
بر گردهٔ اشتباهات استراتژیک و گزاف رهبری نظام ولایی در کشور عزیزمان ایران، اسرائیل در آغاز جنگ دوازدهروزه کوشید برای اقدامات تجاوزکارانه و تروریستی خود توجیهاتی بتراشد؛ از ادعای تمایل ایران به حذف اسرائیل گرفته تا سازماندهی حملهٔ حماس، حمایت از گروههای نیابتی در مرزهای فلسطین و لبنان، و پروژهٔ غنیسازی اتمی.
اما حملهٔ غیرقانونی و تروریستی اخیر اسرائیل به قطر ـ کشوری که نه دشمن اسرائیل است و نه رقیب آن، بلکه متحد آمریکا و شریک راهبردی تلآویو محسوب میشود ـ با بهانهٔ حذف تعدادی از رهبران حماس، نشان داد که جهان امروز با پدیدهای فراتر از نزاعهای کلاسیک سیاسی روبهروست:
ما در برابر یک «هیولا» ایستادهایم.
این رخدادها یادآور سخن آنتونیو گرامشی است که در دفترهای زندان نوشت:
«بحران درست در این است که جهان کهنه در حال مرگ است و جهان نو هنوز نمیتواند زاده شود؛ در این برزخ، هیولاها سر برمیآورند.»
واقعیت آن است که نظمهای قدیم ـ از نظام امنیتی جنگ سرد گرفته تا توازنهای سنتی قدرت و قواعد حقوق بینالملل ـ کارایی خود را از دست دادهاند. اما هنوز نظمی نو و مشروع برای ادارهٔ روابط جهانی پا نگرفته است. در این خلأ، قدرتهایی همچون اسرائیل با رفتارهای بیمهار و فراتر از هر قاعده و قانون میدان پیدا میکنند و بهمثابه «هیولاهای عصر ما» در صحنهٔ تاریخ ظاهر میشوند.
همین شرایط در سپهر سیاسی ایران نیز حکمفرماست. نظام جمهوری اسلامی مشروعیت خود را در خطوط کلی از دست داده و سلطهاش بر جامعه رو به افول است، اما هنوز نظم سیاسی تازهای جایگزین نشده است. در این فضای برزخی، «هیولاهای جدید» سر برآوردهاند: از پوپولیستهای دیجیتالی که با شعارهای سطحی، غیردموکراتیک و حتی نژادپرستانه مخاطب میگیرند، تا سرکوبگران قضایی و نظامی که برای استمرار اقتدار میکُشند، زندان و اعدام میکنند؛ و نیز راست افراطی در اپوزیسیون که در پوشش سلطنتطلبی رؤیای بازگشت گذشته را تبلیغ میکند.
اگر به زبان گرامشی سخن بگوییم، اکنون هم در جهان و هم در ایران با همان وضعیت تاریخی روبهروییم: جهان کهنه در حال مرگ است، جهان نو هنوز متولد نشده، و در این میانه هیولاها میکوشند خلأ را پر کنند.
برای آنکه هیولاها بر آینده مسلط نشوند و نظمی انسانیتر جایگزین گردد، در آغاز باید بپذیریم که نظام برآمده از اتمام جنگ جهانی دوم، قواعد کلاسیک حقوق بینالملل و سازوکارهای قدیمی دموکراسی نمایندگی دیگر کارایی ندارند و درحال از دست دادن مشروعیت هستند.
باید بپذیدیم که بحرانهای کنونی صرفاً محصول جنگها، تجاوزها، تروریسم دولتی و نسلکشیها نیستند؛ بلکه نشانهٔ فقدان هژمونی جهانی مشروع هستند.
“خط سوم” جهانی، در عرصهٔ گیتی خواهان تقویت نهادهای بینالمللی مستقل از قدرتهای بزرگ است. آنان معتقدند باید زبان و گفتمانی تازه برای روابط جهانی ساخته شود؛ گفتمانی که در آن همکاری بهجای هژمونی محوریت یابد و جنبشهای مدنی، دانشگاهها، روشنفکران و رسانههای آزاد باید به آزمایشگاههای جهان نو تبدیل شوند.
آنان بر این باورند که عمر متوسط نهادهایی چون سازمان ملل به پایان خود نزدیک شده است و این نهادها کارایی خود را از دست دادهاند؛ بنابراین باید بهجای آن اقدام به ایجاد نهادهای دموکراتیک فراملی، به مانند پارلمان جهانی با نقشی پررنگتر و دادگاههای مستقل جهانی با توان اجرایی کرد.
همچنین باید با استفاده از هوش مصنوعی و پلتفرمهای آزاد برای تقویت مشارکت عمومی، در برابر انحصار غولهای دیجیتال ایستاد.
و در نهایت، با پیوند جنبشهای اجتماعی جهانی ـ زنان، محیطزیست، کارگری و آزادیخواهان ـ میتوان به ساختن هژمونی نوین انسانی دست یافت.
خواستههای «خط سوم» در ایران نیز برآمده از همین منطق است: ردّ هر دو قطب ارتجاع ـ نه اقتدارگرایی جمهوری اسلامی و نه بازتولید گذشتهٔ سلطنتی. این خط بر خواستههای روشن و فراگیر پای میفشارد.
در چنین فضای برزخی، آغاز گفتمان دربارهٔ برگزاری رفراندوم ـ با امید تأکید بر ضرورت برگزاری رفراندومهای متوالی پیرامون هر معضل سیاسی حاد و غیرقابلحل توسط رژیم ـ و در نهایت تشکیل مجلس مؤسسان قانون اساسی در ایران، نشان میدهد که این خواست در مسیر گذاری دمکراتیک و خشونتپرهیز، با محوریت جایگزینی دموکراسی مشارکتی و مردمی بهجای دموکراسی نمایندگی محدود حرکت میکند؛ گفتمانی که امید میرود از نخبهگرایی بسته به سطحی همگانی و مشارکتی فراروَد تا بتواند بر «هیولاهای وطنی» فائق آید.







8 پاسخ
جناب مقیسه ای ایکاش توضیحی درباره “دمکراسی مشارکتی و مردمی” و تفاوت آن با “دموکراسی نمایندگی محدود” میدادید. اما در باره نهاد های دموکراتیک فرا ملی همچون مبارزه با امپریالیسم ابتدا میباید با ارتجاع داخلی مبارزه کرد و نهاد های دمکراتیک را در جامعه خود گسترش داد و تثبیت کرد تا امکان نهاد های دمکراتیک فراملی با حمایت و خواست مردم هر کشور قدرتمند و واقعی باشد. روشن است که نمیتوان رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی را به عنوان نماینده ملت ایران به چنان نهاد دمکراتیکی فرستاد.
آقای مقیسه ای در نوشتارش با روش استدلالی درستی نکات مفیدی را برای عبور از شرایط حاکم بر کشور که بر پایه ساختار قدیمی استوار است ارائه می دهد آنهم عبور از ساختارهایی
که دوره اثر گذاریشان به پایان رسیده است.
اما نظر دهندگانی رگ گردن اسرائیل خواهی یا پهلوی خواهی اشان برجسته می شود
بسمت برخورد با نوشتار به روش پهلوی خواهی و اسرائیل خواهی می روند البته اینها از ادبیات فحاشی که پهلوی خواهان اصلی بکار می برند بدور هستند.
آقای مقیسه ای راهی برای عبور از شرایط فعلی نداده اند که حتی متفاوت از اصلاح طلب حکومتی باشد: رفراندوم. شما هم مثل خامنه ای فقط دنبال مخالف و دشمن هستید به جای نطر درباره نقد. و با دیدن نطر مخالفبالازدن رگ گردن خودتان را نمی بینید! وقتی اینگونه برخورد می کنید آیا شما در آن راهبرد آقای مقیسه جایی می توانید داتشه باشید؟ و ما را مطمین کنید که دموکراسی مشارکتی را پایبند خواهید بود؟
خیلی ها بدون نشان دادن رگ گردنشان عبور را در داخل کشور می بینند و می خواهند.
آنکه عبور را بکمک بیگانه می خواهد بگونه ای دارد جاسوس بودن و حتا خیانت به موجودیت کشور را عادی سازی می کند.
ظاهر پهلوی خواهان با دخیل بستن به حکومت اسرائیل در پی گذار هستند تا بعدن دلقک گونه رفراندومی را با متن کمیک به اجرا بگذارند آنهم با این متن؛
، جمهور اسلامی یا نظام پادشاهی ،
که به این بازیگران درجه چندم باید گفت
کپی برداری از روش خمینی
که آن روش یک تراژدی بود
در بازی دلقک گونه پهلوی خواهان یک نمایش دلقکی است،
بحث دمکراسی فلان می مانند در زمان خودش
آقای مقیسه با استدلالهای ناقص میکوشد تقصیر بحرانهای خاورمیانه را یکسره بر گردن اسرائیل بیندازد و نقش جمهوری اسلامی را پنهان کند. او نادیده میگیرد که از سال ۱۳۴۳ شعار حذف اسرائیل داده شد، پس از ۵۷ گروههای نیابتی چون حماس و حزبالله مسلح شدند، غنیسازی بالای ۶۰٪ توجیهی جز اهداف نظامی ندارد و حمله ۷ اکتبر واقعیت داشته است. نویسنده با شعار «خط سوم» و رفراندوم، ظاهراً از مردمسالاری میگوید اما سازوکار عملی برای برچیدن استبداد ندارد و نقش واقعی ج.ا در سرکوب را کمرنگ میکند. عجیب آنکه بیشترین حملاتش متوجه سلطنتطلبان و اپوزیسیون است و نه حاکمیت. حذف گزینه پادشاهی از رفراندوم، خلاف دموکراسی است و نشان میدهد از رأی آزاد مردم هراس دارند. این نگاه بیشتر شبیه تبلیغات و تلاشی برای تداوم ج.ا و ایجاد هیولایی تازه است تا تحلیلی مستقل.
برایشان مهم نیست حکومتی مانند ج.ا تاکنون چگونه مردم و فعالیتهای مدنی وآرام آنها را با خشونت سرکوب کرده برای گذار از این حکومت ورفراندوم آزاد نسخه نافرمانی مدنی و پرهیز از خشونت میدهند. ولی نمیگویند ملت در این رفراندوم به چی رأی خواهند داد؛ برچیدن ج.ا، جمهوری از انواع آن یا پادشاهی و.؟ اما وقتی از بیانیه دفاع میکنند معلوم میشود چندان هم آدمهای مدنی نیستند وبخش کثیری از مردم و عقیده آنها را کنار میگذارند وقتی رسانه نزدیک به عبدالله مومنی (یکی ازامضا کنندگان)مینویسد تفاوت بنیادین بین پیشنهاد رفراندوم شاهزاده و آنها وجود دارد:” طرح مورد حمایت رضا پهلوی از ابتدا نتیجهای از پیش تعیینشده دارد: بازگشت به سلطنت”. یعنی میدانند که در یک رفراندوم آزاد که گزینه پادشاهی در آن باشد اکثریت مردم ایران به آن رای خواهند داد پس به سمتی میروند که یک رفراندوم حذفی داشته باشند. اینجوری دموکراسی اخته میشود.
بعد از ۴۰ سال پافشاری خود رژیم “تمایل ایران به حذف اسرائیل گرفته تا سازماندهی حملهٔ حماس، حمایت از گروههای نیابتی” فقط یک ادعاست؟ فقط محض احتیاط وقتی از اسرائیل به عنوان هیولا نام میبرید و نه ناتانیاهو به مخالفین ایران هم کارت سبز میدهید که ایران را هیولا بدانند نه خامنهای. برای اکثریت عظیم ایران و ایرانی جمهوری اسلامی اولین هیولاست و نه کس دیگر.
حداقل مقاله شما بر خلاف محور مقاومتیها حمایت از خط سوم و مسیر گذار دموکراتیک و خشونت پرهیز میکند.
کامنت مهرداد به نکته حساس و مهمی اشاره میکند، این هیولای راست افراطی است که در اسرائیل سر بر آورده وگر نه هر ایرانی آزادیخواهی، خواهان دوستی و نزدیکی با کشور و مردم اسرائیل است. در واقع اظهار تاسف میکنیم که افراطیون نژاد پرست قدرت و جو حاکم اسرائیل را در دست دارند، نه اینکه با عجله کل موجودیت اسرائیل را به عنوان امتیازی به نتانیاهو نسبت دهیم. البته اختلاف های حقوقی همیشه وجود دارند اما در صورت مدنیت و احترام متقابل میتوانند بدون خشونت پیگیری شوند.
نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی با شعار “مرگ بر ….. کارتر و سادات و بگین” کارش را شروع کرد و از بدو تولدش نابودی اسرائیل را وسیله مشروعیت طلبی در نزد پایه های تند رو و گمراه خود قرار داد.
در ضمن، پوتین و حاکمان مسکو که کلآ ضد اسرائیل هستند، اما دل در گرو حاکمان افراطی کنونی آن دارند. امثال نتانیاهو، بن گویر، اسمتریچ و سردسته های مافیایی شهرک نشینان، اسرائیل را از جهان متمدن و مدنی دور نگه میدارند.