پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳

پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳

نقد کانون نویسندگان بی تکیه بر واقعیت های موجود غرض ورزی است! – حسین اکبری

در تاریخ چهارشنبه  ۱۴ آذر۱۴۰۳ از سوی آقای مهرداد خامنه‌ای به بهانه ی نقدِ بیانیه صادره از سوی کانون نویسندگان به مناسبت ۱۳ آذر روز مبارزه با سانسور؛ یادداشتی در اخبار روز تحت عنوان «دیاسپورای کانون نویسندگان » منتشر شد. پس از مطالعه یادداشت به عنوان یکی از علاقمندان و دوستدارن و همراهان کانون نویسندگان ایران برخود فرض میدانم که در حدّ بازنمایی حقیقت کانون به عنوان تنها سازمان مدافع حق آزادی بیان و اندیشه، به این نقد پاسخ گویم.

اینکه چرا  واژه‌ی فرنگی دیاسپورا برای کانون برگزیده شده است، کنایه ایست که گویا کانون نویسندگان ایران در این سرزمین زیست نمی‌کند و به همان اندازه که یک مهاجر ایرانی از واقعیت‌های زندگی در این سرزمین بی اطلاع است، کانون هم چنان است. اگر چه این عنوان کنایه آمیز دعوت به دیدن واقعیت‌های موجود سرزمینی و زمینی را دارد؛  اما مشکل اصلی نویسنده آنست که کانون و آثارش را، تشکیلاتی در محدوده تاریخی چند سال اخیر هم ندیده است و تحت برانگیختگی خود و متاثر از هیجانات درون ناشی از مشاهدات خود از مقاومت های فردی در این چند سال ایران (حداقل از سال ۱۴۰۱ به این سو) را نه در زیر تیغ سانسور که در تسخیر فضاهای سانسورچی می بیند. او نگاه کانون را احساسی و دل‌سوزانه، نگاه روشنفکری قرن بیستمی و نه امروزی و نگاهی که تمنای کاهش سانسور را در فضای رسمی دارد، معرفی می کند. بخوانیم:

«در وهله اول در بهترین حالت، انگار این بیانیه در داخل کشور و در ارتباط با فضای واقعی جامعه ما و نویسندگان و هنرمندان آن (حداقل از سال ۱۴۰۱ به این سو) نوشته نشده است و بیشتر نوع نگاه دل‌سوزانه روشنفکران قرن بیستم را می‌توان در آن یافت تا نگاهی معاصر و امروزی. و در بدترین حالت، متاسفانه نوع «نقدی» را در ذهن انسان متبادر می‌کند که همواره تنها در تلاش است تا اربابان قدرت اندکی فشار سانسور را در فضای رسمی بر آنها کم کنند.»

بنظر می‌آید مشکل مهرداد خامنه‎‌ای با بیانیه کانون نویسندگان  اختلاف در نوع نگاه کانون (از جنبه احساسی دلسوزانه) با نگاه ایشان است. اما متاسفانه در تمام نقد وی ما از نگاه این منتقد چیزی دریافت نمی‌کنیم جز تاکید او بر مقاومتِ کسانی که درشرایط خاص از خود در مقابل عوامل سرکوبگر سانسور مقاومت فرهنگی نشان داده اند. که این مقاومت نیز البته نه تنها از نظر کانون پنهان نمانده که برعکس در سایر تولیدات خبری کانون همواره تحت عناوین مختلف از جمله  «آزادی بیان در هفته ای که گذشت! » و مواردی از این دست بسیار به هنگام مورد توجه واقع شده است.

 او تعریفی از سانسور ارائه نمی دهد تا روشن شود آیا مصادیق وام گرفته شده‌ی او از اعتراضات فردی و اجتماعی صرف مبارزه با سانسور است یا در بطن مبارزه ای سیاسی و اجتماعی است که لاجرم سانسور را هم نشانه گیرد. مصادیقی که او نام می برد در عبارت زیر آمده است:

«چطور می‌توان مقاومت فرهنگی «آهوها» و «روشنک‌ها»، «توماج‌ها» و «زاراها»، «مقدم‌ها» و «صناعی‌ها» و صدها نفر دیگر را در داخل همین کشور و جامعه ندید و به سادگی از آن عبور کرد؟ حال که بیانیه کانون به تئاتر و سینما و هنر به طور کلی اشاره کرده‌ است، چطور می‌تواند آثاری را که بعضاً بازتاب جهانی نیز یافته‌اند، محدود و مختصر و کم‌مخاطب بشمارد؟ در شرایط امروز جامعه ما اگر هنرمندان معترض در چهارچوب رسمی «پرمخاطب» مجال بروز پیدا می‌کردند، قطعا کنش آنها معنای خود را به شکلی که امروز مردم با آن ارتباط گسترده برقرار کرده‌اند از دست می‌داد. این نوع نگاه کانون به مسئله سانسور آیا حاکی از دیاسپورای درونی و فاصله عمیق آن با نویسندگان و هنرمندان آزادی‌خواه این کشور نیست؟»

فاصله گرفتن عمیق کانون از نویسندگان و هنرمندان آزادیخواه کشور و نسبت دیاسپورای درونی به کانون نویسندگان با آن نوع نگاهی که نویسنده به کانون نسبت داده است، هیچ سوژه قابل توضیح و شناسایی را به خواننده نشان نمی‌دهد. چرا منتقد نقد خود را بر اثبات امری مجهول و غیرقابل شناسایی برای خوانندگان قرار داده است. آن نویسندگان و هنرمندان آزادیخواه که از سوی کانون آثارشان محدود مختصر و کم مخاطب معرفی شده است؛ کدامند؟ هیچ عبارتی که حتی غیرمستقیم چنین دیدگاهی را به مخاطب منتقل کند در بیانیه کانون دیده نمی‌شود. این گونه آلودن ذهن مخاطب علیه کانون نویسندگان چه معنایی دارد؟

او ادامه می دهد: «امروز کیست که نداند در درون جامعه ما حکومت هر روز دست به تهاجم تازه‌ای با قوانین و روش‌های ارتجاعی‌اش می‌زند و مردم در بسیاری موارد جلوتر از آن، فضاها و سنگرهای خود را تسخیر می‌کنند. کیست که نداند شورش فرهنگی مردم حاکمیت را مستاصل کرده است و در این فضا نویسندگان و هنرمندان نیز پابه‌پای مردم سنگرهای خود را فتح می‌کنند».

از نگاه منتقد، مقاومت فرهنگی، مقابله با سانسور است در این نگاه مبارزه با سانسور در رفتار مقاومتی افراد تجلی می یابد و او می‌خواهد به کانون توصیه کند در رابطه جزء با کل، چرا از جزئیات عبور کرده و آنرا ندیده و به کل یعنی جایی که تاتر و سینما دچار مشکل سانسور است نگاه می کند؟ او رابطه متقابل جزء و کل را هم همانگونه که خود می فهمد، به کانون توصیه می‌کند. این‌که همین حدّ از قضاوت هم تاچه اندازه بی پایه است، بر خوانندگان صفحات کانون در فضای مجازی روشن است.

همچنین  او میزان سانسور حاکم بر موارد یاد شده در منشور کانون را که وسعت و گستره آن بر تمام جغرافیای ایران حاکم است درک نمی کند. میزان کمّی انتشار کتاب و میزان ممیزی در کتاب‌هایی را که اجازه نشر می‌گیرند را با این عبارت وام گرفته شده که«همه برویم و بنویسیم و هرطور شده منتشر کنیم،» را تنها راه مقتدرانه و کنشگرانه برعلیه سانسور معرفی می‌کند. نگاه حداقلی به میدان مبارزه علیه سانسور دارد و از قضا این منتقد کانون است که شیفته از برخی مظاهر مبارزه با سانسور شده و در عمل با آن گستره و وسعت سلطه و آن همه دم و دستگاه بوروکراتیک در اختیار سانسور، سعی دارد تصور اشتباه خود را از بیانیه‌‌ی کانون نویسندگان این چنین به خواننده القا کند که کانون «همواره تنها در تلاش است تا اربابان قدرت اندکی فشار سانسور را در فضای رسمی بر آنها کم کنند.»

درک سانسور در ایران، نیازمند نگاه احساسی نیست و نگاه دلسوزانه و یا درخواست فشار کمتر برای نقد کانون نویسندگان، تصور بسیار نادرستی است که متاسفانه منتقد کانون از سر بی اطلاعی آن را مرتکب شده است.

سانسور بازدارندگی از انتخابِ هر نوع زیست انسانیِ آگاهانه در همه عرصه های این گونه زیستن است، بازدارندگی از بیان و اندیشه و احساس در تمامی شئونات زندگی است. سانسور تعیین محدوده و و ایجادِ تنگناهایی است برای کاهش میدان ضرورت‌های مورد نیاز برای بهتر زیستن دیگران، تا امکان سودای بی‌حدّ و حساب بهره مندی «من» یا «ما» ی مسلط را به غایت فراهم سازد. برای دیگران مقابله با این تجاوز به حق خود؛ مبارزه با سانسور است.

چنین سانسوری در جوامعی که اساس حکمرانی بر استبداد گزارده شده و با دیکتاتوری ادامه‌ یافته و نهادینه و ساختارمند شده است، همه گونه مقابله ای را می‌طلبد و برخلاف نگاه منتقدِ کانون، تنها مقاومتی که او  مصادیق آنرا  آورده است،  کافی نیست. مقاومت فرهنگی «آهوها» و «روشنک‌ها»، «توماج‌ها» و «زاراها»، «مقدم‌ها» و «صناعی‌ها» و صدها نفر دیگر بسیار ارجمند است اما تمامی ماجرا نیست؛ چرا که مقاومت اگر به عنصر آگاهی قوام نیابد، وسعت و گستره‌ی همبسته ای را شامل نشود، سازمان نیابد و درخود تولید قدرت برای مقابله با سانسور را پیدا نکند، بی تردیددر امر مبارزه با سانسور، سانسور می‌شود.

آمال همه روشنفکران مردمی در تمام دوران تجددخواهی در ایران آزادی بیان و اندیشه و به موازات آن تلاش برای بیان آزاد اندیشه بوده است. این کنش انسان متعهد به نوع خود در ایران در اشکال گوناگونش بروز و ظهور داشته است و بی تردید در بیش از نیم قرن اخیر، آنجا که متکی به تلاش همبسته و ساختارمند بوده است، به رغم انواع ستم بارگی دستگاه سانسور (که قطعا در دل قدرت حاکم و مسلط جایگاه ویژه‌ای دارد) و به رغم زخمهای بسیار بر تن خود؛ از پا نایستاده است و توانسته به پلی برای وصل نسل ها در موطن جزیره‌ای شده‌ی کنونی درآید. کانون نویسندگان آن ساختار زخم خورده ایست که با هم توش و توان و نیروی به جا مانده‌ی از سرکوب آشکار و نهان این پرچم مبارزه سهمگین را هنوز در دست هایش و به سوی افقی از آزادی بیان و اندیشه بی هیچ حصر و استثنا حمل کند.

در جامعه‌ای با مختصات کنونی و نه فقط ویژگی‌های دو سه سال اخیر (سال های گزینشی مهرداد خامنه‌ای) کانون نویسندگان نیر همواره افت و خیزهای بسیار را تجربه کرده‌ است و هیچ انسان وارسته‌ای نمی‌تواند مدعی شود که کانون در تاریخ پشت سر خود از هرگونه خطا و ضعف مبرا بوده و هست. اما آنچه پر اهمیت است، کارکرد کانون در افق‌های متفاوتی است که شاید از نگاه منتقد بخشی از آن دیده می‌شود.

آنچه اهمیت ویژه و انکار ناپذیر یافته است، به کارگیری ظرفیت‌های تاریخی و کنونی کانون و منطق کارکردی آن در جامعه بر پایه احترام به حقوق و روابط انسانی مبتنی برحق آزادی بیان بی هیچ ‌حصر و استثنا است.

تولیدات فرهنگی کانون از «یاد» و یادمان ها گرفته تا «نظر بر خبر» و «خبر» و مقالات فرهنگی در نشریه اینترنتی «بیان آزاد»، «اندیشه‌ی آزاد»، «نمای آزاد» و «نامه‌ی کانون نویسندگان» شاهدی بر کوشش کانون نویسندگان ایران برای مبارزه علیه هرگونه سانسور و به سود آزادی بیان و اندیشه، نه در محدوده نگاه قرن بیستمی که در آمیختگی با زندگی جاری و هر دم متحول شونده‌‌ی زیر تیغ هنوز بُراّن سانسور است. موجودیتِ چنین تشکیلاتی از نویسندگان ایران در دوره های مختلف عمر خونبارش تنها با اتکای اعتقاد به آزادی بیان و اندیشه که در حال حاضر در منشور آن بازتاب دارد، دوام یافته است.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

2 پاسخ

  1. جناب اکبری
    مشکل این تفسیر شاید از اینجا برمی‌آید که وقتی صحبت از انتشار آثار می‌شود، در ذهن شما ممیزی ارشاد و نشر از طریق مجاری رسمی را متبادر می‌کند. در حالی که نسل امروز این اجتماع جلوتر از من و شما و این مباحث است و اساسا مجاری رسمیِ مستلزم ممیزی و مجوز را به رسمیت نمی‌شناسد و آثار ادبی و هنری و فرهنگی‌اش را نه از دریچه ممیزی ارشاد، بلکه آزادانه و بدون سانسور در پلتفرم‌های بی‌شمار منتشر می‌کند. دیوار سانسور این‌طور شکسته می‌شود. امروز این‌ها حرف زنده‌یاد سلطانپور را در عمل به کار بسته‌اند و خود پرچمدار مبارزه با سانسور هستند و باید به رسمیت شناخته شوند. موضوع نوشته من به طور مشخص و روشن همین است و تعبیر و تفسیر پنهانی ندارد. ممنون از وقت و توجه‌تان

    1. آقای مهرداد خامنه ای شیوه‌ی قرن بیست و یکمی شما در ارتباط با این سانسور آشکار همراه با سرکوب حکومتی چگونه است؟ این نوع سانسور با کنش افشاگرانه‌ی کانون نویسندگان و دادخواهان قتل های زنجیره‌ای که هرساله برقرار است ، با آنچه که شما امقتدرانه و کنشگرایانه ترسیم کردید چرا فاصله ی نگاه یک قرنی دارد؟

      گزارش کانون نویسندگان ایرانDecember 06, 2024

      جمعه ۱۶ آذر ماه امسال مأموران امنیتی نه فقط گورستان که خیابان‌های منتهی به آن و پارک مجاور گورستان را نیز محاصره کردند و راه‌های رسیدن مردم به مزار محمد مختاری و محمدجعفر پوینده را مسدود و از برگزاری مراسم آن دو ستم‌کشته‌ی سرفراز جلوگیری کردند.

      چند تن از اعضای کانون نویسندگان ایران پیش از ساعت ۱۵ به نزدیکی گورستان رسیدند و مورد تهدید نیروهای سرکوبگر امنیتی قرار گرفتند. دقایقی بعد مأموران ماشین مریم حسین‌زاده، همسر محمد مختاری، را دوره کردند و ضمن تهدید او به بازداشت، مانع پیاده شدن او از ماشین شدند. با رسیدن هر گروه، مأموران امنیتی آن‌ها را دوره و تهدید به برخورد و توقیف ماشین می‌کردند. این شرایط با عکسبرداری از پلاک ماشین‌های حاضران و تهدید آنها به ضرب و شتم ادامه یافت و سرانجام به متفرق کردن کامل جمعیت انجامید.

      ۲۶ سال پس از قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، صف‌کشی حکومت در مقابل اعضای کانون نویسندگان ایران و سایر دادخواهان همچنان ادامه دارد.

      نیروهای امنیتی، امسال هیچ ابایی از صف‌آرایی در خیابان و نمایش قدرت سرکوب نداشتند. انبوه نیروهایشان در کمین هر فردی بود که قصد شرکت در مراسم سالگرد محمد مختاری و محمدجعفر پوینده را داشت. امسال بار دیگر حاکمیت نشان داد که هرجا سخن از دادخواهی باشد، عمله اکره‌ی امنیتی‌اش را بسیج می‌کند. حضور هرساله‌ی اعضای کانون نویسندگان ایران، مردم آزاده و سایر دادخواهان بر مزار دو جانباخته‌ی راه آزادی بیان، پاسداشت آرمان‌ها آزادی‌خواهانه است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *