بعد از هزاران کشته و زخمی توسط اسرائیل، بعد از آواره و بی خانمان شدن میلیونی مردم لبنان، پس از نابودی زیر ساخت های مهم از کشوری که قبل از آن نیز با مشکلات زیادی روبرو بود و بالاخره با پایان رایزنی ها میان دولت فرانسه به عنوان پدر خوانده لبنان و ایالات متحده آمریکا همچون پدر اسرائیل، کابینه جنگی اسرائیل و جنگ سالاران حزب الله خود را ملزم به پذیرش توافقاتی دیدند که میان دو دولت فرانسه و ایالات متحده واقع شده است!
این توافق کاملا نشان داد که نه اسرائیل و نه دارو دسته هایی مانند حزب الله در موقعیتی نیستند آنچه را که قدرت های بزرگ سرمایه داری به “صلاح” تشخیص داده اند، نادیده بگیرند و راه خود بروند!
در واقع ایالات متحده اگر بخواهد می تواند در مورد غزه نیز چنین امری در دستور کاری خود با اسرائیل قرار بدهد اما همانگونه که می دانیم بر خلاف موضوع لبنان که یک قدرتی مهم مانند فرانسه یک سوی ماجرا قرار دارد در غزه چنین چیزی وجود ندارد؛ در نتیجه ایالات متحده می تواند دست های اسرائیل -که همچون پادگانی نظامی در منطقه برای آمریکا می باشد-را کاملا باز بگذارد تا تل آویو به نوعی که خود صلاح می داند و تشخیص می دهد کشتارهای مورد نظر را سازماندهی نماید!
جنبه خطرناکی موضوع این است که اولا علیرغم اینکه دارو دسته حماس و جهاد اسلامی ضرباتی کاری متحمل شده اند اما از عملیات خود دست برندارند حتا اگر منجر به کشتار ده ها هزار انسان دیگر توسط اشغالگران گردد!
چرا که به مانند موضوع لبنان قدرتی همچون فرانسه برای چانه زنی روبروی ایالات متحده قرار ندارد و دولتهایی مانند قطر، ترکیه و مصر حتا همگی باهم هنوز آن وزنه قابل اتکایی در چانه زنی ها نیستند که حماس بتواند به اتکاء آنها با اسرائیل بده و بستان کند تا توافقی مانند لبنان حاصل گردد!
اگر چه برخی دولت ها در اتحادیه اروپا به نوعی از آتش بس حمایت می کنند اما فاقد آن توان، شرایط و مناسبات بین لبنان و فرانسه می باشند!
ادامه یافتن وضعیت تاکنونی در غزه می تواند منجر به کشتارهای وسیعتر مردم گردد، هر چند در روند آن، ممکن است مردم در برخی کشورها مانند اردن و مصر دست به اقداماتی بزنند و دولت ها را با چالش روبرو گردانند. پیامدی که نمی توان آن را به کلی نادیده گرفت!
از جانب دیگر هر گونه توافقی را رژیم حاکم بر ایران می تواند به عنوان کسب امتیازی برای خود محسوب کند.
می توان گفت درجه ای از واقعیت در این نوع نگاه رژیم نهفته است، بخصوص با توجه به این موضوع که توافق بین اسرائیل و حزب الله درست در زمانی صورت گرفت که رژیم بر رجز خوانی های اتمی خود نسبت به گذشته افزوده است!
جالب اینکه دولت جنگی حاکم بر اسرائیل با توجیهات مختلف و برخی رجزخوانی های بیهوده در صدد این است که اذهان را از واقعیت فشارهای بخش هایی از سرمایه داری جهانی بر طرفین درگیری که در صحبت های ماکرون و جوزف بورل به عریانترین وجهی نمایان می باشد منحرف سازد.
البته آن بخش از چپ سرگشته که سالهاست می گوید همه چیز دنیا، برنامه ریزی ها و نقش سرمایه داری جهانی در دستان صهیونیسم جهانی است! و این صهیونیسم است که همه برنامه ریزی ها در سطح جهان حتا برای سرمایه داران آمریکایی برنامه ریزی می کند! نیزبه نوعی مبشر نادیده گرفتن نقش سرمایه داری جهانی می باشد.
به راستی که چپ سرگشته سالهای زیادی بر گردونه صهیونیسم، نئو لیبرالیسم و امپریالیسم در چرخش است. اگر واقعیت درونی نامتجانس حتا یکی از آنها را بپذیرند پایه های کل دستگاه فکری چندین دهه آنها دچار مشکل اساسی خواهد گردید!
بنابراین درک اینکه سرمایه داری به عنوان یک رابطه اقتصادی -اجتماعی مشخص در راستای حفظ نظم مناسبات موجود چنان عمل می کند که صدها مانند نتانیاهو چاره ای به جز هماهنگ شدن با خواست مورد نظر آن بخش قدرت مند ندارند برای این چپ سرگشته ناممکن می شود.
در نتیجه مناسبات حاکم بر جهان سرمایه داری افراطی ترین فرد چه صهیونیست باشد چه حزب اللهی با هر جایگاه سیاسی که داشته باشد، اگر بخواهد در گردونه قدرت باقی بماند راهی ندارد بجز تمکین بر آن نتایجی که منبعث از برآیند سرمایه داری جهانی است!
اینکه نظارت بر توافق صورت گرفته میان اسرائیل و حزب الله بر عهده کمیته ای گذاشته شده است که متشکل از لبنان، اسرائیل، آمریکا و فرانسه و سازمان ملل می باشد خود؛ ما را به این می رساند که :«ساده لوحانه است چنانچه در این کمیته پنج گانه نقش اساسی و محوری دو دولت فرانسه و ایالات متحده علاوه بر تحمیل آتش بس در لبنان حتا در مدت زمان آتش بس و نظارت بر آن کلیدی و اصلی ندانیم!»
چنین موضوعی آیا خود هشداری نیست برای هر کنشگر سرنگونی طلبی مبنی بر اینکه تا آن زمان که رژیم حاکم بر ایران در وضعیتی قرار دارد که نا. توان از سرکوبگری هایش نشده است برایند کل سرمایه داری جهانی در جهت حفظ این رژیم خواهد بود؟
آیا ضروری نیست چنانچه مشکلاتی میان سرمایه داری جهانی با این دارو دسته حاکم بر ایران می بینیم آن را بطور واقعی مورد ارزیابی قرار بدهیم تا بهتر بتوان به درونمایه برنامه های آنان و چرایی برخوردهای مماشات جویانه آنها با رژیم واقف شویم؟
و آیا اینها گویای این نیست که تنها با تشکل یابی و اعترضات متشکل بر علیه رژیم است که مردم ایران خواهند توانست وضعیتی بر قدرتهای سرمایه داری تحمیل نمایند که دست از مماشات با رژیم بردارند و به طرق اولی در صورت لزوم با قدرت بر آمده از مبارزات خود بتوانند هر نوع توافقی را بنا به مصالح و منافع جامعه بدست آورند؟
3 پاسخ
فرانسه اگر اینقدر قدرت داشت که نظر خود را به آمریکا تحمیل کند ، نمی گذاشت که قرارداد ۵۶ میلیارد یورویی ساخت زیر دریایی های اتمی با استرالیا را لغو کند .
تحلیلی نسبتا خوب و عالی ای است!
جنگ در منطقه با این آتش بس ها بپایان نمیرسد تا عامل اصلی که حق فلسطینی ها است به رسمیت شناخته نشود و جریانهای فاشیستی در هر دو طرف جنگ از میدان خارج نشوند.
برای پی بردن به پیچیدگی سیاست های دنیای سرمایه داری کافیست یکی از این کشور ها را ملاک قرار دهیم تا شباهت های پایه ای را در همه آنها دریابیم. در این میان شاید آسانتر و آشناتر از هر جا جمهوری اسلامی خودمان است که جایگاه قدرت حقیقی و حقوقی را در حفظ اولی و تغییر و کنترل دومی بسته به نیاز مقطعی میتوان مشاهده کرد. کافیست همین الگو را برای سیاست در آمریکا بکار برد تا به راحتی مشاهده کرد که قدرت حقیقی را آنجا البته نه در قامت رهبر که در پنهان نگهداشتن آن و دو حزب سیاسی خود را همچون اصولگرا و اصلاح طلب بسته به نیاز مرحله ای به روی کار میاورند.از این دو جریان ظاهری قدرت, جمهوری خواهان/ اصولگرا ها مجریان اصلی سیاست های قدرت حقیقی اند و با تکیه بر دین و زن ستیزی و حمایت عقب افتاده ترین بخش های جامعه سیاست اصلی را به پیش میبرند. در سوی دیگر دموکرات ها/ اصلاح طلبان برای پاک کردن خرابکاری های حزب دیگر فراخوانده میشوند ولی نه بیش از این و با محدودیت های بسیار. سیاست های خارجی و داخلی این دولت ها بستگی به شخص رئیس جمهور و یا نخست وزیر ندارد. شخصیت ترامپ و بایدن و ناتان یاهو و پزشکیان نیست که تعیین کننده سیاست های هسته قدرت است. بنابراین امید بستن به سیاست این و یا آن دولت در آمریکا و اروپا برای دگرگونی در ایران خطایی بزرگ است و تنها راه رهایی خیزش ملی برای تحمیل قدرت مردمی به حاکمان داخلی و خارجیست.