سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۴

سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۴

تقدیر آشکار: دکترین توسعه‌طلبانه الهام‌بخش ترامپ – جمشید خون‌جوش 

دستور کار امپریالیستی ترامپ در زمانی مطرح می‌شود که برخی تحلیلگران سیاسی معتقدند نشانه‌هایی از تضعیف یا افول در ساختار سیاسی و اقتصادی ایالات متحده دیده می‌شود. آیا پدیده ترامپ صرفاً واکنش به کسانی است که ایده افول آمریکا را مطرح می‌کنند؟

دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ، که تنها کمی بیش از یک ماه از آغاز آن گذشته است، نشانگر ترکیبی از شور مذهبی، ناسیونالیسم و گسترش سرزمینی است.

ترامپ وعده داده که گرینلند را تصاحب کند و احتمال استفاده از نیروی نظامی برای این هدف را نیز رد نکرده است. همچنین، او کانال پاناما را هدف قرار داده و بر بازپس‌گیری این گذرگاه کلیدی از کنترل پاناما اصرار می‌ورزد. از سوی دیگر، ترامپ معتقد است که کانادا به‌عنوان پنجاه‌ویکمین ایالت آمریکا وضعیت بهتری خواهد داشت. علاوه بر اشتها برای تصاحب سرزمین‌هایی که در قاره آمریکا و یا در جوار آن قرار دارند، ترامپ خواستار تخلیه نوار غزه از ساکنان فلسطینی و بازسازی آن به عنوان یک منطقه توریستی تحت سرپرستی ایالات متحده آمریکا شده است.

این تهدیدهای گسترش سرزمینی تناسبی با روابط دیپلماتیک مدرن واشنگتن ندارند و بیشتر شبیه  رویکردی‌های قرن ۱۹ این کشور هستند. از سوی دیگر، ترامپ خطاب‌های انزواطلبانه‌ای نیز مطرح کرده، خواستار کناره‌گیری آمریکا از درگیری‌های جهانی شده و متحدان نظامی آمریکا در ناتو را متهم کرده است که سهم عادلانه خود در هزینه‌های دفاعی را نمی‌پردازند. با در نظر گرفتن مجموعه این سخنان، سوال عمده این است که آیا ترامپ واقعاً به دنبال یک سیاست خارجی تهاجمی امپریالیستی است، یا صرفاً از آنها به‌عنوان ابزاری برای فشار سیاسی و اقتصادی استفاده می‌کند؟ در صورتیکه مورد اول صادق باشد، اندیشه‌ الهام بخش او در اتخاذ این رویکرد چیست؟

«تقدیر آشکار»۱ و میراث آن در سیاست خارجی آمریکا

پس از آنکه در اواخر قرن هجدهم میلادی ۱۳ مستعمره اولیه آمریکا از حکومت استعماری بریتانیا استقلال یافتند، کشور تازه‌تأسیس مسیر گسترش سرزمینی را در پیش گرفت. در همین راستا، ایالات متحده در سال ۱۸۰۳ با فرانسه به توافقی دست یافت و سرزمین لوئیزیانا را از آن خریداری کرد که وسعت این کشور را به دو برابر افزایش داد.۲

همه این‌ها، همراه با پیشرفت‌های سریع فناوری و اقتصادی که دولت جدید به دست آورده بود، باعث افزایش اعتماد به نفس بسیاری از آمریکایی‌ها شد. به گفته ویلیام ارل ویکس (William Earl Weeks)، استاد تاریخ در دانشگاه ایالتی سن دیگو: آن‌ها احساس می‌کردند که تقدیر الهی مورد ادعایشان آشکار شده است (Manifest). او می‌افزاید: تقدیر ادعایی تا دهه ۱۸۴۰، یعنی زمانی که این اصطلاح برای اولین بار به کار رفت، به موضوعی اثبات‌شده تبدیل گشت.

