در سرزمینِ ماه و مغازله
هرگز کسی
دست در خود نخواهد گشود،
حتی اگر چاقویش به سوهان وُ
طنابش بردار وُ
سیانورِ ستمگرش بسیار.
ما به امیدِ مأیوس کردنِ تاریکیست
که با تولدِ دوبارهٔ آفتاب
تبانی کردهایم.
او که حتی یکی لحظه
رخسارِ نومیدان را
بوسیده باشد،
زیرِ رگبارِ رؤیا کُشان هم
به سایه نخواهد رفت…!
در سرزمینِ ستاره و گُلِ سرخ
هرگز هیچکسی خودکشی نخواهد کرد.
ما مردمِ پیاده
با زندگی پیمان بستهایم:
بعد از مرگ هم
باز به زندگی بازخواهیم گشت.