
جابجایی حاکمیت سیاسی در ایران در سال ۱۳۵۷ از آسمان نبارید. حکومت اسلامی در جغرافیای خاورمیانه، برآیند فرهنگ و اندیشه، جهالت اسلامی، دینخویی، واپسماندگی و ناآگاهی و رواج مناسبات اقتصادی حاکم در ایران صفوی- قجری-پهلوی بود. از این روی، حکومت کودتاها مسبب جنایات حکومت اسلامی هستند، نه پنجاه و هفتیها. سران و گردانندگان حکومت سلطنتی و تمامی دستاندرکاران سلطنت، بانیان و شریک جنایات نیم سدهی حاکمیت اسلامی بوده و هستند و در جنایت علیه بشریت و نسل کشی نقش پایهگذار داشته و جرم جنایتها و شرایط امروز ایران و منطقه خاورمیانه را نیز در پرونده دارند.
پیشزمینهها
اقتصاد تک پایهای دلارهای نفتی و رانتی، نه تنها بازدارندهی رشد و شکوفایی همان مناسبات سرمایهداری و صنعتی و تولیدی است، بلکه، فساد و نابودی تولیدات کشاورزی و بومی را همراه آورده بود. اهرم و پتک اسلام و ایدئولوژی و استبداد مضاعف، بازدارندگی رشد و شکوفایی را تضمین میکرد. حکومت سلطنتی محمدرضا شاهی، ژاندارمری سرمایهی جهانی وظیفه داشت تا همهی این بازدارندگیهای بیشینه (حداکثری) را ژاندارم باشد.
ایرانِ فروپاشیده نیز همانند دولت عثمانی و سپس بقیه خاورمیانه شامل دگرگونیهای اقتصادی و سیاسی دلخواه امپراتوریهای سرمایه که به جای امپراتوریهای فئودالیسم در قاره اروپا و آمریکا سلطه یافته بود، میگردید. در ایران نیز، قزاقی به حکومت رسید تا چنین روندی را مامور شود. کودتای رضاخان میرپنج، فرمانده قزاق آتریاد همدان و سید ضیاءالدین طباطبایی و با برنامه ریزی نظامیان بریتانیایی به رهبری ژنرال ادموند آیرونساید، فرمانده نیروی شمال ایران[۱] و کمیته زرگنده در تهران در سوم اسفند ۱۲۹۹ در تهران انجام گرفت.
ضرورت کودتاهای امپریالیستی
کودتای سوم اسفند به پشتوانهی روحانیت قم به سلطهی سلطنت رضاخانی انجامید. این کودتای نواستعماریِ (که بر خلاف هندوستان چندان عمرانی به بار نیاورد) بورژوازی دلال کمپرادور و وابستهی ایران، همان نیازی را پاسخ میگفت که در ترکیه به وسیلهی کمال مصطفی )آتاتورک) یعنی افسر ارتش عبدالحمید پاشا، آخرین خلیفهی عثمانی با فروپاشی فئودالیسم عثمانی باید به سود سرمایهداری پیرامونی انجام میگرفت. پیآمد چنین کودتاها و مناسبات اقتصادی در ایران، نمیتوانست چیزی جز حاکمیت طبقاتی-سیاسی- جهادیستی خمینی-خامنهای و در ترکیه، حکومت اسلامی اردوغانی-فیدانی- داعشی و نئوعثمانیسم و حکومت اسلامی افعانستان و عراق و احمدالشراعی سوریه و… باشد. محمدرضا پهلوی، فرزند قزاق لیاخوفی که با میانجیگری امپریالیسم در سال ۱۳۲۰ بهجای پدر نشانیده شد، در کودتای سال ۱۳۳۲ علیه مجلس و دولت لیبرال محمد مصدق به کمک اوباشان به سرکردگی شعبان بی مخها، رمضان یخیها و طیب حاج رضاییها و گردانندگان روسپیخانه تهران به رهبری ملکهعضدیها، با برنامه ریزی سیا به پیشبرده شد.
کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲ با عملیات آژاکس و بریتانیا زیرنام «عملیات چکمه» و به گماشتگی روحانیت مانند آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و آیتالله سید محمد بهبهانی [۲]،[۳] و طباطبایی نه تنها حکومت استبدادی سلطنتی را به سلطه نشانید، بلکه زمینه را برای رشد اسلام عوام فریب و قدرت یابی اسلام سیاسی به رهبری روح الله خمینی فراهم آورد. آیت الله بروجردی در تلگرافی در پاسخ به شاه هنگام بازگردانده شدن از فرار به رُم به ایران را «موجب عظمت کشور و آسایش مسلمین» [۴] نامید. بنا به اسناد سرّی پیشین و آشکار شدهی (دکلاسی فید) سیا، دولت روزولت، دهها هزار دلار را چند روز پیش از کودتای نافرجام ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ سفارت آمریکا در تهران به عوامل بانفوذ خود از جمله سید محمد بهبهانی پرداخت کرده بود. تمامی هزینههای کودتا بنا به اسناد علنی شده، یک یا دو میلیون دلار گزارش شده که بخشی از آن به «دلارهای بهبهانی» معروف شد.[۵]
نقش روحانیتِ سلطه به سلطهی سلطنت
ریچارد کاتم استاد دانشگاه پیتسبورگ در رشته علوم سیاسی و مأمور سیا در ایران در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ یکی از پلّهای ارتباطی این کودتا بود. وی نویسندهی کتاب ناسیونالیسم در ایران در ۱۹۶۴ که در جریان قیام سال ۱۳۵۷ به حلقه پیوندی آمریکا و عوامل روحالله خمینی تبدیل شد و در نوفل لوشاتو (پاریس) به دیدار خمینی رفت، این اسناد را بررسی و تایید کرد.
بنا به اسناد آشکار شده، آیتالله بهبهانی از جمله چند فرد مورد اعتماد سیا بود که در فاجعهی کودتای ۲۸ مرداد و پیآمدهای آن نقش داشته است. ریچارد کاتم در زمان کودتای ۲۸ مرداد تازه به استخدام سیا در آمده بود و از واشنگتن نقش فعالی در پیشبرد کودتا داشت. وی پس از پیوستن به دانشگاه در کتاب خود به «دلارهای بهبهانی» که بین روحانیون، نیروهای آنها یعنی دستههای اوباش جنوب شهر تهران و گردانندگان «شهرنو» تقسیم میشد پرده برداشت. وی در بخشی از این سند نشان میدهد که: «بنا بر گزارشهای موثق که در روز ۱۰ اوت (۱۹ مرداد) دریافت شد، سفارت آمریکا به طور پنهانی به اشخاص بانفوذ خاصی از جمله آیت الله بهبهانی، روحانی معروف، مبالغ کلانی پول پرداخت کرده بود». [۶]
آیتالله ابولقاسم کاشانی در نقش یکی از پرنفوذترین رهبران اسلام سیاسی شریک شاه در دههی سی، نزدیک به سه هفته پس از کودتا در مصاحبه با روزنامهنگار مصری اخبار الیوم، مصدق را خیانت کار دانست و افزود «طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است» [۷] زمانی که کاشانی در بستر بیماری بهسر میبرد شاه در سال ۱۳۴۰ برای دیدار به خانه منجی خویش در کودتای ضد مردمی رفت. فرزندان و همراهان کاشانی پس از جابجایی شاه، به همقطاران خمینی پیوستند. شعبان بیمخ نیز به همراه لمپنهای همیشه در رکاب روحانیت و شاه، هنگام بازگرداندن کاشانی از بیروت خودرو کاشانی را تا خانه روی دست برده بودند.
کوچاندن نیروی کار بهسوی بازار تولید برای مصرف
در پی کودتا و ورود امپریالیسم آمریکا، به جای حضور انگلستان، بورژوازی کمپرادور به کمک دلارهای نفتی رشد انگلی یافت و بازار و روحانیت و لمپنها نیز از سهم بیشتری برخوردار شدند. برای چنین بازار و مناسبات واپس مانده سرمایهداری پیرامونی کلان سرمایههای متروپل، بخشی از زنان و فرودستان در سراسر ایران باید به بازار کار و نیروی کار وارد شوند. این کوچ اجباری به سوی شهرها، برای نیاز و به هدف تولید برای مصرف بود و نه تولید برای تولید. آلونکنشینان پیرامون کارخانهها و کارگاهها از روستا و زمین که پس از رفرم ارضی و فروپاشی کشاورزی و دامداری به سوی تولیدات کالاهای مصرفی و خدماتی کوچانده میشدند، لشکریان چنین رویکرد و پیش زمینههای قیام سال ۱۳۵۷ بودند. رفرم ارضی شاه، ضرورت چنین روند رفرم از بالا برای جلوگیری از انقلاب بود که دولت جان اف کندی در آمریکا مشوق آن و در برخی کشورهای آسیایی نیز برای گردش سرمایه جهانی، پیآمدهای دلخواهی فراهم آورده بود، کاتالیزور و شتابگر ویرانی روستا و اکولوژی و گشایش رویکرد به پیرامون کلان روستاهایی مانند تهران را به وجود آورد. گسترش قارچ وار تولیدات مصرفی و بازار دلالی و کمپرادوری که فیلمهای فارسی و سینه زنی، و سقاخانه، فرهنگ آنرا به تصویر می کشانیدند، و ژرفایابی شکاف طبقاتی، سوخت و ساز این رویکرد سرمایه دارانه در یک کشور آسیایی- اسلامی در فضای جنگ سرد بود. دین در این رویکرد، حلقههای زنجیر اسارت آور پیشبرد این مناسبات به شمار میآمد.
گسترش قارچ وار مسجدها و کارکردهای دینی و حوزههای دینی، ممنوعیت هرنوع سازمانیابی کارگری، سیاسی و چپ و حتا بقایای ملی گرایی لیبرال، شاه و روحانیت و بازار را در کنار یکدیگر قرار داد. این پیوند دیوار به دیوار حسینیه و قم و دربار، نخست وزیرانی همانند رزمآرا و مصدق را بر نمیتابید. رزم را که با روحانیت همراهی نداشت و از ملی شدن نفت می گفت به دست فداییان اسلام ترور و مصدق به دست اوباشان شاه در احمدآباد تا پایان عمر زندانی شد.
با جدا شدن نهضت آزادی به رهبری مهدی بازرگان و یدالله سحابی، ابوالقاسم طالقانی و… از گرایش سکولار بقایای روبنایی بورژوازی ملی (که هیچگاه در ایران پدیدار نشد)، به سوی خمینیسم، آیتاللهها فرصت یافتند تا فضای جامعه و آموزش و فرهنگ را بیشتر اسلامیزه کنند و قوانین اسلامی را به اجرا درآورند. کاشانی و آیت الله محمد بهبهانی و آیتالله بروجردی نقش رهبری این فرایند را به عهده داشتند. [۸]
با سلطهی دوبارهی سلطنت پس از کودتای ۱۳۳۲، در دیدارها و رهنمودها از سوی شماری از روحانیون از جمله روحالله خمینی [۹] در پیشبرد اسلامیزه کردن و فشار بر بابیان و بهاییان از ماه رمضان سال ۱۳۳۴ از جمله با کلنگهای آیت الله فلسفی و تیمور بختیار و دیگر تیمساران شاه و بستن مراکز آموزشی و آیینهایشان و اخراج آنها از ادارهها در پیش گرفته شد. [۱۰]
در این فرایند همکاری بین دربار و مسجد و حوزه و بازار، با تثبیت حکومت نظامی-درباری به ویژه پس از کودتای ۱۳۳۲ روند اسلامیزاسیون به جای سکلولاریزم مناسبات کاپیتالیستی مدرن و جامعهی مدنی کلاسیک شدت گرفت:
سلطهی دینخویی در روند پیشبرد سرمایهداری رانتی
مجمعی از روحانیت همانند شورای نگهبان، همچنان ناظر بر قوانین مجلس شاه بود. این نظارت از همان تصویب قانون مشروطه و سپس دستکاریهای دوران رضاشاه و ضمیمهی مشروطه، تحمیل شده بود.
آموزشهای دینی در دوره ابتدایی، اجباری و به ویژه زیر نظارت و دخالتگری روحانیت و حوزه از جمله آیتالله مطهری و محمدرضا باهنر و رجاییها و مراکزی آموزشی مانند مدرسه رفاه درپیش گرفته شد.
جامعه تعلیمات اسلامی در سال ۱۳۲۲ توسط شیخ عباسعلی اسلامی یکی از مهمترین مرکزهای سلطهی دینیخویی شد. هدف، ایجاد مدارس پسرانه و دخترانهی اسلامی آن بود تا در برابر درسهای رسمی، گمراهیهای مذهبی شیعه آموزش داده شود. این مرکزها با عناصری مانند آیتالله مطهریها، سید حسبن بهشتیها و… نقش مهمی در تربیت نسل دینخو و مسموم در زمان محمدرضا شاه داشتند و توانستند با گسترش مدارس دینی، خانوادههای زیادی را بهسوی گسیل فرزندانشان به این مدارس ترغیب کنند.
در سال ۱۳۲۹، جامعه تعلیمات اسلامی ۱۳۲ مدرسه ابتدایی و متوسطه در تهران و شهرستانها برپا کرده بود و در سال ۱۳۵۶، به ۱۸۳ مدرسه رسید. [۱۱] در حالیکه در کردستان و بلوچستان و مناطق محروم، نشانی از هیچ دبستان و آموزش رسمی نبود. مدارس دینی با مدیریت آموزش و پرورش و مراجع و روحانیون، سبب شدند تا خانوادههای زیادی فرزندانشان را از مدرسههای رسمی خارج کرده و به مدارس جامعه تعلیمات اسلامی گسیل دارند.
در مجموع، جامعه تعلیمات اسلامی را میتوان بهسان یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین سازمانهای آموزشی-پرورشی در زمان پهلوی دوم دانست که نقش بسزایی در تربیت نسل دینخو و به کجراهه کشانیدن و نیز تربیت سیاسی -مذهبی دانشآموزان ایفا کرد. سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروهها و سکتهای مذهبی نتیجهی چنین مراکزی بودند.
مدرسه رفاه که به دست سید روحالله موسوی خمینی در دهه ۱۳۴۰ برپا شد، یکی از مهمترین مراکز دینی-سیاسی برای پرورش کادر و طلبهها و فعالان سیاسی مذهبی زمان شاه بود. برخی از شخصیتهای شناخته شدهی پرورانیده شده در مدرسه رفاه، سعید حجاریان، یکی از بنیانگزاران سیستم اطلاعاتی- امنیتی و تئوریسین حکومت اسلامی، ابوالحسن بنیصدر، نخستین رئیسجمهور حکومت اسلامی و از بنیانگزار انجمنهای اسلامی، محسن رفیقدوست، وزیر سابق سپاه، محمدجواد ظریف، وزیر سابق امور خارجه حکومت اسلامی و مشاور کنونی، علی اکبر ناطق نوری، رئیس مجلس شورای اسلامی در دورههای مختلف، محمدعلی رجایی دومین رئیس جمهوری حکومت اسلامی و.. از میان صدها دستپروردگان مدرسه رفاه زمان شاه از دههی ۴۰ تا قدرت یابی حکومت اسلامی بودند.
ایجاد نمازخانه و مساجد در دانشگاه ها در دستور کار گرفت و در خرداد ۱۳۳۴، در دانشگاه تهران مسجد ساخته شد.
در سال ۱۳۳۴ برپایی دبیرستان دینی آغاز شد تا مذهبی ها به دانشکده الهیات راه یابند. نمایندگان مجلس، به ویژه نمایندگان قم، و برخی شهرهای لرستان با نظر آیتالله بروجردی و مقلدان و طلبههای وی تایید میشدند.
آیت الله بروجردی در نقش مرجع شیعیان جهان، و مکتب اسلام به مدیریت مکارم شیرازی با برخورداری از یارانه و هماهنگی با دربار و ساواک شاه، درشهرهایی مانند قم و مشهد و برخی شهرهای سنتی، شرایط مذهبی حاکم کردند. برای گسترش دینخویی و مسمومیت جامعه، از سال ۱۳۴۱، طلاب دینی را زیر نام سپاه دین به روستاها گسیل داشتند تا روند اسلامیزاسیون و مسمومیت جامعه را به پیش برند.
شمار مسجدها در دوران محمدرضا شاه نسبت به پیش از آن افزایش بیسابقهای یافت به گونهای که در پایان سلطنت او به بیش از۸۰ هزار مسجد در ایران افزایش یافته بودند. امامزادهها، تکایا و حسینیهها نیز در دوران محمدرضا شاه رشد بسیاری یافتند و بسیاری از آنها بازسازی و نوسازی شدند. شاه، خویش را اسلام پناه و کمر بسته حضرت عباس و علی نامید که در راه زیارت امامزاده داود، دچار اسب افتادگی، دستی از غیب او را بین زمین و آسمان حمایل شد. حسیینه ارشاد به مدیریت سید حسین نصر و علی شریعتی و آیت الله مطهری به پشتوانه ساواک نقش مهمی در گسترش روند مذهبی مورد دلخواه ساواک و شاه بود. پرویز ثابتی، رئیس ادراه سوم ساواک، که نقش مهمی در سرکوب و کشتار مخالفان رژیم پهلوی، به ویژه گروههای چپ داشت، در گفتگو با عرفان قانعیفر به جزئیات همکاری ساواک پرداخته است. بنا به گفتههای پرویز ثابتی در کتاب «ساواک و من» ساواک نه تنها به طور غیرمستقیم از برخی از شخصیتهای دینی، مانند آیتالله مطهری و آیتالله شریعتمداری پشتیبانی میکرد، بلکه در برخی موارد، حسینیه ارشاد نیز مورد حمایت یا نظارت ساواک قرار داشت. این همکاریها بهویژه در راستای کنترل و جلوگیری از رشد گروههای انقلابی و رادیکال دوران شاه صورت میگرفت. گسترش مراکز و مسجد نه تنها در ایران بلکه در اروپا، نمونه مسجد هامبورگ در دههی ۱۳۵۰ و دیگر مساجد و مراکز مذهبی در سوئیس و پاریس و لندن و… با پرداخت هزینهها و امکانات کلان به آیتالله بهشتی و سید محمد خاتمی از سوی حکومت سلطنتی از جمله سیاستهای اسلامیستی شاه بودند.
هدف اصلی ساواک در آن دوران، حفظ وضعیت موجود و جلوگیری از تاثیرگذاری افکار انقلابی در میان جوانان و دانشجویان بود. از این روی، ساواک با پشتیبانی از مراکز مذهبی مانند حسینیه ارشاد، تلاش می ورزید پلی ارتباطی بین حوزویان، دانشگاه و مدارس دینی و شهری به وجود آورد تا با استفاده از فضای دینی و تزریق سموم دینی، همزمان از نفوذ گروههای چپ و رادیکال و رشد آگاهی سیاسی و طبقاتی جلوگیری کند. برخلاف بیان میشل فوک «مساجد و روحانیان سرچشمه یک تسلای دائمی» نبودند. مذهب در جوامع طبقاتی، بهسان آرام بخش روحی کارکرد دارند. انسانها به مذهب روی میآورند تا رنجهای روزمره زندگی، بهویژه تنگدستی، نابرابری، و استثمار را فراموش کنند یا کاهش دهند. دین، بسان اپیوم و همانند یک داروی آرام بخش زودگذر، بیماریها و دردهای شبانه روزی مناسبات طبقاتی را درمان نمیکند.
انقلاب اسلامی «قانون» تاریخ و مناسباتی منطبق با هم است و هرگونه چشمداشت به بازگشت سلطنت به جای روحانیت و یا پندارگرایی ناجی نرینهای از ژن شاه، پندارگرایی اسپرماتوئیسم مادون تاریخی و تکرار تاریخی است. چنین تبلیغاتی، ژرفای واپس گرایی، واپس ماندگی و درماندگی جارچیانی است که پاسداری دربار را در کنار پاسداران افتخار خویش میدانند و با عربدهی هر بار «شاهزاده» از کنج لبهایشان کف به پیرامون پراکنده میشود.
نادیده پنداری و پندارپراکنی شیفتهگان «شاهزاده» توهم بازگشت تاریخ و پردهافکندن بر نزدیک به نیم سده تلاش برای حاکمیت «قانون» سلطنت به حکومت اسلامی و حکومت اسلامی به سلطنت است.
[۱] https://www.iranicaonline.org/articles/conspiracy-theories
[۲] ttps://archive.nytimes.com/www.nytimes.com/library/world/mideast/041600iran-cia-index.html
[۳] https://www.iranicaonline.org/articles/coup-detat-of-1299-1921
[۴] https://nsarchive.gwu.edu/briefing-book/iran/2018-03-07/new-findings-clerical-involvement-1953-coup-iran
[۵] All the Shah’s Men: An American Coup and the Roots of Middle East Terror” by Stephen Kinzer. همه مردان شاه
[۶] https://www.bbc.com/persian/iran-features-40662795
[۷] کیهان شهریور ۱۳۳۲
[۸] رحیم روحبخش، آیت الله بروجردی و کودتای ۲۸ مرداد، http://www.meisami.net/no-23/23-19.htm
[۹] دکتر بهزاد کشاورزی، تشیع و قدر ت در ایران، جلد چهارم، انتشارات خاوران (فرانسه) ۱۳۹۵، ص. ۵۳
[۱۰]– آیت الله بروجردی، دانشنامه اسامی، موسسه تحقیقات و نشر معارف
[۱۱] https://fa.wikishia.net/viewجامعه_تعلیمات_اسلامی/
4 پاسخ
“روزهای تاسوعا و عاشورا هرمحله ای دسته سینه زن و زنجیرزن خودش را داشت و این دستهها راه میافتادند و وقتی به هم میرسیدند برسر این که کدام دسته باید اول عبور کند زد و خورد میکردند و امکان نداشت در ایام عزاداری بین دستههای سینه زن و زنجیرزن زد وخورد و نزاع نشود وعده ای لت و پار و مجروح و مقتول نشوند. رضا هم دسته مخصوص خودش را داشت. رضا قزاقها را که درعشرت آباد بودند با وضع آبرومندانه ای سامان میداد و خودش هم جلوی دسته درحالتی که گل به سر و رویش مالیده بود با پای برهنه راه میافتاد و سینه میزد.
دسته قزاقها خیلی تماشایی بودند، چون همراه خودشان یک دسته بالابانچی هم داشتند که مارش عزا میزدند، و قزاقها نوحههای جالبی میخواندند. فی المثل میگفتند:
اگردرکربلا قزاق بودی ، حسین بی یاور و تنها نبودی !
رضا با آن قد و قامت رشید درجلوی دسته و سایر قزاقها به ترتیب درجه و منزلت نظامی درپشت سراو ردیف شده و سینه میزدند .”
” از کتاب خاطرات تاج الملوک همسر رضا شاه “
رژیم پهلوی در کنار سرکوب؛شکنجه؛ساواک و ثابتی ها…از مذهب و اسلام نیز به عنوان حربه ای کارآمد برای جلوگیری از نفوذ و گسترش روز افزون چپ بخصوص در دهه آخر عمرش استفاده میکرد(تکثیر توضیح المسائل خمینی توسط ساواک)!بگفته داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی شاه:”تعداد مساجد از ۲۰۰ در سال ۱۳۲۰ به ۵۵۰۰۰ در ۱۳۵۷ رسید”. بروجردی از سالهای۲۸-۲۷ تا سال ۱۳۴۰ مجتهد بلامنازع ایران،عراق،پاکستان و جماعتهای شیعه مذهب بود.خیلی هم قدرت و حتا روی رژیم نفوذ و در واقع پای دوم رژیم و قدرت حاکم بود. حمایت او، کاشانی و فلسفی (مورچه ها هم شاه دارند) و…ازکودتای ۲۸مردادنقش کاملا ً ارتجاعی به او میداد. ناصر مکارم شیرازی در تلاش در رد مارکسیسم کتابی تحت عنوان”فیلسوف نماها” نوشته بود. در گرماگرم کشف خانه های تیمی و سرکوب مبارزان چریکی؛اعدام دانشیان و گلسرخی؛حسینیه ارشاد در ۱۳۵۲ به “همت” مطهری برپا و علی شریعتی به مخ زنی نسل جوان پرداخت .
همه آنچه شما و یا سایر دوستان از زوایای مختلف نوشته اند کاملا درست است. اما بایستی از خود هم انتقاد کنیم . منظورم این است که اگر آنروزی که شبکه های تلویزونی و ماهواره ای مانند <> و غیره شروع به جعل تاریخ کردند و با دروغهای آشکار و پنهان، از سیستم سلطنتی کعبه آمال ساختند، سکوت نمیکردیم، شاید در حال حاظر قشر زیادی از جوانان چنین به دام ارتجاع سلطنتی نمی افتادند. اگر با انحراف در همان سرچشمه آن مبارزه شود، جلوی بسیاری از انحرافات بعدی گرفته خواهد شد.
درود.
آقای منصوران یک فاکت مهم را در مقاله نگنجاندند و آن تاثیر آیت الله قمی در گسترش مذهب و با کمک پهلوی دوم است: پهلوی دوم به ایت الله قمی نامه میدهد که ما به شما احتیاج داریم. یادمان نرود که قمی را پهلوی اول به عراق تبعید کرده بود!! قمی که اوضاع را وفق مراد می بیند و پهلوی را ضعیف ومحتاج دین برای بقا، پنج شرط برای بازگشت اعلام می کند. این پنج شرط تاثیر ویرانگری بر اندیشه ی جامعه گذاشتند. تسلط بر اوقاف، افتتاح دانشکده معقول و منقول در دانشگاه تهران. ورود روحانیت به اموزش و پرورش، ایجاد ساعت درس دینی و قران در مدارس. گشایش مدارس دینی ( با نام مدرسه ملی) ، افتادن دفتر خانهها به دست روحانیت و… از عوارض و ترکشهای آن پنج شرط بود.