شنبه ۶ بهمن ۱۴۰۳

شنبه ۶ بهمن ۱۴۰۳

غلامحسین ساعدی و جوانه های آزادیخواهی و دروغ های شاخدار مشاور مهدی کروبی و رضا پهلوی – محمود قزوینی

(نعره های غلامحسین ساعدی هنوز هم به گوش میرسد)

” اگر مرا خفه کردند، نعرهای من را نمیتوانند خفه کنند. یادت باشد که بعد از مرگ هم فریاد خواهیم کشید و هنوز هم فریادم به گوش میرسد” غلامحسین ساعدی

در ایران قبل از انقلاب ۵۷ هر جایی  که جوانه های ازادیخواهی و برابری طلبی در حال نشو و نما بود، غلامحسین ساعدی هم حضور داشت. ما در کتابخانه دبیرستانمان در شهر فیروزکوه بیشتر کتابهای غلامحسین ساعدی را در قفسه های کتابمان داشتیم و علاقه مندی زیادی برای مطالعه نمایشنامه های او وجود داشت. نمایشنامه های ساعدی در پرورش فکر نقادانه ما به جامعه نقش موثری داشته است. به یاد دارم که جمعی از دانش آموزان دبیرستان به همراه یکی دو نفر از بیرون که در اجرای تئاتر تبحر بیشتری داشتند، نمایشنامه “دیکته و زاویه” او را به روی صحنه بردند (باید سال ۵۶ بوده باشد). برای اجرای این نمایشنامه تمرین زیادی شده بود. تمرین و نمایش روزهای جمعه و یا عصرها پس از تعطیلی مدرسه، در سالن مدرسه راهنمایی دخترانه  فیروزکوه صورت میگرفت. متاسفانه فقط دو نفر از رفقایی که در تمرین و اجرای نمایشنامه شرکت داشتند و واقعا در آن تبحر یافته بودند را به خاطر دارم. اسفندیار قربانی در نقش معلم و یکی از دانش آموزان در نقش دانش آموز. آموزش تئاتر توسط فردی به نام قجر که هر هفته از سمنان به فیروزکوه میامد صورت میگرفت. قجر در سال ۵۸ در یک تصادف رانندگی فوت کرد و رفیق عزیزم اسفندیار قربانی در ۲۱ سالگی در ۱۳ اردیبهشت سال ۵۹ توسط پاسداران در میدان شهر فیروزکوه هنگام قدم زدن جمعی ما در خیابان بدون هیچ دلیلی به گلوله بسته شد و جان باخت.

غلامحسین ساعدی تنها نویسنده و هنرمندی خلاق نبود که از طریق هنر و نمایشنامه هایش فکر انتقادی را پرورش میداده است. او سوسیالیستی مبارز و مستقیما درگیر درد و رنج مردم بود و مبارزه ای سرسخت و تا پای جان را علیه رژیم شاه و جمهوری اسلامی پیگیری می کرد. او با تمام وجود به محافل و سازمان های چپ و کمونیستی یاری میرساند. در زمان اختناق رژیم پهلوی مطبش و قلمش در اختیار محافل مخفی چپ بود و می گفت “اگر ۲۰۰۰ تومان داشتم، فکر میکردم ۱۹۰۰ تومان مال آنهاست و ۱۰۰ تومان مال خودم”. و یا اینکه زمان انقلاب کلی اسلحه خریده و در اختیار سازمان چریک ها گذاشته بود. او فکر نمی کرد نوشتن کار و هنر اوست و عمل سازماندهی و مبارزه کار دیگران. با اینکه با مشی چریکی مخالف بود، از فعالیت چریک ها به عنوان یک جریان چپ در آن زمان حمایت بی دریغ می کرد و روابط درهم تنیده ای با پایه گذاران و رهبران چریکهای فدایی داشت و این روابط تا مقطع انقلاب ۵۷ و مدتی پس از آن ادامه داشته است. پیروزی خمینی و اسلامیون را فاجعه می دانست و از همان آغاز با حزب توده و فدایی بر سر این مسئله درگیر شد. خود را یک سوسیالیست و انقلابی میدانست که باید دنیا را به نفع مردم و آزادی و رفاه آن ها تغییر دهد.

نسل جوان ایران غلامحسین ساعدی را نمی شناسد. اما راست افراطی و سلطنت طلبان با عمل شنیع خود بر سر مزار او، نه تنها او و چپگرایی و عدالت خواهی وانساندوستی و ذهن نقاد و خلاق او رابه نسل جوان به درجه ای معرفی کرده اند، بلکه موجب افشاء گسترده گوشه ای از خوف ساواک  و دستگاه جهنمی سلطنت پهلوی را نیز فراهم آورده اند. نسل جوان با مرور زندگی غلامحسین ساعدی، در ابعاد گسترده تری با اختناق و دیکتاتوری و سرکوب رژیم پهلوی و مبارزه آزادیخواهانه و برابری طلبانه علیه آن آگاه می شود. و این در این دوره که تبلیغات سنگینی از طرف همه دستگاههای تبلیغی و امنیتی سرمایه، چه حاکم و چه اپوزیسیون، چه در سطح کشوری و چه در سطح بین المللی علیه کمونیسم و چپ و آزادی خواهی می شود، بسیار اهمیت دارد. مردم مسلما نمی توانند به جای صدای آزاردهنده و مزخرف و دیکتاتور پیشه “روح منی خمینی”، به صدای مزخرف و آزار دهنده و دیکتاتور پیشه “جاوید شاه” سلطنت طلبان مانند دوره حکومت پهلوی عادت کنند و حتی آن را بشنوند. اما در دنیایی که هر ناممکنی را می توانند با توطئه و پول و بند و بست ممکن کنند، هوشیاری مردم و نسل جوان نسبت به این جنایت پیشگان به اندازه خود مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی و سرنگونی آن با اهمیت می باشد.

غلامحسین همچنین با داعیه های ناسیونال- ضدامپریالیستی گروه های چپ ملی گرا که در مقطع انقلاب ۵۷ میوه اش رسیده و بار داد، درافتاده بود و آن را با زبان طنزش به تمسخر گرفته بود. او در راهکار سیاسی مسلما نمی توانست فاصله عمیقی با چپ سنتی پیدا کند. ابتدا می بایست کمونیسم و چپ در ایران تغییر ماهیتی کند و کمونیسم کارگران به ترند مهم جامعه تبدیل شود تا ساعدی از نظر سیاسی در کنار آن قرار گیرد. اما او با همه این ها، حداقل با تاکید بر دفاع از آزادی های سیاسی و مبارزه با سرکوبگری رژیم جمهوری اسلامی از جریان حزب توده و فدایی از همان آغاز فاصله گرفت. بنظرم با توجه به گذشته ساعدی می توان گفت در صورت وجود یک حزب کمونیستی و کارگری و واقعا روشن بین و مارکسیستی او به آن می پیوست. بیخود نبود که کارگران نفت آبادان درست در روزهای پس از بهمن ۵۷  او را برای نوشتن اساسنامه تشکلشان دعوت کرده بودند، اما کمیته اسلامی پالایشگاه از ورود او به پالایشگاه ممانعت به عمل آورد.

شیادی مجتبی واحدی و سلطنت طلبان

لمپنیسم و حماقت سلطنت طلبان و جریانات راست افراطی ماهیت آنها را بیش از پیش نزد نسل جوان افشاء کرده و می کند. سلطنت طلبان و پهلوی پرستان و یا برخی ها مانند مجتبی واحدی آنطور که خودشان دوست دارند معرفی شوند، “پهلوی دوستان” آدمهای شیادی هستند. بسیاری از آنها مانند مجتبی واحدی چند صباحی نیست که از رژیم جمهوری اسلامی جدا شده اند و برای همین پتانسیل قویی ضد سوسیالیستی و چپ دارند و این پتانسیل آن ها را در اپوزیسیون در کنار راست افراطی و سلطنت طلبان قرار می دهد. این شیادها فکر میکنند با دروغ های شاخدار می توانند چند جوان معترض را به صف لمپن های شعبان بی مخ خود نظیر فرشگرد و…اضافه کنند.

پهلوی پرستانی نظیر مجتبی واحدی که عنوان مشاور و سخنگویی مهدی کروبی از سران جمهوری اسلامی در دهه کشتار ۶۰ و ۷۰ را در کارنامه سیاسی خود دارند، برای توجیه عمل شنیع سلطنت طلبان و سکوت تاییدآمیز رضا پهلوی، به این دروغ توسل جستند که غلامحسین ساعدی خواهان نابودی فیزیکی همه خانوده سلطنتی و ریختن آن ها در اسید بوده است و با این دروغ شاخدار به توجیه سکوت رضا پهلوی پرداخته و آن را طبیعی می دانند. آلیاژ مجتبی واحدی ها با رژیم شکنجه و اعدام جمهوری اسلامی و حکومت کودتایی و مستبد و خونین پهلوی ریخته شده است. برای چنین کسانی شکنجه های فیزیکی و روحی نابودکننده در حق ساعدی و دیگر مخالفین و سرکوب مردم ایران مسئله عادی در رژیم های سلطنتی و اسلامی است و حالا تنها وظیفه این آقایان دروغ و دونگ برای توجیه قدرت یابی یک طلبه و یا شازده دیگری است که به جای نشستن در قم، بدنبال کاخ از دست رفته اش می گردد تا مردم بار دیگر اسیر دیکتاتوری خونین دیگری شوند.

آقای مجتبی واحدی به دروغ می گوید غلامحسین ساعدی آرزویش این بود که چرا خانواده پهلوی را نکشتند و در اسید حل نکردند!!!!

فاکت این آقا و سلطنت طلبان کجاست؟ فاکتی که سلطنت طلبان در فضای مجازی پخش کرده اند بریده ای از گفته های ساعدی از تاریخ شفاهی هاروارد می باشد. غلامحسین ساعدی در تاریخ شفاهی جایی در نقد آنچه در سال ۵۷ اتفاق افتاد و موجب قدرت گیری خمینی و اسلامیون شد از جمله می گوید:

” ….من حتی نامش را انقلاب نمی گذارم، من میخوام بگم مقدمه انقلاب بود و بلعیده شد. یک چیزی که میتونست شکل بگیره، میتونست فرم بگیره برای خودش، قضایا باز بشه. یکنوع کاتاستروف ( فاجعه) بود، حالا شاید یک عده بدشون بیاد، خوب به ما مربوط نیست. اصلا همه چیزش کاتاستروف بود. ابولحسن بنی صدر را کسی نمی شناخت رئیس جمهور شد، قطب زاده یک دفعه شد رئیس فلان، رهبر امام خمینی، اصلا بوی دموکراسی و این ها که توش نبود، و خود انقلاب خودش اصلا چی بود؟ آها می توانست شکل بگیره، مقدمه یه انقلاب بود. اگر دودمان شاه می موند و مردم، عین خاندان رومانوف که با او جنگیدند، با دودمان پهلوی می جنگیدند، الان دیگه بچه شاه دم در نمیاورد اینجا که من به عنوان رضا شاه کوچولو، دم و دستگاه و دربار و فلان. اصلا اعتبار بخشیدند به آن ها. یک چیزی داشت رشد می کرد این ها (منظور اسلامیون است) گرفتند خوردنش. عین تربچه ای که هنوز کونه نبسته، اینطوری شد دیگه…..”

غلامحسین ساعدی میگوید سرنگونی سریع دودمان پهلوی موجب سقط شدن انقلاب و بلعیده شدن آن توسط خمینی و اسلامیون شد، سرنگونی سریع سلطنت فرصتی نگذاشت تا انقلاب رشد و تکامل طبیعی خود را طی کند. برای همین میگوید اگر این دودمان مانند دودمان سلطنتی روسیه (رومانوف ها) می ماند و مردم عین روسیه در بازه زمانی طولانی تری با سلطنت مبارزه می کردند، انقلاب رشد و تکامل پیدا می کرد و خمینی و کروبی و خامنه ای و…اجازه پیدا نمی کردند به قدرت برسند.

 اولا کسانی مانند مجتبی واحدی و سلطنت طلبان که کعبه آمالشان کشوری است که همین الان توسط دولت نیابتی خود در خاورمیانه مردم و کودکان غزه را هر روز جلوی چشمان جهانیان قتل عام میکند و تنها دولتی در جهان است که بمب اتمی به کار برده و در عرض چند دقیقه صدها هزار انسان از کودکان تا سالخوردگان را به خاکستر تبدیل کرد و در همه کودتاهای خونین از اندونزی تا ایران و شیلی و آمریکای لاتین.. نقش بازی کرده و می کند و در حاکم شدن حکومت اسلامی در ایران نقش داشته و عراق و افغانستان و… را به جهنم تبدیل کرده است، دیگر اشاره به فلان عمل منتسب به بلشویک ها فقط نشانه شیادی نیست، بلکه نشانه حماقت نیز می باشد. مشاور دیروز کروبی و امروز رضا پهلوی باید دهنش بشورد و اسم حکومت بلشویکی را ببرد.

دوما ساعدی هیچ اشاره ای به ترور نیکلای دوم و خانواده اش ندارد. او به خاندان رومانوف ها مانند خاندان پهلوی در ایران که با انقلاب سرنگون شده اند اشاره دارد.  سلسله پادشاهی رومانوف در روسیه یک سلسله طولانی از سال ۱۶۱۳ تا ۱۹۱۷ بود و محدود به نیکلای دوم که زمان انقلاب سرنگون شد نبود. کشور روسیه پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در جنگ داخلی چنان از هم گسیخته شده بود که کنترل دولت بلشویکی از پایتخت و چند شهر دیگر فراتر نمی رفت. بلشویک ها با پیروزی انقلاب برخلاف انقلاب فرانسه با گیوتین سر پادشاه را نبریدند. خانواده نیکلای دوم در اوج جنگ داخلی روسیه در قلعه ای محصور بودند تا تکلیف پادشاه در دادگاه روشن شود. اما یک شورای محلی او و خانواده او را ترور کردند. فقط انسان باید در ساختن دروغ و جعل و نسبت دادن آن به آدم ها  مانند دستگاه های امنیتی همین رژیم های مستبد و جنایتکار تبحر داشته باشد که تنها اشاره به یک انقلاب دیگر و سلسله سلطنتی دیگر در کشور دیگر و مبارزه طولانی مردم با آن ها را تعبیر به قتل و ریختن در اسید کند. ساعدی می گوید کاش حکومت پهلوی می ماند و مبارزه مردم با آن ها طولانی تر میشد تا انقلاب به رشد و شکوفایی خود برسد. این به این تعبیر شد که ساعدی آرزو داشت خانواده پهلوی را نابود می کردند و در اسید می انداختند. بی شرمی و بی شرفی و دروغ تا چه حد؟  اشاره به انقلاب فرانسه و حتی اشاره به اعدام شاه و ملکه با گیوتین که در آن زمان معمول بود، به معنی اجرای امروز اعدام شاه و ولی فقیه با گیوتین نیست. اما شاه و ولی فقیه را با شهروند تحت شکنجه و سرکوب شده ای چون ساعدی مقایسه کردن و خواهان برخورد مساوی با همه شدن، فقط از شیادانی چون وابستگان دیروز و امروز رژیم های پهلوی و جمهوری اسلامی برمیاید. مجتبی واحدی مدعی است که چرا سوسیالیست ها و جمهوری خواهان به توهین به رضا شاه و محمدرضا شاه در فضای مجازی نظیر توهین به غلامحسین ساعدی اعتراض نمی کنند؟ در پاسخ می گوییم ما تنها با اعدام این جنایتکاران و عناصر ساواکی و شکنجه گر آن مخالفیم. این ها می بایست محاکمه و مجازات می شدند. سوسیالیست ها باید کاملا مرتجع و شیرین عقل شده باشند که در مقابل توهین به رضا شاه و محمدرضاشاه و خمینی و خامنه ای و پرویز ثابتی و تهرانی و لاجوردی و گیلانی…بایستد و از آن ها مانند یک شهروند دفاع کنند. تنها تفاوت ما با دوران انقلابات قدیم این است که این جانیان را اعدام نمی کنیم و با گیوتین سرشان را جدا نمی کنیم. وگرنه حکم آن ها در زمان انقلاب فرانسه جدا کردن سر با گیوتین و در انقلاب روسیه اعدام بود. ما امروز مخالف حکم اعدام بطور کلی هستیم، اما صحبت دفاع از حرمت سرکوبگر و شکنجه گر از طرف مردم توهین و شکنجه شده و سرکوب شده، تنها توجیهی است که از طرف خود این جانیان برمیاید. این شبیه تشبیه رژیم جمهوری اسلامی و اعوان و انصار اصلاح طلب آن میباشد که ابراز خشم و تعرض مردم به نیروهای سرکوبگر را با خود سرکوبگران مقایسه میکنند و تازه حق را به سرکوبگران می دهند. مردمی که هر روز زیر ستم و سرکوب می باشند، حق دارند به نیروهای امنیتی و نظامی رژیم تعرض کنند و به آن ها ضربه بزنند. امروز شاشیدن بر مرقد خمینی می تواند یک عمل تعرضی مردم به رژیم تلقی شود، اما .. بر سر مزار جانباختگان دهه شصت و جعفر پوینده نشانه رذالت حکومت اسلامی و پهلوی پرستان می باشد. ابراز خشم شهروندان در مقابل سرکوبگران حکومت های دیکتاتوری با دفاع از حقوق و حرمت شهروندان و نویسندگان و مردم مبارز دو چیز مختلف و متضاد میباشد.

اما اگر قدرت در دست ما سوسیالیست ها قرار گیرد حتما از حقوق مدنی (نه حرمت) همه حتی جنایتکاران مخوفی چون ثابتی ها و لاجوردی ها که در دستگاه های امنیتی پهلوی و رژیم اسلامی به شکنجه و کشتار مخالفین مشغول بودند دفاع می کنیم و شرائطی را فراهم می کنیم تا آن ها برای دفاع از خود در یک دادگاه عادلانه با وکیل مدافع و… محاکمه شوند و به عنوان زندانی از همه حقوق انسانی بهره مند شوند. مرقد خمینی را به دانسینگ تبدیل می کنیم، و مرقد رضا شاه حتما جزء دیدنی های تاریخی خواهد بود که مردم در آنجا تاریخ دیکتاتوری و سرکوب او، تاریخ قلدرمنشی ضد انسانی او، تاریخ قوانین ضد کارگری و ضد سوسیالیستی او، تاریخ سرکوب سندیکاها، و تاریخ زندان های مخوفی که ارانی ها در آن به تیفوس مبتلا شدند و درگذشتند و… را مطالعه کنند. حتما موزه ای برای تاریخ حکومت کودتایی محمدرضا پهلوی هم درست می کنیم تا مردم ضمن دسترسی به همه اسناد آن زمان، تاریخ کودتا و ساواک، تاریخ ممنوعیت احزاب سیاسی و حزب رستاخیز، تاریخ نماینده های مجلس جاوید شاه گویان، تاریخ سانسور و شکنجه، تاریخ حکومت های نظامی و…را مطالعه کنند. اجازه می دهیم جسد او به گوشه ای از این موزه منتقل و دفن شود. برای شناخت از خلخالی و لاجوردی و.. .همین کار را خواهیم کرد. اما امروز طلب احترام به مزار آن ها از ما، دیگر فقط از مجتبی واحدی ها برمیاید که می خواهند خود را استاد توجیه جنایتکاران  و سرکوبگران و استاد توجیه گردآوری و دزدی ثروت جامعه توسط این و یا بخش از حاکمان نشان دهند.

غلامحسین ساعدی نویسنده و هنرمندی خلاق و مظهر مبارزه با حکومت استبدادی پهلوی و اسلامی بوده است. به او می گوییم رفیق عزیز نعره های تو پس از ۴۰ سال از درگذشتت هنوز هم به گوش می رسد و انگار شما زنده اید و دارید با استبداد و دیکتاتوری و برای آزادی و برابری می جنگید. پرویز ثابتی هنوز دربدر دنبال شما می گردد و هنوز ناراحت است و خواب راحت ندارد که نتوانسته شما را با شکنجه مجبور به اعتراف تلویزیونی کند و هنوز حسرت این را می کشد که چرا با آن سلول انفرادی طولانی و شکنجه هایی که فیل را می خواباند، نتوانسته است اطلاعاتی از تو برای دستگیری رفقایت کسب کند. ثابتی هنوز همان ترهات و مزخرفات ساواک را علیه تو در تلویزیون های سلطنت طلبان تکرار میکند. نمیدانی چه غوغایی به پا کردید. یکی از این شعبان بی مخ های لمپن سلطنت طلب تحت تاثیر حرفهای ثابتی اومد رو قبر تو اسائه ادب کرد. این لمپن که تو را نمی شناخت،اما از ثابتی در تلویزیون شنید که تو بدجوری با قلمت روی دستگاه سلطنت و دیکتاتوریشان اسائه ادب کردید و او هم آمد تا انتقام بگیرد ولی بدجوری خوردند. مزار تو شد مرکزی برای دفاع از آزادی و انسانیت در مقابل دیکتاتورها و لمپن ها. وجودت مثل همان زمانی که زنده بودی برکشیده است.

محمود قزوینی

۴ ژانویه ۲۰۲۵، ۱۵ دی ۱۴۰۳

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

14 پاسخ

  1. محمود قزوینی سراسر مقاله را به فحاشی علیه دو عنصر (پهلوی، واحدی) اختصاص داده که در آینده ایران کوچک‌ترین نقشی نخواهند داشت. ایشان از طرف خودش یک نسخه هم برای آینده غلامحسین ساعدی پیچید و آن چیزی نیست جز عضویت در یک حزب کمونیست کارگری راستین!! ایشان حکومت پهلوی دوم را کودتایی می‌داند اما زمانی که با یک “اگر” به قدرت رسیدن سوسیالیست‌ها را در ایران پیش می‌کشد نمیداند که دوران قدرت‌گیری کمونیست‌ها در در سده پیش پایان یافت و تنها راه به قدرت رسیدن کودتا بود. شما هرگز در ایران به قدرت نخواهید رسید. به همین دلیل ایشان برای توجیه قتل خاندان رومانوف ارتکاب آن جنایت را نه به لنین بلکه به یک شورای محلی ارجاع می‌دهد.

    مقاله به دلیل پراکنده گویی از یک طرف و سطح نازل ادبیات و فحاشی از طرف دیگر قادر به توصیف و تبیین حملات لمپنی و نئوفاشیستی بر علیه روشنفکران ایران از جمله ساعدی نیست.

    1. نظر ها ناامید کننده بود.همان وقاحت زبانی سلطنت طلب ها، تعصب کور،توهین به یکدیگر!تصور میکنم بیشتر عناصر نظر دهنده به نوعی وابسته به جایی باشند.چرا افرادی که سوسیالسم اعتقاد ندارند در اخبار روز پیام غیراخلاقی میگذازند؟باید سبک مقاله گذاری خود تجدید نظر کنید.

  2. غلامحسین ساعدی به همراه شکرالله پاک‌نژاد و…از بنیانگذاران جبهه دمکراتیک ملی ایران بودند.آنان به همراه سازمانهای چپ انقلابی در مرداد ۵۸؛ در اعتراض به سانسور و اختناق در اعتراض به تعطیلی روزنامه آیندگان دعوت به تظاهرات نمودند که با شرکت چند صد هزار نفر برگزار شد.درگیریهای دانشگاه تهران و جنگ و گریز با چماقداران و فالانژ-فاشیستهای تازه به قدرت رسیده تا مقابل نخست وزیری در مرداد ۵۸ در خیابان پاستور و سپس خیابان کارگر و میدان انقلاب تا ۸ شب ادامه داشت و منجر به زخمی شدن صدها نفر شد. سردمداران رژیم پهلوی و سلطنت در آن زمان با دلارهای انتقالی به دنبال خرید املاک مرغوب در بورلی هیلز لس آنجلس بودند…..
    در ۲۶ مرداد ۵۸ هم خمینی با پشیمانی از تاخیر در ممنوعیت احزاب و برپایی چوبه های دار در میدانها و تعطیلی جراید و …فرمان جهاد و حمله به کردستان را صادر کرد.

    قبل از مرگ تراژیک غلامحسین ساعدی در آذرماه ۶۴ در تبعید؛ سلطانپور گرد و دلیر در ۳۱ خرداد ۶۰ و شکرالله پاکنژاد(گروه فلسطین) که در روزهای پایانی حکومت پهلوی پس از تحمل نه سال شکنجه و تبعید ــ شرایطی که او با دوزخ دانته مقایسه می‌کرد ــ از زندان آزاد شده بود در ۲۸ آذرماه ۱۳۶۰ بدست فاشیستهای اسلامی اعدام شدند.و این نمونه کوچکی از جانفشانی کمونیستهای ایران در راه آزادی و سوسیالیسم است.

    1. از دفاعیات شکرالله پاک نژاد (گروه فلسطین) در دادگاه سال ۱۳۴۹:
      “من از دو سال قبل از دستگیری، بیشتر اوقات خود را در دورافتاده‌ترین دهات ایران گذرانده‌ام. از چا‌بهارِ بلوچستان تا ماکوی آذربایجان و از خرمشهرِ خوزستان تا درگزِ خراسان، همه جا را دیده‌ام. همه جا را دیده‌ام که علی‌رغم تبلیغات دستگاه، فقر و فلاکت از سر و روی مردم می‌بارد. گرسنگی، بی‌سوادی، مرض، نداشتن مسکن، یکتا پیراهنی‌ها و محرومیت‌های مادی و معنوی در تمام نقاط ایران بیداد می‌کند. انسان اگر بخواهد اوضاع ایران را از روی آمار و ارقام و رپورتاژهای دولتی قضاوت کند، تصور خواهد کرد که این کشور بهشت برین است. اما تا خود به میان مردم نرود، نخواهد فهمید که ما در چه جهنمی زندگی می‌کنیم”
      او در سال ۱۳۴۷ از دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شده بود.

  3. تروتسکی در کتاب زندگی من می نویسد اعدام تزار وحانواده اش برای این بود که ضد انقلاب ونیروهای ارتش سفید امید شان به بازگشت خاندان رومانف را از دست بدهند . او می افزاید جز در برخی محافل روشنفکری کسی این اقدام را سرزنش نکرد و واکنش نشان نداد

  4. کاشکی میتوانستید مدتی در ایران زندگی کنید و به میان مردم بروید و گردشی هم در دانشگاهها داشته باشید و بخصوص با نسل جدید کمی آشنا شوید آنگاه چنان شوکی به شما وارد میشد که از این خواب پنجاه ، شصت ساله با وحشت بیدار میشدید و با چشمان از حدقه درآمده می دیدید که مردم ایران چه نفرتی از کمونیستها و روسیه دارند و دیگر مانند سال ۵۷ مرگ بر آمریکا نمیگویند و نگاه شما را بعنوان امپریالیسم به آمریکا و غرب ندارند و کمونیستها و روسیه و جمهوری اسلامی را یک پکیج می بینند که ایران را به این فلاکت انداخته و بی ادبی به آرامگاه ساعدی در میان مردم هیچ واکنشی نداشته است جز اینکه در محافل روشنفکری آن را به جمهوری اسلامی نسبت داده باشند.

  5. “من شاشیدم، پس هستم” !
    ۱. رفتار زشت این فرد “شاشو” طبیعتا ، نهایت بی فرهنگی او را نشان میدهد. در اصل اگر او مزدور جمهوری اسلامی نبوده باشد، حتما مخالف ساعدی و مخالف چپ بوده است و از آنجایی که بضاعت فکری بهتری جهت ابراز نظر
    نداشته، خواسته است بدین وسیله ابراز وجود کند و بدین ترتیب عرض وجود کند و بگوید:

    “من شاشیدم، پس هستم!”

    ۲. و یک سئوال:
    اپوزیسیون ما نزدیک به نیم قرن فرصت داشته است تا اختلافاتش را حل کند و جهت سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی، متحد شود تا در چنین شرایط خطیری به یاری ملت ایران بشتابد، اما زهی خیال باطل!
    جنبش مهسا، بزرگترین موقعیت جهت سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی بود. جوانان کف خیابان، داهیانه و آگاهانه فریاد میزدند:
    اگر با هم یکی نشیم
    یکی یکی کشته میشیم!
    اما اپوزیسیون جهان سومی ما، جنگ های صلیبی به راه انداخت، جنگ قدرت و هژمونی طلبی و جنگ بر سر تکه ی بزرگتر کیک شیرینی. جنگ جمهوری و پادشاهی، جنگ پرچم و رنگ پرچم و شکل پرچم..، جنگ وکالت و جنگ منشور و جنگ انگولک و این روزها هم که جنگ شاش، جنگ شاش گیت به راه انداخته اند. ده ها اطلاعیه و اعلامیه و داده اند و مقاله ها نوشته اند و ده ها کنفرانس و میتینگ و کنگره و تظاهرات و راه پیمایی و …برگزار کرده اند…. جنگ “شاش” ، به راه انداخته اند، بشاش تا بشاشم!
    واقعا که اگر اپوزیسیون ما این اتحاد ملی “ضد شاش” را بر علیه حکومت جنایتکار اسلامی از خود نشان داده بود، تا به حال دیگر نه اثری از حکومت جنایتکار مانده بود و نه از اثری از شاش و شاش نشان!
    اپوزیسیون ما باید اعتراف کند که در این رابطه، نه تنها شاشیده است، بلکه گامی فراتر رفته و به معنای واقعی کلمه ر…ده است. آخر ر..دن که شاخ و دم ندارد! ( با پوزش)

    1. جناب Kourosh:
      این ادبیات را بهتر است در همان سایت گویا نیوز که پاتوق سلطنت طلبان و چماقداران و….هست بکارگیری .
      پنبه و آتش کنار هم نمی توانند باشند! پادشاهی و انقلاب دو قطب متضادند!

      1. با شما کاملا موافقم

        من تعجب میکنم که مدیریت سایت چه باز بینی وکنترلی بر روی پاسخ ها انجام میدهد !

        بیش از ۱۰ تا ۱۲ ساعت طول میکشد که منتشر شوند و اخر هم پاسخ هایی با چنین ادبیات سلطنت طلبانه و سخیف منتشر میشوند !

  6. مقاله بسیار خوبی از محمود قزوینی در مورد دکتر ساعدی .

    در کینه و نفرت فاشیسم بر ضد کمونیست‌ها ، سوسیالیست ها ، یهودی ها ، بهایی ها، رنگین پوستان ، کارگران ، زحمتکشان ، مهاجرین و در دشمنی آنها با صلح ،عدالت اجتماعی ، ازادی و دموکراسی ، جای هیچ تردیدی نیست .

    فاشیسم بدون عمامه ایران از نوع پهلوی، از تعدادی لومپن خشونت طلب ، نا اگاه و مرتجع ،پر از کینه ونفرت نسبت به چپ ها ، اکنده از نوستالوژیک واهی وناسیونالیسم افراطی و در ارزو سپردن رهبری به یک مفت خور و یک کودک ۶۲ ساله !

    زامبی و فسیل های این گروه ارتجاعی بسیارند.از تقی زاده تا طاهری کیهان که دومی افسوس میخورد چرا “چکمه های شاه را نلیسیده است”!
    از روسای کند ذهن و لومپن “حزب ایران نوین” تا جنایتکاران حرفه ای مانند ثابتی.از مزدوران دو دلاری مانند شاهین چرخنده معتاد تا اعضا جدید این گروه فاشیستی از عوامل و مأموران اطلاعات اسلامی که مشاور رسمی پهلوی شده اند !

    در شبکه های اجتماعی، و متاسفانه حتا اینجا با کامنت هایی از طرفداران این گروه فاشیستی و ارتجاعی روبرو هستیم .
    هدف انها فریب افراد نااگاه سیاسی ، به شک انداختن خواننده از طریق اخبار نادرست و ساکت کردن افراد باهوش و اگاه است !

    با فاشیسم نمیتوان و نباید مماشات کرد .
    با فاشیسم فقط باید مبارزه کرد!

    1. دوست گرامی؛ با درود
      ضمن تائید نظر شما تصحیح  کنم که این شاهزاده جوان آبان گذشته ۶۴ سالگی را پشت سر گذاشت. ۴ و ۹ آبان هر سال یادم است در استادیوم امجدیه برای او و پدر تاجدارش جشن تولد برگزار و شعبان تاجبخش چماقدار هم در حضور آنها مرا سم ورزش  باستانی به جای می آورد.ما هم خوشحال بودیم که مدرسه ها تعطیل و در کوچه به بازی مشغول میشویم.
      اگر او به دنیا نمی آمد جنبش ازدواج محمد رضا تا همسر چهارم و پنجم و…(شاه باید مذکر باشد!)کماکان ادامه پیدا می کرد.
      بنا بر فرمایش ملوکانه: حالا او منتظر است  تا خلاء قدرت را پر کرده؛ نتانیاهو-ترامپ ایران را موشک باران کنند تا او بر روی خون کارگران و سایر مزد بگیران بر تخت سلطنت جلوس کند. سرمایه داری ملاها جای خود را به سرمایه داری مکلا ها داده و شعبان جعفری و رمضان یخی و… همراه و مشاور خود را هم به نان و نوایی برساند.

      1. درود دوست گرامی

        از دیدگاه من شرایط کشور فوق العاده بحرانی است. فاشیسم مذهبی و متوهم حاکم میتواند کشور و مردم ایران را در جنگ ، به نابودی بکشاند !

        فاشیسم پهلوی که مورد حمایت راست افراطی غرب و اسرائیل است، تلاش بر کسب قدرت ، حتا بر یک ایران ویران شده از جنگ را دارد !

    2. نرود میخ آهنین در سنگ ، قریب به چهل سال از فروپاشی بلوک کمونیزم گذشته است تا کی و تا کجا میخواهید این حرفهای کلیشه ای را ادامه دهید ؟ چقدر رفتار شما شبیه رفتار خامنه ای است و هر چه به او میگویند اما او مرغش یک پا دارد و باز همان حرفهای تکراری را تکرار میکند ، نمیخواهید به مسیری که از آن عبور کرده اید نگاهی بیندازید ؟ خسته نشدید از این حجم عظیم توهم ؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *