دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۴

دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۴۰۴

“مراحل تغییر و دگردیسی سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی به سرمایه داری روسیه” – ترجمه: رحیم کاکایی

بداندیشان و کینه ورزان به سیستم شوروی یاد آور می‌شوند که شکست نظام سوسیالیستی در اوت سال  ۱۹۹۱ پس از سرکوبی و در هم کوبیدن تلاش‎های سازمان دهندگان کمیته اضطراری دولتی برای نجات کشور خط بطلان بر آموزش تئوری و پراتیک مارکسیسم- لنینیسم درباره کمونیسم می‌کشد. بخاطر بیاوریم که فئودالیسم بطور واقعی به عنوان یک نظام اجتماعی تنها پس از یک دوره طولانی مبارزات درون طبقه ‎ای که با تشکیل سلطنت‌های مطلقه خاتمه یافت، پدید آمد. شماری از انقلاب‌های بورژوایی، به‌ویژه انقلاب‌های انگلیس و فرانسه، پیش از پیروزی نهایی سرمایه‌داری، در آغاز با احیای سلطنت‌های فئودالی پایان یافتند. در مورد سوسیالیسم نیز همینطور است – نظامی که احیای ان هنوز در پیش است. بویژه اینکه امروز در جهان کشورهای: چین، ویتنام، کره شمالی، کوبا، ونزوئلا و رهبری آنها از ایده‌های سوسیالیستی پیروی می‌کنند.

زمانی در سالهای دهه ۱۹۲۰، تروتسکی ضمن بحث با مخالف اصلی خود استالین در حزب کمونیست، معتقد بود که بدون انقلاب سوسیالیستی جهانی، پیروزی سوسیالیسم در یک کشورمجزا و جداگانه ناممکن است: تغییر ماهیت و دگردیسی حکومت شوروی رخ خواهد داد. او در یکی از آخرین نامه‌های خود به دفتر سیاسی حزب کمونیست چین در سپتامبر ۱۹۲۶ نوشت: “پیروزی سوسیالیسم در یک کشور واحد ناممکن است. این نظریه توجیه تئوریک تنگ نظری ملی را دارد.” او ثابت کرد که کشورهای سرمایه داری که از نظر اقتصادی نیرومند‌تر از اتحاد جماهیر شوروی هستند، در نهایت اتحاد جماهیر شوروی را خفه خواهند کرد. از اینجا تز او در باره ضرورت استفاده از ارتش سرخ به عنوان مهمترین ابزار پیشبرد و تحقق انقلاب جهانی سوسیالیستی است. او در میانه  سالهای دهه ۱۹۳۰ کتاب “دولت کارگری، ترمیدور و بناپارتیسم” را منتشر می‌کند. در این کتاب او تفکر تغییر ماهیت دولت سوسیالیستی در نتیجۀ بورژوایی شدن بالاترین دستگاه حزبی را بسط و توسعه می‌دهد. ما به عنوان نسل‌های بعدی شاهد تغییر ماهیت دولت شوروی به بورژوازی بودیم. این تصور پیش می‌آید که تروتسکی ضمن اندیشیدن بلحاظ استراتژیک به آینده، حق داشته است، اما در واقع، تغییر ماهیت و نابودی  دولت شوروی به دلایل دیگری رخ داده است.در واقع، هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی خود را در نبردی مرگبار با ماشین نظامی هیتلری، که به منابع مادی و انسانی تقریباً کل اروپا متکی بود، تنها یافت، ایستادگی کرد و آلمان را  شکست داد و از احیای سرمایه داری جلوگیری کرد. بویژه، در میانه دهه ۱۹۸۰، زمانی که پایگاه مادی و فنی قدرتمند سوسیالیستی شکل گرفت و جامعه‌ای از کشورهای سوسیالیستی تحت رهبری اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شد، امکان احیای سرمایه داری به شدت کاهش یافت. اتحاد جماهیر شوروی نقش بزرگی در استعمارزدایی قاره آفریقا ایفا کرد: ده‌ها کشور بلحاظ حقوقی آزاد  نمایان شدند. اعتبار اتحاد جماهیر شوروی در پهنه بین المللی پس از جنگ جهانی دوم بیش از هر زمان دیگری بود. در دهه ۱۹۷۰، اتحاد جماهیر شوروی به برابری نظامی با پیشرفته ترین کشور جهان غرب – ایالات متحده آمریکا- دست یافت.

بعلاوه، اگر چندین فاکت را ارائه دهیم، از کدام بورژوائی شدن دستگاه حزب، حتی بالاترین آن، می‌توان سخن راند؟. بعد از مرگ استالین فهرستی از وسایل شخصی او تهیه شد، فروتنی و زهد او،  حتی کسانی را که سالها در کنار او  کار کرده بودند، شگفت زده کرد. چه چیزی در وسایل شخصی رفیق استالین بود؟ یک دفترچه یادداشت خاکستری، یک دفترچه یادداشت سرخ، ۶۷ برگ یادداشت در صفحات جداگانه، ۵ پیپ ، ۴ جعبه تنباکو و سایر لوازم جانبی سیگار، ۲ ژاکت سفید، ۲ ژاکت خاکستری، ۱۰ جفت شلوار، ۴ کت، یک جعبه لباس زیر، یک دفترچه بانکی با ۹۰۰ روبل. و در زیر ستون “سایر اموال: یک ساعت زنگ دار به شکل روباه (بدون گوش) و مجسمه‌ای- هدیۀ روزولت وارد کرده بودند. این همۀ ماترک استالین بود. از هیچ شمش طلایی در گاو صندوق یا ذخیره‌هایی گرانبها خبری نبود. نمونه دیگر: برای سه دهه میخاییل سوسلف ایدئولوگ اصلی و عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی، کت همیشگی خود را به تن داشت، تا آنکه لئونید برژنف دبیر کل حزب تاب نیاورد و در جلسه دفتر سیاسی گفت: “چطور است که ما همگی پول روی هم بگذاریم و برای میشا (میخاییل) یک کت نو بخریم؟” سوسلف کت نو را خرید، اما روش زندگی و باورهای خود را تغییر نداد. پس از مرگ او، هنگام جمع اوری مدارکش، متوجه شدند که او مرتباً بخشی از حقوق خود را … به بنیاد صلح واریز می‌کرده است. ایدئولوگ اصلی حزب این کمک را به رخ دیگران نمی کشید و بر آن بود که او به مانند یک کمونیست انجام وظیفه می‌کند. حتی اگر یکی از شخصیت‌های برجسته حزبی و دولتی مانند لئونید برژنف را در نظر بگیریم، او کاخ یا میلیون‌ها روبل در حساب‌های بانکی خود نداشت. معتقدیم که انگیزه اصلی تغییر ماهیت حکومت شوروی با از دست رفتن نقش نیروی اصلی در تکامل جامعه از نظر جامعه شوروی توسط حزب کمونیست در دهه ۷۰-۸۰ سده گذشته  و رهبری فکری و روشنفکری مربوط است. بر پایه داده‌های سازمان جهانی یونسکو، دولت شوروی دارای بهترین سیستم‌های آموزشی، بهداشت و تامین اجتماعی در جهان بود. سینما، نقاشی، باله، موسیقی، ورزش و اجراهای آماتور به بالاترین اوج خود رسیدند. تقریباً یک چهارم دانشمندان در کل کره زمین در اتحادیه کار می‌کردند! پنج میلیون دانشجو در دانشگاه‌ها تحصیل و نیم میلیون معلم کار می‌کردند. از این رو، ابرقدرت شوروی در علم به نتایج منحصر به فردی دست یافت. نخستین کیهان نورد روی زمین، یوری گاگارین کمونیست بود. نخستین ماه نورد در جهان شوروی است. کوتاه سخن اینکه، در یک دوره زمانی کوتاه از نظر تاریخی، اتحاد جماهیر شوروی از یک کشور سطح پایین در دهه ۲۰ تا پایان دهه ۵۰ به قدرت شماره یک فضایی تبدیل شد. بر پایه گواهی شماری از دانشمندان و پژوهشگران دوران شوروی (ا.اسپتسین، آ.فروسوف، س.کورگینیان و غیره)، امکانی برای ترکیب پیشرفت علمی و فناوری در دهه ۷۰-۸۰ سده گذشته با تولید آغاز شد که چشم انداز بی سابقه‌ای را به اتحاد جماهیر شوروی نوید می‌داد. تمدن شوروی پتانسیل چنین جهشی به سوی آینده را داشت که نه دهه‌ها، بلکه سده‌ها از بقیه بشریت جلوتر می‌بود. در سالهای دهه ۶۰ سده بیست، نوع جدیدی از مردم، “شوروی” اساساً در اتحاد جماهیر شوروی پدیدار شد که در سایه قدرت شوروی از ویژگی‌های مناسب برخوردار بود. و. واسیلنکو، دانشمند علوم اجتماعی روسی، خاطرنشان کرد که: «دستاوردهای آموزش کمونیستی بیشتر چشمگیر هستند:

 – مالکیت خصوصی نه تنها از نظر اقتصادی، بلکه به عنوان یکی از ویژگی‌های غالب و مسلط آگاهی انسان حذف شده بود، 

– اولویت ارزشهای معنوی و اولویت منافع عمومی تعیین شده بود، – طمع و پول پرستی به عنوان عملی کریه تلقی شد، – بسیار مهم است که در آگاهی مردم (در طول سالهای “پرسترویکا” این امر “استالینیسم” را  مقصر می دانست) جهت گیری به سمت نیازهای معقول مادی شکل گرفته بود،

– کار به یک نیاز معنوی، خدمت به مردم و کشور تبدیل شده و از این رو مایه رضایت و شادی اخلاقی شده بود، 

– از خودگذشتگی، تمایل به کمک به دیگران و تمایل به قربانی کردن منافع شخصی خود به خاطر منافع عمومی به هنجارهای زندگی تبدیل شده بودند.  

– انترناسیونالیسم به طور ارگانیک در شیوه تفکر مردم شوروی ذاتی شده بود»،( و. واسیلنکو با مطرح کردن اصل توزیع، خروشچف درواقع تفسیر مصرف کننده از ایده کمونیسم را پیشنهاد کرد https://kprf.ru/ruso/200431.html ).   

البته همه شهروندان شوروی به این اصول پایبند نبودند، اما آنها در آن زمان مسیر توسعه جامعه را به عنوان یک جامعه سوسیالیستی با گذار به جامعه کمونیستی تعیین نکردند. هم زمان با بزرگترین پیروزی‌های مردم شوروی، مشکلات و دشواری‌هایی با خصلت و جنبه ذهنی در جامعه انباشته شدند، که در اثر اشتباهات تئوریک جدی در بین رهبری شوروی، چنانچه نگوییم با محاسبات غلط در زمینه تئوری ساختمان کمونیستی در دوره پسا استالین، پدید آمده بودند. طبق سخنان  مورخ مشهور روسی “ا.اسپیتسین”، استالین زمانی گفته بود که وظیفه اصلی ما – تدوین تئوری توسعه کشور است: “بدون تئوری ما مرده ایم.” مدتها بود نمی‌توانستم بفهمم سخن درباره چیست. و بعد فهمیدم. مارکس، انگلس، لنین – آنها برنامه‌ای برای چگونگی به دست گرفتن قدرت و کارهایی که در سال‌های اول باید انجام شود، ارائه کردند. و سپس آنها چیزی تدوین نکردند، وقت نکردند، و تازه تجربه کار و فعالیت واقعی بسیار کم بود. توسعه بیشتر تئوری سوسیالیسم ضروری بود. و ما مشغول فضل فروشی و نقل قول شدیم. و هیچ توسعه تئوریکی واقعی مارکسیسم- لنینیسم وجود نداشت. جامعه شوروی سریعتر از دوره و عصر نومنکلاتورهای حزبی توسعه یافت، که برای جامعه پس از مرگ استالین، بسیار کمتر نقش قدرت مفهومی- ایدئولوژیکی، فکری داشت. بنحویکه، ن.س. خروشچف، رئیس دولت شوروی (۱۹۵۴-۱۹۶۴)، در سال ۱۹۵۹ یک بازدید دولتی از ایالات متحده آمریکا انجام داد و تحت تأثیر آنچه در آنجا به او نشان دادند، قرار گرفته بود، تصمیم گرفت استانداردهای کیفیت و سطح زندگی مصرف کننده آمریکایی را برای توسعه بیشتر جامعه سوسیالیستی سرمشق قرار دهد. او در سخنرانی خود در کنگره بیست و دوم حزب کمونیست اتحاد شوروی چنین ارزیابی و برآوردی را از جامعه کمونیستی ارائه کرد: “این چنان سیستم اجتماعی خواهد بود که همه منابع ثروت اجتماعی به طور کامل در جریان خواهند بود، هر فرد با اشتیاق بر اساس توانایی‌های خود کار و برای کار خود مطابق با نیازهایش دریافت می‌کند. بر این اساس، شرایط ضروری برای رشد همه جانبه شخصیت ایجاد خواهد شد (تاکید از من است – و.ک.). در این ارزیابی و برآورد از جامعه کمونیستی تز«شخصیت رشد یافته همه جانبه» از معادله خارج شد. رشد همه جانبه شخصیت از شرایط ضروری برای ساختمان کمونیسم به “فردای روشن” واگذار شد، زمانی که همه منابع ثروت مادی به طور کامل در جریان باشند.

این نخستین مورد است. ثانیاً، خودداری و چشم پوشی از سرلوحه قرار دادن رشد معنوی شخصیت منجر به آن می شود که به دست آوردن فقط نعمات مادی مطابق با نیازها می‌تواند با بروز انباشت ناسالم رفاه و نعمات شخصی تا کسب پول پرستی و آزمندی به عنوان هدف اصلی در رفتار شخص همراه باشد. کاملاً می‌توان با نتیجه‌گیری دانشمند-فیلسوف و. واسیلنکو موافق کرد. کاملاً آشکار است که بدون رشد روحی انسان، بدون ریشه‌دار ساختن ایدئولوژی کمونیستی در آگاهی او، کار هرگز برای او نخستین نیاز زندگی نخواهد شد. و به این ترتیب، امیدوار شد به آن که او بی غرضانه “مطابق توانایی” کار کند، مجبور نخواهد شد. مارکس به روشنی هشدار داد: « به طور کلی اشتباه می بود که اصل کار را در توزیع ببینیم و تاکید اصلی را بر آن بگذاریم.»(نقل قول از و.واسیلنکو). تحت شعار ساختمان کمونیسم ن.س. خروشچف در حقیقت به گذار کشور از مسیر کمونیسم به یک جامعه مصرفی، در ماهیت خود بورژوازی کمک کرد. ما درباره آنکه کدام زیان جبران ناپذیری را ن.س. خروشچف به ایدئولوژی کمونیستی و اعتبار حزب کمونیست اتحاد شوروی با انتقاد بی رحمانه خود از اعمال استالین در بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی( ۱۴ فوریه ۱۹۵۶) وارد آورد سخنی نمی گوییم. آنطور که اکنون آشکار می‌شود، با این مسئله گامی جدی به سوی نابودی دولت سوسیالیستی شوروی و جنبش کمونیستی در غرب آغاز شد. پس از جنگ جهانی دوم، احزاب کمونیست در کشورهای اروپایی از پشتیبانی پایدار رای‌دهندگان برخوردار بودند. کمونیست‌ها وارد دولت‌های فرانسه، ایتالیا، بلژیک، لوکزامبورگ، دانمارک، نروژ، ایسلند، اتریش و فنلاند شدند. تا چه رسد به کشورهای اروپای شرقی: لهستان، مجارستان، چکسلواکی، بلغارستان، رومانی، آلبانی، بلغارستان. در شماری از کشورهای آسیایی: چین، ویتنام، کره شمالی، کمونیست‌ها به قدرت رسیدند. موفقیت‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و احزاب کمونیست در کشورهای نامبرده باعث ایجاد هراس واقعی در بین حکام ایالات متحده آمریکا شد. نتیجه این امر پدید آمدن “مک کارتیسم”،  به نام سناتور جوزف مک کارتی، شد. در ۹ فوریه سال ۱۹۵۰، در روز لینکلن، د. مک کارتی گفت کرد که در حال حاضر ۲۰۵ کمونیست در وزارت خارجه آمریکا کار و آنها سیاست آنرا تعیین تعیین می‌کنند. کمیسیونی در زمینه بررسی فعالیت‌های ضد آمریکایی ایجاد شد که لیستی از افراد مظنون به عقاید کمونیستی را آماده کرده بود. با فرمان رئیس جمهور گ. ترومن در ۲۱ مارس ۱۹۴۷، این افراد از ورود به خدمات دولتی منع شدند.

بسیاری از کارمندان دولت از کار اخراج یا بازداشت شدند. حدود ۱۰ میلیون شهروند آمریکایی از نظر وفاداری مورد آزمایش قرار گرفتند، ساخت ۶ اردوگاه کار اجباری برای اسکان کمونیست‌های آمریکایی آغاز شد. توجه داشته باشیم که در سال ۱۹۵۷ مک کارتیسم به عنوان یک جنبش اجتماعی در ایالات متحده آمریکا به موجودیت خود پایان داده بود، زیرا گزارش محرمانه ن.. خروشچف در مورد استالین تبدیل به دلیل جدی‌تری برای سازمان سیا ایالات متحده آمریکا در مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی و جنبش کمونیستی جهانی شده بود. تیم وینر، نویسنده کتاب “سازمان سیا: داستان واقعی”، خاطرنشان کرد که وقتی گزارش خروشچف به دست آ. دالس، رئیس سازمان سیا افتاد، گفت: “این یک فرصت تاریخی برای وارد کردن اتهام به کل سیستم شوروی است.( فرولوف س. «هدیه تزار» از خروشچف به سیا. الکترون.منبع). این سند برای ماه‌های متمادی از بلندگوی سازمان سیا، رادیو” آزادی”، شبانه روز به هشت زبان پخش می‌شد. این گزارش در تیراژی بزرگ بشکل بروشور در ایالات متحده آمریکا چاپ شدند. کوششهای سازمان سیا برای توزیع این گزارش محرمانه بیهوده نبود. تابستان سال ۱۹۵۶ قیام کارگری در شهر پوزنان لهستان رخ داد و در پاییز همان سال کودتای ضدانقلابی در مجارستان انجام شده که با کمک نیروهای شوروی درهم کوبیده شدند. رویدادهایی که در نتیجه گزارش خروشچف رخ دادند نه تنها تقریباً کل “اردوگاه سوسیالیستی” را فروپاشاند، باعث “غلیان” ضد کمونیستی توده‌ها در کشورهای خارجی و موجب نه تنها انشعاب، بلکه افت جدی جنبش کمونیستی جهانی شد. ابتکارات و نوسازی‌های بکلی ضد علمی خروشچف و موارد دیگر (تقسیم سازمان‌های حزبی، شوروی، اتحادیه‌های کارگری، کومسومول به صنعتی و روستایی، بکاربردن گسترده ذرت در کشاورزی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و غیره) مسیر فروپاشی سوسیالیسم را پی ریزی کرد.

در دوران زمامداری ل.ای. برژنف (۱۹۶۴-۱۹۸۲)، در جریان اصلاحات اقتصادی کاسیگینی، سهم زیادی را در بی اعتبار کردن سیستم اقتصادی برنامه ریزی شده به عنوان یک عنصر کلیدی در تکامل اقتصاد سوسیالیستی داشت. ما انکار نمی‌کنیم که اقتصاد برنامه‌ریزی شده‌ای که در اتحاد جماهیر شوروی پس از لغو سیاستهای نوین اقتصادی (نپ) پدید آمد کاستی‌هایی داشت: شرکت‌ها همیشه علاقه‌مند به تولید محصولات با کیفیت و به افزایش بازدهی کار، دشواری های اداره متمرکز مجموعه عظیم اقتصادی و تعیین قیمت‌ها از مرکزی واحد نبودند. درعمل، این امر منجر به سرمایه گذاری ناکارآمد، افت کیفیت محصول، کمبود به ویژه محصولات با تقاضای گسترده مصرفی و بعنوان پیامد-  رشد کند تر سطح زندگی مردم و پدید آمدن “بازار سیاه” شد. از سوی دیگر، هزینه‌های موجود در تنظیم طبق برنامه به هیچ وجه بر اهمیت برنامه ریزی به مانند ابزار آن در مدیریت و اداره استراتژیک و کاربردی اقتصاد ملی که در نتیجه آن اتحاد جماهیر شوروی به یک ابرقدرت تبدیل شد، خط بطلان نمی‌کشیدند. هدف اصلاحات اقتصادی پیشنهاد شده توسط رئیس شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی آ. ن. کاسیگین، انتخابی به عنوان اهداف اصلی تولید بود –  کسب سود به جای تولید ناخالص. ایدئولوژیست‌های اصلاحات کاسیگینی بهرترتیبی اطمینان می‌دادند که در دوران سوسیالیسم سود به طور قابل اطمینانی از بازی قیمتها مصون شده و نمی‌تواند به حساب رشد آنها افزایش یابد. اقتصاددان شناخته شده خارکفی در آن سالها، دکترای اقتصاد، پروفسور، ی. لیبرمن ، مشاور رسمی ان.آ.. کاسیگین نوشت: «مگر سود در اتحاد جماهیر شوروی نتیجه استثمار، تشدید غیرانسانی تولید، محصولات تقلبی، دستکاری سوداگرانه و احتکاری قیمت ها است؟ نه، نه و نه! تنها شناخت سطحی از ماهیت شیوه تولید سوسیالیستی می‌تواند موجب شود و واقعا باعث ایجاد پیش‌داوری در مورد اختلاف بین سود و شیوه تولید سوسیالیستی شد. در این میان، درک اینکه در واقعیت جامعه ما به سود به میزان بسیار بیشتر و در مقادیر بسیار بزرگتر از سرمایه داری نیاز دارد دشوار نیست.. (لیبرمن ای. “برنامه، سود، پاداش.”. پراودا، ۹ سپتامبر ۱۹۶۲).

گروهی از دانشمندان، نویسندگان «سیستم‌های عملکرد بهینه اقتصاد : ن. فدورنکو،آ. کاتسنلیبویگن،س. شاتالین، ای. یا. بیرمان- »ضمن سیاسی کردن مسئله و ضمن نامیدن آن “خیانت به سوسیالیسم”، “کشاندن” ایده‌های بیگانه با مردم به خاک شوروی»،  آ.ن. کاسیگین را به  مغازله با غرب مقصر دانستند. (به نقل از: ی.تریفونوف . چرا الکسی کاسیگین به دنگ شیائوپینگ شوروی تبدیل نشد؟(https://dzen.ru/a/X65z640ZkyvhruUH . شگفت‌آور است،اما حقیقت است: با یکی از تدوین کنندگان سیستم‌های عملکرد بهینه اقتصاد پس از ۲۰ سال دگرگونی عجیب و حیرت انگیزی در دیدگاه‌ها در دوران پرسترویکای گورباچف رخ داد. درسالهای دهه شصت سده گذشته، آکادمیک اس. شاتالین تروبادور ارزش‌های سوسیالیستی و در سالهای دهه  80 – و یکی از تشییع کنندگان دو آتشه و سرسخت نظام سوسیالیستی و همزمان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. در سال ۱۹۹۰، او به همراه گ. یاولینسکی، در راس یک گروه کاری (م. زادورنوف، س. آلکساشنکو، ب. فدروف، ن. پتراکوف، ی. یاسین و دیگران) در مورد تدوین  برنامه‌های گذار به اقتصاد بازار- برنامه “۵۰۰ روز”، قرار گرفت. این گروه به ابتکار و تصمیم مشترک م.س. گورباچف ​​و ب.ن. یلتسین تشکیل شد.  به طور کلی این ابتکار شامل پیشنهادات زیر بود:

– خصوصی سازی دارایی‌های دولتی؛

– تمرکززدایی مدیریت اقتصادی

– ایجاد شرایط مساعد برای توسعه کارآفرینی خصوصی.

در مورد فروپاشی اجتناب ناپذیر اقتصاد شوروی که تابع سیستم دخل و خرج مستقل شرکت‌ها و سود به جای برنامه ریزی بود،  در سالهای دهه ۶۰ ، “اُ. ک.آنتونوف” طراح برجسته هواپیمای شوروی هشدار داد که: «آیا روشن نیست که ضررهای اقتصاد ملی باز بیشتر افزایش خواهند یافت، بنگاه‌ها و موسسات بالاخره جدا خواهند شد، «مراقبت از راه دور» کاملا ناپدید خواهد شد(و.ای. لنین)، شرکت‌ها بصورت ناهماهنگ، ناموزون و پراکنده آغاز به کار خواهند کرد. و اگر در نتیجه چنین تحرک بخشی و مشوق‌های تحمیلی طولانی روبل، ممکن است در ابتدا حتی مقدار و میزان سود در صنعت بطورکلی افزایش یابد، سپس در سال‌های آینده فروپاشی کامل رخ خواهد داد.(اُ.آنتونوف. برای همه و برای خود. در مورد تکمیل شاخص‌های برنامه‌ریزی برای تولید صنعتی سوسیالیستی. – م.: “اقتصاد”. ۱۹۶۵، ص ۲۴۷.). وی اقتصاددانی معتبر، بویژه دانشمند در این رشته علمی نبود. اما، به عنوان یک رهبر- سیاستمدار، معلوم شد که در درک ماهیت فرآیندهای اقتصادی در اقتصاد ملی سوسیالیستی، یک سر و گردن بالاتر از اقتصاددانان بازار و شماری از شخصیتهای دولتی است. او زیر بار نظرات پر آب و تاب آنها در باره ارزش سود به عنوان هدف اصلی در دوران سوسیالیسم نرفت. برای اُ. آنتونوف، با توجه به متدولوژی مارکسیستی- لنینیستی، سود در دوران سوسیالیسم با سود سرمایه‌داری یکسان و همانند است و تحت هیچ شرایطی نباید آنرا در صدر اهداف برنامه‌ای شرکتها و موسسات قرار داد. سود باید تحت کنترل قوانین سوسیالیستی و سازمان برنامه‌ریزی قرار گیرد. به بیان  ن. کروپسکایا، که او ضمن مخالفت با نظریه بازار توسعه اقتصاد شوروی ن. بخارین در اواسط سالهای دهه ۲۰ نسبت به بهره برداری از اصول نپ گفت، سود را باید “در زنجیره “، یعنی، تحت کنترل شدید نگاه داشت.

در ۲۱ ژوئن سال ۱۹۷۱، شورای وزیران اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تصویب‌نامه‌ای را “در مورد برخی اقدامات برای بهبود برنامه‌ریزی و تحرک اقتصادی تولید صنعتی” صادر کرد که در آن به ضرورت تنظیم و بهبود جنبه‌های منفی سیستم اقتصادی سامان یافته اشاره شده بود. مانند رشد قیمت‌ها، کاهش و زوال سریع دارایی‌های ثابت بدون تمدید به موقع آنها، سوگیری علاقه شرکتها و بنگاه‌ها به منافع “آنی و زودگذر” بدون علاقه‌مندی به اجرای اهداف استراتژیک، جرم سازی روابط اقتصادی هم در درون موسسات و هم بین آنها، گرایش به استفاده از پرهزینه ترین برنامه‌ها و طرح‌های روابط اقتصادی که بالاترین شاخص‌ها را طبق به اصطلاح “درآمد ناخالص” تامین می‌کند». دستمزدها در بنگاه‌ها سریعتر از بهره‌دهی کار رشد کردند. اصلاحات کاسیگینی در اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در نهایت برچیده شد، زیرا به سیستم برنامه‌ریزی متمرکز دست یازیده بود، که از دید رهبری حزب – دولت به درستی معتقدیم که، به عنوان نخستین و آخرین الگوی موجود سیستم اقتصادی شوروی تلقی شد. با این وجود، حقوق گسترده‌ای که در جریان اصلاحات کاسیگینی به بنگاه و موسسات و به جمهوری‌های اتحادیه واگذار شده بودند، با تضعیف نقش برنامه‌ریزی رهنمونی و مدیرانه مرتبط بودند و به دلیل اراده بارز سیاسی ناکافی رهبری شوروی آن دوره، نمی‌توانست به طور کامل از بین برود. برچیدن و بسته شدن اصلاحات کاسیگینی در محافل علمی توسط هواداران اقتصاد بازار به عنوان غیر ممکن بودن اصلاح “سیستم فرماندهی- اداری”، یعنی اقتصاد طبق برنامه تلقی شد.  و از این رو در سالهای دهه ۱۹۹۰ متلاشی شد و انحلال کمیته برنامه‌ریزی دولتی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی توسط لیبرال دموکرات‌هایی که به قدرت رسیده بودند به عنوان ضرورت از بین بردن سیستم اداری- فرماندهی توجیه شد. همانا با درهم شکستن سیستم اقتصادی طبق برنامه بود که دگردیسی نهایی جامعه سوسیالیستی و دولت آغاز شد که در زمان م. س. گورباچف ​​در سال ۱۹۹۱ با فاجعه پایان یافت و در آن زمان احیای سرمایه داری به بهانه اجرای اصلاحات بازار پیروز شد.

 به نحوی که پیش بینی ” اُ.آنتونوف”  طراح هواپیمای برجسته شوروی در مورد فروپاشی اجتناب ناپذیر اقتصاد شوروی در ارتباط با  گذار کامل به بازار در اواخر سالهای دهه ۸۰ و آغاز سالهای دهه ۹۰ سده بیست به عنوان سامانگر نه تنها اقتصاد، بلکه تمام حیاط اجتماعی کاملاً توجیه شد. کوشش برای مدرن سازی حیاط اجتماعی، که به نحو بنیادی بر سیستم اقتصادی و سیاسی کشور تأثیر گذاشته بود، پس از مرگ ل.ای. برژنف، یو.و. آندروپوف دبیر کل کمیته مرکزی  حزب کمونیست اتحاد شوروی بر عهده گرفت. او در آغاز ماه مه سال ۱۹۸۳ مجله “کمونیست” مقاله‌ای با عنوان “کارل مارکس و برخی از مسائل ساختمان سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی” منتشر کرد که بازتاب عظیمی را در جامعه شوروی و خارج از آن بوجود آورد. او در آن به عنوان نظریه پرداز حزب ظاهر شده و مستقیماً اعلام کرد که ما جامعه‌ای را که در آن زندگی می‌کنیم کاملاً نمی‌شناسیم. ما ۷۰ سال وقت صرف ساختن کردیم، اما آنچه که در واقع ساختیم، از دیدگاه کلاسیک‌های مارکسیسم، کاملاً روشن نیست. ما باید به این امر پی ببریم. تا آنجا که به دیدگاه‌های سیاسی و اقتصادی یو.و.. آندروپوف مربوط است، یکی از مشاوران او بنام ف. بورلاتسکی، در مورد آنها چنین گفته بود. «باید گفت که آندروپوف، زمانی که در کمیته مرکزی بود، خود نظرات رادیکال داشت. او فردی غیرعادی بود که تجربیات غرب را از نزدیک بررسی کرده بود و تمایل داشت به آن که ما بطور قاطع به تغییر نظام سیاسی نیاز داریم».

در خود ف بورلاتسکی در جریان دیدار توریستی به کشورهای اروپای غربی دیدگاه‌های هواداری از غرب نمایان شد!!! او به یادآورد که: “این سفر از اودسا به سراسر اروپا و بازدید از ده‌ها کشور بود. حدود دویست فعال کمیته مرکزی، کمیته‌های حزب شهرستان و ارگانهای مطبوعاتی همراه بودند. این سفری توریستی بود. این سفر برای آشنایی با غرب انجام شد. من دنیای دیگری را دیدم و به راستی که یکه خوردم». من معتقدم که ف.بورلاتسکی در بیان آن شعف و شادمانی از زندگی غربی که او همراه با اعضای هیئت تجربه کرده صادق بود. از سوی دیگر، گذشته از اعتبار علمی او، وی کاملا بی اطلاعی و عدم صلاحیت خود را در درک ویژگی‌های تکامل سیستم سیاسی-اقتصادی روسیه در طول سده‌های زیاد از جمله دوران شوروی نشان داد. زمانی بالاخره این باور در او تقویت شد که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی باید مسیر غربی را طی کند. در گفتگو در کانال یوتیوب، ف.بورلاتسکی تأکید کرد که«دو بخش بین‌المللی در کمیته مرکزی: بخش نخست- برای کشورهای سوسیالیستی، بخش دوم- برای کشورهای سرمایه‌داری، پیشران و عامل محرک رشد دیدگاه‌های هوادار غرب بودند. (تاکید از ما است-  و.ک.).  افرادی که بطور کلی غرب را به خوبی می‌شناختند، به هر صورت، به تغییرسیستم سیاسی گرایش نشان می‌دادند. آنها معتقد بودند که ما باید به سوی غرب برویم» (تأکید از ما است – و.ک.). آنطور که می‌بینیم، جریان و طرح مدرن سازی الگوهای سیاسی- اقتصادی لنین- استالین که در اتحاد جماهیر شوروی در جهت هواداری از غرب پدید آمده بودند، در ذهن شماری از اعضای برجسته کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی ، به ویژه کارمندان دستگاه آن موج می زدند. به عقیده سیاست شناسان  س.کورگینیان، آ.سامسونوف، اُ. پوچپتسیف  و دیگران،یو.و. آندروپوف با تبدیل شدن به دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی ، در مسئله مدرن سازی سیستم شوروی ، ظاهراً بدون راهنمایی  مشاورانی مانند ف.بورلاتسکی، گ.آرباتوف، آ.بووین و دیگران ، به سمت غرب نمی رفت. در عین حال، در روح تئوری همگرایی، یعنی آمیزه ای از عناصر سوسیالیسم و ​​سرمایه داری، اتحاد جماهیر شوروی را به بخش برابر حقوق تمدن اروپایی تبدیل کرد.

در ادبیات روزنامه‌نگاری و علمی اشاره می‌شوند که پایه مدرن سازی سیستم اقتصادی سوسیالیستی یو.و. آندروپوف موسساتی که پرقابلیت‌تر و بطور کارآمد در “اقتصاد نوین” ویژه فعالیت می‌کنند را در اختیار گرفته بود. سخن در مورد “شهرهای بسته”[شهر بسته اصطلاحی است که در مورد دسته‌ای از شهرها در شوروی پیشین یا بلوک شرق به‌کار می‌رفت. شهرهای بسته شهرهایی بودند که مسافرت به آن‌ها و اقامت افراد در آن‌ها مشمول محدودیت‌هایی می‌شد. دلیل ایجاد شهرهای بسته به‌خاطر حضور تأسیسات حساس نظامی و هسته‌ای، ایستگاه رادار یا مرزی بودن آن‌ها بوده‌است. مترجم]، مراکز علمی منطقه‌ای، بنیادها و مراکز پژوهشی و دفاتر طراحی، مراکز بیوتکنولوژیک، صنایع هسته‌ای و فضایی بود. در اصل این مراکز پیشرفته، به عقیده یو.و. آندروپوف، برنامه‌ریزی شده بودند تا شرکت‌های با فناوری پیشرفته تشکیل شود که با کمک سرویس‌های اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی، موقعیت‌های قدرتمندی را در بازار جهانی اشغال و بصورت حلقه‌های مهم تولیدی و اقتصادی در سیستم جهانی درآیند. سیاست شناس آ.سامسونوف مدعی است: «با برقراری روابط پنهانی و آشکار با غرب، یو.و. آندروپوف تلاش کرد طرح همگرایی، نزدیک شدن به جهان غرب، یعنی  پایه و بنیانی را برای  نظم جهانی آینده و جایگزین سیستم یالتا-پوتسدام ایجاد کند. مرگ نابهنگام یو.و. آندروپوف امکان اجرای برنامه دگرگونی نظام سیاسی و اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی که در نیات و پیشنهادات مشاوران او پی‌ریزی شده بود، نداد. ما بطور قاطعانه آندروپوف را  به مثابه پیش قراول از هم پاشیدگی اتحاد جماهیر شوروی مقصر نمی‌شماریم . نکته دیگر این است که او مقصر است به آنکه با حمایت او در کمیته مرکزی تیمی از ایدئولوژیست‌ها، “مدیران و مباشران پرسترویکای” آینده تشکیل شد: آرباتوف، بوین، بورلاتسکی، زاسلاوسکایا، شاه نظروف و غیره – هواداران دگرگونی سیستم سیاسی- اقتصادی شوروی با روحیه همگرایی، یعنی ورود به تمدن غرب، آنطور که آنها معتقد بودند، در موقعیت یک شریک برابر حقوق. شگفت انگیز است، گویی نمی‌دانستند که غرب جمعی به رهبری ایالات متحده آمریکا هرگز به اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک شریک برابر حقوق نگاه نکرده و از تلاش برای نابودی کشور ما در نبرد ژئوپلیتیکی دست برنداشته است.

جامعه آنگلوساکسون، امروز تحت رهبری ایالات متحده آمریکا، که همواره مدعی “رهبری جهان” بود، نیازی به یک رقیب غول پیکر جدید در سیمای روسیه کنونی با منابع انسانی، علمی، فنی و طبیعی منحصر به فرد نداشت. در سال ۱۹۶۰، حجم فرآورده‌های تولید صنعتی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در مقایسه با ایالات متحده آمریکا  شامل ۵۵ درصد بود، سپس در سال ۱۹۸۰ این مقدار بالاتر از ۸۰ درصد شد. در مارس ۱۹۸۳، د. ریگان، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی را “امپراتوری شیطان” نامید و مسابقه تسلیحاتی جدیدی را به اتحاد جماهیر شوروی تحمیل کرد و برنامه موشکی ایالات متحده آمریکا را تحت نام ابتکار دفاع استراتژیک  اعلام کرد.

در ادامه، در آن زمان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی کاملاً وابسته به نفت بود. خطوط لوله جدید نفت و گاز به غرب در حال تبدیل شدن به ” پروژه‌های ساخت و ساز شوک کامسامول”هستند. در ۱۳ سپتامبر ۱۹۸۵، دولت عربستان سعودی تحت فشار ایالات متحده آمریکا، رسماً تغییر اساسی سیاست خود در بازار نفت را اعلام کرد. این کشور به شدت تولید نفت را چهار برابر افزایش داد و از حفظ سطح بالای بهای موجود این ماده خام استراتژیک خودداری کرد. بهای نفت در بازارهای جهانی به کرات افت کرد. بودجه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به ۲۰ میلیارد دلار اضافی نرسید و وجوهی تقریباً برابر با ارزش هزینه واردات غلات بود.

رهبری اتحاد شوروی، به ویژه در دوران زمامداری م.س. گورباچف فکر می کنم ، بدون «کمک» « گروه و شرکت کنندگان فعال پرسترویکا» فوق الذکر، قادر نبود به شیوه ای شایسته به این چالش‌ها در مبارزه ژئوپلیتیکی با غرب، بطور کارا به بازسازی سیستم اقتصادی سوسیالیستی پاسخ دهد. این امر در نابسامانی و اختلال نظم فعالیت‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی تا زمان انحلال آن به عنوان یک دولت ظاهر شدند. کشور برای چندین دهه، به تامین کننده منابع طبیعی و نیروی کار ارزان بسیار باهوش برای اقتصاد غرب تبدیل شد. از سوی دیگر- به بازار فروش در مقیاسی بزرگ برای محصولات صنعتی غربی که کشور را به سمت صنعتی زدایی نهایی و وابستگی کامل به غرب و مذاکره درباره بلحاظ سیاسی وام های با انگیزه و در نهایت درخواست کمک های بشردوستانه هدایت کرد. آنچه که بوجود آمد یکی از دلایل بی‌اعتبار شدن ثمر‌بخشی اقتصاد سوسیالیستی در برابر نظام اقتصادی سرمایه‌داری بود. آ. یاکولف دبیر کمیته مرکزی در زمینه ایدئولوژی، نزدیک ترین همکار م. گورباچف و خائن سیاسی و “معمار پرسترویکا” نقش ویژه‌ای را در بی‌اعتبار کردن ایده‌های سوسیالیسم و ​​نابودی دولت شوروی ایفا کرد. او مدت‌ها پیش از ورود به بالاترین رده قدرت حزبی، نابودی سوسیالیسم را برنامه ریزی کرده بود. در مقاله مقدماتی برای انتشار “کتاب سیاه کمونیسم: جنایات، ترور، سرکوب” (سال ۱۹۹۷) به زبان روسی، او صادقانه سهم “شوم” خود را بیان کرده بود.

«پس از کنگره بیست، ما در محافل بسیار محدود از نزدیکترین دوستان و همفکران خود، اغلب در مورد مشکلات دموکراتیزه کردن کشور و جامعه بحث می‌کردیم. آنها روش ساده‌ای را همانند یک پتک برای تبلیغ «اندیشه‌های» لنین فقید انتخاب ‌کردند. <…> گروه اصلاح طلبان واقعی، و نه دروغین، طرح زیر را(معلوم است که بطور شفاهی) تدوین کردند: حمله به استالین و به استالینیسم با اعتبار و حیثیت لنین. و سپس  در صورت موفقیت، توسط پلخانف و سوسیال دموکراسی لنین را، توسط لیبرالیسم و​​«سوسیالیسم اخلاقی»- انقلابی‌گری را به طور کلی در هم بکوبند… رژیم توتالیتر شوروی، همزمان ضمن پنهان شدن در پشت منافع تکامل سوسیالیسم، تنها از طریق گلاسنوست و انضباط حزبی توتالیتری می توانست نابود شود… ضمن نگریستن به عقب، می‌توانم با افتخار بگویم که تاکتیک حیله گرانه، اما بسیار ساده – مکانیسم‌های توتالیتاریسم علیه سیستم توتالیتاریسم – کارگر افتاد». دانشمندان لیبرال، روزنامه نگاران، نویسندگان، کارگردانان فیلم با حمایت آ.ن. یاکولف بطور متمرکز یک بازآرایی و تجدید سازمان اطلاعاتی در آگاهی اجتماعی در جهت طرد ارزش‌های شوروی انجام دادند. روشنفکران “یاروسلاو” نیز تا حد زیادی در این امر دست داشتند. و. پفتیف، اقتصاددان سیاسی، دکترای علوم اقتصاد، با روح ایدئولوگ اصلی لیبرالیسم معاصر ف. هایک، مدعی بود که: «بازار ملزم نیست مشکلات عدالت اجتماعی را حل کند. بازار مشکلات اقتصادی را حل می کند. از این رو باید بر وابستگی (وحشتناک ترین دشمنی که درون ما نشسته است) غلبه کرد. آن را باید فراموش کرد. دولت ما فقیر است. نمی تواند به خیریه همگانی بپردازد. دولت فقط می تواند به مستمندان – بازنشستگان، دانشجویان، خانواده های پرفرزند کمک کند؛ فقط فقرا می توانند روی مسکن حساب کنند» (مصاحبه پفتیف.و. آزادی واراده. سال ۱۹۹۱، ص ۳). پروفسور دانشگاه یاروسلاوسکی و لیبرال دموکرات ” ا. یرمولین” ، ضمن ارزیابی دوران شوروی، خاطرنشان کرد: “اُپریچینای سرخ [ در دایره المعارف بزرگ روسیه، اُپریچینا به عنوان دوره ای در تاریخ روسیه در نظر گرفته می‌شود که عملکرد قدرت استبدادی شکل استبداد تروریستی را به خود گرفت. مترجم ] اردوی وحشی که روسیه را در نوردیده، رد خونینی از خود به جای گذاشت. و آیا تا وقتی که بت‌های سنگی با دست‌های سیاه دراز در میدان‌های ما هستند و جنایات آنها خیابان‌های شهر را با نام خود تزئین می‌کنند، می‌توانیم از احیای معنوی سخن بگوییم؟» (روزنامه حلقه طلایی، ۱۲ ژوئن سال ۱۹۹۲، ص ۶.). گلاسنوست در آن سالها عملاً به دست و دلبازی و سخاوت اطلاعاتی تبدیل شد و تعداد کمی از افراد نسبتاً متبحر، که در مسائل تاریخی، دین شناسی و الهیات و فلسفه پر تجربه بودند، آنچه به سرشان می‌آمد، بلافاصله تلاش کردند اندیشه‌های خود را در رسانه‌های  راست و چپ ضمن تغییر شکل دادن تاریخ هزار ساله دولت روسیه  و ضمن تحمیل ایده‌های عجیب و غریب به جامعه و ایده‌های جنون آمیز  بیان دارند.

آ. نوویکوف سیاست شناس دانشگاه یاروسلاوسکی از ریبینسک مقاله‌ای بنام “دود وطن” درروزنامه “روز ادبیات” منتشر کرد که در آن با اعتماد بنفس خود مدعی بود: «کاتولیکیسم روسیه را به «مسیر واقعی» باز خواهد گرداند یعنی به جاده اروپا که از آن در میانه سده چهارده زمانی که شاهزاده واسیلی دوم اتحاد و پیوست فلورانس درباره تجدید وحدت  کلیساها را پاره کرده بود، خارج شد… بدین ترتیب، روسیه سوء تفاهم تمدن اروپایی ، پیامد بیماری داخلی آن، به اصطلاح، سندرم اسکیزوفرنی، «انشعاب» کلیت آن در همان آغاز است… هدف ما- بازگشت به سده های میانه، یعنی به آن دوره‌ای که روسیه از اروپا “خارج شد” و آغاز یک تاریخ نوین روسیه – بدون تزارها، رعیت‌ها، اما با دوک‌ها و پادشاهان، بانوان زیبا و سلحشوران عیار است. اگر برای این منظور جنگ جهانی دیگری نیاز است، پس ما آماده جنگ هستیم»(انتخاب از ما است- و. ک.). در پایان سالهای دهه ۸۰، گسترش تماسها با کشورهای سرمایه داری توسط سفرهای توریستی شهروندان شوروی به غرب موجب شد که بخش زیادی از مردم از سطح مصرف گسترده، خدمات و آسایش زندگی که در آنجا دیده شده بود بسادگی شوکه شوند. به یاد دارم که چگونه برخی از همکاران من در زمینه فعالیت آموزشی یا آواز، که از ایالات متحده آمریکا، انگلستان، آلمان و سایر کشورهای غربی دیدن کرده بودند، با هیجان شیفته فراوانی و تنوع کالاها در سوپرمارکت‌ها، نبود هر گونه صف، وضعیت جاده‌های شسته شده در شهرها با کف صابون، شده بودند. اسطوره سازی آگاهی شهروندان شوروی در مورد دوره اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک “سیاه چاله” در تکامل پیش رونده بشریت در سال های پرسترویکا در شرایطی که اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور هر روز بدتر می‌شد شدت گرفت: اخلال در تامین کالاهای اساسی تا  کمبود آنها ایجاد شدند. داستان کوپن زمانی پدید آمد که تقریباً هیچ چیز بدون این تکه‌های کاغذ چند رنگ خریداری نمی شد. نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی ن.ای. ریژکوف نوشت که مدیریت شرکت‌ها، برای نمونه، به دلایلی به طور همزمان تقریباً تمام کارخانه های تنباکو را برای پیشگیری تعطیل کرد(چرا شورش‌های تنباکو در اتحاد جماهیر شوروی رخ داد؟ ( https://dzen.ru/a/YjON_b_3UC_sABgS.

صراحتا بگویم، این قضاوت نسبتاً عجیب از زبان شخصیت دوم در رهبری عالی کشور است. این قضاوت موارد زیر را نشان می‌داد: یا او دارای اطلاعات کمی در این زمینه بود یا نمی‌خواست اذعان کند که اقدامات روسای صنعت دخانیات کارشکنی واقعی به منظور برانگیختن شورش‌های تنباکو با پیامدهای گسترده بوده است. آگاهی عامیانه شهروندان اتحاد جماهیر شوروی، از جمله یاروسلاولسکی‌ها، در شرایط کمبود عمومی بسیاری کالاها، طبیعی است به نحوه مناسبی واکنش نشان می‌داد: ابتدا با ترس و سپس با صدای بلند به اصول بورژوایی که از زبان «شرکت کنندگان فعال پرسترویکا» طنین انداز شد پاسخ می‌دهند: «پیروزمندان بدتر از مغلوب شدگان زندگی می‌کنند»، «برای کسی کار نکن، فقط بهتر زندگی کن» و غیره. بنحویکه، از نظر ایدئولوژیک، مخالفان داخلی حکومت شوروی، بطرز ماهرانه‌ای نارضایتی شهروندان کشور را به خاطر بدست اوردن قدرت مطلوب و دلخواه خود، حتی به قیمت فروپاشی دولت سوسیالیستی هدایت کردند. در خفا: ما طی ۲ سال از نظر شیر و گوشت از ایالات متحده آمریکا سبقت خواهیم جست”(دوران خروشچف)؛ “پیروزی‌های جهانی- تاریخی سوسیالیسم واقعی و رشد یافته” (دوران برژنف- آندروپوف)؛«سوسیالیسم بیشتر، دموکراسی بیشتر» (دوران گورباچف)، و سپس، در نتیجه نادرستی و بی کفایتی ژئوپلیتیکی تا خیانت سیاسی گورباچف، یاکولف، یلتسین، شواردنادزه و مشاوران آنها، در جامعه شوروی پیش شرط های واقعی احیای سرمایه‌داری در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پدید آمد. زمانی، ک. مارکس، ضمن تحلیل روند احیای نظم‌های فئودالی پس از انقلاب کبیر فرانسه، در اثر «هجدهمین برومر لویی بناپارت» نوشت: «کل مردم تصور می کردند که آن با انقلاب به حرکت پیش رونده خود سرعت بخشیده بود ، ناگهان معلوم می‌شود به عصر مرده‌ای منتقل شده است»… رئیس جمهور روسیه و.و. پوتین در مصاحبه‌ای با تاکر کارلسون (۹ فوریه ۲۰۲۴)، صادقانه به خیانت سیاسی و اقتصادی رهبری گورباچف- یلتسین به نفع غرب یعنی سیاست مماشات اقرار کرد. «روسیه، با احتساب این پیشنهاد غرب در مورد همکاری و اتحاد، خودخواسته با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی موافقت کرد… رهبری پیشین روسیه بر آن بود که اتحاد جماهیر شوروی به موجودیت خود پایان داده است، به این معنی که «دیگر هیچ خط فاصلی با خصلت ایدئولوژیکی وجود ندارد». روسیه انتظار داشت که او را در خانواده برادری «ملتهای متمدن» قبول کنند… آنها وعده دادند که ناتو به شرق گسترش نخواهد یافت، اما این امر پنج بار، با پنج موج گسترش روی داد. ما همه تحمل کردیم، همه متقاعد شدیم، گفتیم: نیازی نیست، ما الان خودمان هستیم، به قول خودمان، بورژوازی، ما اقتصاد بازار داریم، حاکمیت حزب کمونیست وجود ندارد، بیایید به توافق برسیم» (تاکید از ما است- و.ک.). با تاسف بسیار و.و. پوتین، درست تا زمان سخنرانی مونیخ در فوریه سال ۲۰۰۷، تحت ایده دلفریب ورود به تمدن غرب در موقعیت شریک برابر حقوق قرار داشت.

تحریم های سیاسی و اقتصادی علیه روسیه که پس از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، زمانی که فدراسیون روسیه عملیات ویژه نظامی در اوکراین را آغاز کرد، توسط غرب دسته جمعی به نشانه مجازات اقدامات آن برای حمایت از ساکنان دونباس و منطقه لوهانسک برقرار شده بود، به بخش معینی از نخبگان ملی امکان داد تا چشمان خود را به روی نیرنگ کشورهای غربی باز کنند. به گفته ک. شاخنازاروف، کارگردان برجسته سینمای روسی، با این حال، افراد زیادی در نخبگان روسیه باقی می‌مانند که آینده خود را به طور جدایی ناپذیر در غرب می بینند. در این باره حقایق زیر به طور غیرمستقیم حکایت از آن دارند. نخست اینکه، از زبان مقامات ارشد تقریبا در مورد برنامه‌ریزی دولتی تا بحال صحبتی نشده است. بدون بهره‌برداری ازاین مهم‌ترین ابزار تأثیرگذاری بر اقتصاد، عملکرد کامل و شایسته دولت به عنوان یک نهاد اقتصادی در بازار داخلی و به ویژه جهانی غیرممکن است. دوم اینکه، در سطح مجلس فدرال فدراسیون روسیه موضوع تدوین و به ویژه اجرای ایدئولوژی میهن دوستی دولتی در عمل مطرح نمی‌شود. همانا به این دلیل است که تلویزیون بصورت خبری و اطلاعاتی به عنوان مهم ترین ابزار شکل گیری افکار اجتماعی در کشورعملاً تجدید سازمان نیافته است. انبوهی از برنامه‌های سرگرم کننده در کانال‌های مرکزی هستند، گویی روسیه عملیات ویژه نظامی در اوکراین را انجام نمی‌دهد، گویی ارتش اوکراین بمباران گسترده خاک روسیه را انجام نمی‌دهد و در نتیجه آن ده ها نفر از شهروندان ما هر روزه جان خود را از دست می‌دهند. شمارش خانه‌های ویران شده به هزاران می رسد. اصلاح  کردن ماده ۱۳ قانون اساسی فدراسیون روسیه در مورد چشم پوشی از موازین قانونی مبنی بر اینکه در روسیه ایدئولوژی دولتی وجود ندارد، ضروری است. این پیش از هر چیز ایدئولوژی میهن دوستی دولتی و عدالت اجتماعی است. سوم اینکه، از سوی رهبری کشور ارزیابی اصولی سیاسی – حقوقی درباره نتایج خصوصی سازی در سالهای دهه ۹۰ ارائه نشده است. موضوع بازگشت به ماده ۷۱ ، مطابق با قانون اساسی فدراسیون روسیه، و ثروت طبیعی به مردم از طریق ملی شدن بنگاه‌های بنیادی معدن، صنایع سنگین و شیمیایی رسما مطرح نشده است. چهارم، بخش معینی از نخبگان روسیه (به ویژه نخبگان خلاق) هنوز تشخیص نداده اند که آیا روسیه به عملیات ویژه نظامی در اوکراین نیاز دارد. آنها نمی‌خواهند دریابند که غرب از اوکراین کشوری بشدت نظامی ایجاد کرده که بصورت یک دژکوب به سمت روسیه با هدف – در نهایت پایان دادن به “جهان روسیه”، فرستاده بود. بنابراین، حرکت به سوی سوسیالیسم در روسیه، معلوم شد که جنبشی یک سویه نیست. تا به امروز وقفه در سوسیالیسم رخ داده است، و نه شکست آن در طرح و برنامه تاریخی. جامعه روسیه از ژانویه ۱۹۹۲ ضمن در پیش گرفتن راه اصلاحات رادیکال بازار بروشنی مطمئن شد که: بازار، به عنوان تنظیم کننده روابط اقتصادی، سرمایه‌داری را با ویژگی‌های تغییرناپذیر بازیابی می کند: استثمار انسان از انسان، الیگارش‌ها و توده‌های مردم زیر خط فقر، بیکاری و فروپاشی روابط بین ملتها تا درگیری‌های نظامی خونین بین خلقهای اخیرا برادر. شهروندان این کشور ضمن تحمل تراژدی رخ داده ، هر چه بیشتر به ضرورت چرخش به چپ در سیاست اجتماعی- اقتصادی دولت روسیه پی می‌برند. اجرای آن نیازمند دگرگونی اساسی در پارادایم تکامل اقتصادی-اجتماعی کشور است. سخن در باره آن است که با روش‌های قانونی و اقتصادی به خروج غیرقانونی سرمایه، ثبت شرکت در مناطق برون مرزی پایان داده شود. نرخ ارز روبل نه بوسیله ابزارهای بازار بلکه با روش‌های تنظیم دولتی، نظر به نیاز دولت به ارز خارجی تعیین شود. فروش منابع سوخت – انرژی و سایر منابع طبیعی، پیش از هر چیز به روبل انجام بگیرد. مجددا برای صنعتی کردن پایه مادی – فنی اقتصاد ملی خود،  از واردات “مونتاژ پیچ ​​گوشتی” از خارج امتناع کرد. اختلاف درآمدها  بین ثروتمندترین و فقیرترین‌ها باید حداقل ۵-۴ برابر باشد، یعنی از نظر اقتصادی طبقه الیگارشی را حذف کرد. آکادمیسین مشهور، دانشمند برجسته در زمینه موشک‌سازی، بی. چرتوک، گفت که: “تا وقتی که روسیه توسط الیگارش‌ها اداره شود، چیزی در کشور ما تغییر نخواهد کرد.” آموزش عالی و مراقبت‌های بهداشتی را باید کاملا رایگان کرد. بطوریکه تراژدی‌ای که ما گرفتار آن شده‌ایم  و مرتبط با احیای سرمایه داری است حتماً– با بازسازی یک جامعه سوسیالیستی- پایان خوش‌بینانه‌ای خواهد داشت.

منبع. سایت داشمندان روس با گرایشات سوسیالیستی. ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۴

https://csruso.ru/nashi-universitety/istorija/v-i-kornilov-jetapy-pererozhdenija-socializma-v-sssr-v-kapitalizm-v-rossii

برچسب ها

هدف اصلی نخست وزیر ارمنستان تقویت میزان اعتبار خود قبل از انتخابات است، برای روسیه، او همچنان یک "شریک" باقی می ماند، هر چند در عمل پاشینیان فعالانه از مسکو فاصله می گیرد و آن را مقصر تمام شکست های سیاست داخلی و خارجی ارمنستان می شمارد. برای غرب، او خود را به عنوان یک «اصلاح طلب» و حامی «یکپارچگی اروپایی» می‌داند...

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *