جمعه ۱۴ آذر ۱۴۰۴

زنان ؛ پیشتازان آزادی و معماران ایران فردا – مسعود شب‌افروز

تاریخ مبارزهٔ زنان ایران، تاریخ یک نبرد کوتاه‌ مدت یا مقطعی نیست؛ رودی است که از قرن‌ها پیش، آرام و پیوسته و گاه خروشان و ویرانگر، راه خود را از دل سنگلاخ استبداد باز کرده است. این مسیر درخشان، از طاهره قره‌العین آغاز می‌شود؛ زنی که در میانهٔ قرن نوزدهم، در جامعه‌ای که زن حتی «حق سخن گفتن» نداشت، بی‌پروا چادر از سر گرفت، در برابر مردان سخن گفت و جان خود را بر سر آزادی و آزاداندیشی نهاد. او نخستین زنی بود که به وضوح و بی‌هراس، اعلام کرد :

 اگر زنان آزاد نشوند، هیچ جامعه‌ای آزاد نخواهد شد.

در ادامهٔ این مسیر، نام سردار مریم بختیاری بر پیشانی تاریخ ایران مانند خورشید می‌درخشد. زنی که در انقلاب مشروطه، همچون یک فرماندهٔ نظامی، نه در پشت پرده، بلکه در قلب میدان جنگ ایستاد و نیروهای بختیاری را برای فتح تهران فرماندهی کرد. او نماد زنانی بود که نه تنها «قربانی زمانه» نبودند، بلکه سازندگان زمانه بودند .

از دل همین تلاش‌ها، نخستین انجمن‌های علنی و مخفی زنان در دوران قاجار و پهلوی شکل گرفت؛ انجمن‌هایی که زنان را از چهاردیواری خانه به میدان گفت‌وگو، آموزش و سیاست آوردند.

بی‌بی‌خانم استرآبادی با نگارش «معایب‌الرجال»، پرده از نگاه تحقیرآمیز نسبت به زنان برداشت .

تولی‌آزموده نخستین مدرسهٔ دخترانهٔ تهران را بنا کرد و راهی را گشود که پیش از او هیچکس به آن پا نگذاشته بود .

و عفت‌السادات سیاح و صدیقه دولت‌آبادی با انتشار نشریات زنان، صدایی شکل دادند که حکومت‌ها نتوانستند خاموش کنند؛ صدایی که می‌گفت :

«زن، سوژهٔ تاریخ است، نه حاشیهٔ آن.»

اما این مسیر تنها مسیر قلم و مدرسه نبود؛ در پاره‌ای دوران‌ها، زنان در کنار مردان، دوشادوش، دست به مبارزهٔ مسلحانه نیز زدند، چه در انقلاب مشروطه و چه در مبارزات دهه‌های ۴۰ و ۵۰. آنان نه سایهٔ مردان، که ستون‌های مبارزه برای آزادی و عدالت بودند .

و سپس قرن بیست‌و‌یکم رسید… و زن ایرانی، بار دیگر تاریخ را از جا کند .

در جامعه‌ای زیر سلطهٔ یک حکومت مذهبی، که تمام دستگاه رسانه‌ای، امنیتی و آموزشی‌اش به سرکوب زن اختصاص یافته بود، ناگهان زنی جوان—بی‌هیچ حزب و گروهی—در میان شلوغ ترین میدان تهران ایستاد .

ویدا موحد در روزی که به «روز دختر خیابان انقلاب» مشهور شد، روسری‌اش را با دستان لرزان اما اراده‌ای استوار بالا برد؛ نه برای نمایش، نه برای شهرت، که برای گفتن یک «نه» بزرگ به تحقیر چهار دهه‌ای زن ایرانی .

او لرزه‌ای عمیق به پیکرهٔ حکومت انداخت؛ حکومتی که تمام مشروعیتش را بر کنترل بدن زنان بنا کرده بود .

به جرأت می‌توان گفت :

این زن جوان، با یک روسری و یک چوب و عزم آهنین، پاشنهٔ آشیل حکومت را نشانه گرفت .

نهِ او، نهِ یک نفر نبود؛

نهِ میلیون‌ها زنی بود که سال‌ها زیر بار تحقیر، سانسور، تبعیض و سرکوب فریادشان خاموش مانده بود .

و این «نه» بود که خیابان‌ها را شعله‌ور کرد، ترس‌ها را ریخت، و به جنبشی جان داد که بعدها نام گرفت :

«زن، زندگی، آزادی»

اما مبارزهٔ زنان تنها در خیابان نبود؛ در هر خانه، هر شهر، هر رنج . در جامعه‌ای که تبلیغ کودک‌همسری بخشی از سیاست رسمی است؛

در جامعه‌ای که زنان را به «ماشین تولید نسل» تقلیل می‌دهند؛ در جامعه‌ای که تنها در چند ماه، بیش از

در جامعه‌ای که تنها در چند ماه، بیش از صد دختر و زن به نام «ناموس» توسط نزدیک‌ترین مردان خانواده به قتل رسیده‌اند؛

در چنین جهنمی، زنان ایستاده‌اند .

زنان زندانی ما—بخشان عزیزی، وریشه مرادی، شریفه محمدی، زینب جلالیان، محبت محمودی و صدها زن دیگر—با وجود شکنجه، حبس‌های طولانی، سلول انفرادی و محرومیت‌های بی‌رحمانه، همچنان سرافرازند. آنان ستون‌های اخلاقی این وطن‌اند؛ یادآور اینکه :

آزادی را می‌توان از تن گرفت، اما از اراده ، هرگز .

تحقیر حکومتی نسبت به زنان: نشانهٔ وحشت است، نه قدرت

آنانی که شش میلیون زن ایرانی را «بی‌سرپرست» می‌نامند، نه واقعیت جامعه را می‌فهمند و نه نقش تاریخی این زنان را این زنان «بی‌سرپرست» نیستند؛ این زنان، سرپرستان واقعی خانواده‌اند .

زنانی که با کار شبانه‌روزی، با سه شغل، با بی‌خوابی و داغداری، خانه نگاه داشته‌اند، بچه بزرگ کرده‌اند، قسط پرداخت کرده‌اند و با وجود تمام فشارها، خم نشده‌اند .

آن مردانی که خانواده را رها کرده‌اند، آنانی‌اند که از مسئولیت گریخته‌اند؛ اما حکومت، باز زن را نشانه می‌رود .

روزی که پدرم از دنیا رفت، مادرم—زنی۳۷ ساله—با پنج فرزند ماند. دو فرزند در خارج مشغول تحصیل بودند و چهار دهه پیش، تماس گرفتن با آن کشورها آسان نبود .

همهٔ بدهی‌های پدرم را تا «دینار آخر» پرداخت، اما مادرم، بدون آنکه اشک و اندوهش مانع او شود،

و سپس سی سال روزی دوازده ساعت کار کرد تا فرزندانی تربیت کند که نه سربار جامعه باشند، نه بی‌اعتنا به مردم‌ومیهنشان .

این زن، مادر من، ملیحه پاینده، تنها یک نمونه است؛ و زنان مانند او در ایران بی‌شمارند—ستون‌های بی‌صدا اما استوار یک جامعه .

آینده؟ آینده از آن زنان است .

زنان ایران هرگز «دکور ویترین سازمان‌های سیاسی» نخواهند شد . آنان مدیران، معماران، قانون‌گذاران و طراحان ایران آزاد فردا خواهند بود .

حکومتی که زنان را تحقیر می‌کند، به پایان خود نزدیک‌تر است؛ زیرا هیچ نظامی در تاریخ با جنگ علیه زنان، پیروز نمانده است .

رفع تبعیض جنسیتی، نه شعار، نه آرزو؛ سرنوشت محتوم ایران آینده است . این نسل، نسلِ زنانی است که به عقب برنمی‌گردند .

نقش خود را باید شایسته، آگاهانه و مصمم ایفا کنیم . آزادی زنان، آغاز آزادی یک ملت است .

مسعود شب‌افروز

فرزند ملیحه پاینده

اول دسامبر ۲۰۲۵

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

یک پاسخ

  1. *از۵۱مجاهد(م.ل)که در دهه ۵۰ درمیدانهای تیر و خانه های تیمی در خون غلطیدند ۱۳ نفر آنان زن بودند!
    *جزو آنان  خواهران محبوبه و رفعت افراز،که دهه ۵۰ بعنوان پزشک بیاری جنبش آزادیبخش خلق ظفارشتافته و  *منیژه اشرف زاده کرمانی(متاهل-مادر پزشک) اولین زن چپ در تاریخ ایران  بود که بهمن ۵۴  در دوره تمدن آریامهری تیرباران شد!
    *زنده یاد سلطانپور سرود”گل مینای جوان” را بیاد”مینا رفیعی” که یلدای ۵۵ همراه مهوش جاسمی،معصومه طوافچیان،ماهرخ فیال،مینا رشیدی،در حمله ساواک جان باختند،سروده است.
    *دههادختر،زن از سازمانهای سیاسی چپ انقلابی و مجاهد…قبل و بعد۲۲ بهمن درخانه های تیمی،زندان و کف خیابان جانفشانی و بهترین روزهای جوانی خود را در زندانهای کشور سپری کردند
    *مبارزات دختران جوان درجنگ۲۴ روزه اردیبهشت ۵۹ در محلات سنندج و پیشمرگهای زن درکوههای کردستان در دهه ۶۰ فراموش نمیشود
    *مریم اکبری منفرد که نزدیک به ۱۵ سال در زندان است را نیز میتوان به لیست مقاله اضافه نمود 
    یاد ملیحه خانم گرامی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی