یکشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴

کوبلر فلسفی؛ اسکات راسل سندرز – ترجمه علی‌اصغر راشدان

پدر بزرگ جنرال ( بعد رئیس جمهور ) اولیس اس. گرانت و پوست های دباغی شده و کفش‌های سنگ‌ کشیده شده در شهرستان پیلگریم، همسایه ها با عنوان ساده ی نوح گرانت می شناختندش، مردِ زبان‌ بسته ‌ای که پوست‌ هاتان را برای درمان پیشش می‌بردید، کسی که کفش های بی پاشنه یا بهتر است گفته شود: چکمه هاتان را ازش می خریدید.

مدتی طولانی هیچکس انتظار نداشت که پدر شود، پدر بزرگ شود و از همه جدا بماند. در مورد گذاشتن کلمات کنار هم، برای یک سخنرانی به اندازه ی کافی طولانی، با عنوان پیشنهاد برابری، فوق العاده صرفه جو بود. گرچه برخلاف پیش‌ بینی‌ها و شایعات، ازدواج کرد. در زمان معهود پدر یک پسر شد، جسی که خود پدر یک پسر شد. اولیس، به رهبری بسیاری از پسران دیگر کمک کرد. هم اتحادیه و کنفدراسیون و هم گورهای زودرس.

گرچه با دباغی پوست حیوانات کشته شده زندگی میکرد، اما نوح کشتن را دوست نداشت و هیچوقت تفنگی را شلیک نکرد. در حالی که روی خرس کار می ‌کرد، پوست‌ها دور و برش تلنبار شده بودند: خرس، سمور آبی، گوزن، گربه وحشی، روباه، پلنگ، گرگ و راسوی مجلل. منطقه ی سلطنت حیوانان، انگار توی دباغ‌ خانه‌ ش بود، پوشش جمعیش را از تن درآورده بود. هرچه بیشتر در میان نهانیها کار میکرد، بیشتر ساکت بود، همسایه ها می گفتند: انگار اسید دباغی گفتار درمانیش می کند – هیولای لال در میان حشرات لال…

نوح در سکوتش، هیچوقت تفکرش را ترک نمی کرد. احتمالا به شیو ه ای که میتوانست پوست کندن حیوانات را بدون کشتن آنها، ممکن کند، فکر میکرد. همان شیوه ای که پشم گوسفندها چیده می شد؟ احتمالا گوزنها و پلنگها می توانستند طوری پرورش یابند که یک دوجین ضخامت پوست داشته باشند، به این ترتیب، کمتر نیاز به کشتن بود؟ یا احتمالا بعضی گیاه ها، تعلیم داده شوند که به جای میوه، خز تولید کنند؟ خلاصه کلام، نوح یک فیلسوف شد.

درفاصله ای که کاردش از پوست راگون چربی می تراشید، یا سوزنش عمق پوست سمور آبی را سوراخ میکرد، در مورد معادلات مخفی جهان هم تأمل میکرد. 

 ” پوست نه خرس، برات یه تفنگ میخره، چل و سه تاش، یه اسب میخره، بین هشتاد و پنج و صدتا آهو، برات یه جفت گاونر میخره. ”  

ارزش سمور یا راسو، حدودا برابر بود، یک اینج مساوی یک اینچ، مثل چلوار، در ازای یک موش آبی، میتوانستی ویسکی چاودار مست کننده بگیری. با ارائه پوست یک پلنگ، میتوانستی یک هفته به همان شیوه زندگی کنی و بمانی. در این معادلات معنای غیبی هم وجود داشت. اگر به اندازه کافی در باره شان فکر می کردی، پدربزرگ یو. اس، گرانت متقاعت می شد و می توانستی مسیر ستارگان و علل جنگها را هم استنباط کنی…

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

یک پاسخ

پاسخ دادن به م.م لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی