ضدانقلابِ واقعی کسانی چون علی خامنهای، هاشمی رفسنجانی، محمد بهشتی، حسن آیت و …بودند که در کنار روحالله خمینی ــ که خود به رهبریِ ضد انقلاب بدل شده بود ــ توانستند با یک کودتا علیه انقلاب بزرگ مردم ایران، حق ملت بر تعیین سرنوشت خود و میهن را که با انقلاب از شاه مستبد بازپس گرفته شده بود، دوباره از مردم سلب کنند و به «ولی فقیه» آن هم به شکل مطلقه بسپارند. برای پوشاندن این حقیقت، شعار «مرگ بر آمریکا» سر دادند؛ شعاری که در واقع معنای «مرگ بر استقلال ایران» را در دل خود داشت.
چرا؟
زیرا محور تصمیمگیری که باید بر دفاع از حقوق ملی استوار میبود، بار دیگر آمریکا شد؛ این بار در قالب توهین آشکار و معامله پنهان. به این ترتیب، استبدادی که ملت ایران با انقلاب خود از کشور بیرون رانده بود، دوباره این بار به نام «اسلام» بازسازی شد.
ژان پل سارتر مینویسد: «آدمی مدام شکست میخورد، اما از دل این شکستها پیروزیای بیرون میآید که آدمهای معمولی متوجهش نمیشوند. من تاریخ را همیشه اینگونه دیدهام.»
خدا رحمتش کند؛ حق با او بود و هست. زیرا شکست، نشانه پذیرش تجربه و در حرکت بودن است. از دل هر شکست، راههای پیروزی ترسیم میشوند، اگر انسان از ترسِ شکست، تجربه کردن را رها نکند.
در پایان، نقش دانشجویان وطن را یادآوری میکنم؛ آنان که در تاریخ مبارزات، همواره کاتالیزوری بودهاند که اعتراضات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را به اعتراضات سیاسی بدل کردهاند.
این دانشجویاناند که باید حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خود و میهن را ــ بدون هیچ شریک ــ با التزام به برابری تمامی ایرانیان، فارغ از جنسیت، قومیت، دین یا مرام، به عنوان انسان و شهروند، شناسانده و پاس دارند.
باید بیاموزانند که حقوق ملی و حقوق طبیعت، حق همگانی ملت است و نباید اجازه داد هیچ ایرانی به ابزار دین، شاه، رهبر یا هر قدرت دیگری بدل شود.
باید آموخت که پاسدار این حقوق، تکتک افراد جامعهاند؛ تا هر کس به عنوان انسانی مستقل و آزاد، در پی احیا و حفظ حقوق خود برآید.
باید آموخت که خشونت ــ چه در قالب خشونتطلبی و چه خشونتپذیری ــ حقوق انسان را پایمال میکند، و تنها در پرهیز از خشونت است که جایگاه حقوق، استوار و محترم میماند.
روز دانشجو مبارک باد.
شاد باشید. حمید رفیع




