دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴

“بهارا!” و “دیرکرده‌ست بهار” – دو سروده‌ی منتشر نشده از اسماعیل خویی

بهارا!

بهارا! بهارا!
شگفت‌آفرینی!
شگفت‌آفرینی شگرفی!
تو که عطردانِ خودافشانِ باران
تو را خوشترین فصلِ هر سال می‌کرد،
چه افتادت،
            ای ‌وای!
 که امسال
نمک‌پاشِ برفی؟!
امیدِ دل و دوستِ جانی‌ی ما تو بودی؛
و مرهم گذارِ همه زخم‌های زمستانی‌ی ما.
چه شد کاین زمان دشمنِ جانی‌ی ما
وَ بر ضدِ خویشی؟!
چرا مرهمی نیست با تو،
و ما را نمک پاشِ دل‌های ریشی؟!

بیست و نهم اسفندماه ۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن

* باباطاهر یاد باد!

دیرکرده‌ست بهار

دیرکرده‌ست بهار!
وَ هوای آخرِ سال،
                  امّا،
همه سو، انگاره‌ای از بارانِ شکوفه‌ست،
آنچه در چشمِ خیال انگیزد.
هر کجا می‌نگری،
                 بنگر
برفِ دوشینه‌ست که بر باغِ زمستانی بارید؛
وین زمان از هر شاخه‌ی بی‌برگ فرو‌می‌ریزد!

بیست و دوم اسفندماه ۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی