رضاپهلوی،بازهم بوی کباب شنیدو اعلام آمادگی خود را برای هدایت و رهبری دوران گذاراعلام داشت!. البته اعلامآمادگیایشان بیسابقه نبوده و اگر دچارالزایمرسیاسی نشده باشیم بارها در طی چندین دهه گذشته به صورگوناگون اتفاق افتاده است .با این همه گویا شامه ایشان به این نوع « بوی کباب» شنیدن بهنحوافراطی شرطی شده و وقت وبیوقت به سراغش میآید. چنانکه در گذشته نیز بارها همین رایحه را استشمام کرده و حبابی هم هواکرده اما از بدحادثه زود ترکیده و معلوم شده که بیگدار به آب زده است. اما ظاهرا این بار مطمئنتر بنظر میرسد و گویا توشه ای هماز تجربههای گذشته اندوخته استکه طبق آن یک مدعی (خودخوانده) رهبری نباید ساده لوحیکرده و رهبری و قدرت را با کسی تقسیم کند. این، یکی از درسهایی بودکه کسانی چون «امیرطاهریها» در ترکیدن تجربه منشور موسوم بهمهسا بهاو یادآورشدند. گرچه او اکنون این درس را فراگرفته است و رأسا فیل را هوا کرده است، اما این بهتنهایی برای اعلام آماده باش برای انجام رسالت وموفقیت کافی نیست. باید دید که آیا واقعا بوی کباب شنیده است یا این بار بیگدار بهآب زده است. در دورقبلی با سودای سوارشدن برموج خیزش بزرگ مردمی در داخل کشور و سرهم بندی یک منشور و ائتلافی برمدارآن و کسب رهبری از این طریق و البته جلب قدرتهای خارج دست به یک قماربزرگ و دوپینگ سیاسی زد که البته برای او جز باخت آوردهای نداشت. ولی پرسش این است که اکنون با امید بهچه چیزی باردگر دست به دوپیینگ زده است؟
می گوید دوران حساس و فرصت تازه ای فراهم شده و رژیم اسلامی در ضعیفترین وضع خود قراردارد و باید شتافت و فرصت را از دست نداد. و در پیآن آدرس و مسیر این پیشروی و کسب موفقیت را نیز داده است : حضور در دالانهای پیچ در پیچ قدرت در خارج کشور ولابیگری در این دالانها برای بهره گیری از این فرصت طلائی!. البته تقارن این اعلام آمادگی با پیروزی ترامپ در آمریکا و امیدبه چشمانداز اعمال فشارحداکثری او تصادفی نیست. او حتی قبل از آمدن ترامپ، حمایت دوقبضه دولت اسرائیل راهم با خود همراه داشت. چنانکه پیام فرستاده آن دولت دردیدارشان با کلیدواژه «بهامیددیدار در تهران» لبخند رضایت را برچهره او نشاند! اما بدیهی است که آن هنوز کافی نبود.
بدین ترتیب این بار او با تصحیح خطای گذشته خود: سلطنت و ائتلاف ولودر مرحله انتقال؟ سلطنت و سهیم کردن دیگران؟ حاشا و کلا! سهیم کردن دیگری در رهبری خاندانی و نظام مبتنی برژن و فره ایزدی هرگز!. و چنین شد که با توبه کردن از آن خطای کبیره، و یا دلبستن به هوس سواری گرفتن از موج های برآمده از خیزشهای مردمی، اینک به اصل خویش یعنی بقول خودش تکیه به قدرتها و دالانهای پیچ درپیچ لابیگری و لابیگران و گدائی قدرت بازگشته است. بی توجه به اینکه ایکاش اندکی از سرنوشت پدرش در وابستگی به همین قدرتها و پی آمدهایش درسی میگرفت و توشهای میاندوخت.
البته او مثل همه این نوع رهبران خودخوانده که خویشتن را برگزیده مردم میدانند، مدعی شده که گویا بهخواست «مردم» آمادگی خود را اعلام میکند. اماکدام «مردم»؟. اگر یادمان نرفته باشد او در ایام خیزش زن زندگی آزادی ناپرهیزی کرده و برای اثبات ادعای خود، فراخوان وکالتهم راه انداخت که عملا به تفی سربالا تبدیل شد و بی سروصدا مسکوت گذاشته شد. میتوان حدس زد که غرض او از مردمی که از وی درخواست بهعهده گرفتن رهبری کرده اند همان فرشگردیها و امثال حزب ایران نوین، تالی و کپی منسوخ همان حزب بیخاصیتی باشد که از قضا پیش از انقلاب بهمن هم تحت همین عنوان سربندی شده بود. باترکیدن حباب منشورکذائی، البته دیگر نشانهای از آن ادعاها در تکریم و بزرگداشت خیزش مردم ایران دیده نمیشود و حالیا او وضعیت را در دوگانه انفعال یا تبدیل شدن به موتورمحرک توسط خود خلاصه می کند. بله! اگر کاوهای در میدان نیست می توان و باید به اسکندری دخیل بست و او چنین میکند.
اما واقعیت آن است که اخگرهای آن خیزش بهرغم تداوم سرکوب بیرحمانه حکومت اسلامی، همچنان در اعماق جامعه ایران روشن است و میدرخشند و حاکمیت نتوانسته است آن را بطورکامل خاموش کند. چنان که با تداوم نافرمانی زنان و اعترضات خاموش نشدنی و روبه گسترش جنبشهای مطالباتی-خیابانی و اعمال تحریم گسترده و پرشکوه نمایش انتخاباتی رژیم و ایجادرخنه و شکافهایتازه و بزرگ در صفوف حاکمیت، رژیم را وادار بهعقب نشینی از رویکرد«خالص سازی» و تن دادن ولو مصلحتی به نوعی وضعیت دوفاکتو و تلاش برای مصادره و مسخ کردن شعارها و خواستهای خیزش بهطرق گوناگون کرده است. با این همه می توان و باید از یکسو با بهره گیری و تعمیق دستآوردهای خیزش بزرگ و از سوی دیگر با خنثی کردن این نوع ترفندهای نخ نماشده رژیم و تشدیدشکافهای درونش، و نیز استفاده از ناکامی های و شکست هاو تشدیداجتناب ناپذیرتنشها و فشارهای خارجی و بینالمللی، در تدارک موجی به مراتب نیرومندتر و جامعتر از خیزش قبلی برای برافکندن حاکمیت بود. که در آن خط راهنما، همانا تحقق اهداف خیزش یعنی رهایی زنان، بازپس گیری زندگی از چنگ نظام و آزادی از هم جداناپذیر خواهند بود. تجربه، درس و الگوی خیزش بزرگ زن زندگی آزادی، هم، بیان تکثرمندی جامعه در عین مشارکت و همبستگی آنها، و هم بیان تقاطع ستمها و درهم تنیدگی انواع تبعیضهای جنسیتی و طبقاتی و قومی-ملی و آزادی از آن گونه مناسبات بود که در آن آزادی و برابری با هم گره خورده است. امروزه با حضوربیشمارکاوهها در متن جامعه و زندان و حتی بالای دارها، نیازی به اسکندر و توسل جناب رضاپهلوی به آن نیست.
ضرورت عبور از چرخه باطل استبداد
کشورما ایران همواره رنج وشیارهای دو معضل بنیادی و دیرپا یعنی استبدادموروثی و استبداددینی و اقتصادی سیاسی آنها را بر تن خود تجربه کرده است. نباید فراموش کرد که استبداددینی از خمینی تا خامنه ای در دل همان استبدادموروثی پرورش یافته و بیرون آمد. زمانی که نظام مستبد و موروثی بدلیل فقدان پایه مردمی و حمایتی دچار بحران شدیدمشروعیت شد. در حقیقت عدم مشروعیت مودرادعای رضاپهلوی، شامل هردو نظام بوده و آندو همواره مکمل و بازتولیدکننده یکدیگر بودهاند. و مسیررهایی نیز با فرا رفتن از هر دونوع استبدادکهن و دیر پا و عبور از این چرخه باطل تاریخی و البته از هرنوع استبداد و با هرعنوانی ممکن میگردد و نه بازگشت به گذشتهو نه توجیه هیچ گونه استبدادنوینی. در اصلِ بازگشت به گذشته، هردوی این نظامها اشتراک داشته و مشابه هم هستند. هیچ کدام از این دو جریان ارتجاعی و امتحان پس داده و فاقدمشروعیت قادر نیستند اتحاد و همبستگی سراسری مردم ایران را تأمین کنند و برعکس، نفس به میانآمدن هرکدامشان به معنی ایجاد یک شکاف و دوپارگی عمقی در صفوف هم اکنون پیوسته جامعه است و از قضا دقیقا بههمین دلیل این نوع ادعاها و دوپینگ کردنها و به میان آمدنها، آنهم با اتکاء بهقدرتهای خارجی و ازقِبل جنگ و گسترش آن نوع سیاستهای گرسنگی دادن و تحریمهای فراگیر و کور که ترو خشک و رژیم و مردم را، وحتی یایدگفت مردم را بیش از رژیم خانهخراب کرده و با هم می سوزاند. و لاجرم در تجربه مشخص بدلیل تضعیف توان مردم و متشتت و چندشقه کردن صفوف جنبش، جزبه پروارکردن و تقویت حکومت اسلامی نیانجامیده است. تحریمهای بین المللی و سنجیده و هوشمند باید بتواند رژیم را هدف گیرد و نه کل پیکره جامعه را. علاو برآن اگر مردم ایران بدنبال دمکراسی وآزادی واقعی و عدالت اجتماعی هستند، آن چیزی که بهانحاء مختلف در خیابانها فریاد میزنند، این خواستها چه ربطی دارد به یک نظام سلطانی، فرقی نمی کند از نوع موروثی و سلطنتی باشد یا از نوع ولایتمدار. در میلترکیبی و وام گیری آنها از یکدیگر، جدا از دلالتهای تاریخی، از قضا چنانکه این روزها شاهدش هستیم حتی در نوع ولایتی هم ولی مطلقه در سودای موروثی و سلطانی کردن ولایت و ملاخورکردن کامل عنوان بیمسمای تن پوش عاریتی«جمهوری» است. چنانکه به وسوسه و سودایعمامهگذاری ولایت برفرق پسرخویش افتاده است.با لولیدن در کشت زارهای تاریخ گذشته، بجای عبورکردن از آنها، همه راهها به رمختم میشود: بازگشت استبداد، و رقابت و طعنه سیرو پیاز بهیکدیگر که مسکین توچقدربدبوئی!.استبداد دینی و موروثی دو روی سکه تاریخ استبداد در کشورما را تشکیل میدهند.
۱۵.۱۱.۲۰۲۴ تقی روزبه
5 پاسخ
– پدر و پدربزرگ رضا پهلوی دست نشانده بودند.
-او میداند چه کسی پهلویها را بقدرت رسانده؟سپس به جزیره موریس تبعید؛یا در امریکا؛مکزیک؛پاناما آواره و در مصر بخاک سپردند؟ساخت مساجد و اوین سال ۵۱ هدیه شاه به شیخ برای ۵۰ سال کشتار بود!
-«آزادی افکار! آزادی افکار! دموکراسی! دموکراسی! این حرفها یعنی چه؟ هیچکدامشان به در من نمیخورد. ما اینها را نمیخواهیم.»(محمدرضا پهلوی سال ۱۳۵۵)
-رضا پهلوی جایزه “معمار صلح” بنیاد نیکسون را دریافت کرد
-رضا پهلوی:”در تمام تظاهراتهای بعد از ۷ اکتبر پرچم شیر و خورشید در کنار پرچم اسرائیل بوده است. اجازه نخواهیم داد پس از سقوط این رژیم؛ خلا قدرت ایجاد شود ”
-او میخواهد ایران را پس بگیرد. ایران یعنی: اموال پدرو مادرش را از آخوندها پس بگیرد. ستاد اجرایی فرمان امام؛ استان قدس رضوی؛بنیاد پهلوی و مستضعفین؛پانزده خرداد و…را دوست دارد! خلفای اموی و راشدین را بیرون کند و تاج و تخت کوروش و داریوش و انوشیروان مزدک کش و نادر هندوکش و شاپور ذوالاکتاف (کتف اعراب را سوراخ میکرد)را جایگزین کند.
-بیچاره آنهایی که در کاخها؛راهروهای امورخارجه و پارلمانهای آمریکا و اروپا و کانادا….به دنبال متحد برای جنگ با حکومت جنایتکاران فاشیست هستند.
بر سر او همان خواهند آورد که بر پدر و پدر بزرگش گذشت
بهتر ست که برای روشنگری به خصوص بین جوانان که اکثریت مردم امروز ایران می باشند. در مورد علل حمایت قدرتهای جهان در قدرت رساندن رضا شاه و محمد رضا شاه به دلیل و برهان متوسل شد تا خواننده بتواند داوری کند و در تکمیل این بحث شرکت نماید.
* رضا خان قزاق بعداز جنگ جهانی اول که ایران بخاطر، جنگ داخلی، خشکسالی ، قحطی ، بیماری و حضور قوای نظامی متخاصم جنگ جهانی در ایران بشدت تضعیف شده بود. از انگلیسی ها ماموریت گرفت که علیه احمد شاه قاجار کودتا کند. موضوع قرار داد نفت ناکس دارسی و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه از الویت ها انگلیس و فاتحان جنگ جهانی اول بود که در فرآیندی چند ساله رضا خان به سردار سپه، رئیس الوزاری احمد شاه و پادشاه تبدیل شد.بعد هم با نفوذ آلمان هیتلری در ایران متفقین صلاح دیدند که رضا شاه را خلع و تبعید کنند.
* محمد رضا شاه هم بعداز ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ که قانون ملی شدن نفت در مجلس شورای تصویب شد. کاندید اول انگلیس برای اعمال فشار بر مجلس و دولت شد که باعث چنان تصمیمی علیه غارت نفت ایران شدند.
حکومت فخیمه ی انگلیس در یک فرآیند ۳ ساله با کمک آمریکا توانستند در کودتای نظامی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
علیه دولت و مجلس حکومت نوپای مشروطه اقدام کنند و محمد رضا شاه را مامور حفظ منافع خود نمایند.
* تاریخ نشان داد که محمد رضا شاه با تمام خوش خدمتی ها برای قدرتهای جهانی به دلایل ویژه داخلی و خارجی در دهه هفتاد قرن بیستم میلادی متاثر از جنگ اعراب و اسرائیل و بحران جهانی سوخت ، جنگ آمریکا در ویتنام و دیگر تنش های بین بلوک ضرق و غیب در یک تصمیم بغایت ارتجاعی و خائنانه با دخالت مستقیم آمریکا در امور داخلی ایران زمینه را برای انتقال قدرت از حکومت پادشاهی به خلافت مشروعه شیعی فراهم کردند. در مذاکرات تهران و پاریس فقط آمریکائیان ،شاه ، سران ارتش وساواک و نمایندگان خمینی حضور داشتند. ارتش اعلام بیطرفی کرد ، شاه رفت و خمینی آمد.
نتیجه: در این ۴۶ سال قدرتهای غربی به بهترین وجه از حکومت ارتجاعی و فاشیستی مشروعه شیعی در اسلامیزه کردن منطقه و جهان نهایت سوء استفاده را برای منافع خودکرده ست . در سال ۲۰۲۰ دولت ترامپ مقدمات بازگشت طالبان به افغانستان را فراهم کرد. در آن زمان و بعد هم بسیاری از نیروهای مختلف مخالف و خارج از کشور بدون داشتن ریشه ای در داخل با ملاقات رهبران راست و راست افراطی کشور های جهان شکم خود را برای چلبی شدن در ایران صابون زدند. رضا پهلوی هم یکی از آنها بود.
اما این ها فرسنگها از اوضاع و شرائط استثنائی و تاریخی کودتای ۱۲۹۹ رضا خان و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ محمد رضا شاه و «رژیم چنج» ۵۷ شاه ـ خمینی فاصله دارد.
به همین دلیل موضع گیری های رضا پهلوی چه بعداز جنبش «زن ،زندگی ، آزادی » چه امروز، پشتوانه ای در ایران نه از جانب مردم مثل توده های زیر پرچم روحانیت در ۵۷ نه از جانب قدرتها ندارد . زیرا قدرتها نمی توانند مانند ۱۲۹۹ یا ۱۳۵۷ در ایران اعمال نفوذ داشته باشند.
درحالی که مردم آمریکا تورم و افزایش قیمت ها را تقصیر سیاست های اقتصادی بایدن میشمردند و سیل مهاجران غیر قانونی صدای خود مسولین دمکرات را نیز درآورده بود حزب دمکرات بجای اصلاح شیوه خود به افشاگری و خطر آمدن ترامپ پرداخت. نتیجه نیز همین شد که می بینیم. اپوزوسیون ایرانی نیز پا در همان رکاب چهار نعل میتازد. با این اپوزوسیون پراکنده و دشمن یکدیگر اگر ترامپ تصمیم به سرنگونی رژیم بگیرد باید خدا خدا کنیم که رضا پهلوی را بیاورند که مابقی نوکرانشان بد تر از خامنه ای خواهند بود.
با آمدن ماسک پشت ترامپ ،ترامپ توانست ببرد ،چونکه قصد پس انداز در مخارج خارجی آمریکا را دارد و با این بودجه سیستم تولید و خدمات….. را هم میخواهد مدرنیزه و کم خرج کند.
نتیجه آن میتواند به برتری آمریکا در آینده ولی برای حال موجب ضعف آمریکا در جهان شود.
در مورد ایران هم شاید کوتاه تر بیاید خلاف انتظار!
و در نتیجه جنگها که دلایل خاص خود را دارندبا دخالت حد اقلی آمریکا ادامه خواهند یافت.
مقاله بسیارجالبی است .
دوست عزیز تقی روزبه درین مورد تا میتوانید قلم بزنید و روشنگری کنید و در باره چاره کار هم که گرد هم آمدن همه نیروهای چپ و ملی است و ایجاد جبهه ای واحد بر علیه دیکتاتوری و ساقط کردن رژیم ولایی و برقراری یک جمهوری دموکراتیک و ملی بنویسید و بنویسید و بنویسید.