چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴

چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴

تناقضات زیستی انسان ایرانی – حسن نادری

سخن‌گوی دهقان چه گوید نخست// که تاج بزرگی به گیتی که جست؟

هانا آرنت،فیلسوف آلمانی:«جامعه‌ای که قادرنباشد گذشته خویش رادرآگاهی بکاود،به فراموشی تاریخی گرفتار می‌آید،هویتِ خویش را گُم می‌کند و به بحران دچار می‌گردد. شناخت گذشته گام نخست به راه آینده است».

خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!

در ضرب المثلها عناصری هستند که افزون براقناع سازی و هدایت ذهنی مخاطبان،میتوانند جریانهای فکری، فرهنگی و رفتاری  یکسان سازی را تقویت و کثرت گرایی فکری رامختل کنند. خصلت کاربردی وسیع اینگونه ضرب المثلها موجب میشود قلمروهای جامعه شناختی،اقتصادی، تاریخی … قابل نقد و تفسیر نباشند وساختار تقابلی در نقد وضعیت حاکم صورت نگیرد. در خوانشی که میتواند با جابه جایی اقتدار و مرکزیت،خلاقیت و استعداد مترتب برآن در تقابل با «ابتکار فرد» و جلوگیری از قطب های دو گانه ساختاری شود و ذهن را با کاربست نظریه «همگرایی»، مانع از ساختار شکنی استبدادی شود. 

به ضرس قاطع می‌دانیم که نوروز از دیر باز و با شکل گیری سلسله های شاهنشاهی در حوزه امپراتوری ایران حضوری باشکوه داشت.هر گاه به کتب تاریخی دو هزار سال گذشته مراجعه کنیم، نوروز را رویداد مشترک ثبت شده در همه دوران می‌یابیم. از تاریخ بیهقی تا شاهنامه فردوسی، از آثارالباقیه ابوریجان بیرونی تا تاریخ طبری و حتی متون ساسانی قبل از اسلام،باز هم نوروز درهر جای و بر هرگاه هست.در نهایت به جایی می‌رسیم که متون و گویش های گوناگون از نوروز،روز نو و تداوم با فرهنگ و طبیعت آورده شدند و حتی روی تخت سنگ های تاریخی پیش ازاسلام حکاکی شده اند و نوروز را روی «سنگ نگاره پیشکش آوران» تخت جمشید درعصر هخامنشی هم می‌توانیم ببینیم و آنجا دقیقاً جایی است که کرانه‌های روشن تاریخ در بیکرانه‌های مه آلود اسطوره محو می‌شود.

با این حال،سید علی خامنه ای،با کم جلوه دادن عید نوروز در سخنانش با «آرزوی خیر و صلاح و پیروزی امت اسلامی و همچنین استمرار خرسندی،رضایت،توفیق و اتحاد کامل ملت ایران تا پایان سال،قلب مقدس حضرت ولی‌عصر(عج) و روح مطهر امام بزرگوار و شهیدان از مردم ایران راضی و خشنود باشد». خامنه ای خبیث با کینه توزی از ملت ایران و نابسامانی و ناکارآمدی نظام ولایتی اش،آرزو می کند تا ولی عصر و خمینی با قربانی شدن بیشتر جوانان در جنگ ها و اعدام های مبارزان سیاسی، فلاکت و فقر ملت ایران، راضی و خشنود باشند! امسال تقارن عید باستانی نوروز ایرانی با ماه رمضان عربی و برگزاری شب های «قدر»، اکثریت مردم شادی نوروز را برگزیدند. مساجد تقریبأ خالی بودند.

اما چه عامل و یا عواملی در ترقی و یا عقب ماندگی یک کشور دخالت دارند. قدرمسلم یکی از عوامل می تواند موقعیت هر کشور در سپهر ملی و بین المللی و میزان پیشرفت آن باشد، و این هم  مستلزم مطالعه تاریخی و فرایندهای شکلگیری دولت ـ ملت آن کشور.اما اثرات و عامل بیرونی در درون تحولات و فرجام آن غیرقابل چشم پوشی هستند. تحولات قاره آمریکا، شمالی و جنوبی،اولی تحت شرایط  شتاب گیرمهاجران اروپایی که در ابتدا برای اجرای آزاد مراسم دینی و ثروت اندوزی و فرار ازگرسنگی سمت آمریکای تازه کشف شده غنی از منابع طبیعی را پیش گرفتتند ودر این راستا حتی مسیر کشتار بومیان آمریکایی، برده داری و جنگ های داخلی بین خود مهاجران سفید پوست اروپایی را طی نمودند. پیشتر از آن،آمریکای جنوبی و مرکزی با تهاجمات اسپانیایی ها و کشتار بومیان مسیر پرمشقت شکلگیری دولت ـ ملت را طی کردند. کشورهای آسیایی با ساختارهای فئودالی و ارباب رعیتی در خود فرو رفته و با قدرت گیری ابر قدرت های استعماری فرانسه،بریتانیا،هلند و پرتغال .. ازحرکت باز ایستادند. قاره آفریقا هم به نوبه خود تحت شقاوت استعمارگران به نقطه ای سقوط کرد که امید به رهاییبخشی اگر نگوییم ناممکن،بلکه بسیار دشوار است. خاورمیانه هم به نوبه خود، دوراز استعمار و استعاره دینی خلیفه گری عثمانی و سپس امپریالیسم فرانسه و بریتانیا و آمریکا نبود. 

قصد بر انکشاف کامل وضعیت کنونی ایران و دلایل عقب نشینی،پیش روی و ایستایی جامعه ایران نیست،زیرا مثنوی هفتاد من خواهد شد.اما پرسش من اینست که چرا انسان ایرانی، به ویژه پس از ورود اعراب مسلمان تا به امروز دچار بی ثباتی و تناقضات و دوگانگی زیستی قرار دارد، وضمن تلاش بر فاییق آمدن آن، فاقد چشم انداز رهاییبخشی بود و متحمل شکستهای پی در پی، و تاکنون نتوانست سمت و سوی ثبات و مدرنیته را در پیش بگیرد و هر از گاهی پای به درگاه «آرمانی»گذاشت که از پیش شکست خورده به نظر می آمد. 

به اختصار: ایران در دومرحله بزرگ تاریخی دچار دستخوش آیینی و سرحدات جغرافیایی شد.از یک سو، با از دست دادن «امپراتوری» عملا موجود در حوزه فرهنگی،اداری و تمدنی خود در محصورات روبه روشد، و از سوی دیگر گرفتار فرهنگ  استعاره ای و عقایده وارداتی اسلامی ـ عربی قرار گرفت، عصر برزخ و خموشی و خرافات و جنگهای داخلی.

عظمت و غرور ایرانیت زیر پای تهاجمات اعراب جاهل و خشن  و اسلامیت سرکوب شد. فرهنگ ایرانیت بواسطه اقشار تازه مسلمان شده تحقیر شد. قساوت اعراب به حدی بود که درگوشه و کنار ایران جماعتی با فرماندهان شجاع برخاستند و راه مقابله با اعراب زیاده خواه را درپیش گرفتند.درمرحله دوم همزمان با رنسانس اروپایی و سیاستهای استعماری آنان،هر یک ازاقوام ایرانی و غیر ایرانی برعرصه های ایران تاختند و با قدرت گیری سلسله های پادشاهی،خود را همچون مالکان بر مال و جان مردمان ایران تاختند و بخشهای ازایران و در پیوند شاه ـ شیخ برخرافات و بیفایده بودن در دفاع از محصورات ایران در نبرد با روسیه تزاری از کشورمان جدا شدند.در هردو مرحله عنصر وارداتی اسلام و سپس شکلگیری فرقه شیعه گری در این نابسامانی و خمود فکری  نقش عمده را داشتند.

کنترل ذهن و تولید اندام مخرب. طی بررسی‌هایی که در خصوص کنترل فکر، ذهن‌کُشی و شستشوی مغزی انجام شد، بهتر است به راه و روش‌هایی که زمینه آمادگی درونی که انقیاد ذهنی را فراهم می‌کنند توجه بیشتری داشت.

رشد فردی نامحسوس و تأثیرات فرهنگی گوناگون ممکن است انسان را نسبت به القائات و حملات ایدئولوژیک آسیب پذیرتر کنند. به تجاوز تدریجی تکنولوژی و دیوان سالاری به ذهن اشاره میشود که چگونه اشکال خاصی از تعصب و توهم توده ای ممکن است پیش ازآن که بدان وقوف یابد ذهن را تسخیر میکند. بنابراین،باید به تأمل درباره تأثیر عظیم تفکر توده ای در انگاشت‌های شخصی‌مان از وفاداری در جستجوی سازوکارهای دفاعی پرداخت. لحظه‌ای آگاه می‌شویم که پدیده‌های خاص سیاسی هستی ما را تهدید می‌کنند، سازوکارهای دفاعی درونی و متناظری به طور خودکار تکوین می‌یابند. به منظور رویارویی با خطر مغزشویی که به تازگی در تاریخ ظهور کرده است،چه می توان کرد. باید در جستجوی ارزش‌هایی بود که الهام‌بخش مشخصه آزادی و دموکراسی‌باشند. مغزشویی وسیله ایست که می تواند دارای ماهیت دینی تاثیر گذار بر رفتار و گفتار غیر عقلایی فردی و جمعی، و ترس و ارعاب باشد،و یا با هدف تهییج «خودبینی ،غرور و ماکیاولی» باشد.

ترس در حکم وسیله‌ای برای ارعاب:

ترسی که روابط بشری درعصر ما بر می انگیزد چنان قوی است که اغلب رخوت و مرگ ذهنی دل رباتر از هوشیاری ذهنی و زندگی به نظر می‌رسد. روانشناسی سنتی اغلب از مرگ هراسی و عامل ناشناخته سترگ بسیاری از اضطراب‌ها سخن می‌گوید، اما مطالعات روان شناختی مدرن به ما نشان می دهند که ترس از زیستن به مراتب بزرگتر،ژرف‌تر و خوفناک‌تر است.

زیستن طیفی از جامعه درسایه ذهن متافیزیکی(ماورای طبیعت) دینی، اغلب فراسوی قدرت و دست نیافتنی به نظر می‌رسد. رهایی از این وابستگی نسبتا ایمن کودکانه و متعهد شدن در برابر آزادی و مسئولیت هم خطرناک است و هم وحشتناک. زیستن متضمن فعالیت و خودجوشی،آزمون و خطا، فرورفتن در خواب و بیداری، رقابت و همکاری، و سازگاری و جهت‌یابی مجدد است. زیستن حاوی روابطی تو در توست و هر یک از این روابط نیز واجد هزاران اشاره ضمنی و پیچیدگی. زیستن ما را از رؤیای این که تحت حمایت باشیم دور میکند و از ما می‌خواهد نقاط ضعف و قوتمان را برای همنوعانمان به رغم همه خصومت‌ها و محبت‌هایشان بر ملا کنیم.ترس از ماورای طبیعت در خدمت توتالیتاریسم است و نیز در خدمت پاره ای از گرایشاتی که حتی در کشورهای آزاد برای تسخیر کردن روح و روان آدمی دست اندر کارند. مهم است بدانیم که تاکید بر دنباله‌روی و ترس از زیستن خودجوش تقریبا می‌تواند در تجاوز روانی ویرانگرانه و حسابگرانه رژیم‌های توتالیتر اثر داشته باشد. دنباله روی و ترس از زیستن در پیکار با توتالیتاریسم راه و رسم آزاد زندگی را از بزرگترین موهبت آن محروم می‌کند.

توان انسانی ما در کثرت و استقلال اندیشه ما،درعدم  پذیرش دنباله‌روی و قدرت تحاور به بحث و عیار سنجی دیدگاه‌های متعارض و گوناگون ما نهفته است. ما با انکار گوناگونی اشکال حیات و پیچیدگی و فردیت ذهن آدمی و با موعظه‌های جزم اندیشانه ،صاحب نگرشی توتالیتر می‌شویم که آن را مذموم می شماریم. توهم هرگز منحصر به کشور، طبقه یا گروه خاصی نبوده و توهم توتالیتر که به خودی خود به ذهن‌کُشی می‌انجامد می‌تواند از جبهه ‌های متعددی همچون چپ‌گراها و راست‌گراها، ثروتمندان و محرومان و محافظه کاران و شورشگران به ما بتازد. ترس و تهدید نه تنها حاصل تعرض ذهنی،بلکه از ابزارهای آن است.هرچند تاکنون نظریه منسجمی درباره ترس و اضطراب وجود نداشته و به درستی نمی‌دانیم که چرا و چگونه رشد و نمو این احساسات به چنین عواقب وخیمی منجر می‌شوند،مهم است بدانیم که ترس و هراس ابزارهای هستند که با توصیف این پدیده می فهمیم که وقتی رعب و وحشت وجود آدمی را فرامی‌گیرد چه بر سرش می آید. برای گریز از رعب و وحشت دست به اعمال جمعی حول یک موضوع «ایده آل» میرویم.عزاداری جمعی شیعیان در ماه محرم و طلب آخرت برای بخشایش یازده ماه ارتکاب گناه، برگزاری چهارشنبه سوری که نظام حاکم از طریق چندین سال ارعاب مانع اجرای آنست.

 به گفته دکتر سهیل رحیمی روانشناس تربیتی،«چهارشنبه‌سوری» می‌تواند و باید فرصتی برای بازسازی روح جمعی جامعه باشد:«اگر بتوانیم این جشن را به اصل خودش برگردانیم، یعنی به همان فلسفه پاکسازی و نوروزی شدن،می‌توانیم خیلی از مسائل روحی و اجتماعی جامعه را تعدیل کنیم. چهارشنبه‌سوری فقط یک شب نیست،نماد یک شروع تازه است؛ فرصتی برای رها شدن از کینه‌ها و انرژی‌های منفی و ورود به بهاری تاز. چهارشنبه‌سوری در گذشته نه‌چندان دور،جشنی خانوادگی و آیینی بود که مردم را به هم نزدیک‌تر می‌کرد. اما امروز،بیشتر شبیه میدان جنگ است تا جشن. این تغییر ریشه در نوع نگاه ما به فرهنگ و سنت دارد» البته او به چرایی شبیه میدان جنگی اشاره نمی کند و شاید با مصلحت به صراحت اشاره نمیکند که ریشه آن به رویکرد نظام جمهوری اسلامی پرچمدار اسلامیت علیه فرهنگ ایرانیت نهفته است.و در زمان هاشمی رفسنجانی چهارشنبه سوری و دیگر مراسم غیر اسلامی ممنوع شده بود. سردمداران نظام اسلامی و روزنامه نگاران توجیه گر ایدئولوژی نظام با کوته فکری خود به عبث می پنداشتند و می پندارند که با پاک کردن باورهای پیش از اسلام ایرانیان می توانند با سرکوب و تهدیدات باورهای ضد ایرانی خودشان را تحمیل کنند.این مستبدین دینی سرمست از قدرت مخرب خود باور داشتند و دارند می توانند مردم را برای همیشه مطیع عقاید مقطعی خود کنند،در حالیکه باورهای پیش از اسلام ریشه در همآهنگی تداوم فرهنگ و طبیعت دارد. اینک این منادیان عزاداری با تغییر توازن قوا جامعه به سود برگشت به برپایی آیین های باستانی نوروز به عنوان یک میراث ناملموس جهانی فراتر از یک آیین ملی،و به عنوان نماد همبستگی فرهنگی و اجتماعی در حوره فرهنگ ایرانیت بین ملت های مختلف به رشه دار بودن نوروز اعتراف می کنند. گرچه تعدادی از کشورهای حوزه فرهنگ ایرانیت در سالهای اخیر در رقابت با حاکمان نظام شیعه گر ولایت فقیه اقدام به برگزاری جشن نوروز می نمایند، درعین حال با تهاجمات راهبردی و مداخلات جمهوری اسلامی مبارزه و گروههای مخرب اسلامی را در کشورهای خود سرکوب کردند.از سوی دیگر، این کشورها به درستی دریافتند نوروز می تواند عاملی برای تعاملات فرهنگی بین کشورهای حوزه نوروز باشد و به عنوان پیوند فرهنگ و ملت ها، و در زبان فارسی به معنای “روز نو” با قدمتی چندین هزار ساله و از دوران هخامنشیان تا به امروز تداوم یافته است. جشن نوروز در نقاط مختلف جهان، به ویژه درحوزه تمدنی ایران و آسیای میانه، با رسوم متفاوت، اما با یک پیام مشترک برگزار می شود و نماد آغاز دوباره، نو شدن طبیعت، دوستی، صلح و همبستگی ملت ها است. این ویژگی ها، نوروز را از یک جشن صرفا ملی فراتر برده و آن را به یک عنصر هویت بخش فرهنگ باستانی تبدیل کرده است.

مواضع تعدیل یافته حاکمیت از سر استیصال در برگزاری تحویل سال نو در کنار آرامگاه کورش و تخت جمشید ،که به گزارش ایسنا، و آمار وزارت میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی،در تعطیلات نوروز (از ۲۹ اسفند تا ۱۱ فروردین)، چهار میلیون و ۲ هزار و ۴۲۶ بازدید از اماکن فرهنگی‌ تاریخی زیرمجموعه این وزارتخانه به ثبت رسیده است. این آمار، نشان‌دهنده علاقه گسترده مردم به تاریخ و تمدن ایران است.این حضور کم سابقه و تحمیلی بر نظام حاکی از فرصت طلبی نظام از شکاف عمیق دولت ـ ملت است.

ایران کنونی اما در کجای شطرنج سیاسی و ترقیخواهی ملی و بین المللی قرار دارد؟ آیا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ حاصل یک خرد جمعی و منشاء آگاهی،همآهنگی خردمندانه ذهن ـ بدن بود؟ برای یافتن پاسخ،بناچار متوسل به اهرم تا حد قبول شناخت انسان ایرانی شدم و این هم مستلزم بررسی بسیار مختصر و چگونگی تناقضات « انسان ایرانی» است. اراده گرایی برای تدوین و تحمیل سه ضلع ناپایدار تقویم شاهنشاهی ـ خورشیدی ـ هجری قمری و اجرای بدون پرسش.

شرایط بغرنج  و ناکارآمد نظام  جمهوری اسلامی و تقابل اکثریت مردم ایران دررهاییبخشی از دست نظام شیعه گرا حاکی از چشم انداز خوش بینی اما همراه با دلواپسی از واکنش روبه زوال نظام است. نخست اینکه برخلاف سردمداران رژیم، ایرانیان هیچگاه اسلام را حکیمانه و آگاهانه انتخاب نکردند و در همه حال و در درازای تاریخ و تاکنون ریشه‌های عمیق فرهنگی و سنت‌های اصیل خود را حفظ کردند. حتی در شرایط سخت عصرمان که نظام نوپای جمهوری اسلامی سعی به نابودی آیین و مراسم سنتی ایران باستان و تنفر از آنرا به اشکال گوناگون موعظه میکرد.

حاصل سرکوبگری نظام، برخاستن  ناسیونالیست‌های افراطی و آریا گرا از یک سو، از سوی دیگر منزوی شدن همراه با  پرخاشگری برخی جریان‌های تندروی مذهبی با تأکید و واکنش بر وجه عربی اسلام و نفی میراث ملی و فرهنگی ایران است . 

این تضاد و دوگانگی به نقطه ای رسیده است که برای برون رفت از آن، لازم به تحاور و هم انیشی همه احاد ایرانی مستقل از عقاید خصوصی و انتخاب راه کثرتگرایی در وحدت است. بر این اساس، نخست به مفهوم دوگانگی و اثرات آن در رفتار هر فرد می پردازیم و سپس دلایل تسلط اعراب اسلامی به ایران و مبارزات علیه تسلط جفرافیایی و آیینی اعراب اسلامی اشاره می کنم.

دوگانگی ذهن ـ بدن « دوآلیته ( dualité) هدف از توضیح تناقضات،دو قطبی بودن ( bipolaire)  نیست.

تمایز بین ذهن ـ بدن، مفهومی است که قرن ها مورد بررسی قرارگرفته است و تاثیر متقابل آنها بر نحوه تفکر و رفتار ما در مورد خود و جهان اطراف را مورد مطالعه قرار می دهد. این دوگانگی، که اغلب دوگانگی ذهن ـ بدن نامیده می‌شود، در زبان، گویش ها و نهادها و نظام‌های فکری و در کنش و واکنش ما نسبت به محیط زیست و زیست محیطی فراگیر است. باید از «ذهن» به‌عنوان موجودی «مجزا» از «بدن» صحبت کرد و به هر کدام کارکردها و تجربیات متفاوتی نسبت داد.این جدایی آشکار بین ذهن و بدن پیامدهای عمیقی برای درک ما از سلامت، بیماری، آگاهی و ماهیت انسان بودن را دارد. هدف از این تعریف مختصر، بررسی منشأ و تکامل این دوگانگی ذهن – بدن با بررسی مبانی فلسفی، علمی و تاریخی بر فراینده رفتاری انسانی بطور کلی و تاحدی انسان ایرانی است که در توسعه آن نقش داشته است. باید این بینش دوگانه و دیدگاه‌های در حال ظهوری که بر وابستگی متقابل بین ذهن ـ بدن تأکید می‌کنند تحلیل کرد.

میراث دکارتی ⁚ نقطه شروع دوگانگی« dualité». ظهور دوگانگی ذهن-بدن اغلب به ُرنه دکارت( René Descartes)، فیلسوف فرانسوی قرن هفدهم نسبت داده می شود. جمله معروف او “من فکر می کنم، پس هستم” نقطه عطفی در تفکر غربی بود که اغلب به مثابه نقطه شروع دوگانه انگاری« dualisme » ذهن ـ بدن در نظر گرفته می شود. و پایه های تمایز رادیکال بین فکر و ماده را پی ریزی کرد. او دو ماده اساسی «ماده متفکر» را که با ذهن مطابقت دارد از «ماده گسترده» که با بدن مطابقت دارد متمایز کرد. از نظر او، ذهن موجودی غیر مادی، مستقل از بدن و قادر به تفکر، احساس و درک جهان است. بدن به نوبه خود یک ماشین پیچیده است که تابع قوانین مکانیک و فیزیک است. این جدایی بین ذهن ـ بدن پیامدهای عمیقی بر نحوه برخورد علم و پزشکی با انسان داشته، و به نوبه خود دروازه مطالعه روان تنی را گشود.

مفهوم روان تنی(psychosomatiqu) ⁚ تأثیر ذهن بر بدن

مفهوم روان تنی که در اوایل قرن بیستم پدیدار شد،به تأثیر متقابل بین ذهن و بدن می پردازد و تشخیص می دهد که حالات ذهنی وعاطفی می توانند تأثیر مستقیمی بر سلامت جسمانی و رفتار فیزیکی داشته باشند. این واقعیت را برجسته می کند که تجارب روانشناختی مانند استرس،اضطراب و افسردگی می توانند خود را از طریق علائم فیزیکی نشان دهند.پزشکی روان تنی تشخیص می دهد که بیماری ها نه تنها نتیجه عوامل بیولوژیکی هستند، بلکه می توانند تحت تأثیر عوامل روانی، اجتماعی و محیطی نیز قرار گیرند. پزشکی روان تنی بر تعامل پیچیده بین ذهن ـ بدن تمرکز دارد و از رویکردی جامع برای تشخیص و درمان بیماری استفاده می کند.

شناخت تجسم یافته،روانشناسی اجتماعی( Psychologie sociale)

محققان بر توضیح و اصلاح رفتار به روشی پیش‌بینی ‌کننده و همچنین بر موقعیت‌ها و زمینه‌های خاصی که رفتار می‌تواند تحت تأثیرعوامل خارجی یا داخلی خاص قرار گیرد،تمرکز کردند.همچنین، جریان تجسم، قبل از هر چیز نشان داده است که بازنمایی هایی که افراد از یک مفهوم دارند، به تجربیات آنها و اینکه چگونه این تجربیات به نوبه خود بر احساسات، شناخت آنها (یعنی افکار و روش مفهوم سازی آنها) و رفتار آنها تأثیر می گذارد،بستگی دارد.با این حال، در حال حاضر تحقیقات کمی در مورد واسطه های بالقوه اثرات تجسم،مانند شخصیت فرد،آمادگی جسمانی،سن و غیره وجود دارد.شناخت تجسم یافته اهمیت تجربه بدنی در شکل دادن به افکار و ادراکات ما را برجسته می کند.به عنوان مثال،حرکات بدن،احساسات و احساسات فیزیکی ما بر نحوه درک ما از جهان تأثیر می گذارد.شناخت تجسم یافته نشان می‌دهد که ذهن و بدن به یکدیگر وابسته هستند و واقعیت را می‌سازند.  

خواص روانی(ذهنی)

در مورد ذهن گفته می شود که افراد آگاه حالات روانی دارند. فیلسوفان حتی آنها را طبقه بندی کرده اند. این حالت‌ها ذهنی هستند. مثلا «جعفر» از داشتن دندان درد آگاه است، پس «جعفر» می‌خواهد به دندان‌پزشک برود. منطق «جعفر» به آخرین دندان پزشکی که  دندان او را به‌عنوان «دندان‌کش» به یاد می‌آورد و پزشک دیگری را در فهرست جستجو می‌کند و استدلال می‌شود که اجازه انتخاب آزاد را می‌دهد. حالات ذهنی همچنین شامل بازنمایی هایی است که با جهان تطبیق داده شده اند، سایر حالت های خیالی وهمچنین تمام باورها،ادراکات،خواسته ها،احساسات،همه این حالات روانی ویژگی های ذهنی است،یعنی راه هایی که افراد در زمان های معینی در آن قرار می گیرند و این راه های بودن در رده ی ذهنی ها قرار می گیرند.

طبقه‌بندی این نوع ازویژگی‌ها در رده‌ی «ذهنی»، اکثریت قریب به اتفاق فیلسوفان را از ادعای مادی‌گرا بودن باز نمی‌دارد، دست‌کم به معنای حداقلی آن که معتقدند هر چیزی که جهان را پر می‌کند نوعی بنیادی از ذرات، اجزای نهایی واقعیت، و اینکه همه آنها فیزیکی هستند. به عبارت دیگر اجزای جهان از یک جوهر هستند و این ماده جسمانی است(چو عضوی به درد آورد روزگار  دیگر عضوها را نماند قرار).این منجر به این دیدگاه می شود که در جهان دو نوع خاصیت وجود دارد: خواص فیزیکی و خواص روانی. وجود سیستم های اعتقادی متناقض در یک فرد معمول است.این امر به ویژه زمانی اتفاق می افتد که یک سیستم اعتقادی قدیمی به صراحت رد شده باشد، یا به دلیل کسب دانش جدید یا به دلیل رشد شناختی تنها یا به دلیل هنجارهای اجتماعی که با باور قدیمی در تضاد است. پذیرش باورهای قدیمی و یا ردآن به میزان سطح آگاهی هر فرد بستگی دارد. اصولا در جوامع عقب مانده و سلطه فقر فرهنگی زمینه گسترش خرافات و رفتار غیر عقلایی رشد می کند. به نسبت آگاهی از وجود خود و منطق حیات خویش،از میزان خرافات و رفتار هنجارشکن کاسته و از آن فاصله میگیرد.

تاریخچه کوتاهی از دوگانه گرایی و آنچه امروز است

اکنون این یک واقعیت تقریباً قطعی است که حاصل تحقیقات انسان‌شناسان و پیش از تاریخ‌دانان: مردم ازهر منطقه‌ای و برای ده‌ها هزار سال،احساسات مذهبی و عرفانی مشابهت شگفت‌آوری را در خود پرورش داده‌اند.اگرچه شکل‌های این ادیان باستانی (اغلب آنیمیسم) با توجه به منطقه جغرافیایی آنها متفاوت بود،اما آنها حول چند اصل بنیادی ساختار یافته بودند که نه تنها ادیان معاصر را به وجود آوردند بلکه بیش از همه باعث ایجاد دوگانگی به عنوان یک فلسفه شدند. اینها شامل جاودانگی روح، تقلیل ناپذیری آن دررابطه با ماده،امکان ارتباط ارواح مردگان با ارواح زندگان و ایجاد علل حوادث طبیعی است.با کمال تعجب این به اصطلاح ادیان بدوی به طور همزمان درسراسرسیاره توسعه یافتند:استرالیا،آفریقا،آمریکا،اقیانوسیه،اروپا،آسیا. بنابراین،می‌توانیم فرض کنیم که این ادیان بدوی و مبانی متافیزیکی آن‌ها ارتباط نزدیکی با روان‌شناسی بنیادی انسان خردمند دارند. برخلاف دیگر گونه‌های جانوری،یک فرآیند تکاملی طولانی به مغز ما قدرت شناختی کافی می‌دهد تا سیستم‌های مذهبی ایجاد کند که هرفرد را به این جهان عظیم که ما چیزی از آن نمی‌دانیم پیوند ‌دهد.ادیان بزرگ امروزی خود بر اساس همین باورهای اساسی از ادیان اولیه ساخته شده اند…  .

شخصیت‌های«تاریک». یک مطالعه جدید در دانشگاه بریتیش کلمبیا نشان می دهد افرادی که بر فضیلت خود تأکید می‌کنند و خود را قربانی می‌کنند، احتمالاً دارای ویژگی‌های شخصیتی سه‌گانه تیره هستند.

سه گانه تاریک شامل خودشیفتگی (narcissisme)، ماکیاولیسم (استثمار استراتژیک و دوگانگی machiavélisme) (exploitation stratégique et duplicité)) و روان پریشی (بی رحمی و بدبینی psychose)، cynisme (impitoyabilité,  است. نویسندگان در مطالعات اخیر خود با عنوان سیگنال‌های قربانی فضیلت‌مند به عنوان شاخص‌های شخصیت‌های سه‌گانه تاریک، نشان می‌دهند که خودشیفتگی،ماکیاولیسم و روان‌پریشی ممکن است برای کسب منابع مفید باشند.

آنها تصدیق می کنند که قربانی دیده شدن می تواند منجر به از دست دادن عزت و احترام شود.اما در جوامع مدرن غربی،قربانی شدن همیشه منجر به نتایج نامطلوب نمی شود. گاهی قربانی کردن خود می تواند موقعیت اجتماعی را افزایش دهد. و ادعای خود را در مورد منابع مادی توجیه کند.مثل قربانیان هولوکاست و پاسداشت مداوم آن. یا سوء استفاده دوجانبه قدرت از شهید و خانواده شهید برای کسب موقعیت سیاسی و اجتماعی ـ اقتصادی در ایران. قربانی شدن و فضیلت ظرفیت استخراج منابع را به حداکثر می رساند. مردم نسبت به قربانی که فرد خوبی هم می تواند باشد بیشتر احساس همدردی می کنند.این معیاری است برای اخلاص،انصاف،دوری از حرص و حیا، و نشان می دهد افرادی که خود را قربانی می کنند ممکن است نسبت به افرادی که وضعیت قربانی خود را گزارش نمی کنند،حریص تر وکمتر صادق باشند.افرادی که خود را قربانی می کنند، بیشتر می توانند از احتمال تقلب و سوء استفاده  بهره ببرند.محققان دریافتند که این نتایج پس از کنترل قومیت، جنسیت، درآمد و سایر عوامل به دست آمده صرف نظر از ویژگی های شخصی، کسانی که امتیاز بالاتری در ویژگی های سه گانه «تاریک» داشتند، بیشتر خود قربانی بودند. و ممکن است به دلیل منافع مادی دیگران را فریب دهند. اما آنها هیچ قصدی برای فریب دادن یا سوء استفاده از دیگران ندارند. با این حال،در کنار قربانیان،شکارچیان اجتماعی نیز هستند.صرف نظر از محیطی که در آن قرار می گیرند،آنها راهبردهایی را اجرا می کنند که پاداش منابع مادی، جنسیت یا اعتبار را به حداکثر می رساند. افرادی که دارای ویژگی های سه گانه «تاریک» هستند،بسته به محیط اجتماعی خود، راهبردهای  خود را برای دستیابی به این مزایا تطبیق می دهند.امروزه، کسانی که دارای ویژگی های سه گانه «تاریک» هستند ممکن است متوجه شوند که بهترین راه برای به دست آوردن پاداش، نمایش عمومی از نشانه های قربانی بودن و فضیلت خود است.

با این مقدمه  نظری در چگونگی رابطه ذهن ـ بدن و اثرات متقابل بین آنها،می توان از خود پرسید که آیا ایرانیان در زمان حمله اعراب مسلمان به ایران  و بعد از فراگیر شدن اسلام  درسراسر ایران و به طریق اولی به شیعه گری متأخر متاثر از درگیری بین ایران و امپراتوری عثمانی، چه رفتار و واکنشی از خود نشان دادند؟ این بخش به شرح فنون مختلفی اختصاص می یابد که برای تبدیل کردن آدمی به موجود دنباله‌رو مطیع به کار گرفته می‌شوند. هدف از این بخش، نشان دادن وجوه مختلف راهبردهای سیاسی و غیرسیاسی استفاده شده جهت تغییر دادن احساسات و افکار توده‌هاست که با تبلیغات و شعارهای سیاسی ساده شروع  و سپس به جنگ روانی و جنگ سرد واقعی می‌پردازد. و چگونه از یکی از ابزارحمله که دارای جذبه عاطفی است -یعنی سلاح ترس- استفاده می‌شود و چه واکنش‌هایی در انسان‌ها بر می انگیزاند.

جوست آبراهام موریتس مرلو( Joost Abraham   Moritz  Meerloo)  روانشناس هلندی ـ آمریکایی،معتقد است رژیم‌های توتالیتر قادرند با فشارهای روانی هرکس را به «خیانت» وادارند.او در کتاب «تجاوز به ذهن» از دلالت‌های نظامی مستقیم شکنجه ذهنی، فراتر می‌رود تا به توصیف این مطلب بپردازد که در فرهنگ ما نیز علایم محسوسی از تحت فشار گذاشتن ذهن افراد پیداست. او با ارائه تحلیلی نظام‌مند از روش‌های شستشوی مغزی و شکنجه و فشار ذهنی نشان می‌دهد راهبرد رژیم‌های  توتالیتر با بهره‌گیری از روانشناسی توده‌ها به تجاوز نظام‌مندی به ذهن می‌انجامد( برگزاری انواع مراسم عزاداری در درازای سال، به تقویم جمهوری اسلامی نظری باندازید) .هدف از این بخش،نشان دادن وجوه مختلف راهبردهای سیاسی و غیرسیاسی استفاده شده جهت تغییر دادن احساسات و افکار توده‌هاست که با تبلیغات و شعارهای سیاسی ساده شروع می‌شود و سپس به بررسی جنگ روانی و جنگ سرد واقعی می‌پردازد و با کندوکاو در وسیله‌هایی که برای بالا بردن کارایی افکار و رفتار آدمی استفاده می‌شود ادامه پیدا می‌کند.بنابراین، چگونه از یکی از ابزار آلات حمله که دارای جذبه عاطفی است -یعنی سلاح ترس- استفاده می‌شود و چه واکنش‌هایی در انسان‌ها بر می انگیزاند.

آیا این سلاح ترس و ارعاب در زمان حمله اعراب مسلمان نبود که ابتداء مردمان ساکن غرب و جنوب غربی ایران را وادار به گرویدن به آیین خلافت اسلامی کرد؟ یا اینکه مردم آن عصر از سر اجبار و مصلحت گرایی اسلام را پذیرفت؟

به اختصاروضعیت ساسانیان در قرن هفتم میلادی ،عوامل درونی فروپاشی ساسانیان به‌دست اعراب مسلمان.

جنگ ۲۵ ساله ایران و روم که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ به طول انجامید، با تضعیف قوای مالی و نظامی، زمینه‌ساز پذیراند آیینی شد که وعده خلافت اسلامی به عنوان یک امپراتوری جدید عدالت گستر بود. این جنگ نظم سیاسی را که طی سه سده بر این منطقه حاکم بوداز هم پاشید و خلأ قدرتی را پدیدآورد که در پی آن سپاهیان اعراب مسلمان این دو امپراتوری را شکست دادند و امپراتوری ازنوع خلافت را بنا نهادند. طی جنگ ایران و روم، نخست خسروپرویز سرزمین‌های شام و مصر را تصرف کرد، ولی در پایان،ضد حمله «هراکلیتوس» منجر به شکست و عقب‌نشینی ساسانیان شد.در پی آن، خسروپرویز به قتل رسید و دوره‌ای چندساله از هرج و مرج سیاسی دربار ساسانیان را فراگرفت. نهایتاً، یزدگرد سوم بر تخت نشست.هرچند سپاه امپراتوری ساسانی در جنگ آسیب چندانی ندیده بود و همچنین موانع طبیعی شامل رودخانه‌های فرات و دجله و نیز کوه‌های زاگرس از سرزمین ایران در برابر مهاجمان دفاع می‌کرد، اما امپراتوری ساسانی به علت اختلافات سیاسی داخلی بیش از آن ضعیف شده بود که بتواند در برابر حمله سپاهیان غارتگر اعراب مسلمان مقاومت کند.حاکمیت مرکزی ساسانیان به علت زوال اقتصادی، مالیات‌های سنگین برای تأمین مالی لشگرکشی‌های خسروپرویز و قدرت‌گیری شاهان محلی در برابر پادشاه، بیشتر تضعیف شد.

در طی سده‌های چهارم تا ششم میلادی،«عمرو قیس »نخستین رهبر حکومت مستقل لخمیان در«حیره »هم‌زمان با کشمکش جنگ داخلی ساسانیان تا مرز بحرین سپس تا فارس به ایران حمله کردند.در سال ۳۲۵ میلادی شاپور دوم ساسانی برای گوشمالی آنها به حیره تاخت. دربرابر آنها غسانیان بودند که از روم پیروی می‌کردند.ضعف امپراتوری ساسانی درست پس از قتل خسرو پرویز در سال ۶۲۸ آغاز شد و به دلیل وضعیت نابسامان دربار و همچنین ضعف فوق‌العاده نبود شخصیتی که بتواند در حد و اندازه‌های انوشیروان و شاپور یکم عمل کند. ضعف و ناتوانی ساسانیان به حدی رسیده بود که در ظرف ۴ سال از قتل خسرو پرویز تا به تخت نشستن یزدگرد سوم، ۱۲ پادشاه به روی کار آمدند و کنار رفتند، که وضعیت ناگوار این سلسله را در سال‌های آخر خود اثبات می‌کند. در زمانی که سپاه «خلافت راشدین» حمله‌های خود به سرزمین ایران را آغاز کردند،مرزبان‌های خراسان فعالیتی مستقل از دربار«تیسفون» داشتند.فرمانروایان محلی قسمت‌های شرقی ایران در دفاع از حکومت ساسانی خودداری کردند و به جامعه‌ای اشرافی و زمیندار تبدیل شدند. بنابراین،حمله اعراب به ایران یا اشغال ایران به دست اعراب مسلمان به مجموعه یورش‌ها به پادشاهی ساسانی در قرن هفتم میلادی اشاره دارد که از سال ۶۳۳ میلادی در دوران خلافت ابوبکر آغاز شد، در دوران عُمَر به اوج خود رسید و در زمان عثمانی  به فروپاشی کامل پادشاهی ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم،آخرین پادشاه ساسانیان شد.اشغال ایران سرآغاز فرایند گرویدن ایرانیان به اسلام  بود که چند قرن زمان برد.ازمیان یورش‌هایی که اقوام دور و نزدیک در درازای تاریخ به خاک ایران کرده‌اند، یورش اعراب بیشترین تأثیر را بر ایران گذاشت. 

ظهور اسلام و تشکیل دولت اسلامی در عربستان

محمد پیامبر اعراب مسلمان از حدود سال ۶۱۰ میلادی دعوت مردم مکه به اسلام را آغاز کرد و سپس در سال ۶۲۲ به مدینه هجرت و دولت نوینی را در آنجا تأسیس کرد. وی موافقت‌نامه‌ای معروف به «میثاق مدینه» را منعقد کرد که «شکلی از اتحاد  امت را میان ۸ قبیله مدینه و مهاجران مسلمان مکه برقرار می‌کند. این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی امت را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف می‌کند که دربردارندهٔ یهودیان نیز می‌شد. محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامه‌هایی را برای سران حکومت‌های همسایه شامل امپراتور بیزانس(ترکیه کنونی)، نجاشی، شاه حبشه، خسرو پرویز، شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آن‌ها را دعوت به دین اسلام کرد.اما همگی این دعوت را رد کردند. متن نامه چنین بود:

بسم الله رحمان رحیم: «از محمد فرستاده خدا،به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا می‌خوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام روی‌گردان شوی، گناه مردم مجوس برگردن تو است».

با درگذشت محمد در سال ۶۳۲، اختلافات بین سران اعراب مسلمان برای جانشینی او درگرفت و نهایتاً ابوبکر به عنوان جانشین وی و اولین خلیفه انتخاب شد.فوری‌ترین کار ابوبکر رسیدگی به شورش‌های قبایل عرب در جنگ‌هایی بود که مورخان مسلمان بعدی نام جنگ ها را «جنگ‌های ارتداد»نامیدند. درگیری های بعد از محمد بین خود قبایل عرب در آن عصر رایج بود و نباید تعجب کرد.حتی درگیری بین خاندان علی و معاویه و «کشته شدن حسین » هم منشاء برتری خواهی یک قبیله بر قبیله دیگر بود.

حملات عرب‌های مسلمان  به ایران و انگیزه‌های آن‌ها

برخی از مورخین،دورنمای کسب ثروت و زمین را یک انگیزه ،و اعتقادات مذهبی را نوع دیگری از انگیزه ذکر می‌کنند.

عبدالحسین زرین‌کوب با بیان گرسنگی و فقر اعراب، روایتی نقل می‌کند که در آن محمد قول «گنج خسروان و قیصران» را به اعراب داده بود. به نوشته زرین کوب در آن زمان،اندیشهٔ فتح ایران و جنگ منظم با دولت ساسانی، بی‌شک به خاطر خلیفه نبود، بلکه این امرنتیجه‌ای بود که رفته رفته،از پیشرفت اعراب در حدود فرات و عراق به حصول پیوست. اعراب اکثریت مسیحی درون شهر حیره در مقابل مسلمانان مقاومت کردند. به گفته کاتوزیان «نقطه شروع جنگ اعراب و ایران، قیام اعراب به اسلام گرویدگان بین‌النهرین تحتِ کنترل ساسانیان بود که می‌خواستند خود را از سلطه ساسانیان خارج کنند. سرکوب این قیام توسط ساسانیان باعث گسترده شدن نزاع و ورود تمامی توانایی نظامی مسلمانان شد». 

جنگ قادسیه: عُمر نیروی جدیدی برای یورش به عراق اعزام کرد که منجر به بازپس گرفتن حیره شد. ساسانیان که نسبت به خطر اعراب آگاهی پیدا کرده بودند، لشکر سلطنتی را تحت فرماندهی رستم فرخ‌زاد به نبرد با اعراب فرستادند (نبرد قادسیه). تخمین میزان لشکریان دو گروه آسان نیست. دراین جنگ اعراب پیروز شده و رستم فرخ‌زاد کشته شد. چندین هزار نفر از ایرانیان در جنگ علیه ساسانیان همراه اعراب بودند.

سقوط تیسفون: پس از نبرد قادسیه که نواحی جنوبی بین‌النهرین را دراختیار اعراب قرار می‌داد، تیسفون (مداین)، پایتخت ساسانیان پس از یک محاصره کوتاه تسخیر و غارت شد و یزدگرد سوم به شمال شرق ایران فرار کرد.مقاومت‌های محلی در عراق کم و کوتاه مدت بود. بسیاری ازاعراب از شبه جزیره عربستان به مناطق حاصلخیز عراق مهاجرت کردند. دربسیاری از موارد مالیاتی که اعراب وضع می‌کردند از مالیات دوره ساسانی کمتر بود.اعراب سپس به آرامی خوزستان را فتح کردند که مقاومت بیشتری از خود در مقایسه با نواحی دیگر بین‌النهرین نشان داد.

جنگ نهاوند :به‌گفتهٔ عبدالحسین زرین‌کوب، فتح ایران و دنبال کردن یزدگرد گزینه‌ای اجتناب ناپذیر برای اعراب بود زیرا ترس از این می‌رفت که یزدگرد یا یکی از مدعیان سلطنت او لشکری تازه‌ نفس آماده کرده و عراق را باز پس بگیرد. در سال ۶۴۲ آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی درنهاوند رخ داد که پس از نبردی خونین، اعراب پیروز شدند و ولایت ماد (یا عراق عجم) سقوط کرد.یزدگرد به پارس بازپس نشست.پس از نبرد نهاوند،حکومت مرکزی ساسانی قدرت مقاومت در مقابل اعراب را نداشت.اگر چه یزدگرد هنوز درتلاش برای جمع‌آوری سپاه بود.از سوی دیگر با ورود اعراب به ایران، ایرانیان زیادی به لشکر آن‌ها ‌پیوستند. با کشته شدنِ عُمر به دست یکی از اسیران به بردگی گرفته‌شدهٔ ایرانی به نام «پیروز» وقفه‌ای چندساله در فتوحات اعراب پدید آمد.سرانجام پارس به سال ۶۵۰ میلادی فتح شد. یزدگرد نتوانست کاری از پیش برد به ولایت شرقی‌تر خراسان گریخت. مرزبان مرو حضور یزدگرد را گرامی نداشت و در صدد جانش برآمد. یزدگرد متواری شد.عاقبت، چنان‌که در تاریخ معروف است پادشاه درماندهٔ ساسانی، به دست آسیاببانی در مرو کشته شد. کشته شدن یزدگرد به معنی سقوط کامل ساسانیان بود.

حمله به مناطق دیگر ایران،حمله به طبرستان: در واپسین سال‌های شاهنشاهی خسرو یزدگرد سوم، دودمان «گاوبارگان» و«پادوسبانیان» شاخه دیگر گاوبارگان که نسب شان به جاماست، بیست و یکمین شاه ساسانی،برادر قباد یکم و حاکم ارمنستان می‌رسد،ابتدا بر گیلان و دیلمان و سپس بر طبرستان تسلط یافتند. این دودمان با تأیید یزدگرد سوم بر طبرستان به پایتختی ساری حاکم بودند. قلمرو خود را تا نیشابور در خراسان گسترش داد و در ساری سکه‌هایی بنام طبرستان و به رسم شاهان ساسانی و به خط پهلوی ضرب می‌نمود. دو دودمان بیش از یک قرن استقلال خود را در برابر حملات مسلمانان حفظ کردند و آخرین قسمتی از کشور ایران بود که به کیش مسلمانی درآمد و حکمرانان آنجا معروف به اسپهبدان طبرستان بیش از یک قرن پس از فتوحات عرب در سرزمین‌های خود مستقل باقی ماندند.

خلافت عثمان:  پس‌از آن که عثمان بن عفان (۶۴۴–۶۵۶ میلادی) جانشین عُمر شد، تقریباً در سراسر ایران قیام‌ها شکل‌گرفت و او مجبور به چندین‌بار لشکرکشی برای سرکوب شورش‌ها، و تصرف مجدد این مناطق شد. در سال سی‌ام هجرت به خلیفه سوم عثمان خبر رسید که مردم خراسان به آیین پیشین برگشته‌اند. عثمان، سعید بن عاص بن امیه را با سپاه مدینه به خراسان فرستاد و به عبدالله بن عامر بن کریز والی بصره نامه نوشت که با سپاه بصره به خراسان برود. عثمان در نامه خود به این دو وعده داده بود هر یک از اینها پیروزی یابد، بر خراسان فرمانروا شود. 

دین : در دوره حکومت اعراب،غیرمسلمانان مجبور به پرداخت مالیات اضافی به نام «جزیه» بودند و در صورت عدم پرداخت با مرگ،بردگی یا زندان شدن مواجه می‌شدند.زرتشتیانی که در جنگ‌ها به عنوان برده اسیر می‌شدنددر صورت گرویدن به اسلام از آزادی برخوردار می‌شدند.گرچه فتح سرزمین ها سریع بود، اما گرویدن به اسلام بسیار بیشتر طول کشید. با تشدید سرکوب ایرانیان، زرتشتیان مجبور به کوچ و به سرزمین هند رفتند و تا امروز مراسم و آیین کهن خود را برگزار می کنند.به هرحال، طیفی ازسربازان ساسانی و اشراف محلی که احتمالاً در نتیجهٔ منازعات محلی به مسلمانان پیوستند،در حکومت خلافت اسلامی جایگاهی برای خود تضمین کردند.اشرافی که به خاطر توافقاتی که به منظور پرداخت خراج در حین فتح ایران توسط مسلمین، صورت دادند زنده ماندند و خراج‌ها را در ناحیهٔ خود دریافت کردند.در شرق این ترتیبات مربوط به خراج منجر به تأسیس تحت‌الحمایه‌ها شد و بعضی مناطق مانند گیلان،طبرستان،غور،زابلستان،بلوچستان، و مکران هرگز به‌طور دائمی کنترل نشدند.

پیامدهای سیاسی، دینی حمله اعراب: به گفته «برنارد لوئیس»«حمله اعراب به ایران به طرق مختلف دیده می شود« برخی آن را واقعه‌ای بابرکت، ورود دین و پایان عصر جاهلیت و بت‌پرستی، و دیگران آن را یک شکست ملّی تحقیرآمیز،فتح (اشغالگری) و تسلط نیروهای بیگانه بر کشور می‌دانند.ایران در واقع اسلامی شد، اما عربی نشد. ایرانیان ایرانی ماندند. پس از بازه‌ای سکوت، ایران به عنوان بخشی مجزا و متفاوت در درون اسلام، ظهور کرده و نهایتاً بُعد جدیدی به خود اسلام افزود. مشارکت فرهنگی، سیاسی و مذهبی ایرانیان در«تمدن» اسلامی،دارای اهمیت خارق‌العاده است. اسلام جدید، برخی اوقات با نام اسلام عجم از آن یاد می‌شود.این اسلام ایرانی (و نه اسلام عربی) بود که به نواحی جدید و مردمان جدید، بُرده شد. به هر روی، در پی حمله عرب‌های مسلمان به ایران، بسیاری از ایرانیان،برای حفظ اموال و اراضی خود، و عدّه ای دیگری با پیروی ازعمل اشراف و بزرگانشان مسلمان شدند؛ در حالی که ایمان در دل‌هایشان رسوخ نکرده بود. شماری دیگر نیز از ترس جان یا عدم توانایی در پرداخت جزیه، مسلمان شدند؛ چرا که اگر کسی مسلمان نمی‌شد، یا باید جزیه پرداخت می‌کرد یا باید کشته می‌شد. برخی دیگر نیز برای اینکه کشته و نیز مسلمان نشوند، به ناچار جزیه دادند».

ایرانیانی که پس از حمله عرب‌های مسلمان به ایران، اظهار مسلمانی کردند، چهار دسته بودند:

ـ کسانی که به سرعت اسلام را پذیرفتند امّا نسبت به معارف اسلامی (به دلیل ندانستن زبان عربی) شناختی نداشتند؛ این گروه اندک بودند. کسانی که به دلیل تبعیت از اشراف و بزرگان منطقه، مسلمان شدند .کسانی که از ترس کشته نشدن مسلمان شدند. کسانی که به دلیل ناتوانی در پرداخت جزیه‌های سنگین، مسلمان شدند.

خطّ و زبان: در زمان ساسانیان ایرانیان پنج زبان مختلف داشتند: زبان پهلوی، فارسی دری، پارسی، خوزی و سریانی. از این میان دو زبان ایرانی نبودند؛ خوزی و سریانی. زبان رسمی حکومت و مذهب زرتشتی پارسی بود که زبان موبدان و محققان بود. زبان محاوره‌ای مردم عادی «دری» بود. در اواخر دوره ساسانیان، زبان دری و پارسی دو زبان یا لهجه متفاوت نبودند؛ بلکه دو فرم مختلف از یک زبان یکسان بودند که استفاده‌های متفاوتی داشتند. از میان زبان‌های رایج تنها پارسی بود که نوشته می‌شد؛ دری تنها محاوره‌ای بود. مهم‌ترین تأثیر قرن‌های اول پس از حمله اعراب،گسترش قابل ملاحظه زبان محاوره‌ای دری بود. همانطوریکه اشاره شد،پذیرفتن ظاهری دین جدید اسلام ایرانیان،اکثرا در غرب و جنوب غربی ایران بود،ایمان واقعی در دل ها رسوخ نکرده بود و در درازای زمان و در اقصی نقاط کشور مقاومت ها علیه حضور اعراب شکل گرفت.

قیام‌های ایرانیان علیه سلطه اعراب

جنبش سیاه‌جامگان، قیام به آفرید،جنبش مهریان، قیام سندباد،قیام اسحاقیان،جنبش استادسیسیان،جنبش سپیدجامگان (المقنع) ، قیام عمومی طبرستان، قیام بابک خرمدین، طغیان مازیار، شورش اَسفار شیرویه، طغیان مرداویج زیاری.

از اولین حوادث حمله اعراب بر ایران کشته شدن عُمر به دست یک اسیر ایرانی در سال ۶۴۴ میلادی بنام پیروز نهاوندی، صنعتگر ایرانی (که در جنگ اسیر شده و به عنوان برده به عربستان منتقل شده بود) بود. از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد. در زمان امویان اعراب ازآمودریا  فراتر رفته و وارد کوه‌های افغانستان شدند. اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی که مالیات خود را می‌پرداختند دخالت نمی‌کردند. 

هسته اولیه سیاه‌جامگان: دهه‌های پایانی امویان منجر به جنبش سیاه‌جامگان در خراسان و کمک در روی کار آمدن عباسیان شد. جنبش سیاه جامگان در خراسان با طرفداران عرب و ایرانی خود خلافت اموی را نابود کرد. بعد از اینکه ابومسلم در خراسان، در خانه «سلیمان بن کثیر» دعوت را علنی کرد،به اتفاق سلیمان و سایر یاران لباس‌های سیاه بر تن کردند ودر روستای سفیدیخ در نزدیکی مرو جمع شدند، تاجایی که گفته شده در آن شب مردمان شصت روستا به سیاه‌جامگان پیوستند. مورخان سیاه‌جامگان را که از روستاییان و پیشه‌وران و صنعتگران بودند و اغلب اعراب آنها را سراج‌زاده می‌خواندند که اشاره به شغل قبلی ابومسلم به عنوان سراج (زین‌ساز) دارد. این جنبش در خراسان در رمضان ۱۲۹ اتفاق افتاد و توسط سلیمان علنی شد. 

جنبش سیاه‌جامگان:  اَبومُسْلِمِ خُراسانی(۷۱۸ـ۷۵۵ میلادی) فرمانده نظامی ایرانی و رهبر «جنبش سیاه جامگان» در خراسان بود که توانست با براندازی حکومت بنی امیه ،حکومت بنی عباس را پایه‌گذاری کند. نام اصلی او بهزادان پور وندیداد یا ونداد (پسر ونداد) بود. وی پس از پیروزی برحاکم خراسان و تسخیرمرو، سپاهی را روانه عراق نمود و توانست در سال۱۳۲ هجری قمری،مروان آخرین خلیفه اموی را شکست دهد. با بر تخت نشستن ابوالعباس عبدالله سفاح  به عنوان اولین خلیفه عباسی، امارت خراسان به ابومسلم سپرده شد. اما قدرت و نفوذ وی برای خلیفه و اطرافیان او نگران‌کننده بود. سرانجام، ابومسلم در سال ۱۳۳ خورشیدی (۱۳۷ ه‍.ق)، به نحو توطئه‌آمیزی به دستور منصور دومین خلیفه عباسی به قتل رسید.

 دیدگاه‌ها دربارهٔ هدف نهایی ابومسلم در برآمدن عباسی متفاوت است. برخی ادعا می‌کنند که او آرزو داشت یک حکومت ملی ایرانی برقرار سازد و اینکه او با ملبس کردن خود به لباس طغیان دینی، با بنی امیه جنگید تا به این ترتیب خلافت را در دست گیرد. برخی دیگر انگیزه او را کاملاً مذهبی و خالی از فحواهای قومی می‌دانند.می‌توان گفت که او خیلی ساده می‌خواسته بنی‌امیه را نابود کند و اینکه جنبه‌های اجتماعی و سیاسی جنبش او پررنگ‌تر از جنبه‌های مذهبی بود؛ شاید او در نهایت تبدیل به دشمن عباسیان ‌شده بود.درهر صورت، شورش او زنده‌کنندهٔ  فرهنگ ایرانی بود.این فرهنگ برای مدت زیادی بر دولت خلیفه چیره بود. شورش او همچنین سرآغاز برخاستن سلسله‌های محلی ایرانی بود. کشته شدن ابومسلم، سرآغاز قیام‌ها و شورش‌های متعددی شد که به خون‌خواهی او شکل گرفت و برخی از آنها سال‌های سال،خلفای عباسی را به خود مشغول نموده بود.از جمله:

به‌آفرید: به‌آفرید فروردینان به معنای پسر فروردین اهل زوزن، ده سیراوند، روستای خواف بود.از زمان تولد او اطلاعی نیست. طبق گفته محققان او زرتشتی بوده و البته نام او و نام پدرش حاکی از این موضوع است. به‌آفرید کتابی آورد که نشان دهنده فرهنگ و دانش فردی اوست.او دعوت خود را در شرایط آشفته و هرج و مرج و در گیری بین مدعیان حاکمیت برخراسان آغاز کرد و تأثیر بسیاری بر پیروان خود داشت و دین او تا قرن‌های بعد ادامه یافت.او پیش از اعلام این دین به چین سفر کرد بود و حدود هفت سال در آنجا ماند. او در بامدادی از کوهی نزدیک ده که پنهان شده بود پایین آمد در حالی که پیراهن سبز را بر تن داشت و دهقانی را دید و به او گفت که خداوند به او وحی کرده و این پیراهن را از بهشت برای او فرستاده، در این زمان مرد دهقان به او ایمان آورد و در طی مدتی نیز مردمان دیگری به او گرویدند. ازاین موضوع چنین بر می‌آید که به‌آفرید دعوی پیغمبری داشت،  در طی دو سال به موفقیت دست یافت. اما در این راه نیز بسیاری از زرتشتیان و مسلمانان به مخالفت با او برخاستند و از ابومسلم یاری خواستند. مورخان قتل او را زمانی ذکر کرده‌اند که ابومسلم به نیشابور آمده بود. «ابن‌ندیم» می‌گوید به‌آفرید پیش گویی می‌کرد وی به خدای یگانه معتقد بوده اما معلوم نشد چه نسبتی بین خدا و خورشید قرار می‌داد. به مرور طرفداران او بسیار شدند و نه مغان و نه مسلمانان توان مقابله با او را نداشتند .ابومسلم دو نفر از یاران خود به نام‌های «شبیب بن واج المروروزی» و «عبدالله بن سعید » رابه سوی به آفرید فرستاد و در نتیجه این برخورد به‌آفرید اسلام آورد و شعار عباسیان را سر داد اما دست از کار غیب‌گویی برنداشت، در نتیجه عبدالله بن سعید با سپاهی به زوزن حمله کرد و به‌آفرید را در جبال بادغیس گرفتار کرد و به نیشابور نزد ابومسلم برد. در نهایت ابومسلم فرمان به قتل او داد. 

سرانجام ابومسلم: زمانی که منصور به حکومت رسید، در صدد این برآمد که از شر ابومسلم خلاص شود، برای همین شیوه‌های سیاسی خاصی در پیش گرفت.در این زمان منصور از ترس اینکه مبادا ابومسلم به خراسان فرار کرده و شورش به پا کند، به بهانه‌های مختلف سعی در دور کردن او از خراسان داشت و به او پیشنهاد حکومت شام و مصر را نیز داد. ابومسلم به درخواست منصور توجه نکرد. منصوراز این موضوع آگاه شد، در نامه ای دیگر اورا نه با دعوت، بلکه با تهدید فرا خواند و ابومسلم مجبور به حضور در مقابل منصور شد. به دنبال این رفتارهای منصور، سرانجام ابومسلم فریفته این رفتارهای دروغین منصور شد و در سال ۱۳۷ه‍.ق به قتل رسید.  با قتل ابومسلم بخش نظامی جنبش که بیشتر از اهالی خراسان بودند به خدمت کامل عباسیان درآمدند و عباساین نیز بین ایرانیان و اعراب تعادل ایجاد کردند تا حدی که ایرانیان در بخش‌های دیوانی و اداری به مقام‌هایی رسیدندند و حتی در دوره طلایی خلافت وزرا و دیوانیان از ایرانی‌ها بود از جمله خاندان‌های معروفی در مقام وزارت خاندان «سهل و برامکه. ». قیام ابومسلم، نظر غیرعجم‌ها را نیز به خود جلب کرد. برخی نیز او را شیعه می‌دانند ولی چنین ادعایی مشکوک به نظر می‌رسد. پس ازمرگ، او به شخصیتی افسانه ای تبدیل شد و از او به عنوان یک «ناجی » یاد شد.نام او در قیام های إسحاق ترک ،سنباد، مُقَنَع و راوندی‌ها برده شده و برخی از رهبران این قیام‌ها نیز ادعا کردند که خود او هستند. یکی دیگر از روایات نیز بر این باور است که بابک خرمدین از نوادگان دختری ابومسلم بوده است. اگرچه بیشتر این قیام‌ها توسط افراد مشهوری صورت گرفت ولی در واقع نشان دهندهٔ احساسات ضد عباسی رعایا و مردم فرودست جامعه بود که همین موجب گستردگی آن شد. از ویژگی‌های شاخص قیام‌های ضد عباسی که نشان دهندهٔ تفاوت آن با قیام‌های ضد اموی است، این بود که طراح اصلی این قیام‌ها، ایرانیان بودند و تعدادشان از جنبش‌های دوران اموی بیشتر بود.در نتیجه زمینه‌های استقلال ایران را به‌صورت تدریجی فراهم آورد. 

میراث:  هدف ابومسلم از نظر برخی مورخان برقراری حکومت ملی-ایرانی برای انتقام گرفتن از اعراب و احیای حکومت ایرانی بود. شورش عباسیان که ابومسلم بدان پیوست، صرف نظر از دلیلی که او برای پیوستن به این شورش داشت، موجب احیای فرهنگ ایرانی شد که مدت‌ها بر حکومت خلیفه تسلط داشت. همچنین مقدمه ای برای ظهور سلسله‌های محلی شد.نام و یاد ابومسلم پس از مرگش نیز در ذهن یارانش که روستایی بودند باقی ماند و روستاییان دورهرکسی که برای خونخواهی ابومسلم قیام می‌کرد،جمع می‌شدند .بنابراین،یکی از میراث‌هایی که ابومسلم از خود بر جای گذاشت، جنبش‌هایی بود که پس از وی رخ داد. از بین این جنبش‌ها، جنبش بابک خرمدین در منابع روایات بیشتری مشاهده می‌شود. ادعا می‌شود که بابک خرمدین از نوادگان دختر ابومسلم است. یکی از این تاثیرها بر فرمانروایان ارمنستان و گرجستان و شروان بود. 

بابک خرمدین: کامل‌ترین شرح زندگی بابک، توسط «واقد بن عمرو تمیمی» نگارش شده است. اما مسعودی نیز اظهار دارد: «نام بابک حسن بود» اظهارات مربوط به اصل و نسب و پیشینه او نامشخص و متناقض و گاهی باورنکردنی است. نام پدر او مرداس یا عبدالله بوده و مادرش نیز به نقل از «فصیح»، زنی یک چشم به نام ماهرو از روستایی از آذربایجان بود. دینوری می‌گوید: «آنچه به نظر ما درست و اثبات شده، این است که بابک فرزند مطهر پسر فاطمه، دختر ابومسلم بود و فرقهٔ فاطمیه خُرمیان نیز نام خود را از این فاطمه گرفته‌اند، نه از فاطمه دختر پیامبر.» در مروج الذهب مسعودی، بابک صرفاً به عنوان یکی از گروه فاطمیه حُرمی‌ها توصیف شده است.بابک به ارتش فردی به نام جاویدان پیوست و پس از مرگ او،از سوی همسر جاویدان به عنوان جانشین او برگزیده شد. بابک پس از اطمینان از اطاعت افراد جاویدان،مدعی شد که طبق آخرین وصیت جاویدان در شب قبل، روح او به محض مرگ وارد بدن بابک شده و با روح او آمیخته شده است و هر کسی که با این وصیت نامه، مخالفت کند، باید تکفیر شود. همهٔ حاضران به مأموریت جاویدان نسبت به مرد جوان اذعان داشتند و بنا به درخواست همسر جاویدان، قسم یاد کردند که همان گونه که با روح جاویدان بیعت کرده بودند، با روح بابک نیز بیعت کنند. بابک، پیروان خود را به نفرت از اعراب و قیام علیه حکومت خلیفه تحریک کرد و به تدریج جمعیت زیادی به او پیوستند.در بیشتر منابع، آغاز شورش بابک در زمان سلطنت مأمون ذکر شده است، یعنی زمانی که خرمی‌ها شروع به نفوذ به نواحی مجاور و ایجاد ناامنی در آذربایجان کردند. مأمون پس از نقل مکان به عراق و پس از برخورد با مخالفان بغداد، چندین ارتش برای مبارزه با بابک اعزام کرد ولی جملگی شکست خوردند. از این رو،خطر خرمیان،«معتصم» را در هنگام به خلافت رسیدن و به ویژه هنگامی که در اواخر همان سال، تعداد زیادی از مردان جبال به همدان رفتند، نگران کرده بود. برای مقابله با پیروان بابک، معتصم ارتشی را فرستاد. در نبردی در نزدیکی همدان، چند هزار نفر خرمی کشته شدند،اما تعداد زیادی به قلمرو بیزانس گریختند، بعداً از آنجا بازگشتند تا شورش خود را از سر بگیرند. در پایان،این شورش توسط سپاهیان افشین که فرماندهٔ سپاه عباسی که ایرانی و اهل استروشنه بود، سرکوب شد و بسیاری از یاران بابک در کوه‌ها پراکنده شدند و فرار کردند. خود بابک نیز به همراه تعدادی از اعضای خانواده و چند تن از رزمندگانش در مسیرهای کوهستانی به سمت ارمنستان حرکت کردند؛ اما در نهایت بابک توسط افشین دستگیر و به اسارت برده شد و در سامرا به دار آویخته شد.

هدف ازنقل گوشه  های ازجنبش های پیش و پس از هجوم اعراب مسلمان به ایران نشان دادن پویایی استقلال طلبانه مردمان ایران از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب بود و این هم با فرازو نشیب های تند و تیز همراه بود و همواره با جنگهای داخلی و قدرتگیری قبایل و طایفه ها روبه رو بود.تا مقطع انقلاب مشروطیت. حکومتها و والیان محلی به کمک قدرتهای خارجی از استقرار حکومت مرکزی مقتدر و یکپارچه سربازمی زدند. با روی کار آمدن دولت سیدضیاءالدین طباطبایی یزدی ـ  طلبه مدرسه علمیه و سپس روزنامه‌‌نگار جنجالی اواخر عصر قاجار (مدیر روزنامه رعد) ـ رضاخان،  پس از کودتای اسفند ۱۲۹۹ـ فرایند اقتدار دولت مرکزی آغاز و در نهایت به شکلگیری سلسله پهلوی و رضاشاه پهلوی منتهی شد.گرچه از یک سو،راه مدرن سازی ساختارهای اقتصادی، صنعتی آغاز شد، اما از سوی دیگر، فضای سیاسی بیش از پیش مسدود و ابتکارات و ابراز عقاید فردی به محاق کشیده شدند.

در اوج جنگ جهانی دوم و اتهام همکاری رضا شاه با آلمان نازی توسط قدرت های مطرح،رضاشاه ار مقامش خلع و محمد رضا پهلوی را به سلطنت ایران گماشتند. در این شرایط ایران وارد فضای ترس و امید شد.اما چالش های اقتصادی و سیاسی درونی و قرارگرفتن کشور درکشاکش و وزن کشی عوامل  برونی در سهم خواهی بین ابرقدرتهای اتحاد جماهیر شوروی سابق، ایالات متحده،بریتانیا .. راه استقلال سیاسی و برنامه ریزی توسعه و رشد اقتصادی در نیمه راه تصمیم باز ایستاد و نتوانست همه نیروهای بالنده کشور را در کثرت گرایی عقاید و راهکارها همراهی کند. از مقطع ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۸ جامعه در تنش سیاسی قدرت بین شاه و سران دربار از یک سو، و قوه مقننه از سوی دیگربود. و سرانجام با دخالت و ائتلاف آمریکا ـ بریتانیا، کودتاه ۲۸ مرداد ۱۳۲۲ به زیان «اراده» محمد رضاشاه پهلوی رخ داد. می گویم به زیان محمد رضاشاه،زیرا این کودتاه پیش ازهرچیزی تامین کننده منافع آمریکا ـ بریتانیا در غارت منابع نفتی و تقابل با ابرقدرت رقیب،اتحاد شوروی سابق بود. راه توسعه و رشد اقتصادی در چارچوب افزایش مصرف اقشاری از جامعه متوسط در حال رشد و صنعت مونتاژ آغاز شد و این هم بدون آنکه به معضلات مزمن و حاد جامعه پرداخته شود. بدون شک پیدایش اقشار متوسط بدون فضای بیان آزاد عقاید غیر ممکن بود و هرگونه تلاش اقتدارگرایی دربار برای اصلاحات بدون دخالت مردم به شکست می انجامید.

با شروع «انقلاب سفید» مورد مناقشه بین  اقتدارمحمد رضا شاه و  سران درباری از یک سو، و رهبران جنبش سیاسی و دینی غیر درباری از سوی دیگر،مشکلات جدید،حاشیه نشینی برخی از سیاسیون با نفوذ، بیکاری،تورم،اختلاس.. و قدرتنمایی شخص شاه ، بن بست در جامعه رخ داد که روز به روز به سمت انفجار می رفت. قدرمسلم، برای برون رفت از این بحران، هر یک از گرایشات سیاسی رسمی و غیر رسمی سیاسی راه حل های خود را مطرح می کردند: گرایشان گوناگون در جبهه ملی،شکلگیری جنبش های چپ و چریک های مذهبی و غیرمذهبی،و أنواع گرایشات دینی مدعی نظام سیاسی دینی،قرائت از نوع بازگشت به خویش (برگشت به ۱۴۰۰ سال پیش) با برنامه اقتصادی برگرفته از آموزش های دینی و اقتصاد توحیدی. همه این تلاش ها بدون در نظر گرفتن سطح و میزان تحول فکری و رفتاری رابطه ذهن ـ بدن انسان ایرانی بود که در دهه چهل و پنجاه خورشیدی آغاز ودر آستانه سال ۱۳۵۶ـ ۱۳۵ به یکباره مفتون شعارهایی شد که از یک سو، ذهن متوهم او را که همانا غلبه بر ذهن ناپایدار و ناخوانده از تاریخ را بیدار کرد،واز سوی دیگر، اندامش را در رسیدن به وعده های مادی سپر کرد. کورکورانه از سر بغض، جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر را انتخاب کرد. در این توهم و آرمان « روشنفکران» شیک پوش با کراوت حول خمینی جمع شدند.البته بدون ارزیابی روشن از عواقب کونه فکری پنهان خمینی. دود برخاسته از لوله بخاری بر چشمان کمسوی مردم پاشیده شد. غافل از اینکه همین افراد فرصت طلبانه بعد از یک بازه کوتاه تغییر لباس دادند و به «امام خمینی» لبیک گفتند. اینک حاصل آن بی خردی، نظام جهل و جنایت اسلامی ولی فقیه مقتدر و بی کفایت،کشورمان را با آینده ای نامعلوم و پر مخاطره روبه رو کرده است.اتفاقأ نخستین طیفی که قربانی راه حل بازگشت به خویش بودند،همین «روشنفکران»  بودند. در این ضایعه بیش از بیش زنان نخستین قربانی قرائت باز گشت به خویش نظریه پردازان نظام تازه تاسیس خمینی شدند. نویسندگان و هنرمندان یک به یک به زیر تیغ اعدام و سانسور رفتند.نیروهای واپسگرا با هزاران حیله و دروغ قدرت انحصاری را در دست گرفتند. اینک قبضه قدرت توسط کاست روحانیت مرتجع به بن بست فکری بازگشت به خویش پی برده است.اما با قدرت نظامی و سرکوب و حمایت اقلیتی رانتخوار و شهیدپروران، کشورمان را به لبه پرتگاه جبران ناپذیری سوق می دهند.

برای گذار ازاین نظام واپسگرا، مقدم بر هر چیز،لازمست از سد جماعتگرایی مورد نظر حاکمیت به سمت جامعه گرایی مدرن روی آورد. در جوامع مدرن و توسعه‌یافته، حاکمیت قانون، به رسمیت شناخته شدن حقوق شهروندی، دموکراسی و رقابت آزاد و نیز مشارکت مردم در انتخاباتکردن و انتخاب شدن، فعالیت احزاب و در نگاهی کلی احترام به تکثر فرهنگی و ارزشی که مناسبات اجتماعی نسبت به جایگاه فردیت واحترام به حقوق زنان و جایگاه بدون تبعیض آنها، سبک زندگی انسان و رواداری نسبت به نگرش‌ها و تفاوت‌ها دارند، باید نقطه ثقل و کانونی برای وحدت و انسجام جامعه به حساب ‌آیند. گرچه به شاخص های جوامع مدرن اشاره شده اما پدیده جماعتگرایی( communautarisme) مخرب در سه دهه اخیر در کشورهای غربی با رشد جمعیت خارجی به ویژه اسلامگرایی روبه گسترش و منشاء تضادهای ارزشی و رشد گرایشات راست افراطی شد. از این نظر باید از رشد غیر عقلایی و قومگرایی و جماعتگرایی در ایران پیشگیری کرد و همه احاد ملت را در چارچوب و مختصات اشاره شد در فوق همسو کرد.  قطعا ایجاد فرصت‌های برابر در انتخاب کردن و انتخاب شدن هر فرد بدون وابستگی و ادعای مخرب از میراث سیاسی در ساختار قدرت و انتفاع عمومی مردم از منابع و امکانات کشور درامر آموزش، تحصیل و کسب و کارهایی که منجر به بهبود منزلت اجتماعی انسان‌ها می‌شوند، به همگرایی و انسجام درونی جامعه کمک می کنند. خط باورمند به ایران، موجودیتی به اسم ایران‌زمین است و به رغم سنت‌ها و آداب خاص در پازل رنگارنگ ایران زمین، همه می توانند از موجودیت ایران زمین دفاع کنند و هیچکسی نباید زیاده خواه و برتری طلب باشد. 

مصطفی فروزان،جامعه شناس، درباره دلایل تحریک گسل‌های قومی و مذهبی در سایت ایرنا می‌گوید: «از منظر جامعه‌ شناختی، جامعه ایرانی جامعه‌ای پر تحرک، جوان و سرشار از انرژی و در عین حال مبتلا به انواع تناقض‌ها و تضادهایی است که در لحظه‌های مختلف امکان و مجال بروز و ظهورشان وجود دارد؛ شکاف‌هایی که البته در جوامعی که گذار از سنت به مدرنیته در آن‌ها حل‌نشده باقی مانده، طبیعی است. اما آنچه می‌تواند منشا نگرانی و توجه باشد، تعمیق یافتن روزافزون این شکاف‌ها، بحرانی شدن آن و به تبع چنین وضع نابسامانی، تهدیداتی است که متوجه امنیت ملی و شالوده زیست مسالمت‌آمیز شهروندان و زندگی متعارف و تعاملات عادی و روزمرگی‌های آنان است». برخی نیروها و عناصر داخلی نیز عموما از روی کم‌دانشی و نبود آگاهی نسبت به منطق مناسبات زیستی در دنیای مدرن و به دلیل سوداگری در به دست آوردن قدرت و مواهب اقتصادی،ساحتی را فراهم می‌سازند که به چند قطبی شدن جامعه و از هم‌ گسیختگی اجتماعی و تضعیف پایه‌های انسجام و چسبندگی درونی دولت-ملت منجر می‌گردد. خاطره جنگ‌ها و منازعاتی که در گذر زمان رخ داده، می‌تواند به فعال شدن گسل‌هایی بیانجامد که به حس نفرت و انتقام‌جویی اقوام و گروه‌ها از یکدیگر منتهی شود.

جامعه ایران پس از دوران آزمون و خطا و نا امیدی از وعده های نیروهای «اصلاح طلبان» شریک در قدرت، راه تقابل و انکشاف در حاکمیت را در سال ۱۳۸۸ آغاز کرد ونسل جوان بادرک جدید از مطالبات در خور خود، بدون وقفه نظام را به چالش کشید. در این تلاش،با اعتلای رابطه ذهن ـ بدن و دوری جستن از ابزارهای شستشوی مغزی کاست روحانیت، همبستگی سراسری را در پی قتل مهسا امینی به نمایش گذاشت. 

جامعه‌ای بالغ است که امکان گفت‌وگو در آن مهیا باشد. اگر مکانیزم‌هایی برای توافق و مفاهمه و منطقی برای پذیرش تفاوت‌ها و نگرش‌های مختلف نباشد و ادراکی از امر ملی و سرنوشت مشترک میان ما به وجود نیاید راه برای کثرت در وحدت جامعه ایرانی به کثرت در جدال و دشمنی مبدل میشود. برکنار گذاشتن کامل روحانیت از همه عرصه های سیاسی،اقتصادی و فرهنگی برای گشودن تناقضات زیستی بسیار با اهمیت است.

انحلال باد نظام جهل و جنایت.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن نظرات بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را محل تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. ديدگاه هایی که از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

توجه: کامنت هایی که بيشتر از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز باشند، به دليل نقض ضوابط حاکم بر بخش ديدگاه های اخبار روز منتشر نمی شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *