دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴

پایان آپوکالیپس، نه آغاز صلح – سیاوش قائنی

تحلیلی بر مرحله‌ی دوم طرح ترامپ و منطق قدرت در مناقشه‌ی اسرائیل و فلسطین

اکنون که همه جهان چشم به اجرای فاز اول «طرح ترامپ» دوخته‌اند —آزادی اسرای اسرائیلی در غزه و زندانیان فلسطینی از اسرائیل— نگرانی‌ها بالا گرفته است: آیا این طرح واقعاً به فاز دوم خود خواهد رسید؟ 

اما شاید پرسش‌های اصلی این باشند: 

چرا اسرائیل باید جنگ را پایان‌یافته اعلام کند و از غزه عقب‌نشینی کند، وقتی می‌تواند پس از آزادی گروگان‌ها با دست بازتر بازگردد، اسکان دهد و به اشغالگری و پاکسازی ادامه دهد؟

آیا مردم غزه، پس از دو سال قربانی‌دادن، تجربه‌ی نسل‌کشی و تحمل گرسنگی، می‌پذیرند که سازمان‌های فلسطینی — از جمله حماس — سلاح‌های محدود و ابتدایی خود را در برابر ارتشی زمین بگذارند و تسلیم شوند که در دو سال گذشته هیچ خط قرمزی برای خود قائل نشده و در کنار تسلیحات مدرن و هوش مصنوعی، بر اساس برآوردهای بین‌المللی حتی به حدود ۹۰ تا ۴۰۰ کلاهک هسته‌ای مجهز است.

 پاسخ مردم به سازمان‌ها چه خواهد بود؟ 

چرا سازمان‌های فلسطینی باید سلاح‌های محدود خود را کنار بگذارند، وقتی بیش از نیمی از غزه همچنان تحت اشغال است و در اسرائیل هیچ نشانه‌ای از آمادگی برای به‌رسمیت‌شناختن یک دولت فلسطینی دیده نمی‌شود؟

آیا اصرار اسرائیل بر خلع‌سلاح حماس را می‌توان تلاشی برای حذف ظرفیت نظامی سازمان‌های فلسطینی و کاهش هرگونه مانع عملی در مقابل تسلط مستمر بر سرزمین، کنترل جمعیت و گسترش ساخت و سازهای استراتژیک تعبیر کرد؟ از دید تل‌آویو، حتی تجهیزات و سلاح‌های محدود می‌توانند زیرساخت‌های سیاسی اشغال را شکننده کنند، زیرا امکان شورش سازمان‌یافته یا موج‌های گستردهٔ اعتراض و «انتفاضه» را فراهم می‌آورند. آیا در این چارچوب، خلع‌سلاح حماس نه تنها یک خواست امنیتی، بلکه ابزاری استراتژیک برای تضمین اجرای برنامه‌های بازآرایی فضایی و جمعیتی غزه و کرانهٔ باختری تحت کنترلی نرم و پیوسته است؟

در چنین شرایطی، هرچند ممکن است در مقابله با اسرائیل بار دیگر جنایت‌های گسترده‌تری رخ دهد، برای بسیاری مقاومت نه انتخاب، بلکه آخرین امکانِ بقاست.

با وجود این، فاز نخستِ طرح را می‌توان نه به‌مثابه‌ی گامی در جهت تفاهم، بلکه به‌عنوان مرحله‌ای از کاهش کنترل‌شده‌ی خشونت در نتیجه‌ی هم‌پوشانی موقت منافع قدرت‌های درگیر ارزیابی کرد.

این هم‌پوشانی اما نه از جنس توافق سیاسی، بلکه حاصلِ محاسبات تاکتیکی بازیگران اصلی است؛ هر یک به دلیلی متفاوت، به «آرامش موقت» نیاز دارند.

ترامپ نمی‌خواهد طرحی که نام او را دارد شکست‌خورده جلوه کند. او پس از ناکامی در ارائه‌ی راه‌حلی برای پایان جنگ اوکراین، اکنون در پی آن است که در خاورمیانه دست‌کم در ظاهر، همچنان به‌عنوان یک Deal Maker ــ یک «معامله‌گر قابل‌اعتماد» ــ شناخته شود؛ تا هم دوستانش در خلیج را راضی نگه دارد و هم تصویر یک میانجیِ موفق را احیا کند.

نتانیاهو از نارضایتی ارتش و سرویس‌های امنیتی اسرائیل آگاه است و تحلیل آنان را درباره‌ی بی‌فایده‌بودن ادامه‌ی جنگ به‌خوبی می‌داند. او هم‌زمان با قیام افکار عمومی جهان در برابر جنایت‌ها و ویرانی‌های غزه، با جامعه‌ای خسته و کابینه‌ای فرسوده روبه‌روست؛ افراطی‌ترین شرکای کابینه‌اش ــ اسموتریچ و بن‌گویر ــ به بار سیاسی تبدیل شده‌اند. کابینه‌ای که دیگر توان حفظ انسجام پیشین را ندارند. اگر گروگان‌ها بازگردند و حماس و حزب‌الله «مهار‌شده» به‌نظر برسند، نتانیاهو می‌تواند آن لحظه را به جشن پیروزی بدل کند: انتخابات زودهنگام برگزار کند، خود را منجی معرفی کند و شاید بار دیگر ائتلافی تازه بسازد.

در این میان، مصر، قطر و ترکیه در تلاش‌اند تا نشان دهند نفوذ واقعی بر سازمان‌های فلسطینی، به‌ویژه حماس، دارند. هدف اصلی آن‌ها نه حل مسئله‌ی فلسطین، بلکه حفظ و تثبیت جایگاه ژئوپلیتیکی خویش در معادلات منطقه‌ای است. اگر قرار باشد سلاح‌های گروه‌های فلسطینی و حماس تحویل داده شود، این سلاح‌ها صرفاً به نیروهای فلسطینی واگذار شود. از همین رو، این کشورها بر پروژه‌ی تشکیل دولتی «تکنوکرات» در غزه متمرکز شده‌اند؛ دولتی که در ظاهر مستقل است، اما در واقع زیر نظارت و با رضایت قدرت‌های بیرونی شکل می‌گیرد.

برای حماس نیز مسئله بقاست، نه پیروزی. این جنبش که زمانی مقاومت مسلحانه را یگانه راه آزادی می‌دانست، اکنون زیر فشار بی‌سابقه‌ی نظامی، سیاسی و انسانی ناگزیر به محاسبه‌ی بقاست. حماس می‌کوشد آنچه را می‌تواند نجات دهد، حفظ کند: با عقب‌نشینی موقت از قدرت اجرایی و پذیرش ضمنی نقش سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) به‌عنوان نماینده‌ی رسمی فلسطینی‌ها، در پی آن است که جایگاه خود را در آینده‌ی سیاسی فلسطین تثبیت کند. این تغییر رویکرد ــ از مقاومت مطلق به واقع‌گرایی سیاسی ــ در عین حال به معنای پذیرش این واقعیت است که سرنوشت فلسطین از این پس نه در دستان یک گروه، بلکه در سطحی ملی و جمعی رقم خواهد خورد. حماس به درستی دریافته است که در معادلات آینده، مشروعیت سیاسی و توان حضور در سازوکار قدرت است که کلید بقا خواهد بود.

اما این سناریو، حتی اگر همه‌چیز طبق برنامه پیش برود، صلح نمی‌آورد.

زیرا طرح ترامپ، در ماهیت خود، یک‌جانبه است: 

امنیت اسرائیل را اصل می‌گیرد و امنیت فلسطینیان را به حاشیه و فراموشی می‌برد. این طرح، همچون نسخه‌های پیشین از اسلو تا کمپ‌دیوید، نه اشغال را پایان می‌دهد و نه عدالت را 

بازمی‌گرداند، بلکه نظمی ناعادلانه را تثبیت می‌کند که در آن فلسطینیان در سرزمینی زندگی می‌کنند که حاکمیتش در دست دیگران است — با دولتی بی‌اختیار و اقتصادی وابسته به کمک‌های خارجی. بر پایه‌ی این منطق، اسرائیل می‌تواند حضور نظامی خود را در غزه، بیت‌المقدس شرقی و کرانه‌ی باختری حفظ کند، در حالی که مناطق فلسطینی تحت عنوان «خودگردانی اداری» عملاً به واحدهایی نیمه‌مستقل اما زیر کنترل تل‌آویو بدل می‌شوند. چنین ساختاری نه پایان اشغال، بلکه بازسازی آن در قالبی نرم‌تر است؛ همان چیزی که در ادبیات سیاسی آمریکا «مدیریت منازعه» نامیده می‌شود — استمرار سلطه در پوشش صلح.

کمک‌های «انسان‌دوستانه»  به‌جای عدالت سیاسی

اروپا نیز طبق الگوی همیشگی، نقش «وجدان آسوده» جهان را ایفا خواهد کرد. چند ده میلیون یورو بودجه، چند بولدوزر برای پاک‌سازی آوار، بازسازی مدارس و بیمارستان‌ها و احیای مأموریت سازمان آنروا (UNRWA) ارائه می‌شود، با این امید که شاید بتوان در میان مردم غزه و فلسطینی‌ها تصویری مثبت‌تر از سیاست‌های اروپایی ایجاد کرد. اما این کمک‌ها اغلب نه برای پایان اشغال، بلکه برای تثبیت آن در قالب مدیریتی «بهتر» صرف می‌شوند.

به‌محض آنکه تصاویر کودکان گرسنه جای خود را به صحنه‌ی بازسازی و بولدوزرها بدهد، توجه جهانی فروکش می‌کند. اروپا وجدان خود را با چک‌های انسان‌دوستانه می‌خرد، ترامپ طرحش را «موفق» معرفی می‌کند و اسرائیل در سکوت، الحاق تدریجی کرانه‌ی باختری را ادامه می‌دهد — بی‌نیاز از شعارهای تند بن‌گویر و اسموتریچ.

پایان آپوکالیپس و نه آغاز صلح 

شاید این همان چیزی است که واشنگتن، تل‌آویو و پایتخت‌های عربی خلیج فارس آن را «پایان بحران» می‌نامند: پایان آتش، بازگشت کالا، بازسازی خانه‌ها.

اما در واقع، شاید این پایانِ ویرانی آخرالزمانی باشد، نه آغاز صلح.

زیرا صلح، نه از دل ویرانه‌ها، بلکه از دل عدالت زاده می‌شود — و تا زمانی که فلسطینی‌ها فقط «مدیریت شوند» و نه «آزاد»، غرب آسیا  در هر فاز تازه‌ای از طرح ترامپ، تنها چهره‌ی دیگری از همان نظم قدیمی را خواهد دید.

در این میان، قاره‌ی پیر بار دیگر نقش «وجدانِ تسکین‌یافته» را بازی می‌کند: چند ده میلیون یورو کمک مالی برای بازسازی — و بس. پس از آن، جهانِ خسته از تماشای جنگ نگاهش را برمی‌گرداند. کودکانی که دیگر در غزه نمی‌میرند، خود نشانه‌ی «پیشرفت» معرفی می‌شوند؛ اما اشغال و تبعیض، بی‌صدا و آرام، در همان زیرساخت‌های تازه بازتولید می‌شود.

در نهایت، این شاید پایان ویرانی باشد، اما نه آغاز صلح.

در واقع، فاز دوم طرح ترامپ ــ اگر اصلاً آغاز شود ــ تنها نسخه‌ای نرم‌تر از همان نظم قدیمی است:

جایی که خشونت فیزیکی جای خود را به کنترل اقتصادی و امنیتی می‌دهد، و غزه از میدان نبرد به منطقه‌ی مدیریت‌شده بدل می‌شود.

سیاوش قائنی

۲۰ مهر ۱۴۰۴

برچسب ها

دولت ترامپ می‌خواهد تا پیش از کریسمس مرحلهٔ دوم طرح صلح و ترکیب «حکومت جدید غزه» را اعلام و عملاً تحمیل کند؛ ساختاری تحت مدیریت هیئتی بین‌المللی مورد حمایت واشنگتن. ترامپ می‌کوشد با حضور نتانياهو در کاخ سفيد اجرای سناریوی قیمومیت بر غزه را پیش از تعطیلات به‌عنوان دستاوردی دیپلماتیک آغاز کند
هدف شورای اروپا در ابتدا به خدمت گرفتن یک جنگجو و نه یک نماینده بود. خانم کالاس امکان می دهد که اتحادیه اروپا روایتی بزرگ از جنگ سرد را از نو بازگویی کند که در آن «اروپا» نه یک بازیچه، بلکه بازیگری اصلی و کی یف یک «برلن غربی» جدید باشد. اورسولا فون در لاين رییس کمیسیون اروپا، در این اروپا نقش جان. اف کندی و خانم کالاس نقش جنگ طلب را بازی می‌کند ...
نشست شرم‌الشیخ با نام «آتش‌بس» برگزار شد، اما آنچه از دل آن بیرون آمد بیش از هر چیز شبیه پیمانی جمعی برای سکوت بود؛ سکوتی حساب‌شده در برابر خون‌هایی که هنوز گرم بر سنگ‌فرش‌های غزه جاری است. نسل کشی اسرائیل در غزه کافی نیست و آنها به دنبال اعدام اسرا و زندانیان فلسطینی نیز هستند...

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

9 پاسخ

  1. سیاوش قائنی در پاسخ به “نیک” می گوید سلاح برای حماس موجه است چون مردم غزه با آن رای داده‌اند!! لازم به یادآوری ایشان است که برآمد رایش سوم در ۱۹۳۳ نتیجه رای مردم بود همان گونه که اعدام‌های اول انقلاب مورد حمایت بسیاری قرار گرفت. به نظر می‌رسد که تلویزیون الاقصا (اشاره به کامنت نیک) مورد استفاده سودمندی برای سلاح‌های کوچک حماس که مورد پشتیبانی آقای قائنی هستند پیدا کرده است. خوشحالیم که دست این گروه جنایتکار برای همیشه از سر مردم ستم دیده فلسطین برداشته شد.

  2. تحلیل آقای قائنی، به باور من ، تحلیلی است، فراسوی هر نوع نگاه ایدئولوژیکی به وضعیت فعلی فلسطین، به راهبرد های اسرائیل، آمریکا و چند کشور مطرح در منطقه .پرسشهایی که ایشان در ابتدای تحلیل مطرح کرده اند، پرسش های بسیار جدی هستند. هنگامیکه جریانهای راست و راست افراطی اسرائیل تشکیل یک دولت فلسطینی را نمی پذیرند – حتی اپوزیسیون به اصطلاح نرم و لیبرال دولت نتانیاهو از “جدایی”، نه از تشکیل دولت مستقل فلسطین صحبت میکند، و هنگامیکه کشورهای منطقه در پی عادی سازی روابط خود با اسرائیل هستند، بعید بنظر میرسد که نظم جدیدی در مناطق اشغالی حاکم شود، همانطور که آقای قائنی هم بدرستی مطرح کردند، بنظر می رسد که احیاء نظام «مدیریت[ی]» قدیم چندان دور از واقعیت نباشد. البته امیدوارم که آینده نه نظر من و نه تحلیل آقای قائنی را تائید کند؛ مردم فلسطین به آزادی و عدالت برسند. اما نظم حاکم بر جهان و بر منطقه ی خاورمیانه ، نظمی است بد، بیرحم ، ناعادلانه و جبار.
    آقای قائنی گرامی، ممنون از تحلیل شما.

  3. تلویزیون الاقصی، وابسته به گروه حماس، ویدئویی را در کانال تلگرام خود منتشر کرد که در آن هشت فلسطینی ساکن غزه و از اعضای طایفۀ دغمش به اتهام همکاری با اسرائیل در ملاء عام اعدام شدند. در این ویدئو، هشت نفر با دست‌ها و چشم‌های بسته یا سر پوشیده، به میدانی کشیده شده و پس از زانو زدن و چیده شدن در کنار یکدیگر، توسط مردان مسلح که پشت سر آنها ایستاده بودند با رگبار مسلسل کشته می‌شوند.

  4. دنباله نظر قبلی
    اما پرسشی است :
    چون آنها هنوز کشوری ندارند که ارتش ملی اشان را تشکیل دهند
    آیا می پذیرند همین نیروی مسلح مشکوک بنام حماس که خود را مدافع آنها معرفی کرده است خلع سلاح شوند یا نه؟
    اما این ساکنان چون از نیت اسرائیل مطلع هستند
    منطقن نخواهند پذیرفت بدون حامیان نظامی باشند

  5. اثر گذاران و متاثرین در واقعه جدید منطقه غزه و آنچه بر ساکنان آنجا رفته را در سه دسته می توان دید
    ۱- اسرائیل۲- حماس۳- مردمان ساکن غزه.
    می توان گفت
    دو نیرو مخرب بنام ارتش اسرائیل و نیروهای حماس با ادعا های شعاری فاقد شعور لازم مردم سرزمینی را گروگان روش های پلیدانه خود قرار داده بودند
    و باعث کشته شدن بسیاری از ساکنان آنجا شدند.
    که در این روند مانند بسیاری از درگیری های نظامی آتش بسی شکل گرفت که آتش بس شور شعفی در بازماندگان آنجا بوجود آورد تا آنها بتوانند خود را مجددن بازیابند.
    اما نکته ای که نمی شود نادیده گرفت این است:
    مردمان ساکن غزه که بخشی از فلسطینی ها هستند
    تا زمانی که کشورشان به رسمیت شناخته نشود و ارتشی هم نداشته باشند کار مبارزاتیشان را خواهند داشت و آنها می دانند تا رسیدن به خواسته هایشان
    هر از چندگاهی این وضعیت ویرانگر را تجربه خواهند کرد.
    اما ما فلسطینی نیستیم که بدانیم آنها در مورد خلع سلاح حماس مشکوک چه می اندیشند،
    اما پرسشی است :

  6. آنان که با شعار و نه با شعور تصمیم های بزرگ میگیرند و کشوری و ملتی را به نابودی و خسران میکشند همیشه بی تدبیری خود را در مقابله با حادثه ای در مقصر شمردن مطلق آن حادثه پنهان میکنند. میپرسید ” آیا مردم غزه، پس از دو سال قربانی‌دادن، تجربه‌ی نسل‌کشی و تحمل گرسنگی، می‌پذیرند که سازمان‌های فلسطینی — از جمله حماس — سلاح‌های محدود و ابتدایی خود را در برابر ارتشی زمین بگذارند و تسلیم شوند …” بعله و به همین علت به رقص و پایکوبی پرداخته اند چون چوب بی خردی و حماقت حماس و دیگر همدستانش را خورده اند همچنان که مردم ایران حق دارند حمله اسرائیل به خانه و کشورشان را تقصیر حاکمان خود بدانند که ۴۶ سال است شعار مرگ بر اسرائیل میدهند اما همچون حماس نه آژیری و نه پناهگاهی برای مردمشان تدارک می بینند. در فقدان شعور شکست عجیب نیست, بدبختی در آنجاست که در فقدان شعور حتا شکست نمیتواند مدیریت شود و خسارات را به حد اقل رساند.

    1. مرکز سیاست و تحقیقات افکار عمومی فلسطین (PCPSR)، که از نظر روش‌شناسی و شفافیت در سطحی بالای علمی فعالیت می‌کند و داده‌های آن توسط نهادها و دانشگاه‌های بین‌المللی — از جمله Princeton و Harvard — مورد استفاده و استناد قرار می‌گیرد،
      در یک نظرسنجی انجام‌شده در ماه مه ۲۰۲۵ از مردم فلسطین پرسید:

      آیا از خلع سلاح حماس در نوار غزه برای پایان دادن به جنگ حمایت می‌کنید یا با آن مخالف‌اید؟

      اکثریت قاطع پاسخ‌دهندگان مخالفت خود را اعلام کردند:
      • ۸۵٪ در کرانهٔ باختری و ۶۴٪ در نوار غزه گفتند که با خلع سلاح مخالف‌اند؛
      • تنها ۱۸٪ از این اقدام حمایت کردند.

      1. اگرچه نظرسنجی در کشور های استبداد زده که مردم نگران گفتن حقیت اند ارزش آن را زیر سوال میبرد اما در صورت پذیرش صحت آن باید اذعان کرد که همان فاجعه ای در جامعه فلسطین رخ داده که فریب” انرژی هسته ای حق مسلم ماست “در جامعه ایران.

  7. آقای قائنی درست می‌گوید که هر آتش بسی منتج به صلح نیست به خصوص این مورد که بیشتر پایان ویرانی و کشتار است تا دوستی و تفاهم. ایشان به وضوح اذعان دارد که نتیجه این درگیری جز شکست برای جنبش فلسطین چیزی نبوده است اما کماکان از خلع سلاح حماس شکوه دارد و آن را “سلاح‌های محدود و ابتدایی” می‌داند. برداشت طبیعی از چنین موضعی حمایت از مقاومت مسلحانه حماس در مقابل اسرائیل است. با نگاهی به مقاله روزنامه جمهوری اسلامی “عملیات طوفان الاقصی اشتباه بود” در همین سایت حتی می‌توان تفاوت اصولگرایان جنگ طلب داخل کشور با مقاومتی‌های چپ خارج از کشور را نیز مشاهده کرد. از این به بعد کوچکترین عملیات نظامی بر ضد اسرائیل با همان پاسخ ویرانگر و حمایت آمریکا و اروپا و سران عرب مجدداً روبرو خواهد شد. در نتیجه این حمله وحشیانه که بعضی آن را مقاومت می‌نامند، جنبش فلسطین از هر زمان دیگری در طی تاریخش از دستیابی به یک کشور فلسطینی دور تر است.

پاسخ دادن به سعید ح. لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی