دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴

چه باید کرد؛ مانیفستی برای زندگی در روزگار جنگ، یأس و بی‌معنایی – داوید پارسیان

نقاشی دیواری هنرمند تبعیدی شیلی در آمستردام در دوره پینوشه، زمانی که داس سرکوب فاشیسم، امیدواری را درو می کرد

پس از جنگ، ملتی که شکست خورده، تحقیر شده و منابعش غارت شده‌اند، اغلب با بحران‌های چندوجهی از قبیل فروپاشی اعتماد عمومی، فقر، سانسور و ادامه سرکوب جامعه مدنی، افزایش ناامنی و مهاجرت نخبگان، روبه‌رو می‌شود. در چنین شرایطی، امید به آینده به نظر محال می‌رسد. اما تاریخ نشان داده که این فقط یک فصل است، نه پایان کتاب

مقدمه

در زمانه‌ای که جنگ، ناامنی، و محرومیت بر زندگی سایه افکنده‌اند و آینده‌ای مبهم و تاریک در برابر انسان ها گشوده شده، این پرسش در ذهن بسیاری پدید می‌آید: آیا ادامه دادن معنایی دارد؟ چگونه می‌توان در جهانی چنین بی‌رحم، همچنان به زندگی دل سپرد؟ این مقاله بر پایه‌ی اندیشه‌های آلبر کامو، بر آن است تا پاسخی اخلاقی و انسانی به این پرسش‌ها ارائه دهد؛ پاسخی که نه بر خوش‌بینی سطحی، بلکه بر انتخابی آگاهانه و فلسفی برای معناجویی در دل ناامیدی استوار است.

جهانِ بی‌معنا و انسانِ معناجو

در فلسفه‌ی کامو، انسان با جهانی روبه‌روست که برای رنج‌ها و پرسش‌های او پاسخی ندارد. این وضعیت را او «پوچی» (absurde) می‌نامد؛ یعنی شکافی بین نیاز انسانها به معنا و سکوت جهان در برابر این نیاز .(Camus, Le Mythe de Sisyphe) با این حال، کامو از تسلیم در برابر این پوچی پرهیز می‌کند و به‌جای آن، عصیان (révolte)  را پیشنهاد می‌کند: عصیان نه به معنای شورش کور، بلکه ایستادگی اخلاقی و معنا‌آفرینی در جهانی بی‌معنا.

در نامه‌ای که به نام «نامه به یک ناامید» شناخته می‌شود، کامو می‌نویسد: «من ناامید نیستم، اما از امید محروم‌ هستم»؛ و بدین ترتیب به تمایز میان امید به‌مثابه توهم و امید به‌مثابه انتخاب اشاره می‌کند.

قدرت انتخاب در دل ناامیدی

در شرایطی که جنگ، فقر، و خشونت به واقعیت روزمره بدل شده‌اند، بسیاری تصور می‌کنند که دیگر چاره‌ای جز تقدیر و تسلیم وجود ندارد. اما درست در همین لحظه، تصمیم انسان برای ادامه دادن، برای معنا بخشیدن به زندگی، اهمیتی دوچندان می‌یابد. در مانیفست «یافتن معنا در دل تاریکی» آمده است:

«تسلیم شدن به ناامیدی انتخابی است که می‌توان از آن اجتناب کرد. انسان، حتی در شرایط سخت و جانکاه، همیشه قدرت انتخاب دارد—انتخاب بین تسلیم شدن یا مبارزه برای یافتن نور در دل تاریکی».

زیبایی‌های کوچک: سنگرهای امید

معنا و امید همیشه در بطن مفاهیم بزرگ و تجریدی نمی‌زید. آن‌ها اغلب در جزئیاتِ زندگی روزمره پنهان‌اند: لبخند کودکی، صدای موسیقی، مهربانی یک غریبه. این‌ها لحظاتی‌اند که می‌توانند همچون فانوس‌هایی کوچک، مسیر زندگی را روشن کنند:

«این لحظات هرچند کوچک‌اند، اما یادآور این حقیقت‌اند که زیبایی و محبت همچنان زنده‌اند و می‌توان به آن‌ها چنگ زد».

عصیان اخلاقی در برابر بی‌عدالتی

کامو در «نامه‌هایش به یک دوست آلمانی» نیز نشان می‌دهد که انسان می‌تواند حتی در مواجهه با قدرت مسلط، تصمیم بگیرد که تسلیم نشود. این عصیان، اخلاقی است، نه ایدئولوژیک. هدف آن دفاع از کرامت انسانی، و آزادی، حتی در دل ویرانی ها مطلق و مهم است. یکی از کلیدی‌ترین پیام‌های کامو در این است که معنای زندگی چیزی نیست که در جایی آماده در انتظار ما باشد، بلکه چیزی است که خود باید آن را بیافرینیم. خلق معنا، عملی انسانی است: در کمک به دیگری، در نوشتن، در ایستادگی، در مهربانی، در هنر.

در طول تاریخ، ملت‌هایی که از دل جنگ، دیکتاتوری و فروپاشی اقتصادی برخاسته‌اند، نشان داده‌اند که بازسازی نه‌تنها ممکن است، بلکه می‌تواند به شکوفایی و دموکراسی پایدار منجر شود. ایران، با پیشینه‌ای غنی از فرهنگ، هنر و تمدن، نیز می‌تواند از این مسیر الهام بگیرد.

پس از جنگ، ملتی که شکست خورده، تحقیر شده و منابعش غارت شده‌اند، اغلب با بحران‌های چندوجهی از قبیل فروپاشی اعتماد عمومی، فقر، سانسور و ادامه سرکوب جامعه مدنی، افزایش ناامنی و مهاجرت نخبگان، روبه‌رو می‌شود. در چنین شرایطی، امید به آینده به نظر محال می‌رسد. اما تاریخ نشان داده که این فقط یک فصل است، نه پایان کتاب.

برای عبور از این بحران، سه عنصر حیاتی‌اند:

امید و روایت مشترک؛ انسانها در یک جامعه باید به آینده‌ای بهتر، که به دست خود آنها ایجاد می شود، باور داشته باشند. این امید می‌تواند از دل ادبیات، هنر، رسانه‌های مستقل و حتی خاطرات نسل‌های پیشین به عنوان حافظه جمعی زاده شود.

اعتماد به نفس ملی؛ بازشناسی هویت تاریخی، فرهنگی و علمی ملت، به بازسازی غرور ملی کمک می‌کند. آموزش، بازگشت نخبگان و تقویت زبان و فرهنگ بومی نقش کلیدی دارند.

ساختارهای دموکراتیک و جامعه مدنی؛ ایجاد نهادهای مستقل، رسانه‌های آزاد، احزاب سیاسی و مشارکت مردمی، پایه‌های دموکراسی را می‌سازند. این مسیر ممکن است تدریجی باشد، اما پایدار است.

نمونه‌های تاریخی موفق:

آلمان پس از جنگ جهانی دوم؛ پس از شکست کامل، اشغال نظامی و نابودی زیرساخت‌ها، آلمان غربی با کمک، نهادسازی دموکراتیک و آموزش عمومی، به یکی از موفق‌ترین دموکراسی‌های جهان بدل شد.

ژاپن پس از بمباران اتمی؛ با وجود ویرانی های گسترده، ژاپن با اصلاحات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به کشوری پیشرفته و دموکراتیک تبدیل شد. نقش آموزش و بازسازی اعتماد ملی در این مسیر حیاتی بود.

اسپانیا پس از دیکتاتوری فرانکو؛ پس از مرگ فرانکو در ۱۹۷۵، اسپانیا با توافق نخبگان و فشار جامعه مدنی، به تدریج به دموکراسی گذار کرد. این کشور اکنون یکی از اعضای پایدار اتحادیه اروپاست.

شیلی پس از پینوشه؛ با وجود سرکوب شدید، مردم شیلی با رفراندوم و فشار بین‌المللی، به دموکراسی بازگشتند. نقش جامعه مدنی و نهادهای حقوق بشری در این مسیر کلیدی بود.

ایران، با تاریخ و فرهنگی کهن، ظرفیت آن را دارد که از دل بحران، راهی نو بسازد. این مسیر نیازمند شجاعت، همبستگی، و ایمان به آینده‌ای بهتر است. همان‌طور که دیگر ملت‌ها توانستند، ایران نیز می‌تواند. نخبگان هر جامعه، به‌ویژه در دوران بحران، نقش کلیدی در شکل‌دهی مسیر آینده آن کشور دارند. در جامعه‌ای مانند ایران، که تاریخ و فرهنگ کهنی دارد ولی با چالش‌های فراوانی روبه‌روست، مسئولیت نخبگان سنگین‌تر و حساس‌تر است. 

امید به‌مثابه مسئولیت

در نهایت، امید نه یک احساس گذرا، بلکه نوعی مسئولیت است. مسئولیت در برابر خود، در برابر دیگران، در برابر آینده. ادامه دادن در دل تاریکی، تصمیمی است که زندگی را از سقوط در بی‌معنایی نجات می‌دهد. امید داشتن در دل شرایط بحرانی، یک وظیفه اخلاقی است. این امید نه خوش‌بینی سطحی است و نه توهم؛ بلکه اراده‌ای است برای ایستادن، برای انسان‌ماندن، برای معنا بخشیدن به زندگی حتی وقتی جهان علیه انسان قد علم کرده است. زندگی در هر شرایطی، فرصتی است برای عصیان، برای یافتن نور، و برای ساختن معنا. هیچ قدرتی نمی‌تواند این توانایی را از انسان بگیرد، جز خود او. ما می‌توانیم انتخاب کنیم که تسلیم نشویم. می‌توانیم انتخاب کنیم که زندگی کنیم—نه فقط زنده بمانیم. 

در شرایط سخت کنونی، امید یک انتخاب آگاهانه است، نه یک توهم خام. ادامه دادن، در دل درد و ناامیدی، انتخابی است که زندگی را از پوچی نجات می‌دهد. شاید فرد نتواند همه چیز را تغییر دهد، اما می‌تواند انتخاب کند که در برابر تاریکی بایستد، که در دل شب نیز به سوی صبح چشم بدوزد. معنای زندگی، همان است که ما از دل تاریکی می‌سازیم. آینده را نمی‌توان پیش‌بینی کرد، اما می‌توان آن را ساخت—با ایستادگی، با اخلاق، با مهربانی، با هنر، و با همدلی. 

ما باید انتخاب کنیم: یا تسلیم شب شویم، یا به سوی صبح چشم بدوزیم.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

2 پاسخ

  1. در حالی که همه رسانه های فارسی زبان خارجی و داخلی و سیاست مداران مدعی بدون وقفه و به شکل‌های گوناگون به تخریب روحی مردم ایران مشغولند
    این مقاله بدون اغراق بهترین ،مقاله ای هست که توانسته است بی واسطه و بدون کمترین حاشیه اضافی وارد روان اجتماعی کنونی جامعه ما شده و حالت روحی و روانی حاصل از شوک ویرانگر جنگ ۱۲ روزه و نیاز مبرم ایرانیان را به تصویر بکشد.
    درود بر شما

  2. جناب پارسیان, مطلب شما در رابطه با ملتی که در گیر جنگی تحمیلی گردیده همچون ما در جنگ ایران و عراق و یا مردم اکراین در جنگ کنونی صادق است اما حمله اسرائیل به رژیم جمهوری اسلامی از آن دست نیست. در این جنگ اگر چه مردم آسیب دیدند اما نه عامل آن بودند و نه در آن شرکت داشتند بنابر این شکست در این جنگ شکست رژیم بود نه مردم. اتفاقا شکست های پیاپی رژیم پس از ۷ اکتبر برای مدعیان نابود ساختن اسرائیل و اینکه آنان جرات حمله به ایران را ندارند و ادعای برقراری امنیت برای ملت در حالی که امنیت فرماندهان خود را قادر نبودند همه و همه چنان دست بالایی به مردم داده که میتوانند در رویارویی با رژیم بر سر خواست های خود از آن بهره بگیرند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی