
مقدمه
در هر جامعهای که خواهان اصلاح، توسعه و پویایی است، وجود نهادهای سیاسی منسجم و متعهد ضرورتی انکارناپذیر به شمار میآید. اما همواره پرسشی اساسی در برابر هر حرکت جمعی قرار دارد: انسجام تا چه اندازه لازم است و از کجا به تهدیدی برای پویایی بدل میشود؟ آیا همگرایی سیاسی بدون پذیرش تفاوت ممکن است؟
پاسخ به این پرسش، مرز میان دو گونه سیاستورزی را روشن میکند. نخست، سیاستورزی انحصارطلب و یکسانساز که بر وحدت ظاهری و وفاداری مطلق به یک قرائت از حقیقت تکیه دارد. دوم، سیاستورزی دموکراتیک و کثرتگرا که گفتوگو، نقد و تنوع دیدگاهها را سرچشمهی رشد میداند. تجربهی تاریخی نشان میدهد که نخستین مسیر هرچند در کوتاهمدت نظم و تمرکز میآفریند، در بلندمدت به رکود و فروپاشی میانجامد؛ در حالیکه مسیر دوم، هرچند پرچالشتر است، به پایداری و مشروعیت سیاسی منتهی میشود.
ضرورت انسجام، نه به بهای حذف تفاوت
هیچ تشکل سیاسی بدون اشتراک در اصول و اهداف نمیتواند مؤثر باشد. اما این همسویی، اگر با حذف تفاوتها و خاموش کردن صداهای ناهمنوا همراه شود، به جای انسجام، انجماد میآفریند. انسجام واقعی، زمانی شکل میگیرد که اعضا در عین وفاداری به اهداف مشترک، در بیان دیدگاهها و نقدهای خود آزاد باشند.
یکسانسازی فکری و رفتاری، در ظاهر نظم و هماهنگی به همراه دارد، اما در ژرفای خود نشانهی ناتوانی در تحمل گفتوگو است. در چنین فضایی، خلاقیت جای خود را به اطاعت میدهد و نقد سازنده جای خود را به تأیید بیقید و شرط. نهاد سیاسی زنده، نهادی است که از تفاوتها برای پالایش و پیشرفت خود بهره گیرد و میان صداهای گوناگونش پلی از تفاهم و اعتماد بسازد.
تجربهی تاریخی احزاب ایدئولوژیک و شکست تفکر تکصدایی
تاریخ معاصر گواه روشنی است بر ناکامی احزاب و جنبشهایی که بر یکدستی فکری و وفاداری مطلق تأکید کردهاند. از احزاب تمامیتخواه بلوک شرق تا جنبشهای ناسیونالیستی در غرب، بسیاری از آنان در آغاز راه با شعار وحدت و انسجام ظهور کردند، اما با سرکوب دیدگاههای متفاوت و حذف نقد درونی، پویایی خود را از دست دادند و از جامعه جدا شدند.
در چنین ساختارهایی، وفاداری به ایدئولوژی جایگزین عقلانیت شد و تصمیمگیری جمعی به فرمانپذیری بدل گردید. سرنوشت محتوم آن احزاب، فروپاشی درونی و بیاعتباری اجتماعی بود. در مقابل، نهادهایی که مجال گفتوگو، تنوع و حق مخالفت را فراهم آوردند، توانستند از درون خود را اصلاح کنند و با تحولات جامعه هماهنگ بمانند. تجربهی احزاب دموکراتیک اروپا و برخی جنبشهای مدنی نوین نشان داده است که کثرتگرایی نه تهدید، بلکه ضامن پایداری است.
حق اقلیت و سلامت نهاد سیاسی
در هر نهاد سیاسی، اقلیت نقشی حیاتی در حفظ توازن و سلامت فکری ایفا میکند. اقلیت نه مزاحم، بلکه وجدان بیدار نهاد است؛ نیرویی که خطاها را گوشزد میکند و از فروغلتیدن جمع در خودفریبی بازمیدارد. نادیدهگرفتن حق اقلیت، نهاد را از سازوکار طبیعی اصلاح و بازنگری محروم میسازد.
دموکراسی درونسازمانی، تنها در صورتی معنا دارد که حق اقلیت در نقد و اظهار نظر تضمین شود. نهادهایی که این حق را سلب میکنند، ناگزیر به تصمیمهای بسته، هیجانی و گاه خطاکارانه دچار میشوند. احترام به اقلیت به معنای تقسیم قدرت نیست، بلکه ضرورتی برای پایداری ساختار و تضمین شفافیت در تصمیمسازی است.
انحصارگرایی؛ آفت پویایی و مشارکت
انحصارگرایی در تصمیمگیری، بزرگترین دشمن پویایی است. هنگامی که حلقهای محدود از افراد، خود را تنها مرجع صلاحیتدار میپندارد، انگیزهی مشارکت از میان اعضا رخت برمیبندد. احساس بیاثری و بیاختیاری، نیروهای خلاق را کنار میزند و نهاد را به ساختاری ایستا و بسته تبدیل میکند.
چنین نهادهایی دیر یا زود از جامعهی واقعی فاصله میگیرند. جامعهای که خود متکثر و چندصداست، نمیتواند با نهادی تکصدا پیوند برقرار کند. انحصارگرایی، در عمل نهتنها مانع مشارکت نیروهای تازه میشود، بلکه مشروعیت سیاسی نهاد را نیز در چشم جامعه کاهش میدهد. مشروعیت، از دل اعتماد و گفتوگو زاده میشود، نه از حذف و کنترل.
کثرتگرایی؛ شرط پایداری و مشروعیت
کثرتگرایی در معنای اصیل خود، نه نفی اصول است و نه رهاسازی بیهدف. بلکه روشی است برای استوار کردن وحدت بر پایهی گفتوگو. نهاد سیاسی کثرتگرا، تفاوت را به جای تهدید، به فرصت بدل میکند و از تنوع دیدگاهها برای عمق بخشیدن به خرد جمعی بهره میگیرد.
چنین نهادی، در برابر بحرانها انعطافپذیر است و توان بازسازی درونی دارد. در جامعهای چندصدایی، نهاد سیاسی تنها زمانی مشروعیت مییابد که بازتابدهندهی همان چندصدایی باشد. پذیرش کثرت، در نهایت به معنای احترام به کرامت انسان است؛ به حق او برای اندیشیدن، انتخاب کردن و متفاوت بودن.
جمعبندی
نقد انحصارطلبی و یکسانسازی در نهادهای سیاسی، نقدی اخلاقی یا نظری صرف نیست، بلکه ضرورتی عملی برای بقا و کارآمدی است. تجربهی تاریخی نشان داده است که نهادهای بسته و تکصدا، هرچند در آغاز مقتدر مینمایند، در نهایت از درون تهی میشوند و فرو میپاشند. در مقابل، نهادهایی که به تنوع، نقد و گفتوگو میدان دادهاند، توانستهاند پایدار، خلاق و اثرگذار بمانند.
اگر نهادهایی چون تلاشگران بتوانند در کنار پایبندی به اصول مشترک، سازوکاری روشن برای گفتوگو و احترام به تفاوت فراهم آورند، خواهند توانست الگویی از سیاستورزی اخلاقی و مدرن ارائه دهند؛ سیاستی که در آن تضاد به گفتوگو تبدیل میشود و تفاوت به همافزایی.
هیچ جامعهای با حذف صداهای متفاوت به بلوغ نمیرسد. شکوفایی سیاسی از لحظهای آغاز میشود که بیاموزیم شنیدن دیگری، مقدمهی فهم خویش است. تنوع، دشمن انسجام نیست؛ سرچشمهی آن است.
علی ملک – خبرنگار آزاد




