بسیاری از احزاب و شخصیتهای سیاسی، چه در میان ملیتهای گوناگون، منجمله فارس ها، و یا سازمان های سراسری در اپوزیسیون معتقدند که دیر یا زود رژیم کنونی حاکم بر ایران به طریقی سرنگون میشود و از هم اکنون در فکر بدست آوردن بیشترین منافع برای خود در فردای پس از سقوط جمهوری اسلامی هستند. متاسفانه تجربه ۴۵ ساله رو در رویی با حکومت این درس را به اکثریت اپوزیسیون نیاموخته تا زمانی که یک آلترناتیو فراگیر تشکیل نشود و در ارتباط ارگانیک با سطوح و طبقات مختلف جامعه قرار نگیرد و نتواند امر سازماندهی و تشکیلات را انجام دهد، این رژیم از آن نوع حکومت ها نیست که با چند تظاهرات عقب بنشیند و یا به خودی خود فروپاشی شود.
فراموش نکنیم طرف حساب مردمان ایران حکومتی است که به خاطر جلوگیری از سقوط بشار اسد، ۵۰۰ هزار نفر از مردم سوریه را به کمک حزب الله لبنان قتل عام کرد. برخی از مسئولان رژیم صراحتا اعلام کردند که حاضرند نیمی از جمعیت ایران را از بین ببرند تا به حیات خود ادامه دهند. انگیزه سرکوب هر صدای مخالف و هر حرکتی که کوچکترین خطری برای رژیم حاکم ایجاد کند دیگر تنها مذهب و ایدئولوژی اسلام نیست. بحث میلیاردها دلار پول در میان است که فقط یک قلم، ۳ میلیارد و هفتصد میلیون “دلار” آن در چای دبش بلعیده شد.
مافیای قدرت با کنترل منابع هنگفت مالی و طبیعی کشور با ابزار و چاشنی دین و مذهب و با چندین دستگاه و لایه سرکوب که بطور جدی آنها را سازماندهی کرده است، حکومت فعلی را با همه ورشکستگی اقتصادی، ضعف داخلی، نفرت مردمی و انزوای جهانی، در برابر خواست سرنگونی اکثریت مردم بیمه کرده است. تنها پاشنه آشیل حکومت جمهوری اسلامی بوجود آمدن یک آلترناتیو گسترده کارا و نیرومند است.
اپوزیسیون باید تاکنون به این درک رسیده باشد که نباید به سیاهچاله موضوعات ارضی میان کورد و تورک، تعلق فلان شهر به آذربایجان یا کوردستان، دشمنی میان لُر و عرب، زابلی در مقابل بلوچ حتی با وجود بکارگیری گروهی از مردمان توسط حکومت برای تغییر دموگرافیک یک منطقه، بکارگیری این نام شهر و تکفیر آن نام دیگر، تمسخر فرهنگ و زبان فارسها از سوی ملیت هایی که فکر میکنند زبان فارسی مقصر درد و رنجی است که دیکتاتوریهای پهلوی و آخوندی به آنها روا داشتهاند، و بسیاری از موضوعات فرعی دیگر افتاد. در مجموع این گونه بحث های انحرافی که دستگاه امنیتی رژیم بشدت به آنها دامن میزند، کاملا در جهت منافع حکومت خامنهای و سپاه پاسداران است.
این رژیم بدون همکاری همه ملیت ها، منجمله فارس و جریان های سراسری معتقد به تمرکز زدایی، سرنگون نمیشود. همه این ها اجزای تحول اساسی در فرایند سرنگونی رژیم محسوب میشوند و کاملا به یکدیگر نیاز دارند. دستگاه سرکوب حکومت بهتر از هر کس دیگر بر این نکته واقف است. در این مسیر بیشتر باید در میان غیرخودیها و ملیت های دیگر، به خصوص فارس ها، به دنبال متحد بود تا اندیشیدن به منافع پس از سرنگونی جمهوری اسلامی. البته که این اتحاد و هماهنگی در میان ملیت ها، منجمله فارس ها، باید از قبل برای نوع حکومت آینده، چه در شکل فدرال یا هر نوعی از اشکال حکومت غیر متمرکز برنامه داشته باشد، برنامهای که متضمن منافع همه ملیت های ساکن ایران باشد و پیشاپیش کاملا مشخص و مکتوب شده باشد.
بدون درک این نیاز مبرم از سوی اپوزیسیون جدی در میان همه ملیت ها که منافع مردمان ایران را در تغییر رژیم جمهوری اسلامی میداند و گام برداشتن برای نزدیکی واقعی به یکدیگر و ایجاد یک آلترناتیو فراگیر، انتظار برای فروپاشی حکومت و در نتیجه رسیدن به منافع ملیتی، غیر واقعی و تخیلی است.