جیمز ک. پولک (James K. Polk) در سال ۱۸۴۵ با یک برنامه صریحاً گسترش‌طلبانه به عنوان یازدهمین رئیس‌جمهور آمریکا به قدرت رسید (از سال ۱۸۴۵ تا ۱۸۴۹). این برنامه شامل تصاحب کالیفرنیا و سایر سرزمین‌های جنوب غربی، الحاق جمهوری دفاکتو مستقل تگزاس و حل اختلاف با بریتانیا بر سر کنترل قلمرو اورگن بود.

در همان سال، جان اوسالیوان (John O’Sullivan)، روزنامه‌نگار محافظه‌کار آمریکایی، اصطلاح «تقدیر آشکار» را به‌عنوان اصل بنیادین رویای آمریکایی مطرح کرد و نوشت، سرنوشت آمریکا این است که «تمام قاره‌ای را که مشیت الهی به ما عطا کرده، فرا بگیرد و تصاحب کند.» این اصطلاح برای توضیح باوری خلق شد که بر  اساس آن، خداوند مقدر کرده بود تا قلمرو ایالات متحده از سواحل شرق به سمت سواحل غرب تا اقیانوس آرام، گسترش یابد. این در واقع تصور آمریکایی‌ها از خودشان بود: اینکه این کشوری است که به نوعی از سوی خداوند با منابع عظیم و سرزمین‌های وسیع برکت یافته است و اکنون با ورود جمعیت‌های گوناگون از سراسر جهان، بیش‌ازپیش در حال گسترش است. این تفکر در کلیت خود نوعی استثناگرایی آمریکایی بود که اغلب با مفاهیم رسالت‌گرایانه بیان می‌شد و ماهیتی نژادپرستانه‌‌ داشت، زیرا که جمعیت‌های بومی را به‌عنوان «کمتر متمدن» و نیازمند هدایت از سوی یک جمعیت برتر، می‌دید. باوری که به کشته شدن شمار زیادی از بومیان آمریکا و جابه‌جایی گسترده آنان منجر شد.

یک سال پس از ابداء این اصطلاح، رئیس‌جمهور وقت، جیمز پولک، که از طرفداران سرسخت توسعه‌طلبی و از مدافعان «دموکراسی جکسونی» بود، برای گسترش قلمرو ایالات متحده تا اقیانوس آرام، جنگی را علیه مکزیک آغاز کرد۳. اولیسس اس. گرانت (Ulysses S. Grant)، هجدهمین رئیس‌جمهور و قهرمان جنگ داخلی آمریکا، بعدها این جنگ را «یکی از ناعادلانه‌ترین جنگ‌هایی که یک ملت قوی‌تر علیه یک ملت ضعیف‌تر به راه انداخته است» خواند. این جنگ به آمریکا اجازه داد تا ۵۵ درصد از قلمرو مکزیک اسپانیایی‌زبان، از جمله مناطقی که امروزه کالیفرنیا، نبراسکا و نیومکزیکو را شامل می‌شود، تصرف کند. گسترش مناطق غربی ایالات متحده در قرن ۱۹ یکی از خشونت‌بارترین دوره‌های تاریخ آمریکا بود و علاوه  بر تصرف سرزمین‌های مکزیکی‌ها، تصاحب سرزمینهای بومیان آمریکا را نیز در پی داشت.

یکی از تاریک‌ترین فصول این دوران، «مسیر اشک‌ها» (Trail of Tears) بود، جایی که هزاران بومی آمریکایی مجبور به ترک جنوب شرقی ایالات متحده شدند. «قانون حذف سرخپوستان» اندرو جکسون (Andrew Jackson) هفتمین رئیس جمهور آمریکا (۱۸۲۹-۱۸۳۷) منجر به رخدادی شد که تاریخ‌نگاران معاصر از آن به‌عنوان پاکسازی قومی یا نسل‌کشی قبایل یاد می‌کنند. ترامپ که از مدافعان سرسخت جکسون است، دستور داد تا پرتره‌ای از او در دفتر بیضی کاخ سفید نصب شود۴.

دکترین تقدیر آشکار همچنین در تصاحب پورتوریکو، گوام، فیلیپین و هاوایی تحت ریاست جمهوری ویلیام مک‌کینلی (William McKinley) بیست و پنجمین رئیس‌جمهور (۱۸۹۷-۱۹۰۱)، نقش کلیدی داشت۵. این دکترین که در ابتدا گسترش ایالات متحده در سرزمینهای مجاور را به‌عنوان یک مأموریت الهی توجیه می‌کرد، در طول زمان، به ابزاری برای سیاست‌های مداخله‌جویانه و تسلط جهانی تبدیل شد و به یک اندیشه امپریالیستی فرا روئید که آمریکا را به‌عنوان نگهبان الهی دموکراسی و آزادی در سراسر جهان تصور می‌کرد.

آیا «تقدیر آشکار» توصیف‌کننده دیپلماسی ترامپ است؟

 برخی تحلیلگران معتقدند که نگرش تقدیر آشکار در سیاست‌های دونالد ترامپ، به‌ویژه در گفتمان او درباره گسترش نفوذ آمریکا، بار دیگر بازتاب یافته است. زمانی که ترامپ درباره تصاحب گرینلند توسط آمریکا صحبت می‌کند، کانادا را «ایالت پنجاه و یکم» می‌نامد، تهدید به «بازپس‌گیری» کانال پاناما می‌کند و پیشنهاد می دهد که آمریکا کنترل غزه را در دست گیرد، در واقع گرد و غبار از مفهومی امپریالیستی می‌زداید که از دوران تئودور روزولت (Theodore Roosevelt) تاکنون به‌طور علنی بخشی از اهداف ایالات متحده نبوده‌ است. 

ویلیام ارل ویکس می‌گوید: در حالی که تقدیر آشکار (در شکل مدرن خود) همواره در میان رهبران آمریکا به صورت یک فرض ضمنی باقی مانده است، دونالد ترامپ آن را به‌عنوان یک «تجلی مدرن» بهتر از هر رئیس‌جمهوری از زمان تئودور روزولت تاکنون نمایندگی می‌کند. به عقیده او: ترامپ به‌طور غریزی درک می‌کند که «عظمت دوباره آمریکا» مستلزم بازگشت کشور به ریشه‌های توسعه طلبانه‌اش است، هم به دلایل استراتژیک و هم ایدئولوژیک.

از منظری دیگر نیز اگر تقدیر آشکار، مذهب و ناسیونالیسم را در هم تنیده بود، ترامپ نیز از کاربرد این مفاهیم اجتناب نکرده است. پس از دو سوءقصد در جریان کارزار انتخاباتی، ترامپ در مراسم تحلیف خود در ۲۰ ژانویه اعلام کرد که «خداوند او را نجات داده است تا آمریکا را دوباره عظمت بخشد» و اینکه «ما تقدیر آشکار خود به سوی ستارگان را دنبال خواهیم کرد و فضانوردان آمریکایی را برای برافراشتن پرچم ایالات متحده بر روی سیاره مریخ اعزام خواهیم کرد.»

به همین دلیل، بی راه نخواهد بود اگر ادعا شود  که سیاست «آمریکا اول» ترامپ که مورد حمایت پایگاه ۶MAGA او و چهره‌هایی مانند ایلان ماسک است در واقع شکل تحول یافته تقدیر آشکار قرن ۱۹ در شرایط معاصر است، بویژه که بازتاب‌هایی از مفهوم استثناگرایی آمریکایی را می‌توان در رویکرد «آمریکا اول» ترامپ نیز مشاهده کرد. این گفتمان حتی در جاه‌طلبی‌های فضایی ماسک نیز دیده می‌شود، جایی که این میلیاردر آمریکایی ایده «تقدیر آشکار کیهانی» را مطرح کرده و بشریت را گونه‌ای می‌داند که باید به یک «گونه چندسیاره‌ای» تبدیل شود. این زبان به‌وضوح در سخنان دیگر مقامات آمریکایی نیز دیده می‌شود، زمانی که استعمار فضا را با گسترش آمریکا به سوی ساحل غربی مقایسه می‌کنند یا از فضا به‌عنوان «مرز نهایی» یاد می‌کنند.

دکترین مونرو و تقدیر آشکار – پیوندی تاریخی با پیامدهای مدرن

به عقیده برخی از پژوهشگران، «دکترین مونرو»۷ که نخستین بار در سال ۱۸۲۳ توسط رئیس‌جمهور جیمز مونرو مطرح شد، پیوند نزدیکی با مفهوم تقدیر آشکار دارد که از گسترش آمریکا در سراسر قاره حمایت می‌کند.

در جواب به سوال درباره پیوند سیاست خارجی ترامپ با تقدیر آشکار، استوارت پاتریک (Stewart Patrick)، پژوهشگر ارشد در بنیاد کارنگی برای صلح بین‌المللی معتقد است: زمانی که ترامپ درباره کانادا، گرینلند و پاناما صحبت می‌کند، او نه تنها تقدیر آشکار بلکه دکترین مونرو را نیز احیا می‌کند. این دکترین هشداری به قدرت‌های اروپایی بود تا در امور نیمکره غربی مداخله نکنند. به گفته فریمن (Will Freeman) همکار مطالعات آمریکای لاتین در شورای امور خارجی، جیمز پولک نیز دکترین مونرو را برای توجیه الحاق تگزاس به کار گرفت تا از تبدیل شدن آن به «متحد یا وابسته یک قدرت خارجی قوی‌تر از ایالات متحده» جلوگیری کند. او بعدها همین استدلال را برای توجیه جنگ با مکزیک (۱۸۴۶-۱۸۴۸) مطرح کرد. در سال ۱۸۶۷، اندرو جانسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، نیز از این دکترین برای خرید آلاسکا استفاده کرد.

فریمن می‌گوید: «دکترین مونرو از لحاظ تاریخی شیوه‌ای بود که ایالات متحده از طریق آن با حوزه نفوذ خود ارتباط برقرار می کرد، هرچند که معنای آن در طول زمان تغییر کرده است. به عنوان مثال، تا پایان قرن نوزدهم، دکترین مونرو تفسیری گسترده‌تر یافت و این‌گونه برداشت شد که کل نیمکره غربی حوزه نفوذ آمریکا است.

در واقع، اگرچه ایده تقدیر آشکار به‌طور اساسی با دکترین مونرو مرتبط بود. اما در دنیای امروز، این دکترین تنها به قدرت‌های اروپایی محدود نمی‌شود، بلکه شامل چین نیز می‌شود، کشوری که سرمایه‌گذاری‌های خود را در گرینلند افزایش داده و حضور تجاری قابل‌توجهی در کانال پاناما دارد. در این چارچوب، تأکید بر برتری آمریکا در این مناطق را می‌توان به‌عنوان راهی برای مقابله با قدرت اقتصادی چین و باز‌تاکید بر ادعای آمریکا نسبت به نیمکره غربی به‌عنوان حوزه نفوذ انحصاری‌اش تعبیر کرد.

شباهت‌های تاریخی دیگر

همچنین، میتوان یک قیاس تاریخی دیگر با سیاست‌های تعرفه‌ای تهاجمی ترامپ انجام داد. در سال ۱۸۵۳، ناوگان جنگی ایالات متحده وارد خلیج توکیو شد تا ژاپن را مجبور به باز کردن بنادرش برای تجارت آمریکا کند، تاکتیکی که بعدها به «دیپلماسی ناو جنگی» معروف شد. این روش در دوران تئودور روزولت, بیست و ششمین رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا (۱۹۰۱-۱۹۰۹)، به دکترین «چماق بزرگ» او تبدیل شد؛ رویکردی که ترکیبی از مذاکره و تهدید به استفاده از زور برای پیشبرد اهداف آمریکا در صحنه بین‌المللی بود.

به گفته فریمن: به نظر می‌رسد که ترامپ در حال بازآفرینی دیپلماسی چماق بزرگ در قاره آمریکا برای قرن بیست و یکم است، اما بدون بخش «آرام سخن گفتن» آن. با این حال، او تأکید می‌کند که ترامپ با محدودیت‌هایی روبه‌رو خواهد شد و می‌افزاید: جالب اینجاست که چماق بزرگ ترامپ در کشورهایی که کمترین نیاز به آن را دارد، بیشترین تاثیر را خواهد داشت – کشورهای شمال پاناما که بیشتر آن‌ها در حال حاضر عمیقاً در مدار ایالات متحده قرار دارند.

گسترش یا مرگ – آیا ترامپ یک امپریالیست مدرن است؟

دستور کار امپریالیستی ترامپ در زمانی مطرح می‌شود که برخی تحلیلگران سیاسی معتقدند نشانه‌هایی از تضعیف یا افول در ساختار سیاسی و اقتصادی ایالات متحده دیده می‌شود. آیا پدیده ترامپ صرفاً واکنش به کسانی است که ایده افول آمریکا را مطرح می‌کنند؟

ویلیام ارل ویکس می‌گوید: برخلاف برخی از رؤسای جمهور اخیر، ترامپ بدون هرگونه خجالتی یک ملی‌گرای آمریکایی است و می‌فهمد که اگر ایالات متحده از گسترش خود دست بردارد، اگر تلاش برای رسیدن به عظمت در اشکال مختلف را متوقف کند، به‌آرامی خواهد مرد، یا حداقل اهمیت آن در صحنه جهانی بسیار کاهش خواهد یافت. با توجه به این دیدگاه سیاسی، که برتری آمریکا را با امنیت جهانی یکی می‌داند، ویکس می‌گوید که برای او پیشنهادهای ترامپ درباره تملک گرینلند، تبدیل کانادا به یک ایالت آمریکایی و بازپس‌گیری کنترل کانال پاناما، چندان تعجب‌آور نیست. او حتی آن‌ها را «کاملاً منطقی» توصیف می‌کند.

اما برخی نسبت به عمق ایدئولوژیک این اظهارات تردید دارند و معتقد‌اند که سخنان ترامپ درباره کانال پاناما و گرینلند بیشتر لحن یک معامله مشکوک املاک را دارد تا نطقی بلندپروازانه و ایده‌آلیستی در راستای تقدیر آشکار، اگرچه «عناصر ظریفی» از این ایدئولوژی را می‌توان در این موارد دید، چرا که این مناطق به‌مدت طولانی مطابق دکترین مونرو بخشی از منافع قاره‌ای آمریکا بوده‌اند.

اگر ترامپ سیاست‌های خود را اجرا کند، چه خواهد شد؟

به گفته فریمن، ترامپ در فرایند بازآفرینی دیپلماسی چماق بزرگ در قاره آمریکا برای قرن بیست و یکم، با محدودیت‌هایی روبه‌رو خواهد شد. او توضیح می‌دهد: ایالات متحده دیگر قدرت بلامنازع در نیمکره غربی نیست، آن‌طور که در دوران تئودور روزولت در حال تبدیل شدن به آن بود. اکنون چین به‌عنوان رقیبی جدی حضور دارد، و در بیشتر کشورهای آمریکای جنوبی، وزن اقتصادی آن تعیین‌کننده است.

اما او معتقد است که عقب‌نشینی از این مواضع نیز می‌تواند برای ترامپ دشوار باشد. فریمن به‌عنوان مثال می‌گوید، اگر ترامپ تهدید کند که بر کلمبیا ۲۵٪ تعرفه وضع خواهد کرد، اما در نهایت فقط به از سرگیری پروازهای اخراج مهاجران رضایت دهد، تأثیر تهدیدهای او کاهش می‌یابد. او می‌افزاید: این همان داستان چوپان دروغگو است. هرچه بیشتر تهدید کند اما عقب‌نشینی کند، رهبران دیگر متوجه خواهند شد که او واقعاً به آنچه می‌گوید پایبند نیست. اما در عین حال، او بسیار غیرقابل‌پیش‌بینی است.

از سوی دیگر، غیرقابل‌پیش‌بینی بودن ترامپ نیز می‌تواند به یک مشکل بلندمدت برای آمریکا تبدیل شود. مثلاً با در نظر گرفتن توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) و جایگزین آن، توافقنامه ایالات متحده-مکزیک-کانادا (USMCA) که در دور اول ریاست‌جمهوری ترامپ مذاکره و مورد توافق قرار گرفته۸، این سوال پیش می‌آید که چگونه می‌توان دو شریک تجاری خود را تهدید به اعمال تعرفه کرد، درحالی‌که با آن‌ها توافقنامه تجاری امضاء شده است؟ اگر ترامپ بتواند این کار را انجام دهد، این بدان معناست که دولت‌های بعدی نیز می‌توانند سیاست‌ها و توافقات قبلی را نادیده بگیرند.

از سوی دیگر، کم نیستند متخصصان امور بین‌الملل و سیاستمداران آمریکایی که معتقدند اگر ترامپ واقعاً سیاست‌های توسعه‌طلبانه خود را عملی کند، ایالات متحده عملاً به یک کشور منفور در سطح بین‌المللی تبدیل خواهد شد و اگر ترامپ از نیروی نظامی برای تصرف کانال پاناما یا گرینلند استفاده کند، آمریکا در همان دسته‌ای قرار خواهد گرفت که روسیه ولادیمیر پوتین قرار دارد.

در تحلیل نهایی، می‌توان گفت که تقدیر آشکار به سبک قدیمی نسخه قرن نوزدهم، دیگر وجود خارجی ندارد. امروزه کشورهای دیگری نیز در جهان قدرت دارند و بین کشورها وابستگی متقابل وجود دارد، چه دونالد ترامپ این را بپذیرد یا نه. به همین دلیل، مجموعه قرائن نشان می دهند که تلاش برای احیای توسعه‌طلبی امپریالیستی به سبک قرن نوزدهم بدون مقاومت نخواهد بود. کانادا، گرینلند و پاناما همگی در برابر سخنان ترامپ واکنش نشان داده‌اند. کشورهای عربی نیز به طور متحد در مقابل طرح ترامپ۹ برای نوار غزه ایستاده‌اند.

توضیحات:

۱- تقدیر آشکار: Manifest Destiny 

۲قابل توجه اینکه ترامپ برای پروژه گرینلند خود از خرید لوئیزیانا الهام گرفته است.

۳-  جنگ آمریکا علیه مکزیک

۴- باراک اوباما در دوران ریاست جمهوری خود قصد داشت تا تصویر هریت تابمن (Harriet Tubman)، یک زن سیاه پوست برده که به شمال آمریکا فرار کرده و در آنجا به یک فعال ضد برده‌داری تبدیل شده بود، را بر روی اسکناس ۲۰ دلاری در کنار تصویر اندرو جکسون، رئیس‌جمهوری که خود برده‌دار بود بگذارد. اما دونالد ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی دور اول خود این طرح را به عنوان «ملاحظات سیاسی محض» (political correctness) مورد انتقاد قرار داد و بعد از انتخاب در سال ۲۰۱۹ متوقف کرد. اما این برنامه در زمان ریاست جمهوری جو بایدن مجدداً به جریان افتاد، اگرچه با به قدرت رسیدن مجدد  ترامپ سرنوشت آن مشخص نیست.

۵بلندترین قله آمریکای شمالی که در آلاسکا قرار دارد، زمانی به نام مک‌کینلی نام‌گذاری شده بود. باراک اوباما در دوران ریاست‌جمهوری خود نام این کوه را به دنالی (Denali)، نامی که بومیان آلاسکا برای آن به کار می‌برند، تغییر داد، اما یکی از اولین اقدامات ترامپ در دوران ریاست‌جمهوری اول خود تغییر مجدد نام این قله به کوه مک‌کینلی بود.

۶- جنبشی که دونالد ترامپ قبل از انتخاب شدن در دور اول ریاست جمهوری خود تحت عنوان Make” America Great Again” به راه انداخت.

۷- ببینید: از دکترین مونرو چه می‌دانید؟

۸- در سال ۱۹۹۴، توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) منعقد شد که سه کشور ایالات متحده، مکزیک و کانادا را در یک منطقه آزاد تجاری متحد کرد. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، این توافق را زیر سؤال برد و خواستار لغو آن شد. او بلافاصله پس از آغاز ریاست‌جمهوری خود، مذاکرات جدیدی را آغاز کرد که در ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۸ به پایان رسید. نسخه جدید این موافقتنامه تحت عنوان «توافق ایالات متحده-مکزیک-کانادا» (USMCA) نام دارد و در ۱ دسامبر ۲۰۱۸ در حاشیه اجلاس G20 در بوئنوس آیرس امضا شد.

۹- نیویورک تایمز نیویورک تایمز در مقاله‌ای خواندنی با عنوان «چرا ترامپ به سرنوشت آشکار روی آورد؟» نشان میدهد که چرا این دکترین آمریکایی، بخشی از ماهیت شخصیتی و رفتاری ترامپ است. به عنوان مثال، چگونه ترامپ به زور درصدد تصرف املاک دیگران بوده یا نمای خارجی خانه‌های فرسوده اطراف کازینوی Trump Plaza در آتلانتیک سیتی را بدون اطلاع و اجازه آنها رنگ‌آمیزی کرده:

«در اوایل دهه ۱۹۸۰، زمانی که ترامپ در حال ساختن شهرت خود به‌عنوان یک توسعه‌دهنده املاک و مستغلات بود و تلاش می‌کرد از زیر سایه پدرش خارج شود، یک ساختمان ۱۵ طبقه در سنترال پارک جنوبی خریداری کرد و برنامه داشت تا آن را تخریب کرده و یک برج لوکس مسکونی بسازد. اما او یک مشکل داشت: مردمی که در آن ساختمان زندگی می‌کردند.

به جای خرید واحدهای مستاجران  – که در آن زمان روش متداولی بود – مستاجران ادعا کردند که ترامپ سعی داشت آن‌ها را به زور بیرون کند. او با نادیده گرفتن تعمیر و نگهداری، ارسال اخطاریه‌های تخلیه، و حتی دعوت از افراد بی‌خانمان برای سکونت در برخی از واحدها، فشار می‌آورد تا مستاجران خودشان آنجا را ترک کنند.

او بعدها گفت: «این نبردی طولانی بود، اما موفقیت‌آمیز.» اگرچه در واقع، این مستاجران بودند که پیروز شدند، و ترامپ مجبور شد برنامه‌هایش را تغییر دهد.»

برچسب ها

نماینده کاخ سفید در امور خاورمیانه طی مصاحبه‌ای از گفت‌وگوی احتمالی بین روسای جمهور آمریکا و روسیه طی روزهای آتی خبر داد. مسکو می گويد تحت تأثیر تهدید ها قرار نمی‌گیرد، زیرا طیف گسترده‌ای از تحریم‌های اقتصادی و اقدامات دیپلماتیک رقبا در سه سال گذشته، روسیه را تسلیم نکرده است. روسيه با شرايط خود گفتگو می کند...
ترامپ، اوکراین را مقصر شروع جنگ اعلام می کند و اظهار می کند که اوکراین می توانست با مذاکره مانع جنگ شود.و حالا باید جزایش را پرداخت کند. اوکراین بهای جنگ را به سه صورت پرداخت کرده و خواهد پرداخت. سهم اروپا که برده وار دنبال آمريکا افتاده بود اين است که ...
رئیس‌جمهور روسیه معتقد است که اراده و نفوذ بیشتری نسبت به اوکراین یا ائتلاف غربی ضعیف‌شده ناتو دارد. پوتین، مانند یک بازیکن حرفه‌ای پوکر، استاد نمایش اعتمادبه‌نفس و قدرت است. اما، در واقعیت، دست او به‌اندازه‌ای که می‌خواهد رقبا باور کنند قوی نیست و پایان جنگ می‌تواند در داخل کشور برای او مشکلاتی ایجاد کند

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *