یکشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴

طنزی مهربان (در سوگ حسن صانعی عزیزم) – سعید سلطانی طارمی

واژه هایش ساده بودند 

و گزاره‌هایش.

و زبانش

با طنزی مهربان

بزغاله‌ که می‌ گفت

عشق‌هایش طلوع می‌کردند

در گلدانی ترانه کاشته‌بود

و مینایش می‌خواند

خواب هایش شب را آرام می‌کردند

هیچوقت پیش از سپیده دم 

کسی را بیدار نکرد

صدای جویبارها را

راحت‌تر از سیلاب‌ها می‌شنید

دمیدن صبح

شکفتن گل

و تغییر را آرام‌تر 

              دوست داشت

گفتم چرا رنگت پریده است؟

دستش را روی سینه‌اش گذاشت:

این آتش خاموش نمی‌شود

گفتم

فراموشش کن

لبخندش در قطره اشکی غرق شد

و آغاز کرد 

 واژه‌ها

صداها

شکل‌ها

و انفجارهارا

فراموش کردن

اما آتشش خاموش نشد.

آخرین بار که دیدمش

آخرین زبانه‌هایش را می‌سوخت.

با تمام سادگی

شعری طنز‌آمیز بود

که لحنی مهربان داشت

وقتی می‌آمد مرا خبر نکرد

وقتی می رفت هم

                 ۱۲شهریور۱۴۰۴

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی