آسیب دینی و فیلترینگ آن – بهنام چنگائی

از دید من: آسیب دینی و فیلترینگ انسانی در برابر آن، می تواند واکنش منطقی ما در برابر فیلترینگ رسانه ای رژیم باشد که بار هزینه ی آن بکول مردم بیکار و گرسنه بیش از یک میلیارد دلار است! تامگر حضرت آقا بتواند آگاهیرسانی مردمی را خفه کند. من درین نوشته کوتاه نمی خواهم به چرائی، چگونگی، زمینه و زمان پیدایش ادیان بپردازم، اگرچه می خواهم همچون همیشه پیرامون ژرفش ویرانگر دین اسلام در ایران و همچنین آسیب های جبران ناپذیر مذهب شیعی آن به مومنان ساده دل و مخالفان آزاده اش بنویسم. نقدهائی که بارها نوشته شده و در آنها به فسادها و جنایت ها، نادانپروری های و… سیستماتیک به سرکردگی ولایت فقیه مطلق درین ۴۵ سال تباهشدگی زندگی انسانی پرداخته و درین نوشته هم اندکی خواهم پرداخت. چراکه سردمداری اسلام و بویژه ژرفش ریشه ای مذهب شیعه در کشورمان عمری ۱۴ قرنی دارد و همین اسلام مجرب ولائی نیز درین ۴۵ توانسته در ایران اهرم ها و ابزارهای قدری با نیرنگبازی دینی بیابد و یافته است، و به پشتیبانی آنها اینک قدر قدرت یکه تازی شده که وی و گرانندگان نظامش بتواند و توانسته است خامنه ای را به چنین قدرت برجسته و همزمان بی نیاز از پشتیبانی زنان، جوانان، مردمان و کارگران کشور کند که هیچ، بل رژیم می تواند بسادگی زنان، معترضان و مخالفان بسیاری را روزانه روانه ی شکنجه سراها، زندان و یا اعدام کند.

پرسیدنی ست! چرا: یک فرد واپسگرا و ساختار تبهکار او بتواند و دردا توانسته است به چنین اهرم های قلدری مطلق دست یابد؟ و یا با چنین بی پروائی از انسان ستیزی، کشتارها و اعدام ها بسود سرکردگی خود بنام اسلام و خدا بهرهمند شود؟ و چطور بی در و پیکر صاحب ثروت های مردم شود، و زیر سایه ی سر نفت و معادن بیشمار کشور این رژیم توانسته چنگ بر همه ی آنها برد و برده است و می تواند به چنین خودکامگی یکدست و به دشمن تراشی ها، به جنگ افروزی های گستاخانه ی مذهبی و از همینرو بدین ناآرامی کشور و منطقه، و به چنین بی سرانجامی هراسناک و مرگباری پیوسته دامن زند که زده است!؟ این همان پرسش چرائی ست که من می خواهم در مورد بخشی از انها بنویسم.

بیائید هرکدام از ما اگرچه با تفاوت هائی که نسبت به دوری و نزدیکی به مذاهب و دین اسلام داریم قدری جسورانه، و با شناخت تاریخی ایکه از آسیب پذیری کلان خود نسبت به اسلام داریم بیشتر از پیش بنویسیم و بگوئیم تا مگر با بیداری و پویائی خرد جمعی بتوانیم در برابر اهداف ضدبشری دینکاران راهکاری بیابیم و با دست بردن به یک روش و کار تازه ای بتوانیم خودمان را بی نیاز از خدا و ملا کنیم. فردی و اجتماعی آغازگر آنچنان راه چاره ای انسانمدارانه باشیم تامگر همچنان در دام و دار خدا و ملا نمانیم و ازینرو، بتوانیم و بشود ناتوانائی های تجربی ـ عقلی و نارسائی های پایگاه و جایگاه انسانی ـ طبقاتی خویش را خود دریابیم و بالابریم، و هر اشتباه رویدادی را درست شناخته و در فردای پیشارو آنرا بسود زندگی بهتر اجتماعی دگرگون کنیم؛ و کارگر خرد انسانی باشیم و آن اینکه، بجای خدا و ملا، بخود و خرد فردی و اجتماعی و انسانی و طبقاتی و شورائی خویش برگشته، و تکیه بر خودباوری توده ای کنیم، تا بیاری آن، جابجائی لازم را نه خدا و ملا که خود خودمان بیآفرینیم که تاکنون آفریده ایم و نه این و آن خرافه گو.

بنابرین ما باید نگرش دینی خود را بررسی عقلانی کنیم. چراکه: در ایران اسلامی ـ ولائی، هر انسانی پس از زایش از مادر، و سپس رشد تدریجی، و آنگاه دیدن و شناخت حقیقی دنیای بیرون از خیال و ذهن خویش می بیند که در اسارت است و زندانی، و بویژه اگر او در جایگاه زیستی بخش میانی و زیرین اجتماعی باشد که سختی ها و تنگدستی های زندگی را بارهای بار و بیش از بالائی ها، با پوست و استخوان خویش لمس کرده و می کند! او و همه توده های برزگ مردمی ـ کارگری به تدریج حقایق ناگوار زندگی در رژیم ولائی را بهتر دیده و به ناهنجاری های دردناک و پیوسته ی آنرا تلخ تر چشیده و بی گمان پی چاره خواهدگشت که میلیون ها از آنها می گردد. این انسان در هرکجای ایران و … که باشد بسادگی می بیند که اراده و اداره ی زندگی کافی، مستقل و دلبخواهی برای او و فرزندانش وجودندارد. زیرا او در برابر احکام و فرمان خدا و دین گرفتار ساختار فاشیست ولائی شده و بیدادرس است؛ و تنها چاره ی او فرمانبرداری مطلق از زورمداران و ستمکاران دینی ـ ولائی می باشد! همگی می دانیم که این ستیز دینی و این خردکشی انسانی آنها همه جا با ما و در برابر حق نداشته ی زندگی دلبخواه ماست. این ساختار سیستماتیک، پیچیده و ظنهان زیر عبا و عمامه هر نامی که داشته باشد با خواست و توان آدم مستقل، آگاه، جستجوگر و نوعدوست هیچگونه سر سازگاری و نرمش ندارد.

وزهمینرو نیز می بایست هر انسان کنشگر و دانشورز، با خودباوری آگاهانه در برابر ترفندها و دسیسه های خواستاران بردگی و بندگی دینی مسئولانه بایستند، چاره جوئی کند و همزمان از خود بپرسید! چرا دشمنان خردمداری انسانی تاکنون این حق را یافته و هنوز آنرا دارند که به ما بگویند چگونه زندگی و راهیابی انسانی کنیم؟ در حالیکه آنها دشمن خرد انسانمداریند! چرا باید دین و ملا با حق آزاد زندگی ما مخالف باشد؟ و چرا باید سید علی ملا با دید مخالف و انتقادی ما از ساختار و دین اش سر سازگارداشته باشد؟ نه هرگز نخواهدداشت! چون وی و ساختار تمامیتگرایش هرچه دارد از همین اراده ی مطلق اوست که نمی باید آنرا ببازد. همچنین از خود بپرسیم که چرا ما با وجود اینهمه فسادها و زورها و چپاول ها، بیکاری ها و گرسنگی ها و زن ستیزی های بهم پیوسته همچنان نفوذ فرهنگ عامی و انسان ستیز را می پذیریم؟! و چرا ما نباید به واکنش های اراده اسیر در باتلاق دین نیرو و توان خرد اجتماعی ندهیم و در او امید به استقلال خرد انسانی نیآفرینیم!؟ ما می توانیم با همبستگی و دانش جمعی ساختاری انسانی، برابر و خردمدار برپاکنیم. ما می باید هرچه زودتر به چرائی تن دادن به بندگی ملا، و این دین انسانگریز خدا پاسخ “نه” دهیم؟! و به اعمال خودشکنانه و به بازتاب افکار گنگ و ویرانگر سنتی و فراانسانی اسلام در دایره ی زندگی خویش پایان داده، و انسانمدارانه و اندیشمندانه به حقوق نوع بشر فراملی بنگریم و بازگردیم، تا بتوانیم دین و دیندارانی را که فرصت زندگی را از یکایک ما ربوده اند، در چشم توده های ساده دل هرچه بیشتر افشا و رسواکنیم و هرچه هوشیارانه تر و همبسته تر و در کنارهم و برای هم به ساختار فاشیسم شیخی ولائی پایان دهیم. آنهم این دین و مذهبی که قرن ها دکان و کار و کاسبی کلان ملا بوده و زندگی ما را بدین پرتگاه تاریک و مرگبار رسانده است.

شاید در میان بخشی از همدران مان و پیش از شکست انقلاب ۵۷ آنان، نسبت به دین و ملا جماعت خوشبینی اندکی داشته اند که همان اهداف جاهجویانه دینمداران را آبیاری کرده است. در حالیکه بسیاری از آنان توسط همین دین و ملا ریشه های خودباوری خود و نیاکان شان خشکانده شده، و بجایش قرن ها در وجود انسان کار و تلاش ریشه خودکم بینی، خرافی و خردسوزی کاشته شد. و پایگاه بندگی ما به ملا را چنان شگرف بالابردند که باورمندی به دین و ملا برای ما افتخارشد و خودشکنی ما چنان زمینگیرکرد که وجودمان را بدین شکل کوچک و ناتوان ببینیم، و در برابر بردگی ملائی بردبارمانیم که این بزرگترین و برترین پاداش خدا به ماست. و ملا زیرکانه، قلاب خدا را در ناخودآگاه انسان ها چنین محکم جاانداخته است.

این حقیقت تلخ که من و مای قربانی، ندانسته فرمانبرداری دینمداران را با جان و دل پذیرفته و بدان دار دین که دام مرگبار ما باشد، خوشبیانه و گریزناپذیر تن داده ایم. ما درین ۴۵ سال برده وار و بی اراده و پیشینیانمان قرن ها و قرن ها در پی آن توهم کور، گمراه تر و ناتوان تر بوده و شده و بی هیچگونه نتیجه بهزیستی انسانی الهی، در دام دکانداران دین گرفتار خون آشامان بی وجدان بوده و همچنان در کنام مُردن ها مانده و بیدادرس تر شده و هستیم. تا بدین وسیله هرچه آسان تر همین آخوندهای مفتخور و انگل کنش و واکنش ما را به خواست و مصلحت خویش مدیریت اسلامی کنند که کرده اند تا چپاولگران دینی و سرمایه سالاری بیش از پیش زندگی پرشکوه و جلال خویش به قیمت بی آبی و بی نانی و بی برقی و… ما و خانواده های مان آنها لذت ببرند. ما نسل های سوخته دینی ولائی می باید راه و روشی انتقادی و سازش ناپذیر در پیش گیریم تا به پیدائی فردا انسانمداری یاری رسانیم.

برای این هدف هستی بخش ما باید آگاهانه و برای ساختن فردای خودباوری و در همین دوران خردکشی بتوانیم، فضای فکری خود و فرزندان و محیط زندگی مان را از هرگونه روش، کنش و آسیب های فراوان دینی ـ ولائی تاکنونی و پیرامونی حفظ و از خسارت های آنها جلوگیری کرده و آنچه را که با خرد و دانش اجتماعی و انسانمدارانه دشمنی دیرینه، تاریخی و آشکار دارد با یاری”فیلترنگ عقلانی” رودرروئی آگاهانه کنیم. پرسیدنی ست! مگرنه، ایران از دیروز تابامروز غرق در علم و کتل ها، نشانه ها و نام گذاری ها، گفت و شنود ها، قسم و سوگند خوردن ها، گویش سنت ها و دچار مراسم های بی شمار دینی نیست؟ مگرنه در هرکوی و برزن، کشور شناور در غرفه ها، مسجدها و امامزاده ها و…های بی هوده نیست؟ مگرنه تک تک سلول های وجودی ما دچار شکنجه های روزانه ی از عزاها، مرثیه ها و روضه خوانی ها، گریه زاری ها، رنگ پوشش های تیره و سیاه و ظاهرهای فریبانه ی و…های دینی نیست؟ آنهم دینی که همیشه با هنر، موسیقی، پایکوبی، شادی و شادکامی در ستیز است! آیا شایسته و نیار به دگرگونی آنها جز با خودباوری و خردورزی اجتماعی میسرهست؟ هرگز!

ما نیاز به یک ساختار نو و یک انقلاب بنیادی و فرهنگی داریم که برای رسیدن به اهداف آن می بایست ساختار اقتصادی اش بر گردونه ی بهره کشی انسان از انسان نچرخد. انقلاب ایکه که بتواند کارمزدان را نه با امید واهی به رحمت خدا و ملا، که با شکم سیر به هوشیاری و آگاهی منافع طبقاتی برساند و خرد” فرد و جمع” را همچون فیلتر در برابر هرگونه هجوم خردکش آخوندها بایستاند و راه نفوذ انگل های دانائی کش آنانرا که کشتار خودباوری باشد را ببندد و بدین جنایت بلند تاریخی و ضدبشری پایان دهد!؟ حالا شروع آن انقلاب می تواند با پرهیز از نامگذاری های دینی باشد تا کنارنهادن قسم و قرآن ها و…! همزمان بگویم که ما نمی توانیم با زور، و نباید نیز دینی را که پیشینه ۱۴ قرنی دارد و بیشترین وابستگان آن تنگدست ها و ندارها و ساده دل ها می باشند، دلبستگی و امید توهمبار آنانرا را سرزنش کنیم، اما می توانیم با شیوه و روش انسانی و نوعدوستانه بیاری و بیداری عقلی و حقوقی آنها بپردازیم.

و سپس به دایره های کوچک ترده تر آن در فضای خانوادگی، دوستی و اجتماعی خویش بنگریم. تا بشود چند و چون باور به خرافه های دین، و چرائی ریشه یابی آنها در ایران و … را با همدیگر بررسی آسیب شناسانه کنیم، تا آنگاه مگر آشکارتر آسیب پذیری دینی نوع بشر را ببینیم و خواهیم دید که موجودیت عقلی خانوادگی ما، بسان دیگر افراد و خانواده ها در ایران و یا هرکجای دنیا درازای تاریخ از باور به ادیان درهمریخته، و در همین امروز رژیم فاشیست ولائی یکراست زیر ضرب و تهاجم افسانه ها و روایت ها و خرافه بافی های دینی ست و هرکدام و یا بسیاری از ما مورثی و ناخودآگاه همچون پر و کاهی روی موج ها و در جریان های سیل آسای هر مذهبی که داشته باشیم گرفتار بوده، و شگفتا بارکش، هموند، همراه و همآوای اسلام تمامیگرا گشته ایم که این نرمش و پذیرش با خودشناسی و انسانمداری عقلی در ستیز و دشمنی ست که باید راه خود و خانواده و دوستان و… را از این فریب و گمراهی جداکرد. زیرا همین استعداد و پذیرش خودناباوری و بارآوری نطفه دین فردی، خانوادگی و اجتماعی منجر به زایش فاجعه دینی و خودکامگی ولایت فقیه مطلق انجامیده است.

بهنام جنگائی ۲۴ آبان ۱۳۰۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *