
مقدمه
ایران در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی پس از انقلاب اسلامی قرار دارد. در داخل، جمهوری اسلامی با چالشهای عمیق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دستوپنجه نرم میکند. از اعتراضات مردمی گرفته تا مسئله جانشینی رهبری. در خارج، تنش با ایالات متحده، اسرائیل و متحدانشان بیش از هر زمان دیگری شدت گرفته، به ویژه در زمینه برنامه هستهای ایران و نقش این کشور در آینده خاورمیانه.
روابط بین ایالات متحده و ایران طی دهههای گذشته همواره با تنش همراه بوده است. یکی از محورهای اصلی این تنشها، برنامه هستهای ایران است که بارها به عنوان عامل بالقوهای برای آغاز یک درگیری نظامی مطرح شده است. در سالهای اخیر تلاشهای دیپلماتیکی برای حل این بحران انجام شده، اما دستیابی به یک توافق بلندمدت همچنان نامطمئن باقی مانده است. با توجه به واقعیتهای ژئوپولیتیکی کنونی پس از آغاز جنگ غزه، این پرسش مطرح میشود که احتمال دستیابی به توافقی پایدار بدون ورود به یک درگیری نظامی در خاورمیانه تا چه حد امیدوار کننده میباشد.
۱) چارچوب ژئوپولیتیکی
ایران در موقعیت ژئوپولیتیکی دشواری قرار دارد. ایالات متحده و متحدانش، بهویژه اسرائیل، برنامه هستهای ایران را تهدیدی جدی تلقی میکنند. در مقابل، ایران که خود را در محاصره نیروهای دشمن میبیند، ظرفیتهای هستهایاش را تضمینی برای بقای امنیتی خود و ابزاری در چانه زنی های سیاسی میداند، و غنی ساختن اورانیوم تا حد ۶۰ درصد و بیشتر گواه این واقعیت است. ولی جمهوری اسلامی همزمان ادعا دارد که اهدافش صرفاً صلحآمیز است. تضادی که آشکار است و محافل بین المللی آن را نمی پذیرند. آژانس بینالمللی انرژی اتمی در آخرین گزارش خود درباره شفافیت این برنامه ابراز نگرانی کرده است. سه کشور اروپایی (E3) عضو برجام با توجه به فعال ساختن مکانیسم ماشه (Snapback) هشدار دادهاند که ادامه این روند میتواند رژیم جهانی منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT) را با تهدید جدی مواجه کند.
نزدیکی میان چین، روسیه، کره شمالی و ایران، از سوی تحلیلگران غربی بهعنوان “محور خودکامهها” توصیف میشود. آنچه این کشورها را به هم پیوند میدهد، مخالفتشان با نظم جهانی تحت رهبری ایالات متحده است. با این حال، این اتحاد شکننده و ناپایدار ارزیابی میشود. در حالی که روابط اقتصادی و نظامی بین روسیه و ایران تقویت شده، چین همچنان با احتیاط عمل میکند. استراتژی بلندمدت پکن بیشتر بر استفاده فرصتطلبانه از ضعفهای مسکو و تهران استوار است تا بر یک اتحاد پایدار با آنها. در صورتی که جنگ اوکراین به پایان برسد یا پویایی جهانی تغییر کند، این اتحادها ممکن است صرفاً ائتلافهایی موقت و مصلحتی باشند. در این میان، چگونگی جایدادن ایران در نظم ژئوپولیتیکی جهانی، یک موضوع اساسی باقی میماند.
۲) چالشهای داخلی ایران
ثبات داخلی ایران در سالهای اخیر دچار تزلزل شده است. این روند ناشی از اعتراضات مردمی علیه حکومت و همچنین بحرانهای اقتصادیای است که جمهوری اسلامی را تضعیف کردهاند. مشکلات اقتصادی که با تحریمها تشدید شدهاند، حکومت ایران را بر آن داشته تا بهدنبال راهکارهایی جایگزین برای حفظ قدرت خود باشد. رهبران ایران در حال حاضر رویکردی دوگانه را دنبال میکنند: از یک سو آزادیهای اجتماعی محدودی اعطا میشود، و از سوی دیگر با سرکوب هدفمند، تلاش میشود کنترل حکومت حفظ گردد. کاهش سختگیریها در پوشش و تحمل بحثهای آزاد در فضای مجازی، تاکتیکی برای جلوگیری از شکلگیری اعتراضات گستردهتر است. همزمان، با تأکید بر لزوم وحدت ملی، هرگونه امتیازدهی به غرب، حتی مذاکره با آنها نفی میشود. البته این کتمان بیشتر مصرف داخلی دارد و ایران عملا از طریق کانال های دیپلماتیک روسیه و بعضی کشورهای حاشیه خلیح فارس، وارد مذاکره با ایلات متحده شده است.
۳) توازن نیروهای داخلی ایران و مسئله جانشینی
در ساختار قدرت ایران، یک تنش دائمی میان نیروهای تندرو و نیروهای میانهرو وجود دارد.
نیروهای موسوم به تندرو، که عمدتاً در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و در هسته ایدئولوژیک نظام جای دارند، از سیاست خارجی تهاجمی و ادامه برنامه هستهای حمایت میکنند. در مقابل، نیروهای میانهرو، که عمدتاً در بخشهایی از دولت و نخبگان دیپلماتیک حضور دارند، ممکن است به دلیل بحران اقتصادی، آمادگی بیشتری برای مذاکره از خود نشان دهند. مسئله جانشینی علی خامنهای بهعنوان رهبر جمهوری اسلامی همچنان نامشخص است، اما هرگونه جایگزینی احتمالی برای وی میتواند نقش تعیینکنندهای در جهتگیری سیاست خارجی آینده ایران ایفا کند.
۴) وضعیت اقتصادی مردم ایران
اقتصاد ایران با بحرانی عمیق روبرو است. تحریمها، سوءمدیریت و فساد از عوامل اصلی این بحران هستند که منجر به افزایش چشمگیر تورم و بیکاری شدهاند. هزینههای زندگی برای بسیاری از ایرانیان بسیار بالا رفته و فقر بخش وسیعی از جامعه را فرا گرفته و اعتماد عمومی به حکومت را بهشدت تضعیف کرده است. این شرایط ممکن است رژیم را به یافتن راهحلهای دیپلماتیک برای کاهش تحریمها سوق دهد.
۵) تنشهای اجتماعی-سیاسی بین حکومت و مردم
یکی دیگر از عوامل مهم بیثباتی در ایران، تنشهای اجتماعی میان نسل جوان و حاکمیت مذهبی است.
بخش بزرگی از جوانان کشور خواهان آزادیهای فردی بیشتر و گشایش در ساختار اجتماعی هستند، در حالی که رژیم همچنان بر سرکوب پافشاری میکند. پیشبینی میشود که این شکاف در سالهای آینده بیشتر شود و حکومت را با چالشهای تازهای روبرو سازد.
۶) نقش زنان در مقاومت ایران
یکی از ابعاد مهم تنشهای اجتماعی-سیاسی، نقش زنان در جامعه ایران است.
زنان بخش قابل توجهی از معترضان را تشکیل میدهند و به نمادی از مقاومت در برابر ساختارهای سرکوبگر جمهوری اسلامی بدل شدهاند. سرکوب نظاممند حقوق زنان و اجبار به رعایت هنجارهای سختگیرانه اجتماعی، منجر به افزایش مشارکت آنان در جنبشهای اعتراضی شده است.
افزایش سازماندهی و فعالیت زنان میتواند در بلندمدت منجر به تحولات عمیق اجتماعی شده و پیامدهایی شکوفا بر ساختار آینده نظام سیاسی کشور داشته باشد.
۷) نقش بازیگران منطقهای در بحران هستهای
بحران هستهای ایران تأثیر مستقیمی بر سراسر منطقه دارد. اسرائیل برنامه هستهای ایران را تهدیدی اساسی برای موجودیت خود میداند و بارها تهدید به استفاده از نیروی نظامی کرده است.
عربستان سعودی و کشور های عربی نیز ایران را در جهت تقویت نیروهای نیابتی شیعی در منطقه رقیب خود میبیند و در پی همکاری نزدیکتر با ایالات متحده هستند. همزمان، روسیه و چین در تلاشاند نفوذ خود در خاورمیانه را از طریق حمایت اقتصادی و نظامی هم پیمانانشان افزایش دهند. این شرایط پیچیده، دستیابی به راهحل دیپلماتیک را بسیار دشوار میسازد. پرسش محوری آن است که آیا ایران آماده است برنامه هستهای خود را محدود کند یا در مسیر تبدیل شدن به یک قدرت هستهای گام برمیدارد؟
سرویسهای اطلاعاتی غربی ادعا میکنند که ایران تنها چند ماه تا حداکثر یک سال با ساخت سلاح هستهای فاصله دارد. ایران تأکید میکند که برنامهاش صرفاً اهداف غیرنظامی دارد. در صورتی که بحران تشدید شود، درگیری نظامی میان ایران و اسرائیل اجتنابناپذیر خواهد بود.
۸) تضعیف ایران بر اثر فروپاشی «محور مقاومت»
ایران نقش کلیدی در بقای رژیم بشار اسد ایفا کرد و در بازسازی زیرساختهای نظامی در سوریه سرمایهگذاری کلانی انجام داد.
با این حال، جمهوری اسلامی نتوانست از فروپاشی رژیم اسد در پایان سال ۲۰۲۴ جلوگیری کند.
دلایل این امر شامل درخواست اسد برای خروج نیروهای ایرانی، افزایش حملات اسرائیل به تأسیسات و خطوط تدارکاتی ایران در سوریه و برای حزبالله در لبنان بود. در نتیجه، ایران دیگر قادر به حفظ نفوذ منطقهای خود از طریق ابزارهای نظامی نبود. پس از سقوط اسد، آنچه به عنوان «محور مقاومت» شناخته میشد، در حال فروپاشی قرار گرفت.
این تضعیف و سقوط ناگهانی رژیم اسد، ضربهای شدید به سیاست خارجی ایران وارد کرد.
تهران یکی از مهمترین متحدان منطقهای خود را از دست داد و مجبور شد استراتژیهای منطقهای خود را بازنگری کرده، اولویتهایش را تنظیم مجدد کند و تمرکز بیشتری بر حفظ ثبات داخلی خود داشته باشد. در حالی که اسرائیل به کارزار نظامی خود علیه گروههای نیابتی ایران ادامه میدهد، جمهوری اسلامی همچنان تلاش میکند نفوذ خود را در منطقه حفظ کند.
حزبالله لبنان و حوثیهای یمن هنوز از مهرههای کلیدی استراتژی منطقهای ایران محسوب میشوند، هرچند در ماه های اخیر با شکستهایی فاحش مواجه شدهاند.
۹) نقش ایالات متحده و گزینههای دیپلماتیک
انتخاب مجدد دونالد ترامپ بهعنوان رئیسجمهور ایالات متحده، منجر به احیای استراتژی موسوم به «فشار حداکثری» علیه ایران شد. اجرای تحریمهای سختگیرانه و حفظ گزینه نظامی از سوی آمریکا بهعنوان ابزارهایی برای کشاندن رهبری ایران به پای میز مذاکره برای توافقی جدید بهکار گرفته میشود.
ایران اما خود را ضعیف نمیبیند و معتقد است که با اتکا به حمایت اقتصادی از سوی روسیه و چین، میتواند این فشارها را تحمل کند.
آمریکا با دو چالش همزمان روبروست: از یک سو باید ایران را به مذاکره سوق دهد، و از سوی دیگر نمیخواهد منافع ژئوپولیتیکی خود، بهویژه تمرکز بر منطقه پاسیفیک را با آغاز جنگ جدید دیگری در خاورمیانه به خطر اندازد. یکی از راهبردهای ممکن میتواند کاهش فشار اقتصادی بر ایران و در عین حال، گنجاندن آن در موازنه ژئوپولیتیکی منطقهای باشد، بیآنکه امتیاز زیادی داده شود.
توصیه میشود که کانالهای دیپلماتیک باز نگه داشته شوند، بهویژه با توجه به احتمال تغییر رهبری در ایران پس از آیتالله خامنهای، که میتواند مسیر تازهای را در سیاست خارجی کشور رقم بزند.
۱۰) خطر درگیری نظامی
درگیریها و تناقض منافع در خاورمیانه همچنان ادامه دارد. جنگ در غزه، حمایت ایران از حوثیها و تهدیدهای متقابل با اسرائیل، منطقه را در آستانه انفجاری جدید قرار دادهاند. ایالات متحده اکنون هر اقدام حوثیها را بهعنوان اقدامی مستقیم از سوی تهران تلقی میکند. دونالد ترامپ هشدار داده است که ایران مسئول هرگونه حمله از سوی نیروهای نیابتیاش شناخته خواهد شد. درگیری نظامی، بهویژه با توجه به روابط پرتنش میان ایران و اسرائیل، تهدیدی واقعی محسوب میشود. تشدید این تنش میتواند پیامدهایی غیرقابل کنترل برای کل منطقه به همراه داشته باشد.
روسیه و برخی کشورهای عربی تلاش میکنند بهعنوان میانجی میان ایران و غرب ایفای نقش کنند. ایران خواهان مذاکرهای برابر و بدون تهدید و فشار است. مقامات تهران تأکید میکنند که فقط در صورتی وارد گفتوگو خواهند شد که طرف مقابل از سیاست فشار عقبنشینی کند. در عین حال، ایران مسئولیت اقدامات گروههای وابسته به خود را رد میکند و هرگونه تلاش برای متهم کردنش به بیثباتسازی منطقه را اقدامی خصمانه علیه خود می داند. از این رو، از ایالات متحده انتظار میرود که تلاشهای خود برای یافتن راهحلهای چندجانبه را افزایش داده تا از بروز یک درگیری شدید جلوگیری شود.
جمعبندی
تحلیل واقعگرایانه عوامل مؤثر بر امکان دستیابی به تفاهمی پایدار میان ایالات متحده و ایران، پویاییای پیچیده و چندلایه را آشکار میسازد. عوامل کلیدی شامل توازن قدرت ژئوپولیتیکی در سطح بینالمللی، تحولات داخلی ایران، نقشآفرینی بازیگران خارجی و رویکرد راهبردی آمریکا هستند.
این تحلیل نشان میدهد که تضعیف روزافزون ایران، در پی فروپاشی ساختار نفوذ منطقهایاش، ممکن است در بلندمدت تهران را وادار به تغییر مسیر در سیاست خارجی کند. یافتن راهحل دیپلماتیک در اصل ممکن است، اما نیازمند صبر استراتژیک طولانیمدت و درک عمیق از پیچیدگیهای سیاست داخلی ایران است.
ماههای آینده برای سرنوشت منطقه بسیار با اهمیت خواهند بود. ایران در آستانه یک انتخاب مهم قرار دارد: یا با اتخاذ رویکردی مصالحه آمیز مسیر رشد اقتصادی را در پیش گیرد، یا با پافشاری بر مسیر تقابل، انزوای بیشتر را بپذیرد. ایالات متحده و متحدانش با چالش کشاندن ایران به سوی توافقی جدید روبرو هستند، آنها باید میان مهار برنامه هستهای ایران و جلوگیری از جنگی تمامعیار در خاورمیانه بدون آنکه به تقویت جاهطلبیهای منطقهای تهران دامن بزنند، تعادل برقرار کنند.
در همین حال، ایران باید میان رشد اقتصادی و تقابل ژئوپولیتیکی یکی را برگزیند در صورت شکست دیپلماسی، خطر تشدید بیشتر بحران وجود دارد که ممکن است پیامدهایی فاجعهبار برای کل منطقه داشته باشد. درگیریای دوباره نهتنها خاورمیانه را بیثبات خواهد کرد، بلکه امنیت جهانی را نیز به مخاطره خواهد انداخت.
یک پاسخ
“ایران باید میان رشد اقتصادی و تقابل ژئوپولیتیکی یکی را برگزیند در صورت شکست دیپلماسی، خطر تشدید بیشتر بحران وجود دارد که ممکن است پیامدهایی فاجعهبار برای کل منطقه داشته باشد.”
این گذشته است !
برای آینده جهان و منطقه به تحلیلی مناسب تر نیاز است که این نکات را باید در بر کرد.
۱.جگونگی مسابقه چین و آمریکا.
۲.چگونگی مسابقه و تاثیر رباتها ، هوش مصنوعی و تکنولوژی و تاثیر آن بر هر دو قطب واز این طریق جهان.
۳. تامل و شناسایی این دو قطب بر شکل های اجتماعی در منطقه و جهان
برای مثال آیا کردستانی مستقل و یا دولت مستقل فلسطینی در خاورمیانه را نهایتا تحمل خواهند کرد و میتواند اتفاق بیفتد ، رفتارشان با اسلام سیاسی چگونه تحول خواهد یافت و …..