سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۴

سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۴

دو فیلم از یک دیدگاه – محسن هرندی

اصغر فرهادی با فیلم جدایی نادر از سیمین، جدایی از سبک و سیاق سینمایی خود را شروع کرد و با فیلم قهرمان، از سبک سینمایی خود جدا شد. 

بوی جشنواره و اسکار و طعم خرمایِ نخل طلای کن، آنچنان در فیلم های زنده یاد عباس کیارستمی تاثیر نداشت؛ کیارستمی با ساختن فیلم های کپی برابر اصل، و مثل یک عاشق، به خودش برگشت. زرق و برق جشنواره ها و جایزه ها را با آن سبک سینمایی که با آن شروع کرده بود معامله نکرد. اگر کیارستمی نمی رفت، با فیلم هایی که می ساخت رفته رفته با گیشه خداحافظی می کرد. اگر بعدها سفارش نمی گرفت و فیلم هم نمی ساخت، به عکاسی ادامه می داد.

اکثر فیلمسازان صاحب سبک به بی محتوایی و انتخاب فیلم ها از سوی هیات داوران پی برده اند و به جشنواره‌ها و جایزه ها اهمیت نمی دهند و وارد این بازی ها نمی شوند. 

کورساوا، وودی آلن، پولانسکی، تارنتینو، گدار، فلینی، … با فیلم های خوب یا بدی که ساخته اند چندان اهمیتی به جشنواره‌ها و جایزه ها نداده و نمی دهند. 

محمد رسول‌اف با ساختن دانه انجیر معابد همانند فرهادی از سبک سینمای خود جدا شد‌. بوی جشنواره و طعم خرمای نخلِ کن، بین او و سبکِ سینمایی که بنیان گذاشته بود فاصله انداخت. ناگفته نماند که محمد رسول‌اف، با شهامت ترین فیلمسازی است که ایران به خود دیده است؛ یا به عبارتی مارمولک سازی نکرده است. امیدوارم رسول‌اف بمانند کیارستمی به همان راه و سبکی که با خود به سینما آورده بود بازگردد.

از هومن سیدی تنها فیلم جنگ جهانی سوم را دیده ام. گمان می کنم این آخرین فیلمی است که ساخته است. من دلم می خواهد هنرمندان را در اوج کاری خود ببینم. هومن سیدی با این فیلم در اوج سبک و دیدگاه خود ایستاده است. یک سر و گردن بالاتر از فرهادی و رسول‌اف. 

هومن سیدی معضلات اجتماعی و جامعه شناسی بخشی از زندگی معاصر مردم ایران را با الهام گرفتن از وقایع جنگ جهانی دوم و ظلمی که بر یهودیان رفته بود به هم آمیخت و از ترکیب و شباهت ماندگار این ظلم و جنایت ها فیلمی به نام جنگ جهانی سوم ساخت. این فیلم به خوبی نشان داد که تنها می توان از جشنواره فیلم ونیز جایزه بهترین فیلم را گرفت و به جشنواره کن یا اسکار راه نیافت. فیلمی به مانند جنگ جهانی سوم برای هیأت داوران و جشنواره هایی نظیر کن و اسکار قابل هضم نیست. نمی توان فیلم هایی را که مافیای جشنواره برای جایزه انتخاب کرده است را با فیلم هایی چون جنگ جهانی سوم روبرو ساخت.

فیلم دانه انجیر معابد که محمد رسول‌اف آن را با شجاعت و مخفیانه ساخت، مورد بازخواست و خشم نظام حاکم در ایران قرار گرفت. درون فیلم یک قاضی به نام ایمان اسلحهُ خود را گم می کند و به زن و دخترهای خودش مشکوک می شود و آنها را مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار می دهد. در بیرون از فیلم، کارگردان از حکم ناعادلانه هشت سال زندان بدلیل ساختنِ بدون مجوز این فیلم، به ناچار ترک وطن کرد. 

درحکومت توتالیتر آخوندی، شخصیت فیلم دانه انجیر معابد قاضی ایمان و فیلمساز هر دو روی یک سکه اند. هر دو با ناعدالتی مورد سواستفادهُ نظام حاکم قرار گرفته اند. قاضی ایمان باید چشم بسته رأی بدهد تا برای بقای جایگاه و شغل خود، عده ای را اعدام کنند. فیلمساز نیز به شغلش وفادار است و باید از او فیلم بگیرد و این جنایات را به مردم و جشنواره‌های سینمایی نشان دهد و در نهایت فیلم فروش رود و اگر شانس هم بیاورد جایزه ای دریافت کند.

حکومت ناآگاه آخوندی و مسئولان وابسته به سازمان سینمایی و وزارت ارشاد اسلامی، فیلم دانه انجیر معابد را مخالف شئونات هنری و سیاسی خود می دانند. چرا که فیلم بدون مجوز ساخته شده است و دیگر آنکه یک قاضی نمی تواند اسلحهُ خود را گم کرده باشد و اساسا یک قاضی شکنجه گر نیست و نباید اسلحه داشته باشد و یا خانواده اش را مورد شکنجه قرار دهد. 

درون فیلم قاضی ایمان با همان اسلحه توسط دخترش کشته می شود و خارج از فیلم، فیلمساز متواری می شود تا سرانجام فیلم به جشنواره کن راه می یابد و جایزه ویژهُ داوران را می گیرد. سپس نامزد دریافت جایزه اسکار می شود اما متاسفانه موفق به دریافت آن نمی شود. 

دو سال قبل از اینکه فیلم دانه انجیر معابد ساخته شود، سازمان سینمایی وزارت ارشاد به فیلمی به نام جنگ جهانی سوم مجوز ساخت می دهد و نه تنها این فیلم در جشنواره سینمایی فجر به نمایش در می‌آید بلکه بعنوان بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد از جشنواره بین المللی ونیز جایزه می گیرد. فیلم و فیلمساز از هر گونه خلاف و شئونات هنری و سیاسی محفوط می مانند و ایراد و اشکالی در پخش این فیلم بوجود نمی آید.

هومن سیدی و دو نویسنده دیگر فیلمنامهُ جنگ جهانی سوم، بمراتب باهوش تر و بهتر از محمد رسول‌اف عمل کرده اند. آنها فیلمی ساخته‌اند که نه تنها حیثیت و ماهیت نظام نکبت اسلامی را زیر سؤال برده است، بلکه بدون اینکه مثل رسول‌اف متواری شوند و یا به اتهام و ارتکاب جرمی محکوم شوند، مورد عنایت و نگاه مثبت سازمان سینمایی نیز قرار گرفته اند. 

این که یک قاضی اسلحه خود را گم می کند و برای یافتن آن و ارجحیت دادن به حفظ نظام، خانواده اش را مورد توبیخ قرار می دهد و به دستگاه سرکوبگر امنیتی و شغل و ایمانی که به کار خود دارد تا پایان جانش وفادار باقی می ماند و در این راه کشته یا شهید می شود؛ آیا الگوی پسندیده ای نیست که نظام می بایست به چنین جان بر کف نهاده هایی مباهات و افتخار کند؟

رسول‌اف در نقش فیلمساز و میثاق زارع در نقش قاضی همان راه و سیاستی را در این فیلم به نمایش گذاشته اند که رژیم اسلامی و سازمان سینمایی، بهتر از این نمی توانست الگویی از شهادت یک قاضی را در راه ایمان و وظیفه و حفظ سلاح خود به تصویر در آورد. آیا سازمان سینمایی آخوندی از عملکرد چنین شخصیت سینمایی در نقش یک قاضی خشنود نیست؟ آیا در سازمان سینمایی آخوندی آب سر بالا نمی رود؟

در فیلمی که سازمان سینمایی وزارت ارشاد آخوندی به آن مجوز داده است “جنگ جهانی سوم” فیلم از اتاق یک جنده خانهُ خصوصی واقع در یک گاراژخانه شروع می شود. شکیب کارگر روز مزدی است که مشتری ثابت این جنده خانه است و دل در گرو فاحشه ای به نام لادن بسته است. شکیب زن و پسرش را در زلزله از دست داده است و برای امرار معاش روز مزدی و بیگاری می کند. بر عکس قاضی ایمان؛ شکیب، شخصیتی متزلزل، بدونِ اعتماد و عقیده، به مانند قارچی است که فقط رشد کرده است. به دنبال یک شکمِ سیر و یک سر پناه و آب توبه ریختن بر سر لادن است و به نظر می رسد از خدا چیز دیگری نمی خواهد و به این نظام و سیاست و گردش روزگار هم هیچ کاری ندارد. 

رژیم آخوندی با به آتش کشیدن سینما رکس آبادان و پس از انقلاب و هم زمان با بستن شهرنو، در سینمای فارسی را هم بست. تعدادی از هنرپیشه ها از جمله بهروز وثوقی که سالها در سینمای ایران فعالیت کرده و در بعضی از فیلم ها لبی از خمره تر کرده بودند و در شهرنو با جنده ای خوابیده بودند و مفسد فی‌الارض به شمار می آمدند برای حفظ جانشان به ناچار از ایران گریختند. 

جرم این هنرپیشه ها بر اساس نقش و فیلمنامه؛ بازی در فیلم هایی بود که به نحوی با لهو و لعب و شراب و رقص و جنده بازی و ریختن آب توبه بر سر فاحشه ها سر و کار پیدا کرده بود.

از انقلاب منحوس اسلامی چهل و اندی سال گذشته است. شکیب در فیلم جنگ حهانی سوم سر از یکی از آن خانه هایی در آورده است که هزاران نمونه اش با مجوز و یا بدون مجوز به فاحشه خانه بدل شده اند. امروز در رژیم آخوندی شهرنو به مصداق آنچه که در گذشته نام گرفته بود منحصر به یک محله نیست، بلکه در اکثر شهرها و خانه ها و در سراسر کشور امتداد یافته است و آخوندها و طلبه های متعدی در مقام پا انداز و جاکشی از این کار و شغل ارتزاق می کنند. 

با مجوزِ سازمان سینمایی اسلامی فیلم هایی با مضمون اعتیاد و مواد مخدر ساخته شده است و می شوند و هنرپیشه هایی در نقش معتاد و قاچاقچی در آن ها ایفای نقش کرده و می کنند. اما اگر بهروز وثوقی در ایران می ماند به خاطر ایفای نقش یکی از این معتادان شلاقش می زدنند. 

هومن سیدی و نویسندگان فیلمنامه جنگ جهانی سوم بسیار هوشمندانه فیلمی ساخته‌اند که عبای ننگ و فساد، ظلم، خفقان و دیکتاتوری نظام فاسد جمهوری اسلامی که بر دوش خود دارد را در زیر یونیفورم ارتش هیتلری مخفی می سازد. به روی امامهُ جهالتش کلاه دیکتاتوری شکست خورده و برسینه و بازوی او صلیبی شکسته می بندند. سازمان سینمایی آخوندی از درک این که هومن سیدی چه بلایی سرش آورده است عاجز است. آنچنان مجدوبِ هیبت یونیفورمی که تنش کرده اند شده است که عبا و امامهُ حقیر خود را فراموش کرده است. قاضی ایمان سرسپرده و وفادار به رژیم و شهید شده در راه نظام را در فیلم دانه انجیر معابد توبیخ می کند و او را به حصر و حذف می برد و شکیبِ یونیفورم پوشیده و افشا کننده جنایات و فساد سرکوب رژیم را در فیلم جنگ جهانی سوم را آزاد می گذارد و تشویق می کند! از آنجایی که در رژیم آخوندی هیچ چیزی سر جایش نیست، در سازمان سینمایی آخوندی هم آب آن‌چنان سربالایی می رود که حتی قورباغه هم فرصت خواندن ابوعطا پیدا نمی کند.

هومن سیدی در آغاز و بر پیشانی فیلمش این چنین نوشته است؛ “تاریخ خود را تکرار نمی‌کند اما غالبا هم قافیه می شود”. 

History doesn’t repeat itself, but it often ryhem. 

ما نمونهُ دیگری از این هم قافیه شدن تاریخی را در فیلم.ایتالیایی: La vita è bella “زندگی زیباست” ۱۹۹۷ ساختهُ روبرتو بنینی فیلمساز ایتالیایی دیده بودیم. هر دو فیلم هومن سیدی و روبرتو بنینی به دو بخش تقسیم می شوند.

نیمهُ بخش آرام و نیمهُ بخش پر تنش و صعودی فیلم. یکی با ژانر درام کمدی و خشونت و جنگ و دیگری درام بدون کمدی و صرفا خشونت و جنگ. 

روبرتو بنینی با ترددستی و خلاقیت خاص خویش، فیلم و روایت را هم زمان و بصورت واقعی با اشغال ایتالیا توسط نازی ها (هم قافیه) می کند، حال آن که هومن سیدی با هوشیاری از این (قافیهُ تاریخی) برای ساختن فیلمش بهره می برد.

اگر از من سوال شود کدام یک در این کار بیشتر موفق شده اند می گویم بنینی. اگر سوال شود کدام یک بعد تازه ای به روایت در سینما اضافه کرده اند، می گویم سیدی. 

چرخ خیاطی فیلمسازان خارجی احتیاجی به ماسوره ندارد. آنها نخِ لباسی که برای فیلم هایشان می دوزند را تنها از یک قرقره می گیرند. برای تعویض رنگِ نخ، قرقره ها را تعویض می کنند. اما فیلمسازان و مؤلفان ایرانی گذشته از قرقره، از نخ ماسوره هم استفاده می کنند و به ناچار با یک رنگ کار می کنند و با سایه هایی که در کنار خطِ دوخت ایجاد می کنند، تصور رنگ را در ذهن مخاطب خود القا می کنند. مخاطب هنرمندِ ایرانی همواره در صدد رمزگشایی از کاربرد و رنگِ نخِ ماسوره است. ماسوره ای که تا حد امکان از چشم سازمان سینمایی و ارشاد آخوندی پنهان نگه داشته می شود. لذا فیلم هایی که در سایهُ خفقان رژیم آخوندی ساخته می شوند از لایه و ابعاد مختلفی برخوردارند. این ترکیب و ترس و پنهان سازی، به این دوره از حکومت رژیم آخوندی منحصر نمی شود و از زمان سلطه‌ی اسلام در ایران در تمام ابعاد اجتماعی و فرهنگی و هنری به چشم می خورند. 

فیلم هومن سیدی با تکیه بر نمادها و ایهاماتی ساخته شده است که ظرف دهه های گذشته از زاویه های متعدی از سوی فیلمسازان به تصویر در آمده است. آلمان نازی به رهبری آدلف هیتلر در یک دوره ۱۲ ساله که پایان آن به خاتمهُ جنگ و قتل عام میلیون ها انسان انجامید از چشم فیلمسازان پنهان نماند و از جنایاتی همچون تیرباران های گروهی و گورهای دستجمعی اتاق گاز و کوره های آدم سوزی پرده برداشت و ماهیت رایش سوم و عوامل اجرایی این جنایات را بر پرده‌ُ سینما نمایان ساخت.

قاب های تصویری و طراحی صحنه که با فیلمبرداری خوب و آگاهانهُ پیمان شادفر کلید خورده است، از این انطباق پذیری و وام گیری از فیلم هایی که در اردوگاه های یهودیان و از میان سیم های خاردار گرفته شده اند بی بهره نیست. 

با وجودیکه اکثر صحنه های اردوگاه و زاویهٔ دید دوربین و فیلمبردار وام گرفته از حافظهُ بیننده ای است که آنها را در ذهن و تصور خود از فیلم های دیگری ذخیره کرده است، با این وجود من هیچکدام از این سکانس ها و پلان ها و طراحی های صحنه ها را در این فیلم کپی برداری نمی دانم؛ بلکه هر کدام از این نمادهای بازسازی شده، آگاهانه در خدمت و جهتی حرکت می کنند که هدف و پیام خاص خود را دنبال می کنند. 

بیگاری، کار و مرگ در اردوگاه‌هایی نظیر آشویتس، بوخنوالد، خلمنو، در ابعاد وسیعتر و بهتری از فیلم هومن سیدی از سوی سایر فیلمسازان به نمایش در آمده اند و هر کدام حکایتگر عمق جنایات و فجایعی است که آلمان نازی به رهبری هیتلر علیه بشریت مرتکب شده است. 

نقش شکیب و لادن همان نخ ماسوره ای است که نویسندگان فیلمنامه با مهارت به پیکر تاریخی این (قافیه) دوخته اند. هر دو ناخواسته اسیر این اردوگاه شده اند و شبانه روز درصدد نقشهُ گریز و فرار از این اردوگاه (هویت و خویشتن) خود می باشند. مخفی کردن لادن در زیر چوب های کف اتاق. شبانه دویدن از بین ساختمان های اردوگاه. با ترس و دلهره لقمه ای در دهان گذاشتن. خوابیدن و دوش گرفتن در اتاق های گاز و بسیاری از نمادها و پلان هایی از گرسنگی و درد و مرگ و شکنجه که هومن سیدی نیازی به بازسازی و نشان دادن نمادین آنها نداشته و تنها با تلنگر زدن به چند نماد از این دست، مابقی را از حافظهٔ بیننده به ذهن و تصورات او سرازیر می کند.

بامداد افشار که ساختن موسیقی این فیلم را به عهده داشته است تا بیش از چهل دقیقه از آغاز فیلم، هیچ جای خالی برای کشیدن آرشهُ کمانچه بر زخم این فیلم پیدا نمی کند. کمتر فیلمی دیده ام که بیش از چهل دقیقه فیلم بدون موسیقی سرپا مانده باشد. موسیقی فیلم The Revenant نمونهٔ دیگری از این سبکِ بردبار موسیقی بر متن یک فیلم است که حافظه ام بیاد می آورد. 

اما زمانی که شکیب چوب های کف خانهُ هیتلر را از زمین جدا می کند و لادن را برای مخفی شدن به زیر آن می برد، سرانجام بامداد افشار تحملش را از دست می دهد و رعشهُ دردِ زخمی که از کمانچه بلند شده است را از زیر زمین تا ترمینال اتوبوس و برگشت ناخواستهُ شکیب و لادن به اردوگاه را به گوش ما می رساند. تداوم صدای این زخمه هایی که به سیم های کمانچه کشیده می شوند در جا به جای صحنه هایی از باز کردن دوش آب در اتاق گاز، انفجار خانهٔ هیتلر، و زجه های شکیب از مرگ لادن، به مانند کشیدن ناخن به روی زخم به گوش می رسند و در درون کالبد خالیِ شکیب از صدا می افتند. 

هومن سیدی خودش عهده دار تدوین این فیلم بوده است. به عبارتی فیلمبردار صدابردار، موسیقی و تدوین، آنچنان با هم عجین و ترکیب شده اند که انگار همهُ این کار ها را یک نفر انجام داده است. 

فیلم جنگ جهانی سوم شرمساری و جنایت و فساد و شکست برای رژیم آخوندی از یک پلتفورم جدید با یونیفورمی اتو کشیده را با تاریخ زمامداری جمهوری اسلامی، هم (قافیه) کرده است. سند ننگی برای سازمان سینمایی وزارت ارشاد که مجوز ساخت آن را خودش داده است.

شکیب جنازه‌ُ آتش گرفته لادن را پیدا نمی کند، همانگونه که هزاران یهودی سوزانده شده جسدی از خود باقی نگذاشته اند. آنها قبل از مرگ لباس و لوازم شخصی خود را کناری می گذاشتند و برهنه روانهُ کوره های آدم سوزی می شدند؛ شکیب با پیدا شدن النگویِ لادن، گوری برای لادن و النگوی او می کند و آن ها را در خیال خودش دفن می کند.

هومن سیدی بهمراه فیلمنامه نویسان فیلم جنگ جهانی سوم برای پایان بندی این فیلم از همان هم (قافیه) کردن تاریخ بهره می برند. شکیب قبل از اینکه ساکن اردوگاه نازی ها بشود، در یک مغازه عطاری مشغول به کار بوده و همانجا هم زندگی می کرده است. وقتی یک مشتری در حضور شکیب از صاحب مغازه سوال می کند مرگ موش داری؟ صاحب مغازه با شک و تردید به او خیره می شود که او زهر را برای چه می خواهد!

فیلمنامه نویسان جنگ جهانی سوم از این هم (قافیهُ) تاریخی استفاده می کنند. شکیب برای گرفتن انتقام خونِ لادن، به مغازه عطاری بر می گردد و به دور از چشم صاحب مغازه شیشهٔ زهری از گاوصندوق او می دزدد. 

اما جوزف گوبلز وزیر تبلیغات آلمان نازی در واپسین لحظات سقوط برلین به اتفاق همسرش نیازی به دزدیدن سم نداشتند. آنها تصمیم گرفتند که با خوراندن سم به شش فرزندشان به زندگی آنها پایان دهند و این کار را به عهده دکتر لودویگ استامپفگر سپردند و او با خوراندن سیانور به بچه‌ها به زندگی آنها خاتمه داد.

هم (قافیه) با تاریخ شکیب تصمیم می گیرد که با خوراندن سم به زندگی اعضای اردوگاه مرگ خاتمه داده و انتقام خون لادن را از همهٔ عوامل تولید فیلم بگیرد. 

در فیلم دانه انجیر معابد، قاضی ایمان وفادار به نظام‌ توسط شلیک گلولهُ دخترش کشته می شود. خانواده متواری و فیلمساز به همراه یکی از دختر های او به آلمان پناهنده می شوند. دادگاه رسول‌اف را به هشت سال زندان محکوم می کند و عوامل و هنرپیشه های فیلم ممنوع الکار و ممنوع الخروج می شوند. 

در فیلم جنگ جهانی سوم نزدیک به چهل نفر کشته می شوند. فساد و فحشا و فقر و ناعدالتی از آغاز تا پایان فیلم کارنامهٔ کثیفی از یک نظام دیکتاتور و توتالیتر به نمایش می گذارد. فیلم بدون هیچ محدودیتی اجازه نمایش و از فستیوال های سینمای ونیز و ژاپن و ترکیه جوایزی دریافت می کند. هیچ کدام از تهیه کنندگان این فیلم ناچار به فرار و پناهندگی نمی شوند و از دادگاه حکم شلاق و زندان و ممنوع الخروجی نمی گیرند. سازمان سینمایی آخوندی این فیلم را یکی از دست آوردهای خوب و حرفه‌ای قلمداد می کند. 

فیلم جنگ جهانی سوم ساختهُ هومن سیدی چه از لحاظ کیفیت و چه از لحاظ نوآوری و ساختار شکنی یک سر گردن از کارهای فرهادی و رسول‌اف بالاتر ایستاده است. 

هومن سیدی، آرین وزیر دفتری و آزاد جعفریان با شروع این همکاری و نوشتن این فیلمنامه نشان داده اند که چگونه می توان فیلم خوبی ساخت . چگونه می توان پایه های پوسیده و فاسد رژیم آخوندی را در پیش چشمشان لرزاند . چگونه می توان مجوز ساختِ فیلم از سازمان سینمایی گرفت و چهرهُ کثیف مسؤولان نظام را نشانشان داد. چگونه می توان مورد تشویق قرار گرفت. 

هومن سیدی با ساختن فیلم جنگ جهانی سوم نشان داد چگونه می توان از نخِ بی رنگ ماسوره به نحو درستی برای هم (قافیه)کردن تاریخ استفاده کرد تا مجبور به ترک وطن و یا محکوم به زندان و ممنوع الخروج و تصویر نشد.

برچسب ها

«پیر پسر»، جدیدترین فیلم بلند اکتای براهنی، در سال ۱۴۰۰ ساخته شد اما با تأخیری چندساله در بهمن ۱۴۰۳، به‌صورت محدود در جشنواره فجر اکران شد. این فیلم با بازی لیلا حاتمی و حامد بهداد، تاکنون مجوز نمایش نگرفته است
«معاویه»، سریالی ۲۱ قسمتی که توسط گروه رسانه‌ای سعودی MBC تولید شده، به دلیل نمایش روایت سنی از دوره‌ای حساس در تاریخ آغازین اسلام، با انتقاد شدید و ممنوعیت پخش در برخی کشورها روبرو شده است
«جماعت» ساخته سهند کبیری که در بخش «آینده روشن» جشنواره روتردام به نمایش درآمد، در کنار دیگر فیلم ایرانی این جشنواره- «سانشاین اکسپرس» ساخته امیر علی نوایی- نماینده سینمای زیرزمینی‌ای است که فارغ از محدودیت‌های دست و پا گیر سعی دارد بخشی از تاریخ اجتماعی ایران امروز را- که بیش از چهار دهه در سینمای رسمی سانسور شده بود- با مخاطبش در میان بگذارد

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *