
این سطور زمانی نگارش می شوند که تنها یک هفته از آغاز جنگ آمریکایی – اسراییلی تحمیل شده به ایران می گذرد. اما تنها همین یک هفته کفایت کرده است که اغلب معادلات سیاسی ایران و حتی وضعیت کل جهان را تغییر دهد.
احساس غالب در من، شاید مانند بسیاری دیگر، در ساعات و روزهای نخست این جنگ، احساس ناتوانی و عجز در برابر قدرتهای تا دندان مسلحی بود که میتوانند در یک چشم بههم زدن، هزاران نفر را بکشند و میکشند. اما هر چه گذشت، و با مشاهداتم، این احساس رنگ باخت. منظورم از مشاهدات، دیدن واکنش مردمی است که برخلاف من، مستقیما در معرض آتش بزرگترین و مخوفترین نیروی نظامی تاریخ بشر قرار گرفته اند. دیدم که آنها مانند من احساس ناتوانی نمیکنند، با این که در شرایطی بسیار سختتر و خطرناکتر از امثال من قرار گرفتهاند.
به این نمونه توجه کنید که در سایت اخبار روز هم میتوانید آن را بیابید:
چهار زندانی سیاسی زن، یعنی ریحانه انصاری، سکینه پروانه، وریشه مرادی و گلرخ ایرایی در نوشتهای کوتاه از زندان، شاهکاری از ایجاز و اثرگذاری کلام ارائه دادهاند. موضع آنها در برابر دیکتاتوری حاکم بر ایران مشخص است و در همین نوشته نیز تکرار شده است:
«رهایی ما مردم ایران از دیکتاتوری حاکم بر کشور به همت مبارزهی تودهها و با توسل به نیروهای اجتماعی میسر است. نه با دل بستن به قدرتهای خارجی یا چشم امید داشتن به آنان.»
یکی از این زنان، وریشه مرادی، به خاطر مخالفتش با دیکتاتوری، توسط قوه قضاییه جمهوری اسلامی به اعدام محکوم شده است. با این حال، مابقی نوشته جای تردید نمیگذارد که این جنگ را چه کسانی آغاز کردهاند.
احساس شرم
با خواندن نوشته چهار زندانی سیاسی زن، آمیزهای غریب از احساس شرم و غرور و خوشبینی به من دست داد – غرور نه به معنی منفی آن، که به معنی درونمایهای انسانی که مانع سر خم کردن در برابر زور است.
از احساس شرم شروع کنم:
از خود پرسیدم من را چه میشود که پس از دهها سال توجه و تمرکز بر امر سیاسی، نتوانستهام به بخش کوچکی از روشنی اندیشه و صراحتکلام این زنان دلیر دست یابم.
احساس شرم میکنم از این که سالها مغزم را قفل کرده و کلید آن را به دست نیروهای به اصطلاح چپی در کشورهای ظاهرا پیشرفته داده بودم که نژادپرستی خود را در لباس درس گرفتن از هولوکاست به خورد جماعت میدهند.
احساس شرم میکنم از این که به ماهیت دمکراسی غربی پی نبرده بودم و چشمان خود را به روی حقیقتی که همواره عریان پیش چشم ما بوده است بسته بودم.
احساس شرم میکنم از این که گمان میکردم مردم غرب آسیا میتوانند همزیستی مسالمتآمیزی با اسرائیل داشته باشند.
احساس شرم میکنم از این که سالها، چشمان خود را بر رنج مردم فلسطین بسته بودم و فراموش کرده بودم که از مدتها پیش از جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از آن، استعمار انگلیس و به دنبالش بدون وقفه، غرب به اصطلاح متمدن، چه عصاره خطرناکی از نژادپرستی و نسلکشی با تکیه بر ثروت انبوه و تکنولوژی پیشرفته غربی در غرب آسیا کاشتهاند و تنها پس از اینکه با نسلکشی در غزه بر کندترین ذهنها مانند ذهن من نیز آشکار شد این هیولا دامن مردم ایران را نیز خواهد گرفت، به خود آمدم. به همان خودی که نخستین تماس آن با سیاست، در جریان مبارزه انقلابی مردم ایران علیه رژیم دستنشانده سلطنتی بود.
احساس شرم میکنم از این که سالها گمان میکردم دمکراسی و حقوقبشر غربی، همانگونه که مدافعانش میگویند، واقعا یک دستاورد بزرگ تاریخ انسان است که تنها کافی است شر جمهوری اسلامی از سر مردم ایران دور شود تا در ایران نیز تحقق یابد.
احساس شرم میکنم از این که لازم بود ترامپی بیاید و برجام را پاره کند و طرف ایرانی مذاکره خود آمریکاییها را بکشد تا بفهمم چه خوابی برای مردم ایران دیدهاند.
احساس شرم میکنم از این که نفهمیدم لیبی را برای چه بمباران کردند.
احساس شرم میکنم از این که گمان میکردم اصرار جمهوری اسلامی بر داشتن تکنولوژی هسته ای، یک مشکل اصلی است و کافی است از این اصرار دست بردارد تا گشایشی در وضع ایران حاصل آید. احساس شرم میکنم از این که بسیار دیر به شباهت سناریویی که برای عراق نوشتند و اجرا کردند، با آنچه امروز در ایران میگذرد، پی بردم.
این احساس شرم، مانع از آن است که داوری سختی در مورد برخی از دوستانم داشته باشم که در این یک هفته از نظر من به بیراهه رفته اند، اما مانع از این نیست که نقدشان کنم.
وقتی ما را وادار میکنند شهادتین بگوییم
کلیسای کاتولیک، قرنها مردم و به ویژه زنان را زیر شکنجه میکرد تا اعتراف کنند شیطان در وجودشان حلول کرده، تا با استناد به همین اعتراف، آنها را زنده زنده بسوزاند. حکومت خلفا در قلمرو اسلام آن قدر بیرحم نبود و رضایت میداد که مردم شهادتینی بگویند، به وحدانیت الله و حقانیت رسول او اذعان کنند و خلاص.
اما فاشیستهای ایرانی طرفدار آمریکا و اسرائیل، سرمشقشان نه خلفای عرب، که کلیسای کاتولیک است. حتی اگر شهادتین علیه جمهوری اسلامی هم بگویی، اجازه نداری از بمبگذاری و حمله هوایی به مردم ایران انتقاد کنی. نگاه کنید به نوشتههایی که لمپنهای طرفدار آمریکا، اسرائیل و خاندان پهلوی علیه امضاکنندگان بیانیه سیصدنفره اخیر منتشر کردهاند.
این حدودا سیصد نفر، که با بسیاری از آنان دوستی دیرینه دارم، شهادتین خود را در همین بیانیه گفتهاند. امضا کردهاند که تقصیر جامعه مدنی ایران بود که مقابل غنیسازی در ایران نایستاد تا این که کار به این جا کشید. اول نوشتهاند نمیخواهند به پیشزمینه جنگ بپردازند، اما به همین هم پایبند نماندهاند و بخش عمدهای از متن خود را به نقد غنیسازی اختصاص دادهاند، آن هم در شرایطی که جمهوری اسلامی فقط در این توهم بود که از غنیسازی برای گرفتن امتیازی مانند لغو تحریمها استفاده کند و به همین منظور با آمریکا مذاکره میکرد.
وقتی به متن سیصد امضایی مینگرم، توهمهای سالها پیش خود را میبینم. میبینم نویسندگان متن، گمان میکنند کافی بود برنامه هستهای ایران پایان یابد تا این بلا بر سر ایران نیاید. بهترین پاسخ به این توهم را چهار زن زندانی سیاسی با کلامی کوتاه دادهاند:
«فلسطین، عراق، افغانستان، سوریه، یمن، … در هیچ کدام از این کشورها نه بمب اتمی یافت شد و نه تدارکی برای غنیسازی در میان بود.»
نزدیک به سیصدنفر، متنی را با عنوان
«هنگام تفکیک قطعی صفهاست…»
امضا کردهاند، اما متن با اختصاص دادن بخشی عمده از حجمش به نقد غنیسازی، مرز آشکاری با تبلیغات امپریالیستی در مورد ریشه این جنگ رسم نکرده است. در متن ادعا میشود که جمهوری اسلامی
«بر طبل جنگ میکوبد.»
با این ادعا، متن سیصد امضایی چنین القا میکند که جنگطلبی جمهوری اسلامی است که همین امروز مانع صلح است. آیا رژیم جدید سوریه بر طبل جنگ با اسراییل میکوبد که قلمرو آن حتی پس از سرنگونی بشار اسد، بارها توسط جنگندههای اسرائیلی بمباران شده است؟ آیا گرتا تونبرگ و همراهانش، بر طبل جنگ میکوبند که اسرائیل مانع رسیدن آنها به غزه شد؟ آیا مردم غزه خواستی دیگر دارند جز اینکه میگویند بگذارید به ما غذا و دارو برسد، که هر روز دهها نفر از آنها در صف دریافت کمک، توسط ارتش اسرائیل به قتل میرسند؟
در سراسر متن سیصدامضایی، نامی از غزه و فلسطین و سوریه و لبنان و یمن برده نشده است. این را مقایسه کنید با تراکتی که سازمان عفو بینالملل با خود به تظاهراتی آورده بود که من در آن شرکت داشتم:
«نتانیاهو قوانین بینالملل را نقض میکند: غزه – سوریه – ایران»
آیا ما که امپریالیسم را میشناسیم و در نوجوانی و جوانی با آن مبارزه میکردیم، نباید از این به خود آییم که حتی از سازمان بورژوایی عفو بینالملل هم در تشخیص درست عقبتریم؟
برخی دوستان در روزهای اخیر در بحث با من، از من میپرسند چرا به این امر بیتوجهم که جمهوری اسلامی بیش از چهل سال شعار نابودی اسرائیل را سر داده است. پاسخ من این است که به این واقعیت بیتوجه نیستم و بسیار هم نقدش کردهام. اما هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. شعارهای ضداسرائیلی جمهوری اسلامی همانگونه که خود طرفهای بحث من میگویند، سابقهای چهل و چند ساله دارد. این شعارها نمیتواند حمله امروز به ایران را توضیح دهد، تا چه رسد به اینکه آن را توجیه کند.
احساس من این است که محکوم کردن یکسان جمهوری اسلامی و جبهه غربی – اسرائیلی از سوی برخی دوستان من، ممکن است نوعی تلاش برای آسوده کردن وجدان خود باشد، با این استدلال که این جنگ ما نیست، جنگ دو نیروی ضدبشر است. کافی است ما بیانیه بدهیم و با این دو نیرو مرزبندی کنیم. من میگویم نه تنها کافی نیست، که به بیراهه رفتن است. چنین موضعی، عملا تایید همان ادعای غربیها در حمایت از نیروی نیابتی خودشان اسرائیل است، این ادعا را میتوان در این جمله خلاصه کرد: بدینخاطر داریم دنیا را به سمت جنگ جهانی سوم میبریم که جمهوری اسلامی شعار ضداسرائیلی داده و پس از خروج آمریکا از برجام، غنیسازی شصتدرصدی کرده است.
در ادامه، بطلان این ادعا را نشان میدهم.
وقتی یک جوجه گانگستر، ارباب خود را لو میدهد
فریدریش مرتس صدراعظم آلمان همزمان با اجلاس سران هفت کشور اصلی جبهه آمریکا مصاحبهای با تلویزیون آلمان داشت که در آن چنین گفت:
«این همان کار کثیفی است که اسرائیل دارد برای همه ما انجام می دهد.»
مرتس این جمله را با اشاره مستقیم به جنگ اسرائیل در غزه، لبنان و ایران بیان کرد و افزود باید از اسرائیل بابت این کار سپاسگزار بود.
آلمان و کل اتحادیه اروپا به اضافه بریتانیا، در سیاست جهانی به تعبیر یانیس واروفاکیس بیاهمیت شدهاند. از این رو مدتهاست من به اظهارات سران کشورهای اروپایی که همه آنها بلااستثنا توسط اکثریت مردم کشورهای خودشان تحقیر میشوند، اهمیتی نمیدهم. اما همانگونه که مرتس سپاسگزار اسرائیل است، من هم از مرتس سپاسگزارم که به فاصله چندساعت پس از نشستی که با سایر اعضای جی ۷ داشت، سخنانی را لو داد که به احتمال زیاد بین حاضران در این اجلاس رد و بدل شده است. خواندن سخن مرتس برای هر کس که چشمان خود را نبندد کافی است که به کنه حوادث جاری پی ببرد.
نشانههای پایان نزدیک به پانصد سال سیطره جهانی قدرتهای برخاسته از اروپا که از دویست و پنجاه سال پیش ایالات متحده هم به آنها افزوده شد، پدیدار شده است. کشورهای جبهه غرب که کمتر از ده درصد انسانها را شامل میشوند، و در گذشته نه چندان دور، اقتصاد جهان عمدتا در اقتصاد آنها خلاصه میشد، سهم هرچه کمتری از تولید ناخالص داخلی دنیا را به خود اختصاص میدهند. گردانندگان این قدرتهای امپریالیستی، دچار هراس شدهاند. هراس از آیندهای که در طول تاریخ بشر، سرنوشت همه امپراتوریها بوده است. هر امپراتوری، عمری دارد. این عمر، بیپایان نیست. امپراتوریها ظهور میکنند، مدتی در جهان جولان میدهند و زمانی به سراشیب افول میافتند. غرب نیز از این قاعده مستثنی نیست.
واکنش بخشی از هیأتهای حاکمه کشورهای غربی به روندی که جلوی چشم میبینند، استفاده از قدرت نظامی برای متوقف کردن مسیری است که در آن افتادهاند. آمریکا در نزدیک به صد کشور، صدها پایگاه نظامی دارد. دستگاه حاکم ایالات متحده، مستقل از اینکه سکان آن در دست کدام یک از احزاب دوگانه باشد، پس از آشکار شدن افول غرب در دهههای اخیر، خود را مصمم نشان میدهد که با جنگهای بی پایان، حداقل نگذارد رقبای جهانیاش بیش از این رشد کنند و اگر توانست، این رقبا را نابود کند.
در دستگاه حاکم آمریکا، در مورد این که نیروی نظامی را باید در کدام بخش از کره زمین متمرکز کرد، اختلافاتی هست. از زمان اوباما، گفتمان محوریت آسیا در مباحث سیاستگزاران آمریکایی مطرح است. مدافعان این گفتمان، برآنند که چین رقیب اصلی آمریکاست و آمریکا باید نیروی اصلی خود را بر مقابله با چین متمرکز کند. در چارچوب همین گفتمان بوده است که برخی سیاستمداران آمریکایی خواهان انتقال حضور نظامی آمریکا از مناطق دیگر به شرق آسیا شده اند.
تا همین اخیرا به نظر می رسید که آمریکا برآنست که باید انتخاب کند: یا ادامه تمرکز بر اروپا و غرب آسیا، یا آماده شدن برای جنگ علیه چین.
تحولات روزهای اخیر نشان داد که ممکن است چنین نباشد. ممکن است ایران هم از نظر بخشی از هیأت حاکمه ایالات متحده، یک مهره دومینو در مسیر محاصره نظامی چین باشد. در اخبار روزهای اخیر، سفر فرمانده ارتش پاکستان به واشینگتن و دیدار او با ترامپ توجه مرا جلب کرد. به ویژه از این رو که ترامپ در انتخاب مهمانانی که به کاخ سفید راه میدهد، همیشه گوشه چشمی به تاثیر رسانهای تصاویر این دیدارها در خود آمریکا دارد. فرمانده ارتش پاکستان، در شرایطی که اکثر مردم آمریکا اصلا نمیدانند پاکستان کجاست، ظاهرا مهمان مناسبی برای وقت گذاشتن رئیس جمهور آمریکا نیست. پس چرا در بحبوحه جنگ علیه ایران، ترامپ با یک نظامی خارجی دیدار میکند که به عنوان ارباب آمریکا و جهان، خود را از بسیار بالاتر از او میداند؟
کسی نمیداند بین ترامپ و ژنرال پاکستانی چه سخنانی رد و بدل شده است. رسانهها گمانهزنی کردهاند که پاکستان از طرح اسرائیل برای تجزیه ایران از طریق راهاندازی خیزشهای محلی در کردستان و خوزستان و آذربایجان و بلوچستان نگران شده است، زیرا خود پاکستان هم یک اقلیت بلوچ دارد. از اظهارات ترامپ پس از این دیدار چنین بر میآید که ترامپ سعی کرده است نگرانی پاکستان را بر طرف کند.
پاکستان و هند، هر دو بمب اتم دارند. ترامپ اخیرا برای پایان دادن به زد و خورد پاکستان و هند مداخله کرد. برای آمریکا، مطلوبترین گزینه این است که هم هند و هم پاکستان را در رویارویی نظامی آینده با چین، در کنار خود بیابد. آبهای شرق چین در اشغال نظامیان آمریکا و متحدان آن است و حلقه محاصره چین تنگتر می شود اگر غرب این کشور نیز تحت نفوذ آمریکا باشد. اگر آمریکا بتواند با نیروی نیابتیاش اسرائیل، تسلط خود را بر غرب آسیا حفظ کند و گسترش دهد، هم منابع نفتی غرب آسیا را در برای خود حفظ خواهد کرد و هم گامی برای به شکست کشاندن طرح راه ابریشم چین برخواهد داشت که اساسا، تلاش چین برای کاستن وابستگی اقتصاد خود به مسیر دریایی اقیانوس آرام است.
از این رو، حمله به ایران میتواند نه تنها منافاتی با آمادگی آمریکا برای جنگ جهانی سوم نداشته باشد، بلکه احتمالا بخش از این آمادگی باشد.
من با این تحلیل برخی از منتقدان آمریکایی سیاست خارجی ایالات متحده موافق نیستم که لابی صهیونیست در این کشور، سیاستهایی خلاف منافع آمریکا به این کشور تحمیل میکند. منافع آمریکا و اسرائیل جدا از هم نیست. اصولا اسرائیل، برای حفظ موجودیت خود آنقدر به آمریکا وابسته است که نمیتواند منافعی جدا از منافع آمریکا داشته باشد. همانگونه که چهار زندانی سیاسی زن ایرانی نوشته اند، اسرائیل چیزی نیست جز پادگان آمریکا در غرب آسیا.
از این رو، این تصور هم خطاست که گویا نتانیاهو جنگ را به ترامپ تحمیل کرده است. بسیار محتمل است که مذاکره دولت ترامپ با جمهوری اسلامی اساسا برای فریب حکومت ایران و بازداشتن آن از آمادگی برای صاعقهای انجام شده است که نقشه آن را از ماهها و بلکه سالها پیش کشیدهاند. عملیات اسرائیل در ایران، بسیار شبیه به عملیاتی است که چند هفته پیش علیه بمب افکنهای استراتژیک روسیه انجام شد و گفتند اواکرایین آن را انجام داده است. دستخط عملیات در این دو مورد، یکی است. از سالها قبل، هزاران و شاید دهها هزار پهپاد در ایران انبار کرده بودند تا در روز موعود بکارشان گیرند. این تصور که جمهوری اسلامی میتوانست با قطع غنیسازی، آمریکا و اسرائیل را از اجرای طرحی باز دارد که سالها صرف تدارک آن شده، خطاست. اگر غنیسازی هم در میان نبود، دستاویز دیگری به میان میآمد.
آمریکا قادر مطلق نیست
برای پرداختن به تیتر این نوشته، به این که چه باید کرد، باز از نوشته چهار زندانی سیاسی بهره میگیرم:
«دموکراسی غربی برای توجیه توحش مدامش در جهان و برای حفظ وجههی دمکراتمنشی که مدعی آن است همواره در پی بهانهایست.»
چرا چنین است؟ از آنجا که جنگ بیپایان، رایگان نیست. مستلزم بسیج هزاران میلیارد دلار از منابع کشورهای غربی است. باید از جیب مردم خودشان بزنند تا جنگ کنند. باید مردم خودشان را متقاعد کنند که اگر خدمات عمومی مدام کمتر میشود، اگر وضع آموزش و بهداشت و بقیه امور مهم برای زندگی روزمره در کشورهای غربی برای اکثریت مردم پیوسته بدتر میشود، به خاطر آنست که باید جنگید. با روسیه، با ایران، با فلسطینیها، با یمن، و در نهایت با چین.
تا کنون توانستهاند با این تبلیغات، از رفاه مردم غرب بکاهند و نگذارند صدای اکثریت این مردم علیه جنگ بلند شود. اما این صدا وجود دارد. در آستانه اجلاس ناتو که همین روزها برگزار میشود، اسپانیا اعلام کرد حاضر نیست بدان حد که آمریکا و آلمان و سایر اعضای اصلی ناتو میخواهند، بودجه نظامی خود را افزایش دهد. در آلمان یکی از شعارهای اصلی حزب آلترناتیو برای آلمان، صلح با روسیه است. این حزب، حزب چپ و گروه واگن کنشت در انتخابات اخیر آلمان در مجموع سی و پنج درصد آرا را به دست آوردند. هر سه حزب، مخالف جنگاند. در حزب سوسیال دمکرات آلمان نیز که شانزده درصد آرا را کسب کرد، مقاومت در برابر جنگ افروزی وجود دارد و در نامه اخیر حدود صد نفر از شخصیتهای شناختهشده این حزب بازتاب یافت. در خود آمریکا، ترامپ با شعار پایان دادن به جنگهای بیپایان در انتخابات اخیر پیروز شد.
آن زمان گذشته است که حاکمان غرب میتوانستند با اتکا بر نیروی نظامی، بقیه جهان را چنان غارت کنند که بتوانند لقمهای جلوی مردم کشورهای خود بیاندازند و آنها را پای صندق رای بیاورند. با زایل شدن این امکان است که دمکراسی بورژوایی دچار بحران وجودی شده است.
با این حال، نبرد بر سر تسخیر مغزها، یکی از اصلیترین عرصههای جنگ است. در غرب، قدرتهای حاکم در حال حاضر این جنگ را عمدتا حول علم کردن تهدید واهی از سوی جمهوری اسلامی پیش میبرند. اما به مانع برخوردهاند. در آلمان، موج انتقاد از مرتس پس از دهنلقی اخیر او بالا گرفت. یک هنرپیشه معروف آلمانی چندساعت پس از اظهارات مرتس نوشت:
«این هم یکی دیگر که باید محاکمه شود»
احتمالا اشاره به صدور حکم بازداشت نتانیاهو توسط دیوان بینالمللی کیفری.
شایسته است ایرانیان مقیم اروپا و آمریکای شمالی، به جای این که وقت خود را صرف دنبال کردن اظهارات سخیف رضا پهلوی و هوادارانش کنند و به فکر برائتجویی از پهلوی و جمهوری اسلامی باشند، به جنبش صلح در کشورهای محل اقامتشان بپیوندند. من در تظاهرات متعدد یکسال و نیم گذشته علیه نسلکشی در غزه، به شمار بسیار معدوی از ایرانیان برخوردم. جای تاسف است که اغلب ما ایرانیان خارج کشوری، در برابر کشتار حداقل شصت هزار فلسطینی توسط نیروی نیابتی آمریکا آن قدر ساکت ماندیم که نوبت به ایران هم رسید. این غفلت را باید جبران کرد. باید نیروی خود را صرف آگاه کردن افکار عمومی جهان از آنچه در غزه و ایران میگذرد، جلب توجه همگان به ماهیت جنگ و نیز این نکته کلیدی کرد که جنگ در غرب آسیا، پیشدرآمد جنگ جهانی سوم است. جنگ جهانی سوم، دامن همه را خواهد گرفت و شاید به حیات سازمانیافته بشر بر این کره خاکی پایان دهد. هشدار علیه جنگ را باید به صدای بلند فریاد کرد. جنبش علیه جنگ و نسلکشی در همه کشورهای غربی جریان دارد و جای ما در این جنبش است.
آری، میکوشند ما را از این کار بازدارند. زرادخانه تبلیغاتی مفصلی هم دارند. بخشی از این زرادخانه مشغول تهدید و خط و نشان کشیدن و فحاشی است و بخشی دیگر، دارد به ما القا میکند که چارهای نیست جز این که کنار بایستیم و نظاره کنیم. دو نمونه از این تاکتیک تبلیغاتی دوگانه، دو شبکه تلویزیونی ایران اینترنشنال و بی بی سی فارسیاند. یکی جولانگاه کسانی است که میگوید هر کس نپذیرد جمهوری اسلامی به تنهایی در جنگ مقصر است، عامل جمهوری اسلامی است. دیگری تصویری از یک ایران درمانده و شکستخورده ارائه میدهد. تصویری از مردمی که برخلاف مردم اسرائیل، فرار میکنند و جادهها را در حال فرار بند آوردهاند.
صرفنظر از این که خود همین امکان مردم ایران برای رفتن به گوشهای دیگر از یک سرزمین پهناور، از عوامل مهم پایداری است، واقعیت این است که زندگی اکثریت عظیم مردم تهران و تقریبا همه مردم شهرهای دیگر، هر چند با اضطراب و نگرانی، ادامه دارد و آنها با زنده ماندن، پاسخ بمب را میدهند. ما باید ضمن دریغ نکردن از هرگونه کمک به این مردم، این را نیز بازتاب دهیم که همبستگی میان مردم علیه جنگ افزایش یافته است. کلیپهایی دیدم که پرسنل درمانی بیمارستانهای تهران ضبط کردهاند. مشاهده صحنههایی از پزشکان و پرستاران تهران که با لب خندان میگویند برای خدمت آمادهایم و ایستادهایم، اشک بر گونههای من جاری کرد، همانگونه که جان فشانی خدمه درمانی و خبرنگاران و امدادرسانان در غزه طی یک سال و نیم اخیر بارها مرا گریاند. کمترین کاری که ما میتوانیم در برابر عظمت روح این انسانها انجام دهیم، این است که در دفاع از صلح از پا نایستیم و در کنار صلحخواهان فعال در سراسر جهان قرار گیریم.







12 پاسخ
در این جنگ مردم شرکت ندارند ، جنگی است بین ایران و اسرائیل با پشتیبانی آمریکا. پس سرنگونی رژیم نمی تواند بدست مردم ایران باشد و شکست رژیم پیروزی اسرائیل و آمریکا خواهد شد . آیا این اپوزیسیونی که تا بحال بجز انشعاب و تکه پاره شدن هیچ وحدتی نداشته چگونه میتواند کنترل اوضاع ایران را پس از جنگ در دست گیرد.”بریزید در خیابانها ، بزنید بکشید ، آتش بزنید ، این جنگ است ..” بجز تبلیغ تئوری های آنارشیستی و هرج و مرج تروتسکیستی فرایندی ندارد . انقلابات موسوم به “بهار عربی” و خیزشهای گذشته ایران در نبود یک تئوری انقلابی، تشکیلات و رهبری آگاه طبقاتی همه و همه دود شدند و به هوا رفتند .تسویهحساب با هرگونه ارتجاع، ازطریق سرنگونی حکومت حاکم بر ایران و استقرار”حکومت سکولار شورایی کارگران “عملا در صف اپوزیسیون راست امپریالیستی است .
اولا این واژه دمکراسی غربی که ورد زبان چپ شده از بن اشکال دارد. دمکراسی برخلاف ادعای جمهوری اسلامی غربی و شرقی ندارد. اینکه کشوری ادعای دمکراسی کند و خود جنایت کند ربطی به دمکراسی ندارد. آیا در کشور های اسکاندیناوی که بیشترین دمکراسی “غربی ” را دارند توحش و بمباران مردم بیگناه را داشته ایم و داریم؟ دوما, اینکه پاسخ به چه باید کرد برای “دموکراسی غربی برای توجیه توحش مدامش ..” این است که این توجیه را دست امپریالیست ها ندهیم. ۴۶ سال شعار مرگ بر میدهند و دورتا دور اسرائیل نیروهای نیابتی درست میکنند و با پول و موشک مسلح میکنند و پاسخ ترور را با موشک پراکنی میدهند و برنامه برای ساختن بمب اتمی دارند و بعد میفرمایند که اینها دنبال توجیه حمله میگردند.
دهها تشکل مستقل کارگری، بازنشستگان،کانون نویسندگان،فرهنگیان، زندانیان سیاسی.…و اکثریت مردم اعلام کرده اند در هیچ جنگی کنار رژیم نخواهند بود.جنگ واقعی مردم جنگ با کلیت رژیم اسلامی برای سرنگونی انقلابیست. جنگی که از دی۹۶ شروع و با قتل مهسا و جنبش انقلابی ۱۴۰۱ ادامه دارد.
زندانی سیاسی آزاد باید گردد!
چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است///تا که از روز ستمکار بر آرند دمار
بازنشستگان سراسر کشور مدتهاست در خیابانها فریاد میزنند:
”جنگ افروزی کافیه-سفره ما خالیه” و یا
“نه جنگ میخوایم نه کشتار- رفاه میخوایم ماندگار”
“نه مجلس نه دولت-نیستند به فکر ملت”
”مسئول قانون شکن-دشمن تر از هر دشمن”
با نظر شما موافقم، من در اولین روز آغاز حمله به ایران نوشتم که تمرکز ذهنیت ها روی برجام کم توجهی به استرایژی غرب در منطقه یورو آسیا رقابت با چین و روسیه است. و سرمایداری غرب به بحران مواجه بوده و راه بحران را در جنگ افروزی جستجو میکنند. در شرایط کنونی مبارزه در راه صلح بهترین گزینه است.
دشواری در فهم این نوشتار آقای مبشری میتواند خواننده را به پرت و پلا گویی بکشاند.
بگفته چهار زندانی سیاسی (و تکیه مبشری بر آن):
“دموکراسی غربی برای توجیه توحش مدامش در جهان و … حفظ وجههی دمکراتمنشی که مدعی آن است همواره در پی بهانهایست… (تا برای حفظ هژمونی و سودجویی خود جنگی پس از جنگ دگر تحمیل کند و از هوا تخم “دموکراسی و آزادی” را بر سر مردم بخت برگشته ویتنام و یوگوسلاوی و فلسطین و … فرو بریزد).”
بیگمان پیداست که وظیفه انسانی، در برابر این ددمنشی و جنگ سالاری، مخالفت با جنگ و تلاش برای صلح است. این چیزیست که مبشری بدرستی میگوید!
در کنار تلاش برای صلح، بر انسان هاست که در برابر فریبکاری، زورگویی، سودجویی و چپاول سرمایه داری-امپریالیستی بایستند و برای بهروزی، آزادی و دموکراسی راستین مبارزه کنند.
اگر بیشینه مردم ایران همانند این چهار زندانی سیاسی زن دلاور می اندیشیدند، روشن ترین آینده از آن ایران میبود!
ناسیونالیسم رمانتیک
یعنی شما اینترناسیونالیست ریالیست هستند؟😎
بهزاد مبشری از خودش میپرسد چرا پس از دهها سال توجه و تمرکز بر امر سیاسی نتوانسته است…؟” و پاسخ سوال را به کرات در تکست بلند بالایش داده است: چسبیدن به دوگماتیسمهای اردوگاهی جنگ سرد و شعار علیه سرمایه و امپریالیسم که در بین ایرانیان جایی ندارد. در نظرگاههای یک اکثریتی فاکتور غزه و بهانه آمریکا را از معادله خارج کنید دیگر هیچ حرف و راه حلی برای ایران ندارد. راستی آقای مبشری نگفتید چه باید کرد که از ورود آمریکا به جنگ ممانعت کرد. یا شاید آن جنگ بهانه و نعمتی باشد برای ادامه شعارهای ضد امپریالیستی؟
مهرداد جان سهراب مبشری نه بهزاد؟ ایشان سالیان طولانی در این سایت نوشتاری عرضه میکند و مثل لنین خودش ، چه باید کرد؟ او را وام میگیرد ولی متاسفانه در دگماتیسم ایدئولوژیکی خود گیر کرده، در همین نوشته اش هم فقط عجز و ناتوانی طیف فکری امثال خودش را به قلم کشیده. اصلا هم ربطی به او ندارد که اکثریت مردم ایران با دیدگاه امثال او مخالف هستند، باشند یا نباشند در برج عاج خودش نشسته و رویا میبافد، وگرنه چپ های همفکر او حداقل دوتا طرفدار پیدا میکردند که خمینی دجال جلاد را ضدامپریالیست امریکا جا زده بودند. درحالیکه شر و شرارت و تروریسم اسلامی در ذات رژیم شیعه فاشیستی ملاهاست ولی امثال مبشری فرافکنی کرده همیشه به دنبال تقصیراندازی به گردن دشمن خارجی اند. یادش هم رفته که ج.ا. برای نابودی اسرائیل ده ها گروه نیابتی ساخته که لابد خشونت بلد نیستند طفلکی ها. بهتره بپرسیم چه نبایدکرد؟
جنگی که علیه ایران صورت گرفته است برای آزادی ایران نیست برای اسارت ایران است .
گفته اند که اولین قربانی هر تجاوز حقیقت است همه تجاوزگران و جنگ افروزان در واقع به خاطر توسعه منافع اقتصادی و استراتژیک خویش و به بن بست رسیدن سیاست هایشان در این زمینه ناچارند که به جنگ به مثابه آخرین سلاح دست یازند. اما همواره این جنگها برای بسیج مردم و جلب آنان به سوی خویش، اهداف غیرجنگی و حتی انسانی را بهانه ساخته اند. به عبارت ساده تر دروغ تحویل “خلق الله” میدهند تا جنگ برافروزند. گاهی ضرورت مبارزه برعلیه توحش و جلوگیری از این خطر مطرح بوده است مثلا یورش یا جنگ آقای بوش در عراق صدام حسین و به خاک و خون کشاندن این مملکت و مردم آن تحت لوای”حمله به آمریکا و آن دو برج عظیم نیویورک”. یا در لیبی، سوریه و … و حالا هم در ایران زیر پرچم خطر ایران هسته ای و امنیت اسرائیل ..
“خمینی دجال” این از تکیه کلام های فرقه ارتجاعی صهیونیستی ضد انسانی مجاهدین است. رفیق مبشری این پریشان مغزهای انتقام محور را نادیده بگیر خسته نباشید . زنده باد صلح و آزادی و برابری و شادی !
یعنی میفرمایید امریکا هنوز وارد جنگ نشده؟ پول مال امریکا ، سلاح مال امریکا، حمایت دیپلماتیک مال امریکا، اگر اسراییل نیوی میابتی امریکا نیست، حزب اله لبنان هم ربطی به ایران ندارد