جمهوری خواهی همان ایده ایست که ما امروز به آن نیاز داریم .راهگشایی این ایده بستگی دارد که ما چه نوع جمهوری خواهی را مد نظر داشته باشیم
“چپ بایستی سرزنده و سر حال بماند، و به لحاظ فکری کاملا شاداب باشد. جهان بدون چپ تنگدستتر است. یکی از ضایعاتی که بدان دچار میشود میانمایگی است. از la misère de la gauche [بینوایی چپ] چیزی حاصل نمیشود جز عقبماندگی ذهنی بیشتر، توانگرسالاری افسارگسیخته، ثروتپرستی؛ فلاکت چپ به زیان تودههای انسانی، به زیان فرهنگ و اخلاق است.
مسئله چپ از میرشمس ادین ادیب سلطانی (ص ۱۵۶)
برای اینکه به جزم اندیشی و سکتاریسم گرفتار نگردیم ،مدام باید بتوانیم با نگاه انتقادی به موقعیت و شرایط مختلف ، فلسفه وجودی خود را توضیح پذیر کنیم .نقد موجب نواندیشی و پویایی می گردد .چپ همیشه با نقد گذشته راه آینده را می گشاید .وضرورت وجودی خود را معنا دار می کند.
چرا من این راه را برگزیدم؟ چپ در پاسخ به چه نیازی ضروریت دارد؟ تحلیل درست موقعیت ،پاسخ اینگونه پرسشهاست .موضوعات عصر جدید نسبت به گذشته دگوگون شده با منطق گذشته نمی توان به انها جواب داد باید طرحی نو براندازیم .
ویژگی خاص دوران ما در این لحظه تاریخی ظهور راست افراطی و پوپولیسم ودیکتاتوری مالی اژدهای نئولیبرالیسم میباشد .سرمایه داری معاصر برای باز تولید خود،جهان را در وضعیت جنگ دائمی قرار داده ،سالهاست خاورمیانه در آتش جنگ می سوزد .آتش و ویرانی مرگبار، پیوسته درحال گسترش و پایان ان غیرقابل تصور می نماید. میدان دست افراطیها وعوامل سرمایداری است .فضای سیاسی از مردم تهی شده ، عفریت سرمایه یک تاز میدان است .در این موقعیت است که حضور چپ ضرورت پیدا می کند .
انزو تراورسو محقق معتبر و متخصص تاریخ ،در کتاب “چهره جدید فاشیسم “می نویسد:”ما باید برای یک سناریوی وحشتناک تازه آماده باشیم .ما در میانه ی، یک فرایند گذار هستیم که نتیجه آن هنوز ناشناخته است، جهان در حال تاریک شدن است “.انزو شرایط امروز جهان را با شرایط مابین دوجنگ جهانی مقایسه می کند،که از درون آن فاشیسم هیتلری در آمد . شاید این تحلیل زیادی افراطی و بد بینانه به نظر آید.ولی وقتی که موقعیت منطقه خاورمیانه و ظهورجنبش های شبه فاشیستی در سرتاسر جهان را مشاهده می کنیم ،بیشتر نگرانیهای امثال تراوسو را درک می کنیم .در عصر جدید امکان ظهور دوباره فاشیسم یک کابوس نیست یک واقعیت است که نشانه هایش را در ظهور چهره های مثل ترامپ ،پوتین، اردوغان ،و احزاب راست افراطی در جاهای مختلف دنیا مشاهده می کنیم آنان جهان را با جنگهای مداوم و بی پایان درگیر کرده اند . جنگ ابزاری شده برای باز تولید سرمایه داری معاصر، گویاارواح دهه ۱۹۳۰باردیگر در حال بیدار شدن هستند. راست افراطی و پوپولیسم در هر نقطه ای ازجهان شکل متفاوتی دارند .ولی درخود کامگی ،ملی گرایی مهاجر ستیزی ،ضدیت با آزادی و عدالت همگی به یک شکل عمل می کنند .خود کامگی سرشت دیرین این جریانها ست. جهان امروز اسیر خود کامگی هاست . چپ در مقابل این دیکتاتورهاست که ضرورت پیدا می کند .حضور چپ در این شرایط یک ضرورت تاریخی است .مبارزه چپ با جریان راست ریشه تاریخی دارد . فقدان یک جایگزین چپ معتبرو پرشور و امیدوار ، عواقب بس وحشتناکی خواهد داشت . ،سرنوشت ما در ایران هم جدا از شرایط جهانی نیست رشد انواع جریانات راست افراطی بخصوص سلطنت طلبان را هم در این راستا باید ارزیابی کرد . راست افراطی در ایران بالقوه است و در شرایط خاص با پشتیبانی راست افراطی جهانی می تواند بالفعل شود و این خطری است که باید جدی گرفته شود .
بعداز شکست سوسیالیسم دولتی و سرکوب مستمر ، چپ هنوز جایگاه واقعی خود را بدست نیاورده تا به شکل منسجم و نظام مند خود را از نو احیا کرده و بازسازی کند تا اینکه به یک نیروی سیاسی تاثیر گذار تبدیل گردد . ویروس نولیبرالی و کهنه گی ،چپ را ضعیف کرده است .هر گامی که در جهت همبستگی بر می دارند در نهایت به گسست منجر می شود هنوز موفق نشده اند خود را به یک تئوری سیاسی منسجم و راهگشا مجهز کنند .تئوری های سیاسی پیوند دهنده اند گام نخست انسجام و سازمان یابی و همبستگی هر جریان سیاسی ،داشتن یک تئوری سیاسی که به واسطه آن آرمانهای خود ،از قبیل مبارزه با نابرابری ، رفع تبعیض ،دفاع از محیط زیست وسایر آرمانهای خود را پیگیری کنند . تجربه چپ ها در امریکای لاتین واروپا برای ما اموزنده هستند . روشنفکران و فعالین چپ در غرب بعد از وقفه ای کوتاه بازنگری وخودکاوی را شروع کرده و با شدت و حدت هر چه بیشتر به موضوعات و مباحث صریح جمهوری خواهی بازگشته و موجب امید افزایی فکری وعملی شده اند. این واکاوی و بازنگری در ایران هم انعکاس یافته ولی هنوز نتوانسته به یک اندیشه سیاسی برانگیزنده تبدیل شود. جمهوری خواهی به منزله یک اندیشه سیاسی می تواند در بر گیرنده طیف وسیعی از چپ در ایران باشد.
جمهوری خواهی همان ایده ایست که ما امروز به آن نیاز داریم .راهگشایی این ایده بستگی دارد که ما چه نوع جمهوری خواهی را مد نظر داشته باشیم .
وقتی چپ از جمهوری صحبت می کند از چه چیز صحبت می کند؟
در جامعه ما اغلب درک ساده و عوامانه از جمهوری رایج هست. جمهوری خواهی در ما به منش و فرهنگ تبدیل نشده است .فکر می کنیم که نظام سلطنت شاه دارد، جمهوری هم رئیس جمهور. با همین نگاه ساده سازانه رضا پهلوی و سایر جریانات راست می گویند سلطنت یا جمهوری برایشان فرق ندارد و بعداز گذار تکلیف آن را روشن خواهیم کرد .جمهوری واقعی برهم زننده ی نظام های سلطنتی و جمهوری های تقلبی و معیوب است.جمهوری خواهی تنها یک شیوه از حکمرانی نیست ،جمهوری یک نظام سیاسی و یک شیوه زندگی و خود یک فرهنگ است .ایده جمهوری توضیح دهنده ی خواسته های دموکراتیک و گفتمانی برای برابری و آزادی و رفع تبعیض است و جمهوری خواهی مرز روشنی با جمهوری خواهی تقلبی ، لیبرالی ،سوسیال دمکراسی دارد .اغلب جریانات چپ خود را جمهوری خواه می دانند ولی درعمل نتوانسته اند جمهوری خواهانه سیاست ورزی کنند و آن را درعمل به عنوان یک تئوری سیاسی نهادینه کنند .
درک ما از آزادی است که به جمهوری خواهی معنا می دهد .آزادی معیار و ابزارسنجش هست برای جمهوری خواهی
فیلیپ پتی فیلسوف معاصر انگلیسی معتقد است :” جمهوری خواهی اندیشه ای است که محور و اساس آن را تعریف از آزادی به منزله عدم سطله تشکیل می دهد ، او مدعی است که چنانچه این تعریف از آزادی پذیرفته شود ،آن گاه اندیشه ای حول آن شکل می گیرد که او آن را اندیشه جمهوری خواهی می داند ” از این نظر جمهوری خواهی شیوه تفکر در باره آزادی است و موضوع کانونی آن آزادی به مثابه عدم سلطه است .اگر فلسفه سیاسی ما رهایی از سلطه باشد افق روشنی از حال و آینده پیدا خواهیم کرد و دنبال تدبیرهای اجتماعی خواهیم رفت که بتواند به پیشبرد عدم سلطه یاری برساند در ان صورت جمهوری خواهی بدیلی بر اندیشه لیبرالی وسوسیالیسم دولتی خواهد شد.
جریان چپی که می خواهد برای دغدغه های عمومی نسبت به وضعیت وخیم شکاف طبقاتی سیاستهای خصوصی سازی و کاهش نقش دولت در جوامع بازاری معاصر که نولیبرالیسم آن را خلق کرده پاسخی داشته باشد ایده جمهوری خواهی بهترین گزینه است با ایده جمهوری جریان چپ احیا و دوباره عمومی می شود .جمهوری فقط یک فرم نیست بلکه محتوای اجتماعی دارد هنوز ایده جمهوری خواهی در ایران تعمیق نیافته است جمهوری خواهی گام نخست به سوی سوسیالیسم است .