تنهائی  علی اردلان

نگاه

بر بال انکار

نشسته بود

نگاه در تمام زوایا

سرگردان بود

ونگاه  در امتداد هر ستون

میشکست.

افتادن دیوار

در ستون های باران

اتفاق افتاد

هنگامی که‌

“افتادن”

ازآسمان میافتاد

و در زیبایی نگاه اش

طوفان بود.

.

در کنج قفس

در سنگینی سکرآورچند لحظه ی خیال

درسرم

باران بود و غرش توفان.

پرنده با نگاهش پرسید:

چرا

چنین کرد آسمان

وقتی که باید

افتادن دیوار

درستون های باران

اتفاق میافتاد؟!

به کج خیالی دیوار

نگاهم افتاد

به چهار ضلع بودن

و دستی که از خرابه

روان شد

تا خاکستر یک لمحه را 

بپراکند

بر چهار ستون دریا.

.

و دریا

از صف واژگان گریخت

تا عشق به جائی رسد

که معنای

بخشایش و دوباره زنده شدن

باشد.

در اعماق تنهایی

چون پرنده ای غوطه ور شدم

-پرنده ای

که بردر خانه ام

در حال جان کندن بود-

و بستن در

به روز توفانی

موجی شد

برهوش ناموزون فراموشی.

.

من از خیابان های آکنده از جنون

باز میگردم

تا واژه ها را

آب و دانه دهم

بدان خیال که شاید

زندگانی

دوباره بازگردد.

علی اردلان

۲۸ خرداد ۱۴۰۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *