راه رشد غیرسرمایه‌داری و پذیرش دستورهای نهادهای مالی امپریالیستی برای پیاده کردن  اقتصاد نئولیبرالیستی، پای‌گاه اجتماعی خود را کم‌توان و در برابر دشمنان خود را آسیب‌پذیر کرد. کشورهای امپریالیستی با کمک کشورهای واپس‌گرا خلیج فارس و ترکیه از این کم توانی به سود منافع ژئوپولتیکی خود بهره‌جویی کردند و جنگ سال ۲۰۱۱ را به راه انداختند.

جای هیچ تردیدی نیست که این سرنگونی به دستور و به سود امپریالیسم انجام شده‌است. هیچ تردیدی نیست که اسراییل، ترکیه و امریکا در واژگونی اسد نقش اصلی را بازی کردند و به همین دلیل بیش‌ترین سود را خواهند برد. هیچ شکی هم نیست که جمهوری اسلامی پس از ضربه‌های بی‌شماری که از رژیم صهیونیستی اسراییل خورد توان کمک به  رژیم اسد را از  دست داده‌بود و برای همین بیش‌ترین ضربه را از واژگونی اسد خواهد خورد.

همان‌گونه که دیده‌ایم کشورهای گوناگونی منافع ژئوپولیتیکی گوناگونی در سوریه دارند. در یک سو، اسراییل و امریکا و در سوی دیگر روسیه و جمهوری اسلامی ایستاده‌اند، ترکیه هم نقش “شریک دزد و دوست قافله” را بازی می‌کند.

هنوز روشن نیست که آیا واژگونی اسد به دست نیروهای سازمان‌دهی شده کشورهای امپریالیستی و صهیونیستی به سود مردم این کشور خواهد شد یا نه؟ نیروهای “چپ” سوریه بسیار کم‌توان هستند و هیچ نقشی در این روی‌دادها نداشته‌اند. برای همین، سرنوشت مردم سوریه با برایند نبرد طبقاتی که هم اکنون در روند انجام است گره خورده‌است.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

2 پاسخ

  1. جای تعجب است که مشی توده‌ای پس از دهه‌ها تحمل شکست‌های اردوگاهی هنوز تبلیغ راه رشد غیر سرمایه‌داری را می‌کند. سیامک کیانی حتی حاضر است از تحلیل دیالکتیکی و وجود تضادهای درونی رژیم های اقمار شوروی و توازن قدرت در منطقه دست بکشد و سرنگونی یک رژیم فاسد را فقط به آمریکا و اسرائیل نسبت بدهد. ایشان بهتر است جواب بدهد که کدام مدل راه رشد غیر سرمایه داری در ۴۰ سال گذشته موفق شده است و یا تداوم داشته است. لازم به توضیح نیست که بیشتر آن اقمار از جمله افغانستان لیبی عراق سوریه اتیوپی و غیرو ویران شده‌اند. تنها مدل باقیمانده کوباست که اقتصاد رایجش خرید و فروش و یا دستفروشی کاربراتور ماشین‌های آمریکایی مدل ۵۰ یا ۶۰ است.

  2. متاسفانه مدتیست که رفقای چپ ما واژه نئولیبرالیسم را برای بعضی اقتصاد های سرمایه داری مانند ایران و سوریه در کنار امریکا بکار میبرند. جناب کیانی حال که شما مهمترین دلیل شکست اسد را در این نوع سرمایه داری تلقی میکنید لطف کرده تفاوت آنرا با اقتصاد های موجود در روسیه, چین, کانادا و کشور های اسکاندیناوی برای امثال من روشن کنید چون شیوه های سیاسی و نتایج اقتصادی و بهروری مردم در این کشور ها و حتا در میان خود کشور های نئولیبرالیست بسیار متفاوت است. اگر بجز کوبا و کره شمالی تمامی دیگر کشور ها سرمایه داریند آیا نئولیبرالیسم میتواند توضیح دهنده تفاوت های آنها در امر پیشرفت و رفاه توده ها باشد. با تشکر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *