“روزهای سربی” عنوان یادداشتهای یونس حیدریست از هستی دردناک افغانها در”اردوگاه سفیدسنگ”. این یادداشتها روایت سیاست جمهوری اسلامیست در رابطه با اخراج آنان از ایران.
تا قرن گذشته قهر طبیعت بزرگترین عامل مهاجرت در جهان محسوب میشد. در قرن حاضر جنگها و ناآرامیهای سیاسی نقش عمدهای در جابهجایی جمعیت دارند.
مهاجرت عمری همپا با عمر انسان دارد. مهاجرت محصول ناآرامیست. زمانی طبیعت انسان را به کوچ واداشته و زمانی دیگر ناامنی اجتماعی. گاه غم نان و گاه نجات جان. آن کس که نتواند در کشور خودی آسایش جان داشته باشد، به ناگزیر راه سفر پیش می گیرد، می گریزد تا هستی خویش در محیطی دیگر سامان بخشد.
مهاجرت در جهان امروز از چهارچوب یک کشور خارج گشته و به پدیدهای جهانی بدل گشته است. مهاجران میآیند، از سراسر جهانِ ناآرام و فقیر به سوی دنیای ثروتمند و با ثبات. می آیند تا نان و آزادی را در کشوری دیگر بازیابند. میآیند تا جنگ را پشتِ سر گذارند و جان به جهان صلح بسپارند، میآیند تا فقر را واگذارند و کار را در سرزمینی دیگر دریابند، میآیند تا تنِ خسته و جانِ ناآرام خویش از بند و شکنجه و مرگ رهانیده باشند. میآیند و این آمدن را هنوز سرِ بازایستادن نیست.
افغانها در ایران
آماری از افغانهای ساکن ایران در دست نیست. جمهوری اسلامی ارقامی بین پنج تا هشت میلیون را تکرار میکند. تنشهای چند دهه اخیر، این موج در نوسان را به امید زندگی بهتر به ایران کشانده است. عدهای از آنان میکوشند از این مسیر راهی به سوی غرب بیابند. عدهای به امید کار ساکن ایران میشوند. برخورد جمهوری اسلامی تا کنون با افغانها خصمانه بوده است. مردم نیز در اکثریت خویش با آنان مهربان نبودهاند. هماکنون در فضای ملتهبی که ایجاد شده، حساسیتی دامن زده میشود که بسیار خطرناک است.
در این سالها چه بسا افغانهای ساکن ایران که از هرگونه امکانات اجتماعی محروم بودهاند. فرزندانشان راه به مدرسه ندارند، در مؤسسات دولتی جایی برای آنان نیست، از امکانات بهداشت و سلامت محروم هستند. آنان حتا مجاز نیستند تلفن همراه داشته باشند و یا حساب بانکی. هیچ حمایت انسانی و حقوقی شامل حالشان نمیشود. از یکسو به عنوان نیروی کار ارزان مورد سوءاستفاده قرار میگیرند و از دیگرسو در برابر نفرتپراکنی حاکم، همیشه احساس خطر میکنند. دولت نیز از آنان هرگاه که بخواهد استفاده ابزاری میکند. گوشت دم توپ میشوند در سوریه و عراق و لبنان.
در بیسیاستی حاکم هرازگاه اخباری مبنی بر هجوم ایرانیان به آنان در برخی از شهرها شنیده میشود. عواملی از دولت گاه بر این رفتار دامن میزنند. نه تنها در برخی از محلهها، در شماری از شهرها افغانها حق ورود ندارند. در چنین موقعیتیست که دولت اخراج افغانها را در برنامه کار خویش قرار داده است.
اخراج افغانها در چند دهه گذشته همیشه موضوعی مورد بحث بوده است. حاکمیت از یکسو بر اشتراک دین و فرهنگ و همسایه بودن و انسانیت انگشت میگذارد و از سویی دیگر خشونتی را دامن میزند که ماندگار در کارنامه آنان خواهد ماند.
روزهای سربی
تا کنون از رفتار ایرانیان با افغانها در ادبیات مهاجرت افغانستان آثاری منتشر شده است. چنین آثاری امکان نشر در داخل کشور ندارند. در همین راستا اخیرا خاطراتی از یونس حیدری با عنوان “روزهای سربی” از سوی سایت “آسو” منتشر شده است. موضوع به “اردوگاه سفیدسنگ” برمیگردد که در شهر فریمان قرار دارد. چنین اردوگاههایی در شهرهایی دیگر از نوار مرزی نیز وجود دارند. این اردوگاهها گذرگاههایی هستند برای اخراج افغانها از ایران.
تاریخ وقوع حوادث اگرچه به سال ۱۳۷۰ برمیگردد ولی روایت همچنان تازه است. یونس حیدری به همراه جمعی دیگر از افغانها از شهرهای مختلف ایران ناگاه بازداشت شده، بیهیچ اما و اگری به این اردوگاه فرستاده شده تا از ایران اخراج شود. در این جمع حتا افرادی یافت میشوند که اجازه اقامت در ایران دارند. عدهای هنوز لباس کار بر تن دارند.
اردوگاه سفیدسنگ نمادی است از منطق جمهوری اسلامی در پذیرش پناهجو. با همین منطق است که اردوگاههایی مشابه در تهران و ورامین و زابل و زاهدان بنیان گرفتهاند تا به مشکل حضور افغانها در ایران پایان دهند. موجودیت این پناهگاهها بر مردم آشکار نیست. کسی نمیداند در این مکانها چه بر سر پناهندگان میآورند.
اردوگاه “سفیدسنگ” در واقع شکنجهگاهیست بزرگ که در آن بازداشتشدگان با تحقیر و گرسنگی، از هرگونه حقوق ابتدایی انسانی محروم هستند. “روزهای سربی” شاید تنها سندی باشد از رفتار ایرانیان در چنین اردوگاهایی. یونس حیدری جسارت به کار گرفته، بر کاغذ سیگار و یا تکهکاغذهایی، روزانه از حوادث اردوگاه نوشته است. از این گزارش است که دانسته میشود “سفیدسنگ”ها نقطه پایانیست بر سالها استثمار افغانها در ایران. بازداشتشدگان چه بسا فرصت نیافتهاند با خانواده خویش وداع گویند و یا پسانداز سالیان خویش را با خود بردارند. چاپیدن فرهنگ رایج اردوگاه است و مسئولان اردوگاه به هر بهانهای جیب خالی پناهندگان را خالیتر میکنند.
حضور در “سفیدسنگ” که شاید تا چندین ماه دوام یابد، حتا مرگ از گرسنگی نیز رفتاریست معمولی. چه بسا جنازه که به جای دفن، طعمه سگان ساکن در پشت انبار پناهگاه میشود. در این مدت آوارگان مجبورند در سالنهایی بیدروپیکر، در سرما و یا گرمایی طاقتفرسا، بر زمین بخوابند و همچون گله گوسفندی روزگار بهسر آورند.
ایرانیها به فرد افغان، آشغال نیز میگویند. «در این عصر، در گوشهای از زمین پهناور خدا، … در سنگسفید، من و توی افغان را از هر کوچه و برزن این سرزمین بیگانه جمع کردهاند و رویهم ریختهاند، به ضرب گرسنگی شکنجه میکنند و حقارت و پستی خویش را با الفاظ رکیک و برخوردهای غیرانسانی به نمایش میگذارند.”
آری اینجا ایران است.
یک پاسخ
جناب اسد، رژیم دست نشانده امپریالیستها بر ایران، با ایرانیان هم چندان با معیارهای انسانی رفتار نکرده و نمی کند. شنیدید چند هزار ایرانی را به کشتن داد، شنیدید چند هزار نفر را از دانشگاه ها اخراج نمود، شنیدید چند هزار نفر را بیکار نمود،…. شاید بدانید که آلمان و فرانسه دو بار و ژاپن یکبار در قرن گذشته با خاک یکسان شدند اما باشندگان آلمان، فرانسه و ژاپن کشورهای خود را رها ننموده و به جاهای دیگر کوچ نکردند. با همه کمبودهایش در کشور خود ماندند، سوختند و ساختند و چه عالی هم ساختند ،به گونه ائیکه بسیاری در جهان آرزو می نمایند به آن سه کشور کوچ کنند. اگر شما افغانها همین جور از افغانستان کوچ نمائید چه کسی می ماند تا افغانستان را بسازد و به نسلهای آینده تحویل دهد؟! طالبان حرامی مرام همانند حرامیان حاکم بر ایران دقیقاً همین را می خواهند تا هرکسی با آنها زاویه دارد افغانستان و ایران را ترک نماید. خود طالبان از سوئی به افغانها بد رفتاری می کنند و از سوی دیگر از بد رفتاری پاکستان و ایران در حق افغانها شکوه دارند!(اشک تمساح). دوستان افغانی از مردم ایران هم شکوه نمودید وقتی مردم ایران می شنوند که افغانستان آب را بر ایران در سیستان و خراسان بسته است آشکار است که مردم ایران را به واکنش می کشاند و شوربختانه قربانیان سیاست حاکمان افغانستان در ایران را نشانه می گیرند. شما همانگونه که می دانید تمام حکومتهای حاکم بر افغانستان همینگونه عمل نمودند. باز همانگونه که می دانید تمام حکومتهای حاکم بر افغانستان در ۸۰ سال گذشته به درستی مرز افغانستان با پاکستان را به رسمیت نشناختند و استدلال می نمایند که آن مرز از سوی امپریالیسم انگلیس منفور به آنها تحمیل شده است. دوستان افغانی مرز بین ایران و افغانستان و اساساً جدائی افغانستان از ایران هم تحمیل شده همان امپریالیسم منفور در همان زمان می باشد و از نظر من ایرانی به رسمیت شناخته نمی شود. به شما افغانها در هرات، نیمروز و هر جای دیگر افغانستان که خواهان کوچ به ایران هستید پیشنهاد می نمایم که در شهرهایتان به خیابان ریخته و از طالبان بخواهید که زیر نظر سازمان ملل رفراندم برقرار نموده تا تکلیف مرزهای تحمیلی دانسته شود و در آنصورت همه شهروند ایران گشته و نه شما تحقیر می شویدو با بد رفتاری روبرو می شوید و نه سیستان و خراسان ما از بی آبی به بیابانی غیر قابل سکونت مبدل می شود.