سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳

سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳

ونزوئلا: «راه‌حل دموکراتیک وجود ندارد، مگر آنکه از جانب چپ باشد» – ترجمه ی: همایون فرزاد

جنبش بولیواری برای برپاییِ «انقلاب بولیواری» در وهله اول نیازی نداشت که حتماً در انتخابات برنده شود. پیروزی و تحقّق انقلاب به این دلیل ممکن شد که این جنبش ابتدا توانست در سطح «سیاست راهبردی» یک دستاورد مهم کسب کند؛ دستاوردی که اساساً الگو و شیوهٔ فهم و اجرای سیاست را از نو تعریف کرد. دقیقاً همین تغییر بنیادین بود که در ادامه، پیروزی جنبش در انتخابات را هم امکان‌پذیر ساخت

سؤالی که درباره رخدادهای سال ۲۰۲۵ در ونزوئلا مطرح می‌شود، بازتاب‌دهنده نوعی عدم قطعیت گسترده جمعی است ـ درست شبیه اینکه بپرسیم پس از ۲۸ ژوئیه سال گذشته چه رخ داد یا اینکه دقیقاً در تاریخ ۱۰ ژانویه چه پیش خواهد آمد.

نبود قطعیت و در نتیجه نوعی بی‌قراری درونی و دشواری در ترسیم چشم‌انداز آینده، به نشانه‌ای از دوران کنونی بدل شده است.

برخی استدلال خواهند کرد این موضوع چیز تازه‌ای نیست؛ اینکه نااطمینانی دست‌کم یک دهه است ادامه دارد و جامعه ونزوئلا، هرچند نه بی‌دردسر، اما توانسته است با آن کنار بیاید و آن را بخشی از زندگی روزمره خود سازد.

از دید ما، این تنها نیمی از حقیقت است. برای فهم اینکه چرا به وضعیت کنونی رسیده‌ایم ـ امری بس مهم که باید بدون هیچ سطحی‌نگری به آن پرداخت ـ باید دید فرایند انتخابات ۲۸ ژوئیه چه معنایی داشت.

این مستلزم چند توضیح تاریخی است. شاید مهم‌ترین نکته در این میان ـ متفاوت از دیگر تجربه‌های انقلابی ـ و عاملی تعیین‌کننده برای تحلیل سیاست ونزوئلا در سده ۲۱ این است که با روی کار آمدن جنبش بولیواری، استفاده از انتخابات برای حل مناقشات سیاسی به یک هنجار و اصل تبدیل شد.

تنها همین واقعیت برای تعیین مسیر رخدادها تعیین‌کننده بود و تا اندازه زیادی روند انقلاب بولیواری را ـ پیشروی‌ها و پسرفت‌ها، اتخاذ راهبردهای دفاعی یا تهاجمی و غیره ـ شکل داد.

شاید بزرگ‌ترین دستاورد رهبری بولیواری این باشد که اندیشه آلفردو مانِیرو را در پیش گرفت که می‌گفت یک جنبش هم باید از کارآمدی سیاسی و هم از کیفیت انقلابی برخوردار باشد (۱).

علاوه بر این، مانِیرو صراحتاً تأکید می‌کرد بحث درباره «کارآمدی سیاسی» بدون «کیفیت انقلابی» معنا و فایده نظری و عملی چندانی ندارد: تصرف و حفظ قدرت سیاسی، بخش مهمی از نخستین هدف تاریخی و ملی «طرح میهن» (Plan de la Patria) است (۲) ـ امری حیاتی بود، اما تنها در صورتی موضوعیت داشت که اعمال قدرت سیاسی، خادم منافع توده‌های مردمی باشد؛ یعنی در خدمت تحقق کامل برنامه انقلابی.

به عبارت دیگر، حل مناقشه سیاسی از طریق انتخابات، مستلزم وجود یک نهاد انتخاباتی بود که بتواند شفافیت فرایند را تضمین کند. اما حتی فراتر از آن: نخست، وجود یک کنشگر مردمی که قهرمان اصلی مناقشه باشد؛ دوم، وجود یک برنامه برای دگرگونی‌های رادیکال دموکراتیک که توسط یک کنشگر مردمی پشتیبانی شود و آن کنشگر نیز برای تحقق آن تلاش کند؛ و سوم، وجود یک رهبری سیاسی و دولتی که پایبند دفاع و تحقق این برنامه و در نتیجه منافع اکثریت باشد.

مجموعه این عوامل چیزی را تشکیل می‌دادند که می‌توان «چرخه مثبت (círculo virtuoso) سیاست بولیواری» نامید.

وقتی جامعه ونزوئلا در تاریخ ۲۸ ژوئیه پای صندوق رأی رفت، قطعاً امید داشت راه‌حلی سیاسی برپایه دموکراتیک بیابد؛ اما این کار را در شرایطی بسیار دشوار انجام داد.

گفته می‌شد برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری در فضای محاصره اقتصادی وحشیانه امپریالیستی، چیزی شبیه به این است که اراده یک جامعه را در حالی بسنجیم که اسلحه‌ای بر شقیقه‌اش گذاشته‌اند. به جای انتخاباتی که سرنوشت یک کشور را تعیین می‌کند، این وضع بیشتر شباهت به گروگان‌گیری دارد: [به طنز:] «جامعه تنها زمانی می‌تواند آزاد باشد که تسلیم اراده کسی شود که اسلحه به دست دارد»!

با این حال، دولت در برابر تهدید سر خم نکرد و تصمیم گرفت از مردم نظرخواهی کند.جامعه ونزوئلا به واسطه شرایط تاریخی که هنوز مانع از تغییر آنهاست، مجبور بود بپذیرد تنها گزینه عملی برای دگرگونی، توسط ارتجاعی‌ترین نیروهای سیاسی موجود در کل طیف سیاسی ونزوئلا نمایندگی می‌شود.

اگر پس از ۲۸ ژوئیه نکته‌ای روشن شده باشد، این است که راست افراطی (اولترا) ونزوئلا از پشتوانه مردمی کافی برای به دست آوردن پیروزی انتخاباتی که مدعی آن است، برخوردار نیست.

در اینجا باید یادآوری کنیم این همان راست افراطی‌ای است که پس از شکست اپوزیسیون در انتخابات ریاست‌جمهوری آوریل ۲۰۱۳، رهبری ضدچاویستا را سرزنش کرد چرا پیروزی را برای خود مطالبه نکرد؛ همان راستی که سال بعد، بین فوریه تا ژوئن ۲۰۱۴، «لا سالیدا» (La Salida) را تدارک دید که ۴۳ کشته و بیش از ۸۰۰ زخمی برجای گذاشت (۳).

وقتی از «لا سالیدا» سخن می‌گوییم، نه برای انحراف بحث، بلکه برای تأکید بر ضرورت فراموش نکردن بستر رخدادهاست. در آن زمان، تنها حدود ۱۳ ماه از آخرین انتخابات منطقه‌ای گذشته بود، کمتر از ۱۰ ماه از آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری و فقط کمی بیش از دو ماه از آخرین انتخابات شهرداری‌ها، که در همگی آنها ضدچاویست‌ها شکست خورده بودند.

بدتر اینکه، موج خشونت‌ها کمتر از دو ماه پس از دیدار رئیس‌جمهور نیکولاس مادورو با فرمانداران و شهرداران مخالف در میرافلورس (۱۸ دسامبر ۲۰۱۳) آغاز شد؛ دیداری که در آن، تلاشی حداقلی برای رسیدن به توافق‌های دموکراتیک صورت گرفته بود.

در مجموع، فضایی هیچ توجیهی برای در پیش گرفتن یک راهبرد خصمانه و خشونت‌آمیز ـ نه تنها در برابر دولت ونزوئلا، بلکه اساساً در برابر اراده اکثریت ـ باقی نمی‌گذاشت، مگر آنکه هدف از چنین راهبردی، به دست گرفتن رهبری اپوزیسیون از طریق زور باشد.

راست افراطی ونزوئلا، که پیش از این و پس از آن در ماجراجویی‌های خونین دست داشته، همدست ِ مشتاق محاصره خارجی علیه ملت، کینه‌توز، ضددموکراتیک، پرحرف و ستیزه‌جوست و پس از ۲۸ ژوئیه مثل یخ در برابر آفتاب آب شد. از جمله به این دلیل که فاقد هوش راهبردی است تا به‌موقع درک کند یک چیز، خواسته اکثریت به تغییر است که در انتخابات بروز می‌کند و چیز دیگر، برخورداری از حمایت گسترده مردمی.

به بیان صریح‌تر: هیچ هم‌پوشانی هویتی میان راست افراطی ونزوئلا و طبقات مردمی وجود ندارد. ما این را با خشنودی و البته نگرانی بسیار یادآور می‌شویم: خشنودی به این دلیل که طبقه سیاسی ونزوئلا، این نشانه سرزندگی سیاسی ـ که علیرغم همه آسیب‌ها و ضربه‌هایی که مردم ونزوئلا در دهه اخیر متحمل شده‌اند، هنوز به چشم می‌خورد ـ را به‌درستی درک نمی‌کند. نگرانی از آن روی که نمی‌توان احتمال داد راست افراطی ـ با همه بی‌کفایتی سیاسی ـ نتواند حمایت بخش‌های وسیعی از طبقات مردمی را که دچار انسداد شده‌اند، جلب کند.

می‌دانیم زمانی بخش‌های مهمی از بورژوازی ونزوئلا مایل بودند با دولت ملی به حداقلی از توافق برسند تا درِ فرصت‌ها را به روی راست افراطی ببندند؛ چنان‌که در ماجرای پیمان «پاکتو دل یوروبیلدینگ» (Pacto del Eurobuilding) در اکتبر ۲۰۲۳ رخ داد (۴). اظهارات رهبران فدراسیون بازرگانان فدکاماراس (Fedecámaras) (۵) و بورس کاراکاس (۶) پس از ۲۸ ژوئیه نیز در همین راستا بود. در واقع، دلایلی وجود دارد باور کنیم سناریوی یک «گذار از طریق انتخابات» واقعاً مدنظر بازیگران بوده است.

آیا باید نتیجه بگیریم نامزدی راست افراطی، برخلاف تمام پیش‌بینی‌ها در محافل سیاسی، صرفاً به این دلیل تا روز انتخابات پیش رفت که امکان دستیابی به توافقی برای دوره گذار فراهم نبود؟ ما نمی‌دانیم.

اما حتی احتمال وقوع چنین چیزی، واقعیت تأسف‌بار ناتوانی شورای ملی انتخابات (نهاد انتخاباتی) در رفع هرگونه تردید درباره نتیجه انتخابات را به حاشیه می‌برد. این مسئله کم‌اهمیت نیست. در واقع، یک سابقه خطرناک است، به‌ویژه برای کشوری که توانست نسخه سیاسی‌ای بیابد که امکان حل دموکراتیک مناقشه از طریق انتخابات را فراهم کند.

خطرناک‌تر آنکه ممکن است ما ـ به هر دلیلی ـ این فرمول را فراموش کرده باشیم. می‌توان هر «عامل تخفیف‌دهنده» را مطرح کرد اما هیچ‌کدام خطر را از میان نخواهد برد.

این فرمول، سرچشمه قطعیت، اعتماد، چشم‌انداز آینده و در نتیجه، منش ملی بود؛ خصیصه یک جامعه که می‌تواند مسائل سیاسی خود را به شیوه‌ای دموکراتیک حل کند.

اینکه آگاهانه آن فرمول، آن اصول و آن «چرخه مثبت» سیاست را از یاد ببریم، می‌تواند ما را به عرصه‌ای حتی خطرناک‌تر بکشاند: نادیده‌گرفتن ارزش‌های اصیل دموکراتیک از این رو که به لیبرالیسم نزدیک به نظر می‌رسند؛ توجیه هر اقدامی با این استدلال که نباید اجازه دهیم راست افراطی حکومت کند یا امپریالیسم پیروز شود؛ و در نقطه مقابل، ساده‌انگاری درباره اینکه راست افراطی می‌تواند دموکراتیک حکومت کند، متوسل‌شدن به فرمول نخ‌نما و تکراری مداخله خارجی، چون هر اقدامی برای سرنگونی دیکتاتوری مجاز شمرده می‌شود.

هر راه‌حل غیردموکراتیک، برای جامعه ونزوئلا یک عقب‌گرد خواهد بود، حتی اگر شمار اندکی از آن نفع ببرند.

ما اطمینان داریم که هیچ راه‌حل دموکراتیکی در کار نخواهد بود، مگر آنکه از جانب چپ پدید آید.

اما نه هر چپی در معنای انتزاعی، بلکه چپی که با چاوز هم‌عقیده است که «سوسیالیسم دموکراسی است و دموکراسی، سوسیالیسم در بُعد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی» (۷)، و خود را وقف عملی‌کردن این آموزه می‌کند؛ یک چپ ملی، مردمی و واقعاً ضدامپریالیستی، همسو با آنچه مانِیرو با شفافیت بیان کرد: از نظر او، قرار دادن «کارآمدی سیاسی» فراتر از «کیفیت انقلابی» اقدامی کاملاً بی‌معنا بود. همان چپی که می‌دانست چگونه با شرافت سیاست‌ورزی کند: حل مناقشه به‌صورت دموکراتیک و از راه انتخابات، با حضور مردم به عنوان نقش‌آفرین اصلی، با یک برنامه دگرگونی‌های رادیکال دموکراتیک و با دولتی و رهبری سیاسی که خود را به دفاع از منافع طبقات مردمی متعهد می‌داند.

پی‌نوشت‌ها:

  1. Alfredo Maneiro. Notas sobre organización y política, در: Notas políticas. بنیاد انتشاراتی El perro y la rana، کاراکاس، ونزوئلا، ۲۰۱۷، صص. ۳۸-۴۰.
  2. نخستین هدف تاریخیِ «طرح میهن ۲۰۱۳-۲۰۱۹» چنین است: «دفاع، گسترش و تثبیت ارزشمندترین سرمایه‌ای که پس از ۲۰۰ سال بازیافته‌ایم: استقلال ملی.» نخستین هدف ملی: «تضمین ادامه و تثبیت انقلاب بولیواری در قدرت.» نک.: هوگو چاوز فریاس. Propuesta del Candidato de la Patria Hugo Chávez Frías para la Gestión Bolivariana Socialista 2013-2019. کاراکاس، ونزوئلا، ۱۱ ژوئن ۲۰۱۲. ص ۶.
  3. ماریا کورینا ماچادو، رهبر کنونی این جناح اپوزیسیون، همراه با لئوپولدو لوپز و آنتونیو لدزما، کارزار «لا سالیدا» را برای سرنگونی خشونت‌آمیز دولت مادورو آغاز کردند که به اعتراض‌ها و آشوب‌های شدیداً خشونت‌آمیز انجامید.
  4. رینالدو ایتوریزا لوپز. El problema de la representación de las mayorías. Saber y poder، ۲۰ نوامبر ۲۰۲۳.
  5. Fedecámaras pide comprobar la transparencia de las elecciones presidenciales. Tal Cual, 6.8.2024.
  6. Presidente de la Bolsa de Valores de Caracas: Oposición no ofrece estabilidad ni eliminación de sanciones. El Universal, 26.8.2024.
  7. هوگو چاوز فریاس. Golpe de Timón. کورئوی دل اورینوکو. کاراکاس، ونزوئلا، ۲۰۱۲. ص ۱۰

منبع: آمریکا ۲۱ – برگردان برای اخبار روز: همایون فرزاد

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *