پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳

پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳

«منطقه بحرانی» در سینما: «آره! به جهنم!»

فیلم جدید علی احمدزاده در معنای واقعی کلمه زیرزمینی است، زیرا احمدزاده مجوز فیلمبرداری نداشته و به‌عنوان نماینده «نسل رادیکال و لیبرال» که در دفتر مطبوعاتی خود به آن اشاره کرده، مدت‌هاست مورد مخالفت مقامات رژیم مستبد ایران است. بنابراین، او نتوانست جایزه شیر طلایی را که در سال ۲۰۲۳ با فیلم «منطقه بحرانی» در جشنواره فیلم لوکارنو به دست آورد، شخصاً دریافت کند؛ مقامات ایرانی به او اجازه خروج از کشور ندادند.

 احمدزاده توضیح می‌دهد: «در حین فیلمبرداری همه فکر می‌کردیم هر لحظه ممکن است دستگیر شویم. مانند گروهی از جاسوسان در یک مأموریت کار می‌کردیم، تحت استرس و خطرات. اکنون، در این لحظه که فیلم باید اولین نمایش خود را داشته باشد، اکثر بازیگران و عوامل از ایران مهاجرت کرده‌اند. و من چه؟ در حال حاضر پنهان شده‌ام و نمی‌دانم چه اتفاقی خواهد افتاد. ممکن است دستگیر شوم».

اینکه «منطقه بحرانی» مورد پسند رژیم ایران نیست، جای تعجب ندارد. این فیلم یک اثر هنری اعتراضی است که در هر فریم خود خواستار آزادی و رهایی است و خشم خود را نسبت به شرایط خفقان‌آور و خفه‌کننده‌ای که در آن گرفتار است، بیرون می‌ریزد. در یکی از صحنه‌های مهم فیلم، زن جوانی در حالی که در تاکسی مواد مخدر شخصیت اصلی نشسته، از پنجره به بیرون خم می‌شود و با صدای بلند و بی‌وقفه فریاد می‌زند «آره! به جهنم!». این فریاد، عصیان و خشم او را به شکلی کاملاً آشکار نشان می‌دهد.

فیلم عمدتاً بر شخصیت اصلی، امیر، تمرز دارد. او روزها در اتاقی محقر می‌خوابد، در حالی که سگ بولداگش، مستر فرد، پای او را لیس می‌زند، و شب‌ها در خیابان‌های تهران پرسه می‌زند تا مواد مخدر پخش کند و دوستان و آشنایان را جابه‌جا کند. دوربین اغلب برای دقایقی طولانی روی چهره امیر باقی می‌ماند؛ چهره‌ای بی‌احساس، تسلیم‌شده اما خشمگین. ما او را می‌بینیم که انگشت در بینی اش می کند، به رانندگان دیگر ناسزا می‌گوید، به مشتری ناسپاس فحش می‌دهد، و چشمان خسته‌اش را مالش می‌دهد. از نظر ساختاری نیز، فیلم برای تماشاگر چالش‌برانگیز است: نماهای طولانی، اغلب سکوت، و در یک صحنه دوربین روی فرمان ماشین امیر نصب شده که با هر چرخش فرمان مانند زندگی بدون هدف و ملال‌آور شخصیت اصلی می چرخد. از صدای زنانه یک ناوبری دستورمی‌گیرد که به کجا برود و همچنین هشدارهایی درباره کنترل‌های پلیس و موارد مشابه دریافت می کند؛ این تنظیمات به طرز بسیار نمادینی بر وحشت زندگی شخصیت‌هایی که تحت فشار برای فروش نیروی کار خود و سرکوب آزادی و خواسته‌هایشان هستند، دلالت دارد.

یکی از نقاط قوت بزرگ فیلم این است که هیچ‌گاه تبلیغی نمی‌شود و درخواست‌های سیاسی نمی‌کند، بلکه ناامیدی، تنهایی و یأس شخصیت‌هایش را به سادگی به تصویر می‌کشد. این فیلم، بر تلاش‌های سوررئال شخصیت‌ها برای فرار از فشارها یا به دست آوردن آزادی‌های محدود نیز تمرکز دارد، که این تلاش‌ها به نوعی طنزی تلخ و پنهان ایجاد می‌کند و به‌جای سبک کردن فضا، آن را سنگین‌تر می‌کند. تنها راه‌حل واقعی برای فرار از این فشار، فراموشی از طریق مصرف مواد مخدر است، و به همین دلیل است که در «منطقه بحرانی» عمدتاً امیر را می‌بینیم که شب ها از مکانی به مکان دیگر حرکت می کند و مواد مخدر می‌فروشد یا به دوستانش می‌رساند: به دوستی که از سر ناامیدی بی‌مهابا گریه می‌کند، به مشتری‌های موقتی که در یک پل دستش را می‌بوسند، به افراد مسن برای تسکین درد، و از همه مهم‌تر به خودش. حتی برای خودش، زیرا هیچ چیز زندگی اشش سر جای خود نیست.

در غم‌انگیزترین صحنه فیلم، او به دیدار یک رقصنده و مشتری جوان می‌رود که ظاهراً دوست‌دختر سابقش است و از او درخواست می‌کند: «با هر کسی که می‌خواهی بخواب. من این را می‌فهمم. تو جوانی، تو میل داری. من نمی‌توانم این کار را انجام دهم. من کار نمی‌کنم. چه باید بکنم؟ هر کاری که می‌خواهی انجام بده. هر کجا که می‌خواهی برو. با هر کسی که می‌خواهی باش. ولی شب‌ها پیش من برگرد. از بین ۲۰ میلیون نفر در این شهر فقط تو و مستر فرد را دارم. لطفاً امشب برگرد خانه. من فقط می‌خواهم در آغوش تو بخوابم. همین. لطفاً برگرد. خیلی دلم برایت تنگ شده است.» او البته برنمی‌گردد.

این صحنه از آن جهت نیز جالب است که در اینجا برای اولین بار از طرف شخصیت اصلی فیلم، واقعی‌ترین نشانه‌های محبت را می‌بینیم. در حالی که او التماس می‌کند، دوربین تنها دختر رقصنده را نشان می‌دهد. او مقابل امیر پشت میز نشسته و معمولاً به دست‌های گره‌خورده‌اش و فقط گهگاهی به او نگاه می‌کند. وقتی سرانجام امیر سرش را روی دستان او می‌گذارد، او یکی از دستانش را عقب می‌کشد و هیچ احساسی نشان نمی‌دهد. دیگر نشانه‌های محبت در فیلم یا صرفاً ابزاری هستند یا حتی به شکل خشونت بروز می‌کنند، مثلاً وقتی امیر در صحنه‌ای همجنس‌گرایانه به جوانی بیمار دارو می‌دهد و بدون رضایتش به او مواد مخدر می‌خوراند و به صورتش دست می‌کشد. در این صحنه ها اگر چه به شکل‌هایی از میل و جنسیت اشاره می‌شوند، اما هرگز عاشقانه نیستند. مانند صحنه کلیدی که در آن یکی از مسافران زن تاکسی در حالی که ابتدا سرخوش و هیجان زده است، به‌طور ناگهانی به یک انفجار خشم می‌رسد و با صدای بلند فریاد می‌زند «به جهنم!».

در واقع، این تغییر ناگهانی از شور جنسی به خشم، نماد عدم رضایت عمیق شخصیت ها از وضعیت زندگی و محیط اطرافشان است و نشان می‌دهد که حتی لحظات لذت نیز با تلخی و نارضایتی همراه می‌شوند.

دلیل اعتراضی بودن فیلم این است که نشان می دهد قوانین و محدودیت‌های سخت‌گیرانه جامعه، هیچ فرصتی برای داشتن یک زندگی طبیعی و انسانی باقی نمی‌گذارند و تنها راه حل، یک تغییر اساسی و بزرگ است. به همین دلیل، فیلم با نشان دادن نتایج تلخ این سرکوب‌ها و بدون قضاوت مستقیم، به‌شدت سیاسی به نظر می‌رسد.

در پایان فیلم – امیر دوباره به خانه برمی‌گردد – صدای کامپیوتری بی‌احساس می‌گوید: «شما به مقصد خود رسیدید.» یک شوخی تمسخرآمیز در مورد کل این وضعیت افتضاح.

منبع: nd – برگردان برای اخبار روز: ریحانه مقدم

منطقه بحرانی: ایران – آلمان ۲۰۲۳. کارگردانی و فیلمنامه: علی احمدزاده. با بازی: امیر پوستی، شیرین عابدینی‌راد، مریم صادقیان، علیرضا کیمنش، ساغر سحرخیز، مینا حسن‌لو. ۹۹ دقیقه. این فیلم از تاریخ ۷ نوامبر در آلمان اکران شده است.

برچسب ها

استفان گیلارد، مدیر سابق انتخاب بازیگران و فعال حقوق اجتماعی، نویسنده مقاله است. او بنیان‌گذار جنبش #MeTooActeur است که هدف آن افشای موارد سوءاستفاده و خشونت جنسی در صنعت سینما است

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *