متاسفانه کثیری از کنشگران چپ ایران بدون اینکه ارزیابی هایشان از اصول لازمه تحلیل از جمله استفاده از منابع علمی و اخبار مستند تبعیت کند، با احساسات مثبت یا منفی که گاه مغرضانه به نظر می رسد، به تحلیل روندهای موجود در جامعه ایران یا منطقه می پردازند. ارزیابی هایی که بیشتر انتزاعی به نظر می رسد. چنانکه برخی از با فراخوان جمعی« علیه نظم نوین تحمیلی بر خاورمیانه » برخورد کرده و از نکات با اهمیت ان به راحتی گذرکرده اند.
« فراخوان جمعی: علیه نظم نوین تحمیلی بر خاورمیانه » با حدود ۱۵۰۰ امضا به تاریخ ۲۳ مهر در سایت « زیتون » منتشر گردید. فراخوان که با استقبال لایه هایی از اپوزوسیون داخل و خارج کشور روبرو شد، بعد از چند روز توسط رسانه های داخل کشور « انصاف نیوز » و « تسنیم » در دسترس خوانندگان قرار گرفت. در برابر استقبال رسانه های خارج و داخل کشور از آن، این اقدام توسط عناصری از جریان چپ با سردی و بی مهری روبرو شد، بی آنکه روح حاکم بر « فراخوان…» دریافت شده و تاثیر بازدارندگی آن جهت جلوگیری از گسترش جنگ در خاورمیانه مفهوم شود.
مخالف خوانی آنها ذیل ادعای نقد، مالامال از ادبیات غیرسیاسی به شیوه ژورنالیسم زرد بود، که فقر نظری – سیاسی و ناآشنا بودن آنان به آموزه های مدرن علوم اجتماعی را برملا نمود. این افراد که از ارائه راه حل خود، جهت برون رفت از وضعیت کنونی ایران و خاورمیانه قاصر بودند، با همه اتهامات و نسبتهای نا روا، قادر نشدند، مفاد فراخوان مزبور را ناچیز و کم اهمیت جلوه داده، آن را تخطئه کنند.
جماعت منتقد « فراخوانِ…» ( بویژه آقای احمد پورمندی ) که خود را تحولخواه می خوانند، بیشترین حجم نوشته را به تمجید صیهونیسم و صیهونیستها اختصاص داده و بسیار سطحی به وضعیت رقت بار مردم غزه پرداخته اند. بهمین خاطر از مدار واقعیت دور شده، تا در ارائه راهکار واقعی و امکان پذیر، ناتوان تر از همیشه باشند. برخورد این منتقدان که کمترین توجهشان به کودک کشی هولناک صیهونیستها بوده است،در واقع معنایی جز لاپوشانی بربریت و فاشیسم رژیم اسرائیل ندارد، بربریتی که اگر امروز با واکنش سریع و مقاومت جریانات صلح طلب و توسعه گرا روبرو نشود، فردا گریبان خاورمیانه را خواهد گرفت. این جماعت که نام و نان از چپ برگرفته اند و اینک کسوت چپ گریزان پوشیده اند، معلوم نیست چرا در محاسبات شخصی و گروهی شان کمترین هشدار نسبت به گسترش وسیع تکنولوژیهای جدیدِ کشتار علیه مردم غزه و لبنان وجود ندارد. هشداری در جهت نفی حملات نظامیِ هر روز خشونتبار تری نسبت به مردم غزه و لبنان.
اینان متاسفانه به جای اینکه اهداف ضد حقوق بشری نظم نوین خاورمیانه توسط صیهونیست ها را واکاوی کنند، با گستاخی آغشته به بی اطلاعی می کوشند، به خواننده مژده بدهند که در نظم نوین قدرت نظامی اسرائیل جای خود را به قدرت هوشمندی داده که در آن فناوری و اطلاعات و اقتصاد حرف اول را می زند!
پس در این مجال مایلم که گوشه هایی از پیشینه و اصول مبانی ِ حامیان نظم نوین در خاورمیانه را با این دوستان طرح کنم.
نخست به خاستگاه نظم نوین جهانی و مالا نظم نوین در خاورمیانه بپردازیم تا شاید چپ گریزان به کُنه اهداف و تبعات این نظم امپریالیستی – صیهونیستی نظری بیاندازند و باور کنند که هدف بعدی نظم نوین خاورمیانه فارغ از اشغال غزه و لبنان ، کشاندن دامنه جنگ به ایران است.
اما ! نظم نوین خاورمیانه چیست؟ آیا «نظم نوین خاورمیانه » امری ذهنی است یا واقعیتی کتمان ناپذیر؟ محال است یا امکان پذیر؟
قطعا دولت اشغالگر اسرائیل از بمباران های یکساله غزه و به دنبال آن عملیات ترور رهبران فلسطین و لبنان، هدف عمده تری را دنبال می کند، هدفی که افزودن غزه و لبنان به دیگر اراضی اشغالی به اسرائیل را در نظر دارد. بنابراین آنچه را که تحت عنوان « نظم نوین خاورمیانه» طرح می کنند، نظمی است که مبدع و مروج آن سیاستمداران و استراتژیستهای غربی، به ویژه در ایالات متحده، هستند.
این نظریه به طور مشخص توسط « کاندولیزا رایس » وزیر امور خارجه ایالات متحده در دوره « جورج دبلیو بوش »، به عنوان بخشی از استراتژیهای ایالات متحده برای منطقه خاورمیانه طراحی شد.
شاید اولین بار در جریان جنگ رژیم اشغالگر اسرائیل و حزبالله در سال ۲۰۰۶، بود که از اصطلاح « نظم نوین خاورمیانه» استفاده شد، تا این جنگ بخشی از «زایمان دردناک» این نظم در خاورمیانه باشد.آتشی که طرح « نظم نوین خاورمیانه » جهت تحکیم اسرائیل به جان کشورهای سوریه، غزه، لبنان و عراق انداخت، حاصل ادعای ترویج دموکراسی و به بهانه مبارزه با تروریسم آمریکا در خاورمیانه بود. بدین خاطر آمریکا تلاش کرد، این طرح را از طریق مداخله نظامی مانند حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ و فشارهای دیپلماتیک و اقتصادی علیه ایران و حمایت از گروههای مخالف جهت ایجاد آشوب داخلی در این کشورها پیش ببرد. اما آن نظم نوین، دموکراسی به بار نیاورد، هیچ! بلکه منجر به بیثباتی گستردهتر در منطقه شد و بحرانهای منطقهای را پیچیده تر کرد، که تا کشتار وحشتناک یکساله اخیر مردم غزه، سوریه، یمن و اخیرا لبنان ادامه یافت.
اکنون جهان متوجه شده است، آن نظم نوین ؛ نظم منحوسی است که نشان می دهد چه آینده دهشتناک و تاریکی را برای منطقه خاورمیانه ترسیم کرده اند. در نظم نوین کذایی قرار است خاورمیانه به دورهای وارد شود، که از نظر رژیم کودک کُش اسرائیل، مرحله جدید و نوینی خواهد بود، که نظیر جنگهای جهانی اول و دوم، در عمل صحنههایی شنیع تر از نسل کشی و اشغال اراضی تکرار کند.
اخبار جنایات جنگی اسرائیل را که ورق بزنیم، واقعیتهای یکساله جنگ در غزه و لبنان یادآوری می کند، که از همان زمانی که دولت فاشیستی اسرائیل اعلام کرد، «حیوانات انسان نما» را از دسترسی به نیازهای اولیه زندگی محروم خواهد کرد، و بر آنها مجازات دستجمعی اعمال می کند،» دست سربازان اسرائیلی را برای انجام کودک کشی و در واقع نسل کُشی، تخریب و با خاک یکسان کردن غزه و لبنان را باز گذاشت. حتی اسرائیل عامدانه راه رسیدن کمک های انسانی به غزه را مسدود کرد و دولت بایدن حملات وحشیگرانه صیهونیستها را نادیده گرفت.
در ضمن طرح « نظم نوین خاورمیانه » دو سال متوالی است، نتانیاهو در نشست مجمع عمومی سازمان ملل اعلام می کند، که هدفی جز تغییر در خاورمیانه به نفع تثبیت مواضع اسرائیل ندارد.
اما طرح این نظم نوین جهت اخراج مردم فلسطین از موطن شان تا چه اندازه بلند پروازانه، یا این بلندپروازی تا چه نقطه ای عملی است ؟ اینکه تاریخ سازی برای «نظم نوین » امری انتزاعی است یا واقعیتی کتمان ناپذیر؟ جای بحث و تأمل دارد! نتانیاهو جلاد غزه برای بقای خود تا کجا می تواند منطقه را پاکسازی نژادی کند؟
خُرده گیران بهانه جوئی می کنند، که چرا « فراخوان …» از پرداختن به مسائل داخلی و مشکلات معیشتی مردم در ایران دوری گزیده است. از شما می پرسم ! مگر منطقی است، مسائل داخلی درون جغرافیای ایران را در یک بیانیهی پیرامون خطر تهاجم به میهن گنجانید؟ این چه طرز فکری است، که دوستان از آن چشم می پوشند، تا واضعان نظم نوین به سهولت ایران را به جنگ بکشانند؛ آیا در چنین شرایط حساس تاریخی جای نقد و بررسی مسائل داخلی و مشکلات گوناگون در همه جا صحیح است؟ آیا این عمل می تواند واقع بینانه، میهن دوستانه و مردم خواهانه تلقی شود؟
اینکه دوستان تحول طلب جمهوری خواه مسئولیت خود را فارغ از هر اقدام، تنها مقابله با هر تصمیم حکومت قرار می دهند، منافع ملی کشور را به خطر می اندازد. تصمیمی که در ادامه باعث انحراف در روند مبارزات دمکراتیک نیز می شود و بدون تردید آب به آسیاب پیروان نظم نوین دولت فاشیستی اسرائیل می ریزد. از آنجا که هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد؛ در گرگ و میش فضای ملتهب سیاسی کنونی، که امکان تسری جنگ به ایران وجود دارد، کدام منطق اجازه غافل شدن از حفاظت مرزها را می دهد، تا نقد مسائل داخلی را مقدم بداند و به آن بپردازد؟ همچنین منتقدان « فراخوان … » از جسارت لازم بر خوردار نیستند، تا دولت صهیونیستی اسرائیل را محصول کشتار و اشغالگری معرفی کنند و متاسفانه مابه ازاء آن جنبش مترقی و رهاییبخش فلسطین را مختار به مقاومت و بازپس گیری اراضی اشغال شده خود نمی دانند. دوستان سطحی نگری می کنند اگر به دلائل نامعلوم عواقب نظم نوین خاورمیانه در قالب تلاش های اسرائیل جهت گسترش جنگ به ایران را در نظر نمی گیرند.
بهانه جویان، خرده می گیرند، که : ۱- چرا « فراخوان…» توسط سایت های داخل کشور ( انصاف نیوز و تسنیم ) بازنشر شده است. ۲– خُرده گیران که بی توجه به حمایت وسیع اهالی علم و فرهنگ و سیاست از نحله های گوناگون در داخل کشور و خارج کشور، سعی کرده اند، به آن بهای کافی ندهند، تیرشان به هدف نخورد و همین تلاشهای تخریب گرانه نشانه تاثیر این حرکت بود.
این خُرده گیران شیفته شکل گیری جبهه، چشم به این رخداد می بندند، که فراخوان هایی از این دست تضارب آرا را همراه می کند و همین همراهی گذشته از افزایش کمیت موجب ارتقای کیفیت آگاهی اجتماعی میشود.
از سوی دیگر، این جماعت بعضاً منتسب به چپ، به جای اینکه به حضور عناصر چپ امضا کننده مباهات کنند، در لفافه به حضور فرخ نگهدار و تائید « فراخوان…» می تازند، اما آنچه مسلم است، اینکه فرخ نگهدار سالهاست، از پیله حصار و مرزهای تشکیلاتی برون جسته است و به موقعیت تحلیلگری دست یافته که دانش رئال پلیتیک او شدیدا مانع غلیان ذهنیگری در ارزیابی اش از رخدادهای ایران می شود. دقیقا این نگاه خرده گیری در مورد ایشان به دور از انصاف سیاسی و اخلاق دمکراتیک می باشد.
سئوالی از این دوستان به اصطلاح چپ می پرسم، مگر این بد است، که نقش هژمونیک رفیق فرخ نگهدار به هر آکسیون و فراخوانی اعتبار می بخشد؟
رفیق فرخ نگهدار با حضور در آکسیون های مختلف جمهوریخواهان غیربرانداز نشان داده است، اهداف درازمدتی را دنبال می کند، اهدافی که از پشتوانه آموزه های علم سیاست مدرن، و تجارب تاریخی برخوردار است. او هدفمند به سمت پیوند و همراهی عناصر چپ و عدالتخواه خارج با داخل کشورحرکت کرده، و این می تواند خیل عظیمی از شخصیت های سیاسی فرهنگی و علمی دگراندیش را در بیرون و درون به همراهی و همیاری وادارد.
مهرزاد وطن آبادی