چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴

چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴

سال‌های الجزایری فانون بر پرده سینما


در الجزایر تحت حاکمیت فرانسه، فرانتس فانون یک روانپزشک و یکی از اعضای فعال جبهه آزادیبخش ملی بود. یک فیلم جدید تعهد او به مبارزه ضد استعماری را به تصویر می‌کشد

پشت دری قفل‌شده، صدای ناله‌ها و گریه‌هایی آرام در کنار موسیقی‌ای دلهره‌آور شنیده می‌شود. مردی با کت و شلوار خاکی و روپوش سفید پزشکی وارد صحنه می‌شود: فرانتس فانون، که برای نخستین بار قرار است با بیماران بخش روان‌پزشکی بیمارستان بلیدا-ژوان‌ویل در الجزایر استعماری روبه‌رو شود.

صحنه‌ی بعد تاریک است — هم از نظر نورپردازی و هم از نظر روانی. اتاقی که فانون وارد آن می‌شود، بیشتر شبیه زندان یا شکنجه‌گاه است تا یک آسایشگاه روانی. برخی بیماران، در حالی که همانند حیوانات در فضایی متراکم نگهداری می‌شوند، در لباس های روان‌پزشکی محدود کننده؛ برخی دیگر، با دست‌ها و پاهایی زنجیرشده به دیوار. پس از مکثی طولانی، فانون به کارآموز پزشکی که او را همراهی می‌کند نگاه می‌کند و با لحنی قاطع دستور می‌دهد کلیدها را بیاورد و همه را از زنجیر آزاد کند. در صحنه‌ی بعد، بیماران به حیاطی روشن و آفتابی هدایت می‌شوند؛ تضادی تمام‌عیار میان تاریکی و نور.

این تصاویر، بخشی از جهان سینمایی منحصربه‌فرد فانون است — اثری از ژان-کلود بارنی، فیلم‌ساز فرانسوی با ریشه‌هایی از گوادلوپ و ترینیداد. این فیلم چهارشنبه گذشته، دوم آوریل، در فرانسه (از جمله مارتینیک، زادگاه فانون که اکنون یک دپارتمان فرادریایی فرانسه است)، بلژیک، لوکزامبورگ و هجده کشور آفریقایی فرانسوی‌زبان به نمایش درآمد و قرار است در ماه اکتبر در کانادا نیز اکران شود.

فانونِ بارنی تابع ساختارهای مرسوم سینمایی نیست. همان‌طور که او در گفت‌وگو با ژاکوبن توضیح می‌دهد، این یک بیوگرافی‌ست که «نه از الف شروع می‌شود و نه به ی ختم می‌شود، بلکه جایی در حوالی حروف میانی آغاز می‌گردد.» به گفته‌ی خودش، «فانون، یک فیلم هنری برای عموم مردم است.»

برای فانون، الجزایر زمان بیداری سیاسی و رهایی فکری بود. چنین رویکردی شاید تنها راه برای بیان پیچیدگی‌های سوژه فیلم باشد: سه سالِ سرنوشت‌ساز بین ۱۹۵۳ تا ژانویه ۱۹۵۷، زمانی که فانونِ جوان — روان‌پزشکی بلندپرواز از مستعمره فرانسه، مارتینیک — ریاست بخش بالینی بیمارستان روان‌پزشکی بلیدا-ژوان‌ویل در الجزایر را بر عهده داشت. این دوره درست پس از انتشار رساله‌ی او درباره بیگانگی استعماری در کتاب «پوست سیاه، ماسک‌های سفید» آغاز شد و هم‌زمان با نگارش بخش‌هایی از اثری شد که بعدها مهم‌ترین کتابش لقب گرفت: «بی نوایان زمین» [این کتاب با ترجمه ی رضا خندان (مهابادی) به فارسی ترجمه شده است]. همچنین این دوران، نقطه اوج مشارکت عملی فانون در جنبش‌های چریکی ضداستعماری و پیوندش با جبهه آزادی‌بخش ملی الجزایر (FLN) بود.

اما این بیداری فکری، برای فانون هزینه‌ای روانی نیز داشت. او که در عین حال روان‌پزشک و انقلابی بود، میان این دو نقش دچار تنش درونی شد؛ کشمکشی که در سراسر فیلم افزایش می‌یابد. در سال ۱۹۵۷، فانون به ناچار به تبعید در تونس رفت و در آن‌جا به سخنگوی جنبش آزادی بخش الجزایر در سراسر قاره آفریقا بدل شد. جنبش آزادی‌بخش الجزایر در نهایت با امضای پیمان اِویان در مارس ۱۹۶۲ به پیروزی رسید، اما فانون آن روز را ندید. او در دسامبر ۱۹۶۱، در بیمارستان نظامی والتر رید در بِتِزدا، ایالات متحده، بر اثر بیماری سرطان خون درگذشت.

بارنی با تمرکز بر همین سال‌های حیاتی منتهی به تبعید، دوره‌ای که شکل‌دهنده‌ی جهان‌بینی ضداستعماری فانون و تأکیدش بر مبارزه مسلحانه بود، پرتوی ضروری بر چهره‌ای می‌تاباند که یکی از متفکران برجسته پسااستعماری قرن بیستم است؛ کسی که صد سال پس از تولدش، همچنان الهام‌بخش بسیاری است.

گفت‌وگوی فینئاس روکرت با ژان-کلود بارنی

فینئاس روکرت: شما اصالتی گوادلوپی و ترینیدادی دارید، اما در حومه‌های پاریس بزرگ شدید. فانون برای شما در دوران رشد چه معنایی داشت؟ آیا شناخت خاصی از او داشتید؟

ژان-کلود بارنی: به‌طور تناقض آمیزی باید بگویم نه، من با فانون بزرگ نشدم. یعنی از ابتدا فانون در زندگی ام نبود، در ذهنم نبود، در فضای فرهنگی‌ام جایی نداشت. من در دوران موسوم به «سی سال طلایی» بزرگ شدم — دورانی از رشد اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم که پایان دوره‌ی همانندسازی و آغاز تلاش برای ادغام فرهنگی را در فرانسه رقم زد. در این بستر تاریخی خاص، فرانسه همه‌جا حضور داشت و هر چیزی که به میراث و فرهنگ من مربوط می‌شد، کاملاً طردشده بود.

اما مادرم، زنی بود هماهنگ با زمانه‌ی خود. او با جریان‌های فمینیستی دهه‌های ۶۰ و ۷۰، و جنبش‌های ضد تبعیض در ایالات متحده آشنا بود — جنبش‌هایی که تأثیر عمیقی بر کارائیب گذاشتند. جالب است که این بیداری ابتدا از طریق موسیقی و نه ادبیات صورت گرفت: جیمز براون، آرتا فرانکلین، نینا سیمون، باب مارلی. آن‌ها جایگزین روشنفکران ادبی دهه پنجاه شدند. این موسیقی بود که مادرم را رادیکال کرد، و صدای مقاومت را شکل داد.

فینئاس روکرت: پس فانون از چه زمانی وارد زندگی‌تان شد؟

ژان-کلود بارنی: من شانزده ساله بودم که کتاب «پوست سیاه، ماسک‌های سفید» را دست گرفتم. در حومه‌ای چندفرهنگی زندگی می‌کردم، جایی که سؤال‌های واقعی درباره هویت، مسیر آینده، و شکل جامعه مطرح بود. وقتی فانون را کشف کردم، جوانی بودم در میانه‌ی رهایی ذهنی، درگیر تأملاتی درباره همین موضوعات. هم‌زمان، سریالی آمریکایی — «ریشه‌ها» — پخش شد که مثل پتکی بود بر سر ما. برای نخستین‌بار، دیدن سیاه‌پوستان روی صفحه تلویزیون در مدرسه مسئله‌ای بزرگ بود. حتی اگر بهترین بازنمایی نبود، ولی بالاخره آن‌ها را نمایش می دادند. وقتی فانون را خواندم و متوجه شدم چقدر در فرهنگ عامه نامرئی هستیم، با خودم گفتم: «یه چیزی اینجا غلطه. یه پاک‌کردن واضح از تاریخ و حضور ما در جریانه.»

فینئاس روکرت: فانون سومین فیلم بلند شما بعد از «نِگ مارون» (۲۰۰۵) و «دار و دسته آنتی‌یی‌ها» (۲۰۱۶) است. آیا مضامینی که در فانون مطرح می‌کنید، پیش‌تر در آن آثار هم حاضر بودند؟

ژان-کلود بارنی: نخستین فیلم‌هایی که می‌سازید، همیشه ضرورتی درونی دارند. چیزهایی هست که باید با خودتان و با ساختار اجتماعی پیرامون‌تان تصفیه‌حساب کنید. فکر می‌کنم «نِگ مارون» و «دار و دسته آنتی‌یی‌ها» برای من حکم آجرهای پایه‌گذار آن‌چه را داشتند که بعدها تولید می‌کردم. من در حال ساختن خودم بودم — به‌عنوان کارگردان، فیلم‌ساز، و هنرمند. داشتم توانایی‌هایم را صیقل می‌دادم تا وقتی به فانون رسیدم، بتوانم بدون خطا سراغش بروم.

از نظر فکری، فانون یک غول است — به معنای واقعی کلمه. بنابراین به خودم گفتم فیلم باید در سطح او باشد. در عین حال، باید بتوانم چیزی متفاوت از دیگر بیوگرافی‌های سینمایی ارائه دهم. برای من، «نِگ مارون» و «دار و دسته آنتی‌یی‌ها» و دیگر آثارم — از جمله سریال «استوایی‌های تلخ» یا فیلم تلویزیونی «رز و سرباز» — پروژه‌هایی بودند که به من امکان دادند مشروعیتم را تثبیت کنم. اگر این فیلم‌ها را در گذشته نمی‌ساختم و حالا می‌خواستم فانون را بسازم، مردم به‌درستی با تردید نگاهم می‌کردند. اما این آثار قبلی، جایگاه لازم را برای پرداختن به فانون به من دادند.

تصویری از فیلم فانون. (استودیوهای Special Touch، تولید مشترک با WebSpider

فینئاس روکرت: درباره‌ی خود فیلم صحبت کنیم که بر آن سه سالی تمرکز دارد که فانون در الجزایر گذراند. از این فیلم می‌خواهید مخاطب چه چیزی با خود نتیجه بگیرد؟ و چرا این دوره‌ی زمانی خاص را انتخاب کردید؟

ژان-کلود بارنی: هدف این بود که نوشته‌های فانون را قابل‌درک و در دسترس کنیم. کار من، به‌عنوان کارگردان، این است که این مفاهیم را از طریق تصویر، صدا و موسیقی به احساسات بدل کنم. ابزارهای زیادی برای این کار در اختیار دارم: بازیگران، دیالوگ، دکور، لباس، موسیقی، حرکت، نور، دوربین. همه‌ی این‌ها را می‌توانم به کار بگیرم تا نثر فانون به چیزی زنده و در حال حرکت بدل شود. این همان چیزی است که در فیلم می‌بینید: در واقع، همان کلمات کتاب بینوایان زمین هستند. فیلم سفری است دو ساعت و هفده دقیقه‌ای در دل این کتاب.

من علاقه‌ای به ساخت یک بیوگرافی خطی از تولد تا مرگ نداشتم. غنای کار برای من زمانی حاصل می‌شود که بتوانم در برابر انتظارات و قالب‌های صنعت مقاومت کنم: زمان بیشتری صرف کنم، ساختاری انتخاب کنم که نه از الف تا ی، بلکه از مثلاً ج تا ی پیش برود؛ با بازیگرانی کار کنم که قبلاً با هم کار نکرده‌اند، لوکیشن‌هایی بسازم که الزاماً واقع‌گرایانه نیستند، بلکه نمادین‌اند. هدفم این بود که فیلم بتواند وارد روان فانون شود. روان چیزی ناملموس و انتزاعی است. ایده این بود که فراتر از واقع‌گرایی تاریخی، بتوانیم پنجره‌ای باز بگذاریم برای تفسیر بیگانگی روانی خود فانون و مردمی که با آن‌ها کار می‌کرد.

فینئاس روکرت: تنش‌های درونی فانون چه بودند؟ و چطور آن‌ها را در فیلم به تصویر کشیدید؟

ژان-کلود بارنی: تصمیم گرفتیم این تنش را از زاویه بیمارستان روان‌پزشکی به تصویر بکشیم. این واقعاً میدان نبرد او بود. فانون، پیش از هر چیز، روان‌پزشک بود. ایده‌ی بیگانگی، پیش‌تر در روان‌پزشکی وجود داشت؛ آن‌چه فانون کرد، انتقال این مفهوم از فرد به جامعه بود. پرسشی که مطرح کرد این بود که وقتی شرایط تحقیرآمیز، ناتوان‌کننده و بی‌اعتبارکننده، به‌زور بر انسان تحمیل می‌شود، روان او چگونه از هم می‌پاشد؟ فانون تصمیم گرفت بیمارستان را به میدان آزمایش نژادپرستی و تبعیض تبدیل کند.

او از این مشاهده آغاز کرد که استعمار، در اصل، بهره‌کشی کسانی است که برای ثروت‌اندوزی تلاش می‌کنند از کسانی که «ناتوان» از توسعه‌ی آن تلقی می‌شوند. فانون، مانند بسیاری دیگر، این وضعیت را شفاف توضیح داد. اما نوآوری او در این بود که گفت: «استعمارگر هیچ‌گاه نمی‌تواند خود را از استعمارشده آزاد کند، زیرا این دو به هم گره خورده‌اند.» این رابطه، رابطه‌ای وابسته است که اگر تنها یکی از طرفین برای رهایی تلاش کند، هیچ‌گاه قطع نخواهد شد. تنها زمانی که هر دو طرف با هم کار کنند، یکدیگر را به رسمیت بشناسند و جنونی را که در آن گرفتارند درک کنند، این رهایی ممکن می‌شود.

فینئاس روکرت: ما اغلب از فانون به‌عنوان یک انقلابی، یک متفکر ضداستعماری، و یک شورشی یاد می‌کنیم. اما میراث او به‌عنوان یک روان‌پزشک چیست؟ آیا این میراث هنوز زنده است؟

ژان-کلود بارنی: وقتی بازخوردهایی که از روان‌پزشکانی که فیلم را دیده‌اند دریافت کردم، متوجه شدم جریانی از روان‌پزشکان همیشه به مشاهدات روان‌پزشکی فانون توجه داشته‌اند. شاید این رویکرد، جریان اصلی آموزش دانشگاهی روان‌پزشکی نباشد، اما یک مکتب فکری برای کسانی‌ست که کنجکاوند. من کارشناس این حوزه نیستم، اما قطعاً می‌توانم بگویم که امروز تعداد قابل‌توجهی روان‌پزشک هستند که بیش‌ازپیش به مطالعه‌ی فانون بازمی‌گردند — نه دیگر به‌عنوان موردی عجیب یا حاشیه‌ای، بلکه به‌عنوان کسی که رویکردی علمی داشت و بنیانی برای کار با بیماران روانی ارائه داد.

فینئاس روکرت: احساس می‌کنم که فانون این روزها — اگر واژه‌ی بهتری پیدا نکنم — واقعاً «مد» شده است. اخیراً کتاب موفقی منتشر شد به نام کلینیک شورشی اثر آدام شاتز، فیلم شما به نمایش درآمده، چاپ‌های جدیدی از آثار فانون در راه است… به‌جز اینکه امسال صدمین سال تولد فانون است، به نظر شما دلیل این توجه چیست؟ چرا الان؟

ژان-کلود بارنی: پاسخ دقیق دادن دشوار است. ساده‌لوحانه خواهد بود اگر بگوییم همه‌اش اتفاقی است. من فکر می‌کنم همه‌ی ما که اکنون، در این صدمین سالگرد تولد فانون، گرد هم آمده‌ایم و به نحوی سهمی داشته‌ایم، از مدت‌ها پیش — حتی ناخودآگاه — در حال آماده‌سازی بودیم. من هفت سال روی این فیلم کار کرده‌ام. انگار ما که به فانون می‌پردازیم، یک دوره بلوغ چهل‌ساله را پشت سر گذاشته‌ایم، و اکنون همه در یک نقطه به هم رسیده‌ایم. این با زمانی مطابقت دارد که ما برای اولین‌بار فانون را خواندیم، زمانی که از او شوکه شدیم، و از آن زمان تاکنون به‌طور مداوم خود را تغذیه کرده‌ایم، آموخته‌ایم، تواضع کسب کرده‌ایم، و دانش اندوخته‌ایم. البته پیش از ما، بسیاری دیگر این راه را آغاز کرده بودند.

کتاب‌های زیادی درباره‌ی فانون وجود دارد: گنجینه‌ای واقعی که این افراد برای ما به‌جا گذاشته‌اند. شاید آن‌ها هم در نوع خود آینده‌نگر بودند، اما زمان‌بندی‌شان با ما یکسان نبود. در هفته‌های آینده، شاید برای نخستین‌بار در تاریخ، چهره‌ی فانون بر دیوارهای متروی پاریس نقش ببندد. این، برای من، نخستین موفقیت فیلم است: میلیون‌ها نفری که مترو سوار می‌شوند، به تصویر مردی نگاه می‌کنند که کاملاً طرد شده بود، بی‌اهمیت انگاشته می‌شد، با او همچون یک مطرود برخورد می‌شد، و حالا می‌پرسند: «او که بود؟»

تصویری دیگر از فیلم فانون (تولید مشترک Special Touch Studios و WebSpider Productions)

فینئاس روکرت: بگذار کمی زاویه نگاه را تغییر دهیم. می‌خواهم درباره‌ی الجزایر صحبت کنم؛ جایی که داستان فیلم در آن می‌گذرد. روابط بین فرانسه و الجزایر، دست‌کم در زمان اکران این فیلم، چندان آرام نیست. فیلم شما از رابطه‌ی استعماری بین این دو کشور چه می گوید؟ فکر می‌کنید این فیلم می‌تواند تنش‌ها را بیشتر کند؟ یا برعکس، شاید به آرام‌سازی فضا کمک کند؟

ژان-کلود بارنی: این فیلم قرار نیست چیزی را در آن سطح حل کند. زخم میان فرانسه و الجزایر آن‌قدر عمیق است که اگر اراده‌ای برای ترمیم آن نباشد، همیشه کسی پیدا می‌شود که بنزین روی آتش بریزد. شبیه یک طلاق بد است — طلاقی که در آن، یک طرف هنوز اشتباهاتش را نپذیرفته. این حس، تا حد زیادی، توسط نسل‌های بعدی فرانسوی‌های مهاجرنشین در الجزایر — موسوم به پیه‌نوآر — حفظ شده.

مردم عادی فرانسه هیچ خصومتی با الجزایر ندارند. برایشان، الجزایر صرفاً کشوری است که زمانی مستعمره‌ی فرانسه بوده. امروز، تنش‌ها میان فرانسه و الجزایر بیشتر یک واقعیت سیاسی است تا مسئله‌ای میان شهروندان. و این واقعیت سیاسی، برآمده از نوستالژی‌ای است که ریشه در پیه‌نوآرها دارد — گروهی که، در اکثریت خود، هنوز نپذیرفته‌اند که از آن‌جا بیرون رانده شده‌اند. نوعی دل‌زدگی خشونت‌بار از عشق شکل گرفته؛ جایی که روزی برایشان خانه، مشروع، دوست‌داشتنی و حتی مایه‌ی آرامش بود، حالا خاطره‌ای تلخ شده.

فینئاس روکرت: شما نتوانستید این فیلم را در الجزایر فیلم‌برداری کنید و در عوض آن را در تونس ساختید. چرا؟ چه اتفاقی افتاد؟

ژان-کلود بارنی: من تقریباً سه سال تمام در حال بازدید و بررسی لوکیشن‌ها بودم. به الجزایر رفتم، به بلیدا رفتم — همان بیمارستانی که فانون در آن کار می‌کرد. در دفتر کار فانون نشستم. تحقیقات گسترده‌ای انجام دادم تا وقتی سر صحنه با بازیگران و عوامل حاضر شدم، هیچ چیز کم نداشته باشم و پاسخ همه‌چیز را بدانم. سه یا چهار سال به‌شدت کار کردم تا از نظر اطلاعات، درک عمیق، و مشروعیت حرفه‌ای آماده باشم.

اما وقتی زمان فیلم‌برداری رسید، با مشکل جدی در زمینه‌ی بیمه روبه‌رو شدیم. نمی‌دانستیم چطور می‌توانیم بیمه‌ی خود را برای فیلم‌برداری امن در خاک الجزایر معتبر کنیم. در این میان، کشور برادر — تونس — از ما دعوت کرد تا برخی صحنه‌ها را آن‌جا فیلم برداری کنیم. بنابراین، کاملاً ساده است: شرایط بیمه‌ای در تونس مناسب‌تر بود. ولی این واقعیت را تغییر نمی‌دهد که دو کشور همکاری کردند تا بهترین فیلم ممکن ساخته شود.

فینئاس روکرت: فیلم دوم آوریل در فرانسه اکران شد. آیا در کشورهای دیگر هم نمایش داده خواهد شد؟

ژان-کلود بارنی: سؤال خوبی‌ست، چون همین‌جا مشخص می‌شود که فانون پدیده‌ای جهانی است. شاید ساده‌لوحانه به نظر برسد، ولی برای من شگفت‌انگیز است که از برزیل به من پیام می‌دهند و می‌پرسند فیلم کِی و کجا اکران می‌شود. این نشان می‌دهد در سراسر جهان، کسانی هستند که می‌خواهند این فیلم را ببینند. فیلم در بلژیک، لوکزامبورگ، کانادا و بیش از دوازده کشور آفریقایی نیز اکران خواهد شد. این فانونی نیست که در فرانسه بماند؛ این فانونی‌ست که به سفر جهانی می‌رود.

منبع: ژاکوبن – برگردان برای اخبار روز: لیلا افتخاری

برچسب ها

تمام حرفه‌های حوزه نشر، از جمله نویسندگان در خط مقدم، یکپارچه در برابر مداخله‌ی هوش مصنوعی در فرآیندهای کاری خود ایستاده‌اند. آن‌ها در تلاش‌اند تا به‌صورت جمعی چاره‌اندیشی کنند و مقاومتی درخورِ این تهدید تاریخی سامان دهند
سؤالی بنیادین همچنان بی‌پاسخ مانده است: آیا پیشرفت ربات‌های جنسی پایانی است بر میل انسانی، یا گامی است به‌سوی جنسیتی فراانسانی؟ برای فوسنگر، شاید پاسخ چیزی میان این دو باشد: «شاید این ماجرا به ما کمک کند که تابوها را بشکنیم، هویت را از نو تعریف کنیم، و صمیمیت را رادیکالاً فراگیر کنیم.» اما فعلاً، کوکشی و همکارانش سکوت کرده‌اند
«معاویه»، سریالی ۲۱ قسمتی که توسط گروه رسانه‌ای سعودی MBC تولید شده، به دلیل نمایش روایت سنی از دوره‌ای حساس در تاریخ آغازین اسلام، با انتقاد شدید و ممنوعیت پخش در برخی کشورها روبرو شده است
در میان سریال‌های پرخرج اما ضعیف این روزهای نتفلیکس، «نوجوانی» نسيمی سرد و تازه است که از واقعیت بهره‌برداری سرگرم‌کننده نمی‌کند و آن را هم بی‌رحمانه نشان می‌دهد و هم صادقانه

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن نظرات بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را محل تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. ديدگاه هایی که از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

توجه: کامنت هایی که بيشتر از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز باشند، به دليل نقض ضوابط حاکم بر بخش ديدگاه های اخبار روز منتشر نمی شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *