
مقدمه
با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، سیاست خارجی آمریکا در قبال جنگ اوکراین و پرونده هستهای ایران دستخوش تغییرات عمدهای شده است. رویکرد دونالد ترامپ نسبت به این دو مسئله، برخلاف رویکرد دولت بایدن، بیشتر بر معاملهگری و بده بستانهای ژئوپلیتیکی متمرکز میباشد. این واقعیت در ایندو مورد در بستر سیاست «America-First» بطور برجسته قابل مشاهده است.
در این مشاهده، با وجود اختلافات فاحشی که ایندو معضل بین المللی، از نظر پیشنه و روند تاریخی، چهار چوب سیاسی و جغرافیایی، مسئله مورد مناقشه و دست اندرکاران منطقه ای و بین المللی که در آن حضور دارند، شباهت هایی نیز وجود دارد. دستکم در مورد شیوه ای که دونالد ترامپ قبل از رسیدن به کاخ سفید در کمپین انتخاباتی خود در ارائه راه حل آنها اعلام، و اکنون در مورد اوکراین در عمل شاهد آن هستیم.
این در حالیست که ایالات متحده و روسیه بازیگران اصلی در این کارزار هستند و خود کشور اوکراین و اروپایی ها که این جنگ در همسایگی آنها صورت گرفته، به حاشیه رانده، و در ریاض پایتخت عربستان صعودی در باره آن تصمیم میگیرند. در مورد مذاکرات احتمالی هستهای با ایران، اینبار آمریکا و اسرائیل نقش اول را بازی کرده، روسیه را در کنار خود دارند و مذاکره کنندگان رژیم اسلامی بعلت فقدان برگ برنده ای که در دست دارند، به هنرورانی درجه سه و چهار تقلیل می یابند. وضعیتی که در درجه نخست، خود رهبران جمهوری اسلامی با وارد کردن کشور به دالان کور برنامه هسته ای، مسبب آن هستند. و بار دیگر مردم ایران که تحت سرکوب یک حکومت مستبد، فقر و فشار اقتصادی هستند، تنها نظارهگر وضعیت خود خواهند بود.
در این چارچوب، ترامپ احتمالاً در ازای امتیازات بزرگی به روسیه برای پایان دادن به جنگ اوکراین، تلاش خواهد کرد تا مسکو را از همپیمانی با چین و ایران جدا کند. و انتخاب پایتخت عربستان سعودی به منظور ارتقاء جایگاه این کشور در یک نگاه ژئوپولیتکی در تصویر بزرگتر میباشد. این راهبرد که به شدت به نفع ایالات متحده در سطح جهانی، اسرائیل و عربستان سعودی در سطح منطقه ای خواهد بود، پیامدهای سنگینی برای اوکراین و ایران به همراه دارد.
۱. رنج ملتهای اوکراین و ایران
این مقاله سعی در ابراز همبستگی با دو ملت درگیر در جنگهای ژئوپلیتیکی دارد. مردم اوکراین شاهد جنگی بیرحمانه با هزاران کشته، مجروح و آواره جنگی علیه خود هستند که هنوز راهحلی دیپلماتیک برای اتمام آن در جهت منافع ملی شان پیدا نشده است. از سوی دیگر، مردم ایران تحت حاکمیت یک رژیم سرکوبگر قرار دارند که هرگونه اعتراض و مخالفت را سرکوب میکند. در هر دو مورد، مردم این کشورها بازیگران اصلی نیستند، بلکه ابزار درگیریهای قدرت های بزرگ و قربانی رهبران متوهم، خودخواه و بلند پرواز خود لااقل در مورد ایران، که وقعی به منافع ملی کشور ندارند، هستند.
۲. اوکراین و ایران: ابزار بازیهای قدرتهای جهانی
هر دو کشور اوکراین و ایران به دلیل موقعیت استراتژیک خود به عرصه رقابتهای ژئوپلیتیکی تبدیل شدهاند. اوکراین به خط مقدم جنگ میان روسیه و غرب تبدیل شده، در حالی که ایران را سیاستمدارانش در مرکز رقابتهای منطقهای میان اسرائیل و ایالات متحده از یک طرف، روسیه و چین از طرف دیگر قرار داده اند. هر دو کشور حاکمیت ملی خود را یا از طریق درگیریهای نظامی مستقیم یا به دلیل تحریمهای اقتصادی، تحدید به جنگ و انزوای دیپلماتیک تا حدی زیادی از دست داده اند.
۳. بیاثر شدن اروپا در صحنه جهانی
نشست ۱۸ فوریه میان نمایندگان آمریکا و روسیه در ریاض، بدون حضور اوکراین و اتحادیه اروپا که تا به حال مخارج سنگین جنگ اوکرائین علیه روسیه را به عهده داشته، نشان داد که اروپا دیگر در معادلات بین المللی تأثیرگذار نیست. مشابه این وضعیت در سال ۲۰۱۸ مشاهده شد، زمانی که آمریکا علیرغم امتناع طرفهای اروپایی، از توافق هستهای با ایران (برجام) خارج شد و اروپا در عمل نتوانست گزینهای موفق برای حفظ این توافق به ایران ارائه دهد. ایندو مورد بخوبی نشان داده است که اروپا به طور فزایندهای تأثیر ژئوپلیتیکی خود را از دست داده، و به علت عدم ارائه یک سیاست خارجی واحد و منسجم و عدم توانایی دفاعی مستقل از ایالات متحده، پتانسیل تاثیر گذاری را از دست داده و عملا تنها نظارهگر تعاملات بین المللی است.
ترامپ همواره اتحادیه اروپا را یک رقیب اقتصادی و سیاسی میداند. درخواست افزایش هزینههای نظامی برای اعضای اروپایی پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) از جانب دولت ترامپ و دخالت افرادی چون ایلان ماسک در انتخابات کشور های اروپایی، میراث دموکراتیک این قاره را به خطر انداخته، و عدم توانایی اروپا برای اقدام مستقل در سیاستهای جهانی، حیطه تاثیر گذاری قاره سبز را محدود کرده است. در حالی که کشورهای اروپایی باید هزینههای نظامی خود را تحت فشار آمریکا در چهارچوب پیمان ناتو افزایش دهند، تصمیمات استراتژیک امنیتی همچنان در واشنگتن گرفته میشود. این وابستگی باعث شده که اروپا درگیر جنگهایی شود که لزوماً به نفع آن نیستند، بلکه در راستای اهداف ژئوپلیتیکی آمریکا عمل می کنند. با اعمال این سیاست، آمریکا میتواند سلطه خود بر این قاره را همچنان حفظ کرده و با وضع تعرفه های جدید گمرکی علیه اتحادیه اروپا، آنها را وادار به تمکین بیشتر از ایالات متحده گرداند. برای مثال فشار ایالات متحده و حمایت اروپا از تحریمهای اقتصادی در تضعیف سیاسی تهران، منجر به تقویت روابط اقتصادی و سیاسی ایران با روسیه و چین شد، و در عمل این کشور به یک شریک استراتژیک برای مسکو و پکن تبدیل گردید. این امر در نهایت بعلت محرومیت اروپایی ها از ورود به بازار اقتصادی ایران به زیان شرکتهای اروپایی نیز تمام شد.
۴. ایالات متحده به عنوان بازیگر اصلی: از اوکراین تا ایران
گرچه ایالات متحده در پایان جنگ سرد به گورباچف قول داد، که مرز های ناتو را به سمت شرق گسترش ندهد، ولی کارتل های تسلیحاتی ایالات متحده در جهت منافع خود، آن را نادیده گرفتند و سیاست گسترش ناتو در اروپا را به سمت شرق پیش بردند.
از زمان جورج فریدمن، زبیگنیو برژینسکی و هنری کیسینجر، ما می دانیم که قصد ایالات متحده این بود که اوکراین را وارد حوزه نفوذ خود کند. اما بارها و بارها، دیگر سیاستمداران آمریکایی، از جورج کنان گرفته تا ویلیام برنز، رئیس کنونی سیا، اشاره کرده اند که هرگونه تلاش برای استقرار نیروهای ناتو و موشک های آمریکایی در اوکراین منجر به جنگ با روسیه خواهد شد. با این وجود ایالات متحده، این ریسک را انجام داد و اوکراین را مسلح کرد، توافقات مینسک را تضعیف، و کودتای میدان ۲۰۱۴ را که باعث آغاز جنگ اوکراین شد، تامین مالی نمود. نتیجه این سیاست سوق دادن روسیه به دامن چین بود.
البته واشینگتن در این معادله به اهداف ژئواستراتژیک دیگری از جمله تضعیف اقتصادی اتحادیه اروپا و وابسته کردن بیشتر این اتحادیه به پوشش دفاعی ناتو از طریق جنگ اوکراین نیز دست یافت. گاز وارداتی روسیه با گاز بسیار گران قیمت آمریکا جایگزین شد. صنعت تسلیحات آمریکا میلیاردها دلار از سفارشات اروپایی ها سود برد. و هدف جلوگیری از اتحاد فناوری و صنعت آلمان بعنوان موتور اقتصاد اروپا، با واردات ارزان قیمت انرژی و مواد خام از روسیه با انفجار خط لوله گاز نورد استریم ۱ و نورد استریم ۲ برای سال ها محقق شد.
حال با ورود دوباره پرزیدنت ترامپ به کاخ سفید برخلاف بایدن، او دریافته است که آمریکا نمی تواند این سیاست را ادامه دهد؛ همزمان به تامین مالی جنگ اوکراین، جنگ اسرائیل علیه فلسطینی ها پرداخته، و در عین حال بر تضعیف رقیب اصلی خود یعنی چین نیز تمرکز کند. در این کارزار دونالد ترامپ در راستای سیاست “ابتدا آمریکا” و “لعنت به اتحادیه اروپا“خواستار پایان دادن به جنگ در اوکراین و عادی سازی تدریجی روابط با روسیه است و اروپایی ها فقط اجازه دارند نظاره گر و به عنوان “رعیت های خراجگزار” (برژینسکی)، بازسازی اوکراین را تامین کنند. اما حرفی برای گفتن ندارند.
۵. جداسازی روسیه از همبستگی با چین و قربانی کردن اوکراین: اولویت اول ترامپ
ایالات متحده از مدتها پیش چین را به عنوان بزرگترین تهدید ژئوپلیتیکی و اقتصادی خود شناسایی کرده است. در این میان، روابط رو به گسترش مسکو و پکن، نگرانی عمیقی در میان استراتژیستهای آمریکایی ایجاد کرد. ترامپ به خوبی میداند که تداوم جنگ اوکراین تنها باعث تقویت این اتحاد خواهد شد. بنابراین، او تلاش میکند تا با ارائه امتیازاتی به پوتین، روسیه را از اتحاد راهبردی با چین خارج کند. این امتیازات ممکن است شامل لغو برخی از تحریمهای اقتصادی، و حتی به رسمیت شناختن برخی از دستاوردهای ارضی روسیه که در جنگ سه سال اخیر در شرق اوکراین بدست آورده، به انضمام شبه جزیره سوق الجیشی مهم کریمه باشد.
در راستای این سیاست، ترامپ به دنبال اعمال فشار بر اوکراین برای پذیرش شرایط روسیه و اعلام بیطرفی دائمی در برابر ناتو خواهد بود. این اقدام که بخشی از معامله با پوتین است، به منزله محروم کردن اوکراین از حمایتهای امنیتی ناتو و همزمان بالا بردن قیمت حفاظت دفاعی آمریکا برای کشورهای اروپای شرقی نیز میباشد. یکی از ابعاد مهم معامله ترامپ، مجاب کردن اوکراین به واگذاری منابع طبیعی و معادن ارزشمند این کشور به شرکتهای آمریکایی است. در مقابل، آمریکا به اوکراین تضمینهای امنیتی و کمکهای تسلیحاتی خواهد داد. این معامله باعث وابستگی اقتصادی اوکراین به آمریکا شده و نفوذ روسیه را در این کشور کاهش خواهد داد.
در جهت پیشبرد این سیاست، دونالد ترامپ حتی اعلام داشت که، اوکراین این جنگ را شروع کرده، و ولودیمیر زلنسکی و اعتبار دولت او را نیز زیر سوال برد. او حتی اعلام کرد که حکومت زلنسکی از مرجعیت دموکراتیک برخوردار نیست و باید تغییراتی در ساختار سیاسی اوکراین ایجاد شود که بیشتر با منافع آمریکا و روسیه همخوانی داشته باشد.
۶. جدا کردن روسیه در پشتیبانی از ایران: یک پیششرط کلیدی
یکی از نشانههای اصلی این راهبرد، تقدم حل بحران اوکراین بر مذاکرات هستهای ایران است. واشنگتن به خوبی میداند که روسیه در سالهای اخیر به یکی از حامیان اصلی ایران تبدیل شده و همکاریهای نظامی و اقتصادی گستردهای بین دو کشور شکل گرفته است. از دیدگاه ترامپ، تضعیف این رابطه میتواند ایران را در موقعیت بسیار دشوارتری قرار دهد و آن را مجبور به پذیرش شروط واشنگتن کند. با کاهش حمایت روسیه، ایران در مذاکرات هستهای دست خالی خواهد داشت و فشار بیشتری از سوی غرب احساس خواهد کرد.
۷. اهمیت عربستان سعودی و اسرائیل در طرح جدید خاورمیانه
ترامپ بارها تأکید کرده است که یکی از مهمترین اهداف سیاست خارجی او، احیای «پیمان ابراهیم» و تقویت موقعیت اسرائیل در منطقه خواهد بود. در این چارچوب، عربستان سعودی به عنوان یکی از بازیگران کلیدی مطرح میشود. پیوستن ریاض به این پیمان میتواند زمینهساز یک اتحاد جدید در خاورمیانه شود که با محوریت آمریکا و اسرائیل، هژمونی چدیدی را تشکیل داده، ایران را بیش از پیش تحت فشار قرار میدهد. در این میان، ترامپ نیز تلاش خواهد کرد تا عربستان را به رقیب اصلی ایران تبدیل کرده، آنها از ایده او در مورد نوار غزه حمایت کنند، و از این طریق، تعادل قوا را در منطقه به نفع اسرائیل پایدار نگه دارد.
۸. مهار چین در خاورمیانه: حذف نفوذ اقتصادی و سیاسی پکن
یکی دیگر از اهداف مهم واشنگتن، جلوگیری از گسترش نفوذ اقتصادی چین در خاورمیانه است. پکن در سالهای اخیر سرمایهگذاریهای گستردهای در زیرساختهای انرژی و تجارت در منطقه انجام داده است. با این حال، در صورت تحقق معامله ترامپ با پوتین و تقویت موقعیت آمریکا و اسرائیل در منطقه، احتمالاً چین از دسترسی به بازارهای کلیدی خاورمیانه محروم خواهد شد. این موضوع میتواند تأثیر منفی بزرگی بر سیاستهای اقتصادی و ژئوپلیتیکی پکن داشته باشد.
۹. ایران در دو راهی: پذیرش یا مقاومت؟
ایران در برابر این تغییرات ژئوپلیتیکی با چندین گزینه مواجه خواهد شد:
* الف) پذیرش شرایط آمریکا: در این صورت، ایران ممکن است سرنوشتی مشابه عراق پس از ۲۰۰۳ یا لیبی در سال ۲۰۱۱ پیدا کند، که میتواند به معنی از دست دادن تمامیت ارضی خود، سقوط حکومت، یا عدم نفوذ منطقهای و تغییرات داخلی شود.
* ب) رد شرایط آمریکا: در این سناریو، تحریمهای اقتصادی شدید علیه ایران ادامه خواهد یافت و احتمال وقوع جنگ افزایش مییابد.
* ج) خروج از پیمان NPT : این گزینه باعث افزایش فشارهای بین المللی، حتی روسیه و چین بر ایران شده و احتمال برخورد نظامی، اینبار با حمایت شواری امنیت سازمان ملل را به شدت بالا میبرد.
* ه) فعال شدن مکانیسم ماشه: در صورت عدم قبول مذاکره، ممکن است کشورهای اروپایی در سال ۲۰۲۵، مکانیسم ماشه (Snapback Mechanism) را فعال کنند که در قالب قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد، بازگشت تمامی تحریمهای سازمان ملل علیه ایران را در پی خواهد داشت.
۱۰. روسیه: قربانی کردن ایران در معامله با ترامپ؟
یکی از محتملترین سناریوها این است که روسیه، همانطور که در سوریه عمل کرد، از کارت ایران برای کسب امتیازات از آمریکا استفاده کند. در صورتی که پوتین امتیازات مورد نظر خود را از ترامپ دریافت کند، احتمالاً ایران را قربانی این معامله خواهد کرد.
۱۱. فشار حداکثری بر ایران برای پذیرش شرایط آمریکا و اسرائیل
واشنگتن و تلآویو احتمالاً از فرصت پیش آمده برای اعمال فشار بیشتر بر ایران استفاده خواهند کرد. با کاهش حمایتهای روسیه و ادامه تحریمهای شدید اقتصادی، با توجه به کسر بودجه کشور، بحران فقر و معیشت مردم و کاهش مشروعیت داخلی، رژیم ایران احتمالاً شرایط ترامپ را برای حفظ نظام خود و علیه منافع ملی میپذیرد و در مذاکرات هستهای امتیازات بیشتری خواهد داد.
نتیجهگیری
معامله ترامپ با پوتین میتواند تغییرات ژئوپلیتیکی گستردهای در جهان ایجاد کند. جهانی که در آن قدرتهای بزرگ بدون در نظر گرفتن منافع ملتهای کوچک، بر سرنوشت آنها تصمیمگیری میکنند. این معامله با تمرکز بر پایان جنگ اوکراین، به تغییر روابط روسیه با چین و ایران، تقویت اسرائیل و عربستان سعودی و کاهش نفوذ چین در خاورمیانه انجام خواهد شد. در این میان، ایران با گزینههای دشواری مواجه است، که میتواند آینده سیاسی و اقتصادی آن را تعیین کند. اروپا استقلال ژئوپلیتیکی خود را تا حد زیادی از دست داده و باید مسیر جدیدی برای ایفای نقش در سیاست جهانی انتخاب کند. نتیجه نهایی این تغییرات، ایجاد یک نظم جهانی جدید خواهد بود که بیش از پیش به نفع ایالات متحده و متحدان منطقه ای او در خاور میانه است.
در خاتمه امیدوارم که رنجهای مردم اوکراین و ایران هرچه زودتر پایان یابد – نه از طریق راه حل های نظامی، بلکه از طریق مذاکره، احترام به قوانین بین الملل در چهار چوب منشور سازمان ملل، ایجاد ساختارهای دموکراتیک و اعمال سیاست هایی در جهت منافع ملی ملت های هر دو کشور.
4 پاسخ
جناب پارسیان با درود. ارزیابی همه جانبه و پیشبینی های واقع بینانه شما را بسیار پسندیدم و خواندن آن را به دوستان خود توصیه کردم. موفق باشید.
درود بر شما. این مقاله تحلیل درست و کاملی از شرایط فعلی بود.
اشتباه بزرگ زلینسکی: اوکراین کشوری اروپایی است. اروپایی ها هم خواهان ادامه کمک به اکراین هستند، و سران اروپا هم هفته پیش به کیف رفتند و حمایت خود را به اوکراین اعلام کردند و یک بسته کمکی چندین میلیارد یوروئی را هم در نظر گرفتند.اروپایی ها، بستن قرارداد با اوکراین را برای فعالیت در منابع معدنی این کشور ، با شرایط منصفانه تری،پیشنهاد کردند. اما با کمال تعجب، و به ضرر خود اوکراین و اروپا، زلینسکی گویا فردا جمعه به امریکا میرود تا قرار داد «معامله ترامپ» برای «تصاحب» مواد معدنی اوکراین را امضا کند. ترامپ میگوید اکراین باید تمامی پولی را که از امریکا گرفته است، پس بدهد، و ما را صاحب مواد معدنی خود بکند. زلینسکی ابتدا گفته بود، آمریکا بما «وام» نداده بود که پس بگیرد، بلکه در جنگ بما کمک کرد. کمک هایی که اروپایی ها به اوکراین کردند، بیشتر از کمک ها آمریکا بوده است.بنظر میرسد که زلینسکی در مقابل تحقیر خود بوسیله ترامپ ترسید و جا زد. اروپایی ها هم بفکر تنظیم سیاست های مستقل خود از آمریکا هستند. رئیس جدید آلمان هم بر این نکته تاکید کرده است. اشتباه زلینسکی به ضرر خود و کشورش خواهد انجامید. وقت همگان خوش!
پرسشی آیا شرایط اقتصادی امریکا اجازه این بازی های را می دهد؟
تلاش ترامپ برای اینست
که شرایط جذب سرمایه در امریکا را فراهم کند این حرکت جذب سرمایه نشان از این است که وضعیت اقتصادی خاصی بر امریکا حاکم است
که اگر این هدف محقق نگردد رقبای امریکا با دست پر وارد مقابله با امریکا خواهند شد.
ظاهر نگرانی امریکا از روسیه بخاطر پیمان های نظامی اتمی روسیه با امریکا که زمانشان رو به پایان است
که ممکنه است روسیه بخاطر تحریم ها آن پیمان ها را تمدید نکند که در این حالت یک تقابل جدیدی بین امریکا و روسیه پیش خواهد امد که امریکا بخاطر رقبای دیگرش نمی خواهد بیش از حد در تقابل با روسیه قرار گیرد