۱.
و ما هنوز جمجمه را تا وحشتِ تو یدک میکشیم.
وحشت سر پوشیده است- مثل استادیوم
یا سرِ پوشیدهی دخترهای عمهام در قم
قم.
وحشت از مرگ، مرگ را میکشد.
۲.
یه وختایی میخوام بزنم زیرش، یه وختایی زیرش میزنه زیرم. دیگه نمیکشم. میرم سراغ وب سایتای ایرونی، انتخابات آمریکا، قیمت نفت! زده به سرم. سرمو میزنم. دیوار میگه چت شده؟ بازم که سر رفتی از خودت! منو ببین! اینهمه هر روز کُس و شعراتو میشنوم، هیچ به رو خودم مییارم؟ میگم کدوم کُس و شعر؟! میگه دختری رو که دیشب گاییدی ۱۷ سالش بود، شعری رو که امشب نوشتی ۱۴ سالش. می گم خب خودشون میخواسن. می گه آره؟ مث من که قبلِ سقف، سقف میخواسم؟! چرت نگو، پاشو! پاشو و به جای این حرفا یه کار مفید انجام بده. پاشو و این اتاقو یه خورده تمیز کن.
۳.
بیرون این کره من یک لیوان آبم.
هر روز جنوب سودان را بمباران می کنم، هر شب جنوب خودم را. ۸ به بعد.
روزها می روم سر کار. روزنامه پخش می کنم. ۵ به بعد.
بیرون این دو کاری که میکنم خودم هستم.
۴.
دندانم به منافع طبقاتیاش آگاهی یافت؛
جویدن را تئوریزه کرد و به دریدن رسید:
آدولف هیتلر بیگناهه!
دندانپزشکم گیج شد؛
اگر میکشید به دموکراسی ضربه میخورد
و اگر نمیکشید به من.
۵.
گلو رگهایی دارد همریشه با طناب:
بعضیها از درون خفه میشوند.