کتاب تازه آنجلا دیویس: زندان باید مدت‌ها پیش لغو می‌شد

فیلسوف، کنشگر آفروفمینیست، ضدنژادپرست و کمونیست، در کتاب «الغاءها: سیاست‌ها، کنش‌ها، وعده‌ها» (انتشارات «او دیابل وووِر») تأملات خود را دربارهٔ ضرورتِ ازمیان‌بردنِ نظام زندان گرد آورده است؛ دعوتی برای واژگون‌کردن نظم سرمایه‌داری موجود.

آنجلا دیویس زندگی خود را وقف مبارزه برای جامعه‌ای بدون زندان کرده و به افشای پیوندهای تاریخی میان نظام کیفریِ برده‌دارانه و مجتمع زندان–صنعتیِ امروز پرداخته است. او خود طعم خودکامگی و نژادپرستیِ دستگاه قضایی آمریکا را چشیده و تجربهٔ زندان را از سر گذرانده است. بسیج جهانی و پیروزمندانه برای آزادی‌اش در دههٔ ۱۹۷۰، او را به یکی از چهره‌های نمادینِ مبارزه برای رهایی بدل کرد.

با انتشار کتاب «الغاءها: سیاست‌ها، کنش‌ها، وعده‌ها» (۲۰۲۵)، او جمع‌بندی روشنی از سال‌ها پژوهش و کنش خود دربارهٔ مسئلهٔ زندان ارائه می‌دهد. دیویس از این رهگذر، و با نگاهی انقلابی، ما را فرامی‌خواند تا درهم‌تنیدگیِ استثمار اقتصادی، ستم جنسی و خشونت نژادپرستانه را بشناسیم تا بتوانیم آن را از هم بگسلیم.

شما از الغا به‌مثابهٔ مأموریتی برای ابداع نظمی اجتماعی سخن می‌گویید که زندان و مجازات حبس را بی‌موضوع می‌کند. چرا باید الغای زندان را هم‌زمان با الغای نژادپرستی، پدرسالاری و خروج از سرمایه‌داری اندیشید؟

جنبش الغای زندان، دست‌کم آن‌گونه که به‌ویژه در ایالات متحده شکل گرفته، عمیقاً در جنبش ضدنژادپرستی ریشه دارد. به همین دلیل است که پژوهش‌های دانشگاهی فراوانی به پیوند میان زندان و برده‌داری اختصاص یافته‌اند. اگر به عناصر ساختاری نژادپرستی توجه نکنیم، هرگز درک روشنی از ماهیت آن نخواهیم داشت. نظام زندان یکی از آشکارترین، اگر نگوییم آشکارترین، نمونه‌های نژادپرستی ساختاری است.

در این کتاب، شما به‌روشنی تبارشناسی‌ای را شرح می‌دهید که مجتمع زندان–صنعتی را به نظام اجاره‌دادن زندانیان پس از لغو برده‌داری در آمریکا پیوند می‌دهد. امروز این مجتمع چه جایگاهی در سرمایه‌داری ایالات متحده دارد؟

ما همچنان پیوندهای بسیار نیرومندی میان مجتمع زندان–صنعتی و نظام سرمایه‌داری می‌بینیم؛ و این پدیده محدود به مرزهای ایالات متحده نیست، بلکه ابعادی جهانی دارد. این مجتمع، در مسیر تحول سرمایه‌داری، به لحظه‌ای اشاره می‌کند که در آن شمار بزرگی از انسان‌ها دیگر قادر به یافتن راهی برای تأمین معاش خود نیستند. در چنین شرایطی با این جمعیت‌های به‌حاشیه‌رانده‌شده چه باید کرد؟ با مردمانی که در چارچوب جامعهٔ سرمایه‌داری کاری برایشان وجود ندارد؟

ما شاهد ساخت انبوه زندان‌ها درست در زمانی هستیم که اقتصاد آمریکا و اقتصاد جهانی دیگر قادر به پاسخ‌گویی به نیازهای انسانی نیستند. در دههٔ ۱۹۸۰، هم‌زمان با فروپاشی نظام‌های تأمین اجتماعی و خدمات رفاهی، زندان‌های بیشتری ساخته شد و شمار بیشتری از مردم به حبس محکوم شدند. وقتی مشاغل به نقاط دیگر جهان منتقل می‌شوند و کسانی که این مشاغل را داشتند دیگر نمی‌توانند زندگی خود را اداره کنند، چه رخ می‌دهد؟ شمار زندانیان افزایش می‌یابد. از این رو، پیوندهای بسیاری برای بررسی وجود دارد و نمی‌توان مجتمع زندان–صنعتی را بدون قرار دادن آن در چارچوب سرمایه‌داری جهانی فهمید.

شما نظام زندان را رویِ دیگرِ دموکراسی آمریکایی توصیف می‌کنید؛ جایی که حقوق تعلیق می‌شوند و بدن‌های غیرانسانی‌شده در معرض استبداد قرار می‌گیرند. حبس گستردهٔ آفریقایی‌تباران و لاتین‌تباران چه پیامدهای سیاسی‌ای دارد؟

پیش از هر چیز، باید مفهوم دموکراسی را همواره با نگاهی انتقادی بررسی کنیم، چرا که عمدتاً با «دموکراسی بورژوایی» سروکار داریم. دموکراسی هرگز دموکراسیِ اکثریت نبوده است و این همان تناقض درونیِ خودِ واژه‌ای است که برای توصیف نظام اقتصادیِ شکل‌گرفته در ایالات متحده به کار می‌رود.

حبس با برده‌داری پیوندی تنگاتنگ دارد؛ پیوندی که نشان می‌دهد نژادپرستی تا چه اندازه همواره در بطنِ رشد سرمایه‌داری جای داشته است. اگر به اروپا و نقش استعمار در شکل‌گیری نظام‌های اجتماعی–اقتصادی آن نیز بنگریم، به تحلیل‌هایی مشابه خواهیم رسید.

ما، الغاگرایان، می‌گوییم که نه‌تنها با زندانی‌سازی انبوه مخالفیم، بلکه اصولاً هیچ‌گونه زندانی‌سازی را نمی‌خواهیم.

چگونه مقولهٔ «نژاد» به معیاری مرکزی در شکل‌گیری پیش‌فرض‌های جرم‌انگاری بدل شد؟

در دوران برده‌داری، ایدهٔ فرودستی یکی از عناصر اصلی ایدئولوژی نژادپرستانه بود. گروهی که هدف نژادپرستی قرار می‌گیرد، فروتر از گروه مسلط تلقی می‌شود و در این میان، مفهوم «جرم» نقشی تعیین‌کننده می‌یابد. این نژادی‌سازیِ جرم همواره دربارهٔ بردگان ـ یا بهتر بگویم، انسان‌های به‌بندگی‌کشیده‌شده ـ وجود داشته است. من می‌کوشم از واژهٔ «برده» پرهیز کنم، چرا که غیرانسانی‌کننده است و ترجیح می‌دهم از «افراد به‌بندگی‌کشیده‌شده» یا «افراد زندانی‌شده» سخن بگویم.

هر دو نظام، یعنی برده‌داری و زندان، بر مفاهیمی ملموس استوار بودند که همگان می‌توانستند درکشان کنند: انسان‌های به‌بندگی‌کشیده‌شده به‌عنوان اعضای نژادی فروتر معرفی می‌شدند و همین منطق دربارهٔ زندانیان نیز به کار می‌رفت.

سفیدپوستان مفهوم آزادی را در نسبت با برده‌داری می‌فهمیدند؛ آنان کسانی بودند که برده نبودند و بنابراین آزاد محسوب می‌شدند. می‌توان استدلالی مشابه را دربارهٔ زندانی‌سازی نیز مطرح کرد.

شما به‌طور خاص خشونت‌هایی را که زنان زندانی تجربه می‌کنند تحلیل می‌کنید. زندان چگونه ستم‌های جنسیتی و نژادپرستانه را بازتولید و تشدید می‌کند؟

خودِ نهاد زندان منسوخ است. این نهاد باید مدت‌ها پیش لغو می‌شد و افزون بر این منسوخ‌بودن، به پناهگاهی برای ارتجاعی‌ترین ایدئولوژی‌ها بدل شده است. از همین روست که در زندان‌ها نه‌تنها نژادپرستی، بلکه واپس‌گراترین اشکال برتری‌طلبی سفیدپوستانه را می‌بینیم؛ اشکالی که دست‌کم پیش از دولت ترامپ، زیر فشار جنبش‌های اجتماعی رادیکال رو به عقب‌نشینی گذاشته بودند. در زندان‌ها همچنین واپس‌گراترین اشکال پدرسالاری حضور دارند.

اگر تحول تاریخی زندان‌های مردان و زنان را بررسی کنیم، درمی‌یابیم که نابرابری جنسیتی درون نظام‌های زندان حفظ و حتی تقویت می‌شود. با این حال، باید اذعان کرد که مسئله فقط جنسیت یا فقط نژاد نیست، بلکه نظامی در کار است ـ نظام زندان ـ که بازتابی از عقب‌ماندگی سرمایه‌داری نیز به شمار می‌آید.

شما خواهان بازاندیشی ریشه‌ای عدالت هستید. چگونه می‌توان بدیل‌هایی برای زندان و مجازات پیش برد؟

باید این مسئله را در دو بستر متفاوت بررسی کنیم. نخست، باید ببینیم هم‌اکنون چه مطالباتی را باید پیش بکشیم. دوم، باید بیندیشیم که تکیه بر نیروهای گستردهٔ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چگونه می‌تواند ما را در مسیری رهایی‌بخش به پیش ببرد.

کسانی که در نسل‌های اخیر در جنبش‌های الغاگرایانه فعال بوده‌اند، خواهند گفت که ما از رویکردی انقلابی و ضدسرمایه‌داری سخن می‌گوییم؛ از تصور و، امیدواریم، تحقق جامعه‌ای که در آن این نهادهای واپس‌گرای پدرسالارانه، نژادپرستانه و سرکوبگر دیگر ضرورتی نداشته باشند.

آیا رشد جنبش‌های ارتجاعی، مردسالارانه و برتری‌طلبانه در آمریکا و جهان را نشانهٔ یک ضدانقلاب، پس از خیزش‌های مردمی دو دههٔ اخیر و موج نوین فمینیستی، می‌دانید؟

بی‌تردید. به‌گمان من، دقیقاً همین را اکنون تجربه می‌کنیم. اگر از منظر تاریخی به دهه‌های گذشته بنگریم، روشن است که در مسیر رهایی حرکت کرده‌ایم. کسانی که با این مسیر مخالفت می‌کنند و می‌کوشند آن را متوقف سازند، متأسفانه اکنون در قدرت‌اند؛ اگر به دولت ترامپ نگاه کنیم.

اما در مجموع، ما به‌سوی پیشرفت حرکت کرده‌ایم و برای کنشگران مهم است دریابند که سلطهٔ این نیروهای فاشیستی، نژادپرست و واپس‌گرا، تلاشی است برای خنثی‌کردن همین دستاوردها. جنبش‌های نوین ـ از جنبش عدالت اقلیمی گرفته تا مبارزات ضدنژادپرستی و ضدپدرسالاری ـ پیروزی نیروهای پیشرو هستند. ما حق نداریم تصور کنیم که در برابر همهٔ نیروهای ارتجاعی شکست خورده‌ایم.

چندی پیش، انتخاب یک شهردار سوسیالیست در نیویورک با استقبال روبه‌رو شد. تحت چه شرایطی بازگشت ایده‌های سوسیالیستی و کمونیستی می‌تواند به بحران‌های زیست‌محیطی، اجتماعی و دموکراتیک پاسخ دهد؟

ما باید مبارزه برای ایده‌های سوسیالیستی و کمونیستی را از سر بگیریم. این تنها امکان و تنها راه برون‌رفت است. همین که یک شهردار آشکارا سوسیالیست در نیویورک انتخاب شده، نشان می‌دهد مردم دقیقاً به همین نیاز دارند. اما متأسفانه نژادپرستی همه‌چیز را مخدوش می‌کند.

به‌سبب نژادپرستی، بسیاری از مردم حتی قادر به بیان منافع طبقاتی خود نیستند، چرا که ذهنشان با ایده‌های فاشیستی آلوده شده است؛ ایده‌هایی که با مقصر جلوه‌دادن مهاجران، سیاه‌پوستان یا بومیان، آنان را از علل واقعی مشکلاتشان منحرف می‌کنند. کنشگران کار بزرگی در پیش دارند تا با این تصورات، که دولت ترامپ و متحدانش در سراسر جهان ترویج می‌کنند، مقابله کنند.

آیا امپریالیسم ترامپ گسستی در سیاست خارجی آمریکا ایجاد کرده یا در تداوم آن قرار دارد؟

این سیاست ادامهٔ همان مسیر است، اما با گرایش‌هایی محافظه‌کارانه‌تر و واکنشی‌تر. این نیروهای ارتجاعی همواره وجود داشته‌اند، اما در برابر رشد جنبش‌های مردمی رادیکال‌تر شده‌اند. ما که سال‌ها در جنبش‌های همبستگی با فلسطین فعال بوده‌ایم، با وجود نگرانی از رشد فاشیسم و واکنش، از این واقعیت بسیار خرسندیم که مردم دیگر از حمایت علنی از ملت فلسطین نمی‌ترسند؛ حمایتی که دهه‌ها از آن پرهیز می‌کردند.

بسیاری اکنون درمی‌یابند که پیوندی میان دولت اسرائیل، نژادپرستی و سرمایه‌داری وجود دارد و این پیوند در قلب مسئله قرار دارد. این نشانه‌ای بسیار مثبت است؛ همان‌گونه که انتخاب شهردار نیویورک نیز چنین است.

شما در پیشگفتار خود به فلسطین اشاره می‌کنید. زندان در نظام استعماری اسرائیل ابزاری مرکزی است و تجربهٔ زندان از کودکی زندگی فلسطینیان را شکل می‌دهد، به‌ویژه از طریق بازداشت اداری. در جهان نیز نمونه‌های فراوانی هست: زندانی‌شدن فعالان کاناک در فرانسه، زندان‌های صحراویان در مراکش، و حبس هزاران کرد در ترکیه. آیا مبارزهٔ الغاگرایانه، مبارزه‌ای ضداستعماری است؟

بله، بی‌تردید. مبارزهٔ الغاگرایانه مبارزه‌ای ضداستعماری است. و باید افزود که ایالات متحده مسئول گسترش زندان‌ها در سراسر جهان است، به‌ویژه در مناطقی چون آفریقا، آسیا و خاورمیانه، که زندانی‌سازی همان تاریخ غربی را نداشته است.

تاریخ زندان به‌شدت با مفهوم دموکراسی سرمایه‌داریِ زاده‌شده در غرب گره خورده است. باید آن را میراثی از استعمار دانست. خودِ فرانسه نیز با پیامدهای تاریخ استعماری‌اش روبه‌روست و نژادپرستی‌ای که امروز در آن رشد می‌کند، از همین‌جا ریشه می‌گیرد.

منبع: اومانیته – برگردان به فارسی برای اخبار روز توسط گلنار افشار

برچسب ها

نوشتار من همیشه مطابق با زبان معیار نیست. بنابراین تفاوت‌ها، گریزها، کاستی‌ها و حتی شاید ضعف‌هایی وجود دارد. این‌که این زبان، این زبان زندان، به رسمیت شناخته شود، یک پیروزی است
در سکوت نیمه‌شب آکسفورد، جایی میان ردیف درختان نرگس و چمن‌های خیس از شبنم، ملاله یوسف‌زی، دختر جوانی که زمانی صدای مقاومت در برابر طالبان بود، به سوی «کلبه تابستانی» قدم می‌زند — بی‌خبر از آن‌که ساعتی بعد، گذشته‌اش از دل دود و تاریکی بازخواهد گشت

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی