بحران نمادسازی در جامعه ایران
شروین حاجی پور جوان گمنام آوازه خوانی که در بحبوحه جنبش زن زندگی آزادی با الهام از پیام ها و آرزوهای مردم در فضای مجازی ترانه زیبا و بسیار ساده « برای » را ساخت و این ترانه در کمتر از ۴۸ ساعت ۴۰ میلیون بار شنیده شد و به سرعت تبدیل به نماد جنبش مردم شد، آلبوم جدیدی به نام « واقعی » منتشر کرده که به گفته خودش این آلبوم با اجازه رسمی وزارت ارشاد منتشر شده است.
انتشار این آلبوم موج گستردهای از واکنشها و جدلهای سیاسی ـ فرهنگی را در میان جامعه ایرانی برانگیخته است. این واکنشها در سطحی ساده به موافقت و مخالفت تقلیل یافتهاند، اما در لایه عمیقتر نشانهای از تنش پایدار میان هنر و قدرت، فرد و جمع ونماد و انسان است. آنچه رخ داده، بیش از آنکه صرفاً یک اتفاق موسیقایی باشد، آزمایشگاهی اجتماعی است برای فهم رابطهی مردم با قهرمانانی که خودشان میسازند.
مردم حق دارند حساس باشند؛ چون «برای» را بخشی از هویت خود و جنبش خود می دانند.
او هم حق دارد هنرمند بماند؛ چون انسان است، نه نماد دائمی.
«برای» تنها یک قطعه موسیقی نبود. یک بیانیه جمعی بود؛ زبان خشم، امید و رنج مردم. جامعه در آن لحظه نه تنها شنونده، بلکه صاحب اثر بود. از همینجا مسئله آغاز میشود: وقتی هنرمندی ناگهان از فرد به نماد تبدیل میشود، دیگر زندگیاش تنها متعلق به خودش نیست. جامعه او را وکالتدار رنجهایش میبیند.
اکنون شروین حاجیپور با انتشار آلبومی که بدون تایید وزارت ارشاد امکان انتشار آن نبود، از حوزهی نمادین به حوزهی عملی بازگشته است. او از قاب پوسترها بیرون آمده و به جایگاه «هنرمند»، یعنی همان جایگاهی که به آن تعلق داشته، برگشته است. جایگاهی که از نظر بسیاری از معترضان، کاهش بار سیاسی و افزایش بار فردی تلقی میشود.
اینجا است که پارادوکس شکل میگیرد:
– مردم: «تو زبان رنج و درد ما بودی؛ کجا رفتی؟»
• هنرمند: «من انسانم؛ حق دارم زندگی هنری ام را ادامه دهم.
بی شک اگر او بی نیاز از انتشار آلبوم جدید و بی نیاز از تایید آن توسط کسانی که برعلیه او و برعلیه « برای » او و برعلیه مردم بودند، همچنان و همانگونه که مردم دوست داشتند، باقی می ماند، البته زیبا بود و ستودنی اما عدم پایداری و باقی ماندنش بر آنچه مردم انتظار دارند هم به معنی فاصله گرفتن و یا پشت کردن او به آرمان های خود و مردم نیست.
جامعه معترض اغلب نماد میسازد، و سپس از نماد انتظار پایداری مطلق دارد.این انتظار ریشه در تاریخ تراژیک سیاست در ایران دارد. دشمن غول آسا و شکست ناپذیر جلوه می کند و مردم برای رویارویی با چنین دشمنی، قهرمان می خواهند و قهرمان می سازند، اما هیچ قهرمانی توان حمل بار ابدی این نیاز جمعی را ندارد.
شروین از «قله اسطورهسازی» به «زمین واقعیت» بازگشته است.
و این بازگشت هرچند دردناک است، اما طبیعی و قابل پیش بینی.
مسئله شروین حاجیپور آینهای از مسئله بزرگتر و پیچیده ترجامعه ایرانی است:
– چگونه سریع و بی محابا اسطوره و نماد می سازیم از کسی که خود نمی خواهد و یا نمی تواند نماد باشد.
– چه بار سنگینی را بر دوش این نماد خودساخته امان قرار می دهیم.
– و چگونه خرد شدن نمادهای خود ساخته امان در زیر بار سنگین مسئولیتی که بر دوششان گذارده ایم، را شتاب زده و بی محابا قضاوت می کنیم.
– و توقع ما از قهرمانان و نمادهایمان ییش از اندازه و یا بیش از توان تحمل نمادهایمان است.
اگر جنبشی تنها بر دوش چهرهها بماند، با سقوط یا تغییر آنها فرومیپاشد.
اما اگر جنبش به حافظه جمعی تبدیل شود، حتی بدون قهرمان نیز باقی خواهد ماند.
شروین حاجیپور نه خائن است و نه پیامبر.
او نماد یک لحظه تاریخی بود و اکنون انسانی در مسیر زندگی هنری خویش است.
وظیفهی اپوزیسیون و روشنفکران شاید نه در قضاوت او، که در تحلیل این پدیده باشد:
– چگونه جنبش بدون قربانیسازی نمادها ادامه یابد؟
– چگونه میتوان هنر سیاسی را بدون احتکار از سوی قدرت یا جامعه حفظ کرد؟
– چگونه «برای» را از یک خاطره و از اثر هنری یک فرد به یک میراث جمعی تبدیل کنیم؟
– و چگونه در بازی فریبکارانه رژیم برای دزدیدن و از آن خود کردن نمادهایمان، هوشیارانه عمل کنیم و آنها را به سمت جهنمی که رژیم برای آنها تدارک دیده هل ندهیم.
در این صورت ماجرای شروین حاجیپور بهجای زخم، میتواند تجربهای آموزنده برای بلوغ سیاسی جمعی باشد.
نمادسازی یک پروژه جمعی هیجانی است، اما نماد ماندن کاری فردی است و توانی طاقتفرسا میطلبد.
نماد باید همیشه همان بماند که مردم میخواهند:
جسور، پاک، معترض، بیخطا، بدون ترس و بدون نیاز شخصی.
این انتظار با واقعیت انسانی سازگار نیست.
هیچ فردی نمیتواند تا ابد وزن یک جنبش را به دوش بکشد.
هرچند نماد می تواند انسان باشد اما انسان نمی تواند همیشه نماد باقی بماند.






