در آشفته بازار اوضاع کنونی سیاست، گویی نمایش های سیاسی هرچه بیشتر با سیاست های نمایشی گاه به شدت کسل کننده همراه می شود. تازه ترین نمونه آن نمایش خود رهبرانگاری رضا پهلوی است.
این حقیقتی است که در پی حمله نظامی اسرائیل به ایران، پیام های پی درپی نتانیاهو به مردم درباره “زودرس بودن آزادی”، خطر گسترش درگیری ها و تنش های نظامی در منطقه و به ویژه با پیروزی ترامپ و تقویت سیاست فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی، موجی از شادی و امید و اعتماد به نفس و توهم در بخش هایی از اپوزیسیون و به ویژه رضا پهلوی و گروه های افرطی سلطنت طلب که خواهان مداخله خارجی برای کسب قدرت هستند برای استفاده از این “فرصت” شکل گرفته است.
تلاش های رضا پهلوی از دیدار بدون دعوت رسمی اما پرحاشیه با نتایاهو در اسرائیل در سال گذشته گرفته تا سخنرانی اخیر اوهمچون “میهمان ویژه” در کنفرانس “محافظه کاری ملی” که توسط افراطی ترین نمایندگان محافظه کار و مذهبی آمریکا در واشنگتن در چند ماه پیش برگزار شد، و به تازگی دریافت جایزه “معمار صلح” از بنیاد نیکسون و اعلام آمادگی برای پر کردن خلا قدرت در آستانه حمله نظامی اسرائیل به ایران، و بالاخره پیام تبریک به ترامپ و تقاضا از او برای ایفای نقش “تاریخ ساز” خود در ایران و… نمونه هایی از تقویت این اراده است.
این بار اما رضا پهلوی با کنار گذاشتن هرگونه تعارف و ابهام و سخنان دو پهلو، به صراحت مدعی رهبری خود خوانده در دوران گذار و البته به درخواست خیالی “مردمی” که معلوم نیست چه گروهی و در کجا و چگونه چنین درخواستی را مطرح کرده اند شده است. ادعایی که تنها پرده نوینی از تقویت اقتدارگرایی در پروژه “پهلوی سوم”را به نمایش گذاشت که با اعلام آمادگی برای کسب قدرت، آداب و رسوم و اخلاقیات و ادعاهای “دست و پاگیر” دمکراسی خواهی، تکثر گرایی و نقش تعیین کننده مبارزات مردم در نزد این جریان را نیز آشکارا به حاشیه راند.
ادعای رهبری دوران گذار در حالی مطرح شده که به نظر می آید رضا پهلوی و دستیارانش از سرنوشت مدعیان قدیمی تر و جدی تر توهم “رهبری دوران گذار” هیچ نیاموخته اند.
مشکل تنها این نیست که معضل “راست افراطی در ایران رهبر ندارد” [۱] تنها با اراده و اعلام این تصمیم حل نمی شود! مشکل این نیست که نزدیک ترین دستیاران رضا پهلوی از آماتورهای سیاسی اما پرحرارت راست افراطی و پوپولیست و متوهم یکشبه سینه چاک پادشاهی تشکیل شده که فاقد هر گونه درایت و تجربه جدی سیاسی و مبارزاتی هستند. مشکل این جا است که خود او نیز با الفبای سیاست آشنایی چندانی ندارد. موضع گیری ها و زیگزاگ های ضد و نقیض و چرخش های پی درپی، شکست های مکرر، شخصیتی ملون، بی ثبات و فقدان درایت و تجربه سیاسی و مبارزاتی، حتی بخت نفوذ سیاسی، سازماندهی و رهبری دستجات گوناگون سلطنت طلب را از او سلب کرده است چه برسد به آن که بخواهد ایران را در دوران گذار ازجمهوری اسلامی رهبری کند!
این درست است که انزجار گسترده مردم از نظام و تمایلات گذشته گرایانه، بحران های فزاینده حکومت، حمله نظامی اسرائیل به ایران، پیروزی ترامپ، و لابی گری جریان راست رادیکال در قدرت های خارجی، زمینه جان گرفتن و تحرک دوباره سلطنت طلبان را فراهم کرده است. اما ادعای رهبری رضا پهلوی نشانگر میزان ساده اندیشی و خام نگری او و راست افراطی و پوپولیست طرفدار او از دینامیسم تحولات داخلی و جهانی است که در خیزش زن، زندگی، آزادی نیز شاهد آن بودیم.
مشکل تنها این نیست که این جریان تصویر روشنی نه از جامعه و نه از پایگاه اجتماعی خود و دیگر نیروهای اپوزیسیون و میزان بخت بازگشت سلطنت به ایران را ندارد. آنان حتی شناختی از ظرفیت و ساز و کارهای جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت از جمله در برخورد با قدرت های جهانی و نفوذ در اپوزیسیون سلطنت طلب و توهم پراکنی در آن به قصد بی اعتبار کردن کل اپوزیسیون را ندارند.
مشکل تنها در این نیست که این جریان هنوز نمی فهمد چرا همواره پاسخ به فراخوان های مکرر سلطنت طلبان برای “تظاهرات شکوهمند” نه تنها در داخل کشور با بی اعتنایی روبرو شده، بلکه در خارج نیز اغلب این به تجمع های کوچک و گاه رسوایی آور محدود مانده است.
مشکل فقط در این نیست که آنها نمی فهمند به رغم همین پایگاه اجتماعی نسبی ولو محدود رضا پهلوی در جامعه، چرا این جریان از حداقل توانایی و ظرفیت سازمان دهی و سازمان یابی برخوردار نیست. چرا آنها نه توان و نه تمایل به درس آموزی از تجربه های شکست خورده خود – از تشکیل شورای ملی ایرانیان، ققنوس، پیمان نوین و کمپین “وکالت می دهم ” گرفته تا منشور مهسا همچون جدی ترین تجربه سیاسی رضا پهلوی را – ندارند؟ آنها حتی نمی فهمند با چنین کارنامه ای ادعای رهبری دوران گذار در ایران تنها تمسخر اپوزیسیون را به همراه خواهد داشت.
مشکل تنها در این نیست که نمی دانند راست افراطی ایران حتی رهبری کاریزماتیک، توامند، با ثبات و مصمم ندارد که به بلوک سیاسی خود انسجام بخشد چه برسد به این که در جامعه موجی ایجاد بکند!
مشکل تنها در این نیست که ایران در سال پنجاه و هفت به سر نمی برد که بتوان مردم را به خودسپاری عاطفی از طریق فراخوان و ادعای رهبری واداشت. امروز تجربه، آگاهی، تکثر طلبی و چندگانگی به بخشی از روح جامعه شده که چنین ادعاهایی را یکسره پس می زند. بگذریم از این که هر نوع مقایسه ای بین نقش و وزن خمینی در رهبری اعتراضات در پیش از انقلاب پنجاه و هفت با نقش ایشان یکسره پرت و مضحک است.
مشکل این جا است که علاوه بر همه موارد فوق، این جریان نمی فهمد که غرب و آمریکا با درس آموزی از تجربه لیبی، عراق، افغانستان و سوریه دیگر به سادگی وسوسه یک پروژه چلبیستی دیگر-ولو آن که از پایگاه اجتماعی گسترده تری برخوردار باشد- را در سر نمی پرواند.
ترامپ نیز به رغم سیاست فشار حداکثری پروژه “رژیم چنج” را به کناری نهاده و درپی توافق از “موضع قدرت” است که دیدار تازه ماسک با نماینده جمهوری اسلامی جلوه ای از آن است.
بیم آن دارم پرسه زدن رضا پهلوی و راست افراطی به قصدلابی گری در کوچه پس کوچه های “اتاق های فکر” و “دالان های” قدرت های خارجی و ادعاهای نمایشی همچون “پذیرش رهبری” تکرار کسل کننده پروژه چلبیسم در عراق نباشد و به جز به بی اعتباری و بدنامی بیشتر او منجر نشود. همانگونه که پیش تر نوشته ام اگر چلبی در عراق به برنده کوتاه مدت اما سرافکنده و چهره بدنام تاریخ عراق بدل شد، چلبیست های ایرانی با این خطر روبرویند که تنها به بازندگان سرافکنده هم امروز تاریخ کشور خود بدل شوند. هم از این رو برآنم هشدار مکرر من از جمله در گفتگویی در سال ۲۰۱۲ در باره این که “ایران چلبی بردار نیست” [۲] همچنان از موضوعیت برخوردار است.
حاکمیت جمهوری اسلامی همچون پرانتزی در تاریخ بلند سرزمین ایران بالاخره بسته خواهد شد. مطلوبیت این امر نه با تکیه بر قدرت های خارجی و یا اصلاح تدریجی نظام، بلکه با دگرگونی های ساختاری که جنبش های اجتماعی داخل از عناصر اصلی رقم زننده آن هستند بدست می آید.
18 پاسخ
رضا پهلوی دقیقا روی حمله آمریکا به ایران حساب باز کرده است و منتظر آماده شدن شرایط برای پادشاهی است ، در نتیجه همه چیز را به عده دیگران گذاشته است و برای این هدف احتیاجی به دانستن سیاست هم ندارد. فقط تبلیع و پروپاگاندا کافی است.
حال سوالهای بعدی این است که آیا آمریکا ی ترامپ به ایران حمله خواهد کرد؟ تا چه اندازه ای موفق خواهد بود؟ و آیا تاج را بر سر ایشان خواهد گذاشت!؟
ترامپ معاملهگر است
ایشان با چین و روسیه میتواند دراین برهه “تاکتیکی”وارد معامله شود و نه با ملاها!؟
من هم با دیدگاه « توجه» به میزان زیادی همراهم. اگر گرد همایی « منشور مهسا» دستکم با ادعای آقای اسماعیلیون به واسطه عملکرد یا رضا پهلوی یا اطرافیان به حاشیه و در نهایت با ناکامی گرایید وکمترین توجیهی در این راستا از جانب پهلوی صورتنگرفت چه عامل یا عواملی میتوانند ضامن شفافی این رهبری در یکمقیاس بسیار عظیم تر در « دوران گذار » باشند ؟ آیا اعلام شکست این گردهمایی در هماناوانکه ایشان در اسراییل دواندوان به ملاقات نتانیاهو شتافت صرفا تصادفی بوده ؟ میزان صداقت برخی جریانات راست افراطیو صراحتا فاشیستی تا چه اندازه است ؟ تنها زمانپاسخگوب این سوالوکثیر سوالات دیگر خواهد بود. زمان برای بکتشکل جدی از جریاناتت متعهد به مبارزه برای عدالت اجتماعی و صد فاشیسم به طور جدی نزدیک است. اگر نهامروز
« من، به پشتیبانی این ملت، من، به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد، دولت تعیین میکنم » (روحالله خمینی، ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ ).
« من، بنا به خواست شما، آمادگی خود را برای هدایت این تغییر و رهبری دوران گذار، اعلام کرده ام. توان من، ناشی از قدرت شماست » ( رضا پهلوی، ۲۴ آبان ۱۴۰۳ ).
مردم ایران، نه به خمینی، و نه به پهلوی، چنین اجازه ای را داده بودند، و داده اند که، از طرف آنها دولت تشکیل بدهند، بلکه این هر دو ، بر متن یک شرایط معین تاریخی-اجتماعی، بر یک موج سوار شدند، تا خود را به مردم تحمیل کنند. البته خمینی « قول آب و برق مجانی » هم داد. اما پهلوی خودش گفت که «قول آب و برق مجانی نمیدهم»
کسی رهبر سیاسی یک جنبش میشود که، دارای یک تشکیلات، با پایگاه نسبتن وسیع اجتماعی باشد، و مقبولیت خود را در کوران یک مبارزه زمانمند اجتماعی کسب کرده باشد. نه خمینی چنین مقبولیتی را داشت، و نه پهلوی چنین مقبولیتی را دارد. با این تفاوت که خمینی، بر بستر خرافی لایه های مذهبی و عقب مانده جامعه نیم سده پیش سوار شد، اما پهلوی، با مردمی در ایران روبروست، که در دوران انفجار داده ها و اطلاعات و تکنولوژی دیجیتال سر و کار دارند، و نیم سده هم، کاررکرد مجرب ایدئولوزی دین و مذهب را تجربه کرده، و از دوگانه ارتجاعی « چوپان و گله » عبور کرده اند.
واقیت اینست که آقای پهلوی، در نتاقضات غیر قابل حل خودساخته، گرفتار است. پهلوی، نه تشکیلات دارد، و نه در یک روند تدریجی مبارزه و پاسخگویی به ضرورت های یک مبارزه سیاسی ملموس اجتماعی به مقبولیتی اجتماعی رسیده است. معلم نیست شغل ایشان چیست. تحصیلات و توانایی های ایشان چیست. تنها توانی که در ایشان مشهود است، توانایی در زبان انگلیسی، و مهمان شدن در شبکه های مختلف رسانه ای، برای تکرار کلیشه هایی است که، از فرط استعمال، مبشر چیز تازه ای نیستند. سابقه پهلوی چیست؟ غیر از « پسر شاه بودن » هویت واقعی آقای پهلوی چیست؟
گیرم پدر تو بود فاضل / از فضل پدر، تو را چه حاصل؟ پهلوی بارها گفته است که «هیچ جاه طلبی شخصی» ندارد. گفته است که به «مقام موروثی» باور ندارد. گفته است که نسبت به مقام موروثی «ربل»(Rebel) است. گفته است که به آزادی و دمکراسی و انتخاب آزاد باورمند است. مجموعه گفته های تاکنونی آقای پهلوی را کنار هم بگذاریم، مملو از نتاقضاتی است که، ایشان خود را در آنها گرفتار کرده است. آقای پهلوی انسان مدرنی است و زندگی و خانواده مدرنی دارد، منطقن باید بتواند چشم انداز سیاسی و اجتماعی خود را هم مدرن کند، و از احیای «نهاد فئودالی و عقب مانده سلطنت » فاصله گرفته و خود را «به روز» کند. ایشان تناقض «حق انتخاب آزاد» و «احیای سلطنت» را چگونه حل میکند. آیا حاضر است که برای رسیدن به «شغل شاهی» با دیگر نامزدهای چنین شغلی، رقابت آزاد داشته باشد؟ مگر ایشان قبلن نگفته بود که، رسیدن کسی به عنوان رئیس جمهور به قدرت، بیش از ۹۰ درصد خواسته من را برآورده میکند؟( نقل به معنی). خب، مرد نازنین! تکلیف خودت را با خودت روشن کن، لطفن! از اینکه عده ای از انسان های دور و بر شما، شما را شهریار ایران، رضا شاه دوم، خطاب میکنند، و در پست های نوشتاری و شنیداری و برخی تجمع ها شعار «جاوید شاه » میدهند، آنهم قبل از اینکه شما بر تخت سلطنت بنشینی، چه حسی به شما میدهد؟ حس اعلاحضرت همایونی؟ یا محاصره شدن بوسیله حلقه ای از انسانهایی که مصداق « این دغل دوستان که می بینی / مگسانند گرد شیرینی، هستند؟ این جماعت، همانند همان جماعتی هستند که، تا خوردند و بردند و چریدند، قربان صدقه مرحوم پدرتان میرفتند، و بعد او را رها کردند، و دستبوس و عمله خمینی شدند، و مرحوم پدرتان هم ، مورد بی مهری همین غرب و آمریکا، در شرایطی دردناک عمرش به پایان رسید. شما و خانواده اتان هم، در این چند دهه، کم رنج و عذاب نکشیدید. هم میهنان ما هستید، و شما را هم دوست داریم. محمن باید از توانمندی های این خانواده هم، برای رسیدن به یک جامعه آزاد و پیشرفت و مرفه، بهره ببریم. آقای پهلوی عزیز! شما در یک دو راهی تعیین کننده تاریخی قزار گرفته ای. یک راه، با نقشی تفرقه انداز در جنبش مردم ایران برای رهایی از این حکومت جهل و جنون، آنهم با چسبیدن به مرده ریگ سلطنت، و راضی کردن اقلیتی که، در زندگی هنوز به دوگانه «چوپان و گله» باورمندند، و هندوانه زیر بغل شما میگذارند. راه دوم، درک ضرورت زمانه، و مدرن کردن چشم اتداز سیاسی و اجتماعی خود، و ایفای نقشی مثبت و سازنده برای کمک به رهایی مردم و جامعه خود، از زیر سلطه حکومت جهل و جنون. انتخاب با شماست. برای شما و خانواده اتان، آرزوی تندرستی و شادی دارم. وقت همگان خوش!
با درود
“از هم میهنان ما هستید و باید از توانمندی های این خانواده هم، برای رسیدن به یک جامعه آزاد و پیشرفت و مرفه، بهره ببریم. و…..”
خمینی خون آشام که “موافق ” آزادی مارکسیستها بود و بر دوش لیبرالها و مثلث بیق برگشت؛ آن بلا بر سر مردم آورد. اینکه از حالا بر دوش فاشیستهای چماقدار فرشگردی مانند حامد شیبانی راد و علیرضا کیانی و قاسمی نژاد و امیر اعتمادی و….رژه می رود چه ها خواهد کرد؟
یاسمین امینی بانوی اول خانواده ایشان و تحصیلکرده رشته حقوق دانشگاههای آمریکا با شعار “مرگ بر سه مفسد.ملا چپی مجاهد” زهرا خانوم بیسواد جلوی دانشگاه تهران را از میدان به در کرد!
چو علم آموختی از حرص آن گه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا
به ۱۶ آذر نزدیک میشویم؛ نظر ایشان چه بوده است؟ چه کسانی جنایات پهلوی اول و دوم را نمی بینند؟
بیش از چهار دهه از کشتارهای خونین دهه ۶۰ میگذرد. همدردی از ایشان با خانواده های دادخواه و جنبش دادخواهی دهه ۶۰ دیده یا شنیده اید؟
کسی که از فاشیست هایی مانند ترامپ و نتانیاهو حمایت ۱۰۰% میکند میتواند هم میهن ما باشد؟ پس در آن صورت گلرخ ایرایی ها هموطن چه کسانی هستند؟
تکلیف میلیاردها دلار ثروت غارت شده از جیب مردم ایران توسط این خانواده چه می شود؟ و صدها پرسش دیگر؟ ایشان به “اپوزیسیون” راست افراطی تعلق دارند.
وقت شما هم خوش!
اگر نیروهای چپ و جمهوری خواه نتوانند دست از خود خواهی ها، سکتاریسم ، ترجیح منافع خود یا گروه خود بر منافع ملی مردم و جنبش بردارند و در جبهه ای متحد الترناتیوی در برابر پادشاهی خواهان و مجاهدین شکل دهند یک بار دیگر در شرایط بحرانی بازنده خواهند شد. .
در تایید این کامنت به یاد شعر زیبای حافظ باید افتاد که در مورد رهبران سازمان های چپ و دمکرات و ملی صدق می کند که غالبا به جز فرصت سوزی و میدان را برای نیروهای واپس گرا خالی کردن علیرغم ضربات سهمگینی که از جانب رژیم های منفور سلطنتی و ولایی بر آنها وارد شده :
من این سخن نغز با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
اتحاد اتحاد خار چشم استبداد
اتحاد اتحاد خار چشم استبداد
اتحاد اتحاد خار چشم استبداد
ای کاش به جای داستان گویی همیشگی یک راه حلی ارائه میدادی. آقای درویش پور دوران داستان گویی و ادای دمکرات درآوردن تمام شده، باید برنامه داشت. پتیشن نه به جمهوری اسلامی و نه به جنگ چه شد، بعد از یک روز به فراموشی سپرده شد برای اینکه چه باید کردی نداشت. متاسفانه امروز نگهداشتن وضعیت فعلی برای خیلی ها مهم شده، بالاخره یک اعلامیه ای میدهیم و با این کار وظیفه خود را انجام دادیم. بعنوان یک جمهوریخواه باید بگویم تنها الترناتیو رضا پهلویست اگر شما کس دیگری را سراغ دارید تمنا میکنم بگویید اعلان موجودیت کنند و برنامه ارائه دهند
ترجیع بند تکراری سلطنت خواهان : «اگر شما هم « رهبری » دارید آنرا معرفی کنید».
این خواست، بی معنا، غلط، انحرافی، فرصت طلبانه و فاقد هر گونه اعتبار تاریخی و اجتماعی و سیاسی است. رهبر را «معرفی» نمیکنند. به او «وکالت» نمیدهند. او را در خلاء «نمیتراشند» . او را «علم» نمیکنند. رهبر، در یک مبارزه حاد تازیخی و اجتماعی، و گذر از یک روند پیچیده اندیشه و عمل و تجربه، و عبور از شکست ها و پیروزی ها، پیشروی ها و عقب نشینی ها، اخذ تاکتیک ها و تدوین استراتژی ها، خود « برجسته» میشود، و مقبولیت اجتماعی و سیاسی کسب میکند.
با ظهور پدیده نتا نیاهو/ ترامپ، و سوار شدن بر این موج، کسی را رهبر نمیشود. چنین موج سواری، میخواهد از بالای سر مردم، و پریدن و نادیده انگاشتن سطح مبارزات جنبش های اجتماعی، به « قدرت » برسد. چنین موج سواری، مصداق همین چلبیسمی است که موضوع مقاله آقای درویش پور است. وقت همگان خوش!
وقتی که این آقا از جنایت پدر و پدر بزرگش فاصله نمیگرد و حتی عملکرد های پدر و پدر بزرگش مثل زیر پا گذاشتن قانون اساسی را به صلاح مملکت میشمارد چطوری برخی ها رضایت به همکاری با چنین شخصی میدهند و این شخص با این بیینش خود را طرفدار دمکراسی و قانون میشمارد بنظر من مسبب اصلی همین رژیم جنایت کار است که باعث شده برخی افراد چشم بسته دنبال یک دجال با کت و شلوار و کراوات بروند همانند دوران محمد رضا که مردم از جمله خود ما چشم بسته به خمینی دجال بلی گفتیم حالا به جای عمامه کراوات میخواهد جا گزین شود .این فرد به کوچکترین اصول دمکراسی از جمله آزادی بیان و قلم پایبند نیست مثال حملات فالانژیستی هوادارانش به افراد و گروههای غیر خودی . واقعا جای بدبختی است که از بین ۸۰ میلیون انسان رضا پهلوی خود را رهبر مردم میداند و معنی اش اینست که آخوند ها به این زودی رفتنی نیستند .
یک لحظه تصور کنیم اگر فردا به هر علتی توده های مردم به خیابان ریختند و دیگر نخواستند و و بالایی ها/ رژیم دیگر نتوانستند و بلبشو و بی قانونی, صف های نفت و بنزین و نان به کیلومتر ها رسید توده نگران از زندگی زن و فرزند در صورت فقدان آلترناتیوی به پشت کدام پرچم برافراشته جز رضا پهلوی خواهد رفت؟ مگر سال ۵۷ با وجود آلترناتیو های معتبری چون سازمان چریک ها و مجاهدین و ملیون, مردم روحانیت و خمینی را بخاطر سازمان یافتگی بهتر ترجیح ندادند؟ اگر اپوزوسیون دمکرات نتواند حول حداقل هایی متحد شود قادر نخواهد بود مردم را به اتحاد در پشت پرچم خود فراخواند و برنده آن وضعیت رضا پهلوی خواهد بود. ایرادگیری از پهلوی دردی را دوا نمیکند ایراد از ماست.
با درود و سپاس از پرسش! برای خدمت به میهن خود، لازم نیست که انسان «شاه» شود. آقای پهلوی و خانواده اش هم، مال و ثروتی دارند که، همه میدانیم منبع اولیه این ثروت، از کجا آمده است. اگر آقای پهلوی قصد خدمت به زادگاه خود را دارد، به او پیشنهاد بدهیم که، همین ثروت را در زمان لازم به ایران انتقال بدهد، و حال که خودش هم بارها عنوان کرد که، میخواهد آزاد باشد، و هرکاری از دستش بر می آید برای میهنش انجام بدهد، در رشته و حرفه ای سرمایه گذاری بکند، و به یک نیاز اجتماعی پاسخ بدهد. امیدوارم به این پیشنهاد، رضا جان پاسخ مثبت بدهد. با همه باید برخورد انسانی کرد، اگر میخواهیم « جامعه ای انسانی » بنا کنیم. این خانواده هم در بعد از ۵۷، درد و رنج زیادی کشیده است، و بر خلاف بسیاری از بازماندگان سیستم گذشته، به انواع آلودگی ها مبتلا نشده است. مادری مهربان دارد که همواره « پیروزی نور بر تاریکی» را بشارت میدهد، و دختری به نام «نور» که میتواند در جنبش « زن زندگی آزادی » به زنان زادگاه پدرش خدمت کند. ما برای وصل کردن آمدیم / نی برای فصل کردن آمدیم. وقتتان خوش!
پاسخی دریافت نکردم.پرسشهای مرا مرور کنید! اما اگر با همین فرمان برانید و اگر بر فرض محال رضا جان شاه دوم بر تخت جلوس کند شاید در دهی کدخدا شوی!؟ هر شعری هم در جا و زمان مناسب خود کاربرد دارد.
وقتتان خوش!
با درود، و سپاس برای پرسش مجدد! با «فرض محال» شما موافقم. بنابراین «کدخدا شدن من» هم به محال میرود. جامعه در حال غلیان ایران، که آبستن تحولی بنیادی است، پذیرای دوگانه «چوپان و گله» نیست. و داستان «شاه و کدخدا» دیگر خریداری ندارد. همه پرسش های شما را به دقت خواندم، و با آنها موافقم. اما، من با مغز خود می اندیشم، و شما هم با مغز خود. اگر اینگونه نبود، شما و من برهم منطبق میشدیم، و استقلال انسانی خود را از دست میدادیم.اما، اجازه بدهید، به یک موضوع هم اشاره بکنم. من، از نگرش «چپ سنتی» سالهاست که بریده ام. چپی که، خود را طلایه دار همه حقیقت می پنداشت، و برای همه چیز، پاسخی در آستین داشت، و با برخوردهای « سیخکی »، همه را از خود میراند. تصور میکنم که خود شما هم، در رابطه با «چپ سنتی» به همین درک رسیده باشی. تاریخ این نوع چپ به پایان رسیده است، هر چند که آوار آن، هنوز بر اذهان کسانی سنگینی میکند. با جمله ای از مارکس، به پایان میبرم. « اگر سجایای انسانی، ثمره محیط است، پس ابتدا باید محیط را انسانی کرد ». وقتتان خوش!
اگر با پرسشهای من موافقی که ختم کلام .
یادآوری : “چپ سنتی” مسکو نشینانی بودند که زیر شعار “همه با هم” همدست جنایتکاران تاریخ شدند.
ظاهرا “چپ مدرن” شما هم اسکاندیناوی نشینانی را در بر می گیرد که به ناتو پیوستند و با شعار “همه با هم” همدست پسر شاه . نقل قول خود از مارکس را برای رضا جان و مادر مهربانش بفرست و از “انسانیتی” که توسط نتانیاهو و… در غزه جاریست با او بگو. بلافاصله حقوقدانان مقیم آمریکا یعنی یاسمین بانو و پرویز ثابتی را به سراغت خواهند فرستاد. بدرود تا وقتی دیگر
در جریان جنگ دوم جهانی در اثر مبارزات نیروهای ضد فاشیسم رضاشاه اول را از کشور فراری دادند و مدتی مردم توانستند نفس راحتی بکشند و حال در جریان جنگ سوم جهانی که روز به روز بر دامنه آن گسترده تر میشود ” رضاشاه ثانی ” خود را برای به دست تاج و تخت از دست رفته رژیم منفور پهلوی آماده می کند .
بدا به حال کسانی که تنها نظاره گر این صحنه دهشتناک هستند و دست به دست هم نمی دهند تا میهن بازده مان از چنگ رژیم منفور ولایی رها کنند و مانع بازگشت کودتاگران ۲۸ مرداد شوند.
«کلام آخر» من به خانم یا آقای «پرسش» و با درود! در یک بحث و گفتگوی سالم ، شرکت کنندگان در یک گفتگوی خردمندانه، تمرکز خود را بر روی «موضوع اصلی» بحث میگذارند، و با استدلال و مستند و منطقی وارد بحث میشوند. از پیشداوری، استهزا و تحقیر و طعنه و کنایه به دیگران، خودداری میشود. این امر برای انسان های چپ، از اهمیت ویژه ای برخوردار است، زیرا که چپ، بطور عموم و تاریخن،برای رسیدن به جامعه ای عادلانه و انسانی مبارزه میکند. خانم یا آقای « پرسش»، که دیدگاهش کاملن برایم آشناست، بحث را به ناکجا آبادهایی میکشاند که، جز تحقیر و طعنه و اهانت و زخم زبان، و شعار، تکرار همان حرف های «چپ سنتی» است که هنوز هم عده بسیار اندکی از بازماندگان این به اصطلاح چپ، در نوستالژی دوران سپری شده آن، روزگار میگذرانند. سایت «اخبار روز» تازه از یک حمله سایبری، سر بلند کرده است. امیدوارم با آلوده کردن فضای گفتگو، بار دیگر شاهد این حملات نباشیم، و مشکلات بیشتری بر گردانندگان زحمتکش این سایت، ایجاد نشود، و همچنان به تنویر افکار عمومی مدد برساند. وقت همگان خوش!
شیوه انقلابی گری! ،پرخاش، تهمت،تکیه روی خطاهای سهوی احزاب و جریانها در گذشته ….حاصل حکومت توتالیتر کنونی است که اجازه به افراد رئالیست و صبور نمیدهد تا اظهار نظر کنند .
کار سختی در پیش است ،میدان را نباید خالی کرد.