جمعه ۱۴ آذر ۱۴۰۴

امپریالیسم امروز – د. راجا، دبیرکل حزب کمونیست هند- برگردان: داود جلیلی

د. راجا، دبیرکل حزب کمونیست هند

مبارزه به پیش

امپریالیسم امروز دیگر به مستعمره به معنای سنتی نیازی ندارد. از طریق شبکه‌های مالی، داده و فناوری، که حلقه‌های پنهان زنجیری هستند که کشورها را به منطق انباشت سرمایه پیوند می‌دهند، حکومت می‌کند. جهانی که از خاکستر جنگ سرد پدیدارشد، با پرچم جهانی شدن و نئولیبرالیسم، به دروغ وعده‌ی رفاه بی پایان را داد. امروز آن‌چه ما به جای آن وعده‌ها داریم همان چیزی است که لنین بلافاصله تشخیص داد: «جهانی تحت سلطه انحصارها و سرمایه مالی، جهانی تقسیم شده بین تعداد انگشت‌شماری از قدرت‌ها که سود تنها اصل برای آنهاست.»

 ایالات متحده که بی هیچ چالشی سه دهه حکومت کرده بود، اکنون با کاهش بازگشت ناپذیر سرکردگی خود رو در روست. با این حال، همانند تمام امپراتوری‌های پیش از خود، از واگذاری آرام  قدرت خودداری می‌کند. نظم جهانی تک قطبی که با قدرت دلار، ناتو و صندوق بین ‎المللی پول، اطاعت و فرمان‌برداری را تحمیل می‌کرد، زیرفشار تناقض‌های خود در حال فروپاشی است. به جای آن نظم، پیکربندی چندقطبی جدیدی پدیدار می‌شود که گروه بریکس به روشنی آن را نمایندگی می کند– پدیداری این پیکربندی ضرورتی تاریخی ، و ناشی از خستگی جهان از امریه‌های دیکتاتوروار آمریکا است.

  ناامیدی امپریالیسم آمریکا در همه جا، از تحریم‌ها و جنگ‌های تجاری گرفته تا محاصره‌های نظامی آشکار است. افزایش تعرفه‌ها از سوی دونالد ترامپ نشان می‌دهد که «تجارت آزاد» هرگز یک اصل نبوده، بلکه یک تاکتیک بوده است. ایالات متحده اکنون به همان اندازه که پیش ازاین از ناوهای توپدار استفاده می‌کرد، آشکارا از اجبار اقتصادی استفاده می‌کند. واشنگتن اگرچه هنوز می‌تواند تهدید کند، اما دیگر نمی‌تواند فرماندهی کند. انسجام رو به رشد گروه بریکس، که اکنون به قدرت‌های غرب آسیا و آفریقا گسترش یافته است، نشان می‎دهد که عصر حاکمیت تک قطبی به پایان رسیده است. جهان به سوی تعادل چندگانه نیروها حرکت می‌کند و این گذار، هرچند آشفته است، اما پتانسیل انقلابی دارد.

مارکس زمانی دریافت که «بورژوازی بدون انقلاب مداوم در ابزارهای تولید نمی‌تواند وجود داشته باشد.» این دریافت  در هیچ جا به اندازه‌ی حوزه فناوری مصداق ندارد. هوش مصنوعی، اتوماسیون، زیست فناوری و شبکه‌های دیجیتال نوید عصری از فراوانی را می‌دهند که نابرابری عمیق تر و تکه تکه شدن اجتماعی را به همراه دارند. فناوری درحاکمیت سرمایه‌داری، نیازهای انسانی را برآورده نمی‌کند؛ بلکه سود را تأمین می‌کند. تمرکز قدرت فناوری در چند انحصار مستقر در آمریکا مانند گوگل، اپل، آمازون، متا، مایکروسافت، بازتابی از الیگارشی‌های مالی دوران لنین است. این شرکت‌ها به شرکت‌های هند شرقی جدید عصر دیجیتال تبدیل شده‌اند. آن‌ها نه ادویه یا پنبه، بلکه داده‌ها را که ماده خام قرن بیست و یکم است، از میلیاردها کاربر در سراسر جهان استخراج می‌کنند. ثروتی که از این کار دیجیتال به‌صورت جمعی توسط بشریت جهانی تولید می‌شود، به جیب نخبگان محدود متمرکز در سیلیکون ولی منتقل می‌شود.

این امر تناقض‌نمای قابل توجهی است: با پیشرفت فناوری، اکثر شغل‌ها شکننده تر می‌شوند. سرمایه داری دیجیتال به جای کاهش ساعت‌های کاری یا بالابردن سطح زندگی، نظارت را گسترش می‌دهد، اخراج را خودکار می‌کند و حمایت‌های اجتماعی را از معنا تهی می سازد. کارکنان گیگ غذا تحویل می‌دهند، نرم افزار کدنویسی و محتوای آنلاین را مدیریت می‌کنند، اما هم‌چنان نامرئی و قابل دور انداختن باقی می‌مانند. مفهوم «ارتش ذخیره کار» مارکس در اقتصاد اپلیکیشن‌ها، با توده عظیمی از کارگران کم درآمد، که برای بهره کشی به طور دائم با یک کلیک در دسترس هستند جان تازه‌ای پیدا می‌کند. این چهره‌ی واقعی همان چیزی است که اقتصاددانان بورژوا آن را «انقلاب دیجیتال» می‌نامند. این انقلاب برای مردم نیست، بلکه علیه آن‌هاست. 

در جنوب جهانی، و به ویژه در جنوب آسیا، این نظم فناوری وابستگی را بازتولید می‌کند. وعده‌ی منطقه برای «تحول دیجیتال» اغلب به معنای گسترش کنترل امپریالیستی از طریق زیرساخت‌های فناوری است. انحصارهای غربی و اکنون به طور فزاینده‌ای چندملیتی، استانداردها، پلتفرم‌های خود و جریان داده‌ها را دیکته و کنترل می کنند. وابستگی به سخت افزار وارداتی، نرم افزارهای اختصاصی و سرمایه خارجی تضمین می‌کند که حتی زمانی هم که نیروی کار محلی باشد، مازاد آن جهانی است. از این منظر، دیجیتالی شدن، سبب فروپاشی تقسیم کار استعماری نشده ، بلکه آن را عمیق‌تر کرده است.

هند نمونه بارز این تناقض را ارائه می‌دهد. این کشور افتخار می‌کند که قدرت فناوری اطلاعات جهان، سرزمین استارت آپ‌ها و غول‌های نرم افزاری است. اما زیر این درخشش، واقعیتی نهفته است که لنین فورا آن را شناسایی کرد: ساختاری سرمایه‌داری که به جای نوآوری واقعی، بر نیروی کار ارزان و مطیع متکی است. اکوسیستم استارتاپ که به عنوان نماد «هند نو» شناخته می‌شود، به‌شدت به در دسترس بودن مهندس‌ها و کارکنان  ارزان قیمت داده وابسته است که وظایف برون سپاری شده را برای شرکت‌های غربی انجام می‌دهند. شرکت‌های فناوری هندی به‌عنوان پشت صحنه سرمایه‌داری جهانی عمل می‌کنند، و نه به‌عنوان موتورهای تحول ملی. بخش عمده‌ای از سود آن‌ها از تأمین نیروی کار حاصل می‌شود، و نه از توسعه‌ی فناوری بومی، که می‌تواند مشکلات خود هند – مانند بهداشت عمومی، زیرساخت‌های روستایی یا بحران زیست محیطی – را حل ‌کند.

نتیجه یک تناقض نمای پیشرفت این است: هند برخی از ماهرترین برنامه نویسان جهان را تولید می‌کند، اما روستاهایش فاقد آب آشامیدنی هستند و شهرهایش دراثر آلودگی فرو می‌ریزند. شعار «هند دیجیتال» این حقیقت عمیق‌تر را پنهان می کند ‌که فناوری، به جای این‌که نیرویی رهایی بخش باشد، برای تقویت نابرابری‌های موجود به کار گرفته شده است. پلتفرم‌هایی که وعده توانمندسازی می‌دهند، ناامنی را تثبیت کرده‌اند؛ اتوماسیون شغل‌ها را سریع‌تر از آن‌چه آموزش بتواند جایگزین آن‌ها شود، تهدید می‌کند. طبقه‌ی حاکم که تحت سلطه انحصارهای شرکتی با مالیه جهانی – سرمایه مالی بین‌المللی – همسو است، پیروزی‌های فناوری را جشن می‌گیرد در عین‌حال این پرسش را که چه کسی(ازاین پیروزی‌ها) سود می برد سرکوب می‌کند. همان طور که مارکس اشاره کرد: « توسعه نیروهای مولد، تا زمانی که آن نیروها متعلق به عده‌ای اندک باقی بمانند توسعه بشریت نیست.»

نئولیبرالیسم که در سال ۱۹۹۱ به عنوان درمان فرضی عقب ماندگی وارد هند شد، نه رفاه بلکه قطب‌بندی را به همراه داشته است. ازدواج نئولیبرالیسم با “هندووتوا”  نظمی ترکیبی ایجاد کرده است – نظمی مرکب از تاریکی دینی با طمع جمعی. شعارهای دولت مودی درباره آتمانیربهار بهارات، (به معنی خودکفایی هند) وابستگی بی سابقه به سرمایه خارجی و نابودی صنایع کوچک مقیاس را پنهان می‌کند. قوانین کار، خصوصی سازی دارایی‌های عمومی و تصاحب شرکت‌های کشاورزی همگی از یک منطق سرچشمه می‌گیرند: هند را برای سرمایه امن کنید، نه برای مردمش. حتی کارزار بسیار تحسین شده‌ی «ساخت هند» نیز به فراخوانی از شرکت‌های چندملیتی تبدیل شده است تا از نیروی کار ارزان‌تر و قوانین زیست محیطی ضعیف‌تر بهره‌برداری کنند.

بنابراین مبارزه با امپریالیسم در هند را نمی‌توان از مبارزه علیه بورژوازی داخلی که به‌عنوان عامل محلی سرمایه جهانی عمل می‌کند، جدا کرد. مشارکت هند در بریکس و سایر پلتفرم‌های چندقطبی امکانات جدیدی برای استقلال راهبردی می‌گشاید، اما استقلال بدون سوسیالیسم صرفا وابستگی را از یک ارباب به ارباب دیگر منتقل می‌کند. طبقه کارگر و دهقانان باید استقلال را تعریف کنند که معنای آن نه صرفا داشتن کرسی در اجلاس‌های جهانی، بلکه کنترل بر منابع ملی، فناوری و نیروی کاراست. خودِ چپ باید فکر توسعه را اصلاح کند: هدایت  تولید بر اساس نیاز اجتماعی، نه سود خصوصی.

در سطح جهانی، پدیداری چندقطبی شدن به صورت خودکار به بهره کشی پایان نمی‌دهد. اگر نیروهای پیشرو جهان بتوانند حول یک جایگزین سوسیالیستی متحد شوند، چندقطبی شرایط را برای برتری آن ایجاد می‌کند. هشدار لنین که : «امپریالیسم بدون بورژوازی ملت‌های تحت ستم که به ستم‌گران کمک می‌کنند، بی جان خواهد بود.» هم‌چنان پیش‌گویانه باقی می‌ماند.  امروز خطوط نبرد بین شرق و غرب نیست، بلکه بین سرمایه و نیروی کار، بین کسانی است که فناوری را انحصاری کرده‌اند و کسانی که کارشان آن (انحصار) را حفظ می‌کند. 

وظیفه جنبش کمونیستی تبدیل این جریان تاریخی به مبارزه آگاهانه است. ما باید اشکال جدید امپریالیسم – دیجیتال، مالی، زیست محیطی – را نشان دهیم  و همبستگی را در سراسر مرزها در میان کارگران ایجاد کنیم. ما باید برای مالکیت عمومی فناوری‌های حیاتی، برای کنترل دموکراتیک بر داده‌ها و برای اجتماعی شدن نوآوری مبارزه کنیم. وعده اتوماسیون و هوش مصنوعی تنها در دوران سوسیالیسم، جایی که فناوری نیازهای انسانی را برآورده می‌کند نه سود سرمایه را تحقق می‌یابد. اعلامیه مارکس – که «توسعه آزاد یکی شرط توسعه آزاد همه است» – باید نه به شعار، بلکه به یک برنامه تبدیل شود.

غروب هژمونی آمریکا سپیده دمی نو را برای بشریت گشوده است، اما سپیده دم به تنهایی نور روز نیست. جهان چندقطبی یا میدان نبردی از سرمایه‌داری‌های رقیب خواهد بود یا زادگاه انترناسیونالیسمی نوین. برای تضمین این انترناسیونالیسم طبقه کارگر باید رهبری کند. همان طور که مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۸ نتیجه گرفتند، ما جهانی برای پیروزی داریم. امروز، آن جهان شامل حق شکل دادن به فناوری، تقسیم مساوی محصول آن و پایان دادن به استثماری است که امپریالیسم – در همه شکل‌های قدیم و جدید آن – هم‌چنان بر بشریت تحمیل می‌کند.

منبع: سولیدنت

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

3 پاسخ

  1. جمهوری اسلامی به نمایندگی از اتاق بازرگانی و به تبعیت از دستورات بانک جهانی وصندوق بین المللی پول  تعمیق نئولیبرالیسم در جامعه را راه حل برون رفت از رکود وبحران اقتصادی تعریف کرده است . درحالی که راه برون رفت ایران از این بست تاریخی  شناساندن علنی امپریالیسم و صهیونیسم و دشمنان مردم ایران به توده مردم است و اعتراف به این واقعیت که اجرای سیاست اقتصادی نئولیبرالیسم در ایران خواست امپریالیسم سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی است. بن بست نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که درماهیت او‌ نیست که مبارزه برای امنیت  ملی را با تامین امنیت معیشتی زحمتکشان پیوند زند. تکیه به امنیت ملی ایران و نه امنیت قشرشیعه وامنیت خودیهای نظام، زمانی موثر خواهد افتاد که با مبارزه علیه سیاست‌های سرمایه‌ دارانه نئولیبرالیسم همراه باشد. بدون برچیدن بساط بانک‌های غارتگر خصوصی …

  2. …وخاتمه دادن به سیاست خصوصی‌سازی و ممانعت از نابودی نظام آموزشی و بهداشت از طریق خصوصی‌ سازی سرمایه‌های غارتگر امکان تامین امنیت ملی در عرصه داخلی و به طریق اولی خارجی وجود ندارد .این سلاح “حفظ امنیت ملی” دیگر بُرائی تبلیغاتی برای حکومت ندارد و در عمل دروازه‌های دژ ایران را برای ورود قوای اشغالگر باز می‌گذارد. ایران از درون اشغال می‌شود و امنیتش از میان می‌رود. سیاست چنددهه اخیر حکومت سرمایه داری جمهوری اسلامی که به آرایش نمای خارجی ایران چسبیده و از توجه به زندگی زحمتکشان،کارگران وفرودستان  و بسیج آنها سر باز زده است در مقابل ماست.امروز کسانی که درجه بهره‌کشی و خون‌آشامی خویش از مردم را تشدید کرده و از فقر عمومی شرم ندارند، وضعیت را به جائی می‌کشانند که فریب خوردگان با دسته‌گل به پیشواز متجاوزان به مصداق “پس اگر نادری پیدا نخواهد شد، کاشکی اسکندری پیدا شود “بروند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی