
در خیابان لوکن والدرLuckenwalder Straße، در منطقه “کرویتسبرگ گلایس درای اک”Kreuzberger Gleisdreieck برلین، پلیس مقابل درِ ساختمان قدیمی سردخانه ایستاده است. روی تابلویی نوشته شده: «عشق برای شهر»، که به عنوان مکان موقتی برای خانه ادبیات برلین در خیابان فازانناشتراسه Fasanenstraße در نظر گرفته شده است، جایی که سالهاست در حال بازسازی است. روبرتو ساویانو در برلین است. جمعه گذشته، این شکارچی مافیای ایتالیایی از کتاب جدید خود رونمایی کرد. با این حال، هنگام ورود به سالن کیف و وسایل کسی بازرسی نشد.
روبرتو ساویانو ۴۵ ساله است. نزدیک به ۲۰ سال پیش، در سال ۲۰۰۶، کتاب خود «گومورا» را منتشر کرد (که در سال ۲۰۰۷ به آلمانی ترجمه شد). او در اواخر ۲۰ سالگی خود بود و موضوع اصلی زندگیاش را یافته بود. در اولین کتابش، او شبکههای جنایتکار کامورا در ناپل، روشهای سازمانهای جنایتکار، ارتباطات آنها با ساختارهای اقتصادی قانونی و همچنین با سیاست را افشا کرد. این کتاب به ۵۰ زبان ترجمه شد، میلیونها نسخه در سراسر جهان فروخت و بعدها نیز به فیلم تبدیل شد.
از آن زمان، ساویانو تحت حفاظت شخصی قرار دارد. او بارها تهدید به مرگ شده است. یک شاهد کلیدی تأیید کرده که طرحی مشخص برای ترور او وجود داشته است؛ قرار بوده خودروی او با یک بمب کنترل از راه دور منفجر شود. زندگی عادی در انظار عمومی برای او دیگر ممکن نیست. خطوط هوایی از جابهجایی او خودداری میکنند، هتلها و رستورانها قبل از پذیرایی از او، فضاهای خود را برای یافتن بمب بررسی میکنند.
با این حال، ساویانو حمایتهای گستردهای را نیز تجربه کرده است، نهتنها در سطح ملی بلکه بینالمللی. در سال ۲۰۰۸، شش برنده جایزه نوبل – گونتر گراس، داریو فو، میخائیل گورباچف، اورهان پاموک، ریتا لوی مونتالچینی و دزموند توتو – در یک درخواست عمومی که در روزنامه تأثیرگذار «لا رپوبلیکا» منتشر شد، از دولت ایتالیا خواستند که حفاظت از ساویانو را افزایش دهد.
اما در دوران دولت فعلی، به رهبری جورجا ملونی، سیاستمدار راستگرای پسافاشیست، ساویانو با شکایات قضایی متعددی روبهرو شده است. در وطنش اجازه سخنرانی ندارد و زندگی خود را در مخفیگاههای متعدد سپری میکند، در حالی که هر روز جانش در خطر است.
در برلین، از او مانند یک ابرستاره استقبال میشود. با لبخندی آرام و بیتکلف، برای مخاطبانش دست تکان میدهد. جامعه ایتالیاییها با حضور پررنگ خود از او استقبال کرده است؛ حدود ۲۰۰ نفر در این مراسم حضور دارند.
روبرتو ساویانو در سال ۱۹۷۹ در ناپل متولد شد. او فرزند یک پزشک کاتولیک است که زمانی مجبور شد (تحت تهدید و ضرب و شتم) یک مافیایی زخمی را درمان کند، و مادری که معلمی یهودی بود.
او تاکنون بیش از ۱۲ کتاب درباره سازمانهای جنایتکاری که همچنان ایتالیا را در چنگ خود دارند، ساختارهای مافیایی و اعضای آنها منتشر کرده است. اما جدیدترین کتابش برای اولین بار به نقش زنان در مافیا میپردازد. عنوان آن: وفاداری: عشق، میل و خیانت»
«وفاداری»؟ این وفاداری فقط نسبت به سازمان است، نه هیچکس دیگر.
«عشق»؟ در مافیا جایی برای عشق وجود ندارد، زیرا عشق زودگذر است. اما سازمان باید پابرجا بماند، زیرا بالاتر از همه چیز قرار دارد.
ابزارهای رسیدن به این هدف چیست؟ روابط خونی، انتقام، اخاذی، خشونت، قتل.
اتحادهای مصلحتی باعث انسجام بیشتر گروه میشوند؛ هر چیزی که این اتحاد را تهدید کند، از میان برداشته میشود. ازدواجها برای حفظ استمرار نسل، تولید فرزند، محافظت از دارایی و سازماندهی زندگی روزمره انجام میشوند.
ساویانو میگوید: «این ساختارها شبیه نظام خانوادههای اشرافی در قرن ۱۸ و ۱۹ هستند.» و قدرت، بهعنوان هدفی در خود.
ساویانو که در رشته فلسفه تحصیل کرده، میگوید: «پول مهمترین چیز نیست، بلکه قدرت است. اول قدرت میآید، بعد پول.»
کسی که قدرت دارد، میتواند هر چیزی را که بخواهد به دست بیاورد. یکی از زنان در کتابش اعتراف میکند: «برایم وحشتناک است که او به من خیانت نکرد.» چرا؟ چون خیانت نشانه قدرت است.
در این منطق، مردی که زنان زیادی را میخواهد و به همسر خود خیانت میکند، از دیگران قدرتمندتر است. این اخلاقیات مافیا است—یک قانون مردانه محض.
اما زنان هم خود را به این قوانین بیرحمانه تسلیم میکنند. آنها نیز تبدیل به مجرمان میشوند، به همان اندازه بیرحم، بیوجدان و گاهی حتی خطرناکتر از مردان، وقتی احساس کنند که سازمان از آنها چنین انتظاری دارد.
ساویانو در این مکان سرد، در ساختمان قدیمی سردخانه، همزمان پرانرژی و کاملاً متمرکز به نظر میرسد. با مهارتی که از تجربه حضور روی صحنه به دست آورده، با هیجان و احساس، اما درعینحال آرام و مسلط، داستانهایش را روایت میکند.
بااینحال، اجازه طرح پرسش داده نمیشود. در پایان، ساویانو «فلسفه مافیا» را خلاصه میکند. او تأکید میکند که مافیا را بزرگنمایی نمیکند و آن را رمانتیک جلوه نمیدهد.
«مافیا زشت است. مافیا بیرحم است.» او میگوید، مافیا همیشه یک قدم از «ما» جلوتر است. و مهمتر از آن: مافیا، سازوکارهای سرمایهداری را بهوضوح نشان میدهد.
قدرت به دست میآید و حفظ میشود.
مناطق تحت کنترل، محافظت و گسترش مییابند.
زندگی انسانها به بازی گرفته میشود.
و برای حفظ قدرت، از روی جنازهها عبور میکنند.
«کسی که در یک سازمان جنایتکار متولد میشود، بدشانس است.» ساویانو میگوید که چنین فردی فقط دو گزینه دارد: یا اسلحه در دست بگیرد، یا هدف گلوله قرار بگیرد.
در مافیا، «مرد شرافتمند» کسی است که میکشد یا دستور قتل میدهد. قاتلان، نظم را در سازمان برقرار میکنند. یک رئیس ممکن است بمیرد، یا برای دههها به زندان بیفتد، مهم نیست—مهم این است که سازمان زنده بماند.
رؤسای مافیا هرگز با پلیس یا دستگاه قضایی همکاری نمیکنند. آنها ترجیح میدهند ۴۰ سال را در زندان بگذرانند، فقط برای اینکه سازمانشان در امان بماند.
ساویانو داستان یکی از رؤسای مافیا را تعریف میکند که در زندان است، اما همچنان مالک چندین رستوران در آلمان محسوب میشود. «او هرگز این رستورانها را نخواهد دید، چون در زندان است. اما سازمان در امنیت است.»
او در پایان اضافه میکند:
برای مقابله با این ساختارها، باید با سرمایهداری و سودجویی بیحدوحصر مبارزه کرد. اما این مبارزه، چیزی شبیه جنگ با آسیابهای بادی است…
متون ساویانو ترکیبی از ادبیات غنی، گزارشهای مستند و تحقیقات عمیق هستند. او با زبانی موجز و دیالوگهایی تند و برنده، واقعیتهای تلخ را ترسیم میکند. ساویانو در مقدمه نسخه جیبی کتاب گومورا در سال ۲۰۱۶ نوشت:
«من هرگونه سادگی و خوشبینی را از دست دادهام، همچنین هر ایمانی به تغییرات اجتماعی.» اما او همچنان یک امید تقریباً دوگماتیک را در دل نگه داشته است:
«امید به اینکه روایت یک داستان بتواند آنچه را که از انسانیت درون انسان باقی مانده، نجات دهد.»
پس از نزدیک به دو ساعت، جلسه گفتگو و خواندن بخشهایی از کتاب به پایان میرسد. تشویق شدید، هلهله، ایستاده کف زدن. و سپس، او به میان جمعیت میرود:
سلفیها، دست دادنها، امضا دادنها.
یک شکارچی مافیا، در امنیتی که موقتی به نظر میرسد، از استقبال گرم لذت میبرد—در سرزمینی که مافیا مدتهاست در آن نفوذ کرده است.
روبرتو ساویانو: وفاداری. عشق، میل و خیانت. زنان در مافیا.
ترجمه از ایتالیایی به آلمانی: آنا لویبه و ولف لویبه
ناشر: هانزر | ۲۷۲ صفحه
منبع: nd