
بعد از انتشار دو مطلبی که در سایت اخبار روز در رابطه با حزب توده ایران و چپ محور مقاومت داشتم، دوستان بسیاری لطف کردند و انتقاداتی را با من در میان گذاشتند. توجه آنها به این دو مطلب، مسوولیتی را برعهده من می گذارد تا در ابتدا پاسخگوی آنها باشم و پس از آن به مطلب بعدی بپردازم. مطلب بعدی در رابطه با اسلام سیاسی و دلایل همسویی حزب توده ایران با این جریان است.
سازماندهی از پایین؟
برخی از دوستان که خود روزگاری در حزب توده ایران فعالیت داشتند یا عزیزان آنها در این حزب مشغول بودند، به عنوان شاهدان عینی به این سخن من انتقاد داشتند که “اولویت اصلی حزب را سازماندهی از پایین ندانسته ام”. آنها به سازماندهی بسیار منظم در زمینه انتشارات، تبلیغات و حوزه های حزبی اشاره می کنند و سخن مرا با واقعیت میدانی متباین فرض می کنند. با این همه و طبق استدلالی که در ذیل خواهم آورد هنوز بر این باور هستم که حزب برخلاف دهه ۱۳۲۰ از منطق “فشار از پایین” چندان بهره نبرد، بلکه در این ۴ سال فعالیت علنی “چانه زنی در بالا” را بیشتر مدنظر داشت.
من در دو مقاله پیشین، به این نکته اشاره کردم که حزب توده ایران از روی هوشمندی نقش و جایگاه فرودست خود را در آستانه انقلاب تشخیص داد. آنها بر اساس این موقعیت، تصمیم گرفتند که اعتماد نیروی اصلی و پیروز انقلاب-یعنی آیت الله خمینی و اطرافیانش- را به خود جلب کنند و سپس با ارائه طرحهای اقتصادی-اجتماعی به “دمکراتهای انقلابی و روحانیون روشن اندیش”، آنها را به سمت تغییرات رادیکال در عرصه اقتصادی رهنمون شوند. اساس این کار در تئوری “راه رشد غیرسرمایه داری “و یا “رشد با سوگیری سوسیالیستی” صورت بندی شده بود. (لازم به ذکر است که حزب به رهبری کیانوری تلاش می کرد از عنوان اول بیشتر استفاده کند).علاوه بر این حزب فکر می کرد که اگر مسیر رشد و توسعه ایران را تغییر دهد، جمهوری اسلامی ایران از زنجیره تولید ارزش سرمایه داری جهانی کنار دور می شود و به سمت زنجیره تولید کشورهای سوسیالیستی خواهد آمد.
حزب برای اینکار بیش از همه بر شعبه پژوهش، انتشارات و تبلیغات حزب تکیه داشت و تلاش می کرد با ترجمه و تبلیغ تئوری و برنامه های خود، فضای ذهنی دولتمردان تازه کار را تحت تاثیر قرار بدهد. آنها فرض می کردند که به واسطه جو انقلابی و فضای چپگرا در روزهای پس از انقلاب، امکان تصویب قوانین مترقی و سپس بهبود وضع زحمتکشان، کارگران و دهقانان فراهم خواهد آمد. از همین رو برخلاف دهه ۱۳۲۰ از اهرمهایی چون تظاهرات، اعتصاب و مقاومت مدنی استفاده نمی کردند، که حتی پس از آغاز جنگ مانع اعتصابات نیز می شدند. به رغم همه این خودداری ها و یا اولویت ندادن ها، در تصویب و اجرای برنامه های خود شکست خوردند و نتایج آن را نیز به تلخی تجربه کردند…
حال چه اشکالی به این شیوه حزب وارد است؟ اشکال اصلی این است که انقلاب ها مثل اژدهای غران عمل می کنند و نمی توان با چند زنجیر نازک از جنس قانون حرکت آنها را کنترل کرد. حزب تلاش می کرد که با تصویب قوانین مترقی، دولت برآمده از انقلاب را به سمت اصلاحات در زمینه اقتصاد و اجتماع براند، اما از این غافل بود که نیروی طبقاتی درون بلوک برنده انقلاب، پویش درونی خود را دارد و مهر خود را بر تحولات خواهد کوبید. در حقیقت از نگاه لنین- که معلم اصلی و راهنمای فکری حزب بود- این نیروی طبقاتی را فقط می توان با نیروی طبقاتی کنترل کرد و فشار از پایین را هیچگاه نباید رها کرد. از نگاه من حزب این رویکرد اشتباه را به رغم آموزه ها و اصول بنیادین خود برداشت و اینجاست که باید شماتت شود.
حال اگر به چپ محور مقاومت برگردیم می بینیم که بدون حضور چپ جهانی؛ بدون تبلیغات در سطحی که حزب در سالهای ۱۳۵۷-۱۳۶۰ می توانست انجام بدهد؛ بدون سازماندهی مطبوعاتی و بدون حضور روشنفکران و دانشگاهیان صاحب نام؛ تقلید از رفتاری که حزب توده ایران در سالهای آغازین انقلاب داشت، تا چه حد قرین موفقیت است. مارکس روزگاری سخن استادش را تصحیح کرده بود که درست است که وقایع تاریخی تکرار می شوند، اما بار اول به صورت تراژیک و بار دوم به صورت کمدی…
دانش کتابخانه ای در برابر تجربه زیسته؟
انتقادات دیگر از منظر افرادی است که خود روزگاری در حزب بودند، اما در سالهای دهه ۶۰ و یا پس از آن از حزب جدا شدند. یکی از این افراد که دانشگاهی برجسته ای است چند نکته را مطرح کرد: اول اینکه دانش من از برنامه های حزب توده ایران یک “دانش کتابخانه ای” است و باید به “تجربه زیسته” آنها که البته نسبت به حزب منفی هم هست، اعتماد کنم. دوم اینکه این برنامه ها عموما “ترجمه های دم دستی از آثار نویسندگان روس” بودند و هیچ عمق و شناختی در آنها وجود نداشت. علاوه بر این افرادی چون مسعود اخگر هم سوادی نداشتند و فقط با کمک “سالنامه های آماری اقتصاد ایران” را می شناختند.
من ممکن است با این نکته همدل باشم که با نگاه امروز، با سواد امروز و با رشد جهانی دانش، فردی چون مسعود اخگر به نظر ما بی سواد بیاید. اما یک دانشجوی جامعه شناسی بیست و چند ساله را تصور کنید که در سال ۱۳۵۹ با مسعود اخگر بحث می کند. آیا او می تواند تصوری صحیح از میزان سواد و دانش “سردبیر مجله دنیا” به دست دهد؟ اجازه بدهید کمی جلوتر برویم. او در اواخر دهه ۱۳۶۰ با دلخوری و شاید اندکی نفرت از حزب توده جدا شده است. آیا این جدایی سخت بر قضاوتهای او نسبت به حزب و روشنفکران حزبی تاثیر نگذاشته است؟ فرض که ایشان در ادعای خود صادق است، آیا در همان روزها نکته ای را در مورد ضعف برنامه ها و طرحهای حزب قلمی کرده است که ما بتوانیم به آن استناد کنیم یا اینکه این انتقادات حرف امروز ایشان است؟ شما اگر به جای یک پژوهشگر تاریخ باشید، تا چه حد به این روایت ها تکیه می کنید؟
به عنوان پژوهشگر تاریخ، موضوع حزب توده ایران را یکی از سختترین موضوعات برای پژوهش یافته ام. چون اکثر افراد، خاطرات و حتا اسناد موجود به نوعی جهت دار هستند: یا طرفداران دوآتشه، یا دشمنان خونی. این مشکل حتا در رابطه با پژوهشگران دانشگاهی نیز صدق می کند. به گونه ای که آنها نمی توانند نسبت به حزب توده ایران نگاهی ابژکتیو داشته باشند. به مقاله کاظم علمداری در سایت ایران امروز بنگرید، این مقاله را یک آدم دانشگاهی نوشته است، اما هیچ نشانه ای از نگاه ابژکتیو و سرد علمی در آن به چشم نمی خورد، دوره های زمانی در هم فرورفته اند، برای ادعاهای نویسنده ارجاعاتی وجود ندارد، افراد و گروهها از یکدیگر به خوبی تمیز داده نشده اند و …. اگر مشابه چنین مقاله ای را یکی از شاگردان ایشان در مورد فدرالیست های جنوبی در جنگ داخلی آمریکا می نوشت، استاد چه نمره ای به ایشان می داد؟
کامنت نویسان و حجم کینه های انباشته
آنچه بر چپ ایران گذشته، بی شک بسیار تلخ و دردناک بوده و بسیاری از بازیگران آن دوران دچار صدمات روانی از آن رخدادهای دردناک شده اند. این را به خاطر کامنت های پر نفرت و کینه نسبت به حزب توده ایران نمی گویم، بلکه به شهادت صدها ساعت مصاحبه و گفتگو با افراد مختلف با گرایشهای متفاوت می گویم. وقتی صحبت از حزب توده ایران می شود، چنان براق می شوند، چنان گوشهایشان بسته و دهانهایشان باز می شود، چنان زخم های قدیمشان سر باز می کند؛ که حال مخاطب از این حجم تلخی و نفرت بد میشود.
حزب توده ایران اشتباهات بسیاری داشته، اما بهای این اشتباهات را با خون رهبرانش پس داده است. بسیاری از کسانی که خوشبینانه به روحانیت روشن اندیش دل بسته بودند، یا در نمایش های تلویزیونی خود را محکوم کردند، یا در دخمه های تسمه و زرداب جان دادند و یا در کشتار ۱۳۶۷ به دار کشیده شدند. آیا کسی می داند که وقتی حسین جودت را به پای چوبه دار بردند او ۸۰ ساله بود؟ بهای اشتباهات را باید با چه چیز پس داد؟ پادافره رویکردهای غلط را با چه چیزی باید پرداخت که اندکی دل این دوستان خنک شود و آرام بگیرد؟
این آدمهای پرنفرت و کینه چه چیزی را برای دنیای آینده می خواهند؟ چرا تلاش می کنند کین توزی و کینکشیشان را به نسلهای بعد هم منتقل کنند؟ یادم هست جعفر بهکیش در یادداشتی به جوانان انجمن تاریخ شفاهی انتقاد کرده بود که چرا از محمدعلی عمویی دادسخن نستانده و پیرمرد خستهجان را پای میز بازجویی نیاورده اند. یعنی ۳۷ سال زندان و زجر و مصیبتی که محمدعلی عمویی کشیده است، شفای دل داغدیده امثال بهکیش نیست؟… آخر با این حجم نفرت و سیاهی انتظار دارید نسل ما به شما اعتماد کند و به آن چپی که میگویید و راهی که مینمایید، اطمینان نماید؟
چرا به جای شخم زدن خاطرات راهی به رهایی باز نمیکنید؟ چرا آینده ای زیبا را تصور نمیکنید که در آن نان و گل سرخ به یکسان توزیع میشود؟ چرا روزی را به تصویر نمی کشید که “هر حرف ترانهایست، تا کمترین سرود بوسه باشد”…دیگر نه کیانوری و نه افضلی و نه جوانشیر و نه حجری و نه مهرگان زندهاند…مردگان خاموشند و راه برای شما باز است. پس چرا در تصویر کردن جهانی نو تا این حد ناتوانید؟ از سیاستهای مترقی کشورهایی که در آن زندگی می کنید چه چیزی را برای آینده ما گلچین کردهاید و چه در چنتای دارید؟ برای سلامت و آموزش و تغذیه و محیط زیست تفتیده میهن مشترکمان چه برنامه ای دارید؟ چرا گذشته را به گونه نشخوار میکنید که گویی همین دیروز است؟
شاید به جز برای معدودی چون من که در کار پژوهش و نقب زدن به تاریخ هستیم؛ چپ ایران برای نسل جدید یکدست و یکپارچه است. برای نسل پس از انقلاب بهمن، فرقی میان فدایی اقلیت و مائوئیست و حزب توده ایران نیست. به یمن شبکه منوتو و ایران اینترنشنال و لشکر سایبری اسرائیلساخته، چپ ایران به صورت یکدست در صف “ارتجاع سرخ” دسته بندی میشود و جایش هم اگر کنار دیوار نباشد، در زباله دان تاریخ است. حال اگر کسی می خواهد جای بهتری از این دوزخ تاریخی برای خود دست و پا کند و دیگران را به لایههای پایینتر براند، این گوی و این میدان…







37 پاسخ
بزرگترین درس مارکس در ماتریالیسم تاریخی آن بود که حوادث تاریخی داستان های رومانتیک و یا جنگی نیستند بلکه در پشت حوادث عللی نهفته در درجه اول اقتصادی و هر دوره ء تاریخی نیازمند نتیجه گیری به عنوان چراغ راه آینده است و پرهیز از تکرار اشتباهات. انقلاب مشروطه در ایران که همزمان با اولین خیزش انقلابیون در روسیه بود همانند آن خیزش شکست خورد اما چه در ایران و چه در روسیه در خاطره جمعی هر دو ملت باقی ماند. در روسیه به انقلاب اکتبر انجامید ولی در ایرانِ عقب مانده نیازمند خیزش های بعدی بود تا آن انقلاب تکمیل شود. برای این مهم دو خیزش بزرگ در ایران رخ داد یکی در سال ۳۲ و دیگری در سال ۵۷. در این دو خیزش دو جریان سیاسی عامل انحراف و شکست و به ثمر نرسیدن اهداف انقلاب مشروطه بودند. یکی روحانیت شیعه و دیگری حزب توده. خوشبختانه توده مردم مدتهاست که به این نتیجه رسیده و از هر دو آنان عبور کرده اند.
به دیدگاه نویسانی که هنوز احساس درمان درد این جدائی ها که علاج ناپذیر به نظر می رسد را دارند توصیه می کنم مجموعۀ اسناد هفتمین کنگرۀ حزب تودۀ ایران را بخوانند و تا آنجا که قدرت دارند تحلیل کنند ، فریاد بزنند استدلال کنند . چرا؟ به تاریخ اکثر احزاب کمونیست دنیا مراجعه کنید، در ۱۰ سال اخیر در شرایط کنونی جهان متحول شده اند. مثال حزب کمونیست فرانسه وحزب توده ایران. ولی می دانم که باید فضای مناسب را ایجاد کرد و گرنه شاهد این گونه جدل های بی نتیجه خواهیم بود. همین https://www.tudehpartyiran.org/wp-content/uploads/2022/08/Congress-Documents-Complete.pdf
جز نام رهبران حزب توده، تنها اسمی که دانشور در مقالهاش آورده است، جعفر بهکیش است. چرا؟ برای آن که وی را نمایندهی «آدمهای پرنفرت و کینه»ای بنماید که «تلاش میکنند کین توزی و کینکشیشان را به نسلهای بعد هم منتقل کنند.» باز هم چرا؟ چون بهکیش از سوال و جوابهای کلیشهای مصاحبهگران و پاسخ های تکراری و پنهانکاری عمویی انتقاد کردهاست. آیا بهکیش تنها کسی است که به حزب توده و سیاستهای آن انتقاد کرده است؟ نه. پس چرا دانشور در مقالهای بیارتباط با یادداشت بهکیش، او را مثال میزند؟ چون بهکیش فعال موجهی است که به درستی بر نمایشی بودن سوال و جوابهای «صبر تلخ» انگشت میگذارد و البته یادداشت او ربطی به چپ محور مقاومتی و الگوپذیری آن از حزب توده ندارد. در کمال شگفتی، دانشور دستبردار نیست و با احساسی کردن فضا و ردیف کردن کلمات، بهکیش را متهم به کینهی کور میکند و نمایندهی «نفرت و سیاهی» میداند، کسی که تنها خاطراتش را شخم میزند.
حجم نفرت دانشور از بهکیش و امثال او باورنکردنی است.
دوستان گرامی اخبار روزی ضمن سلام و عرض خسته نباشید،
از آنجایی که هنر نزد ایرانیان است و بس و حالا که به حول قوه الهی مدتهاست تقریبا همه کاربران نحوه دور زدن محدودیت ۲ کامنتی و سهمیه بندی را آموخته اند، بهتر نیست که این محدودیت ظاهری را حذف کنید و خیال همه را راحت کنید. با تشکر
همینکه میایی بگی ، این حزب بعد بهمن ۵۷ و تا زمان دستگیری حامی سرسخت حکومت جنایتکاران بود و بقول پیشوایشان کیانوری در نامه به خامنه ای :” توده ای ها حتی آنان که در زندان بودند و اعدام شدند تا لحظه آخر به جمهوری اسلامی و خط امام وفادار بودند…” یکی دو نفر سر و کله شان پیدا میشود که : بگویند: ارانی و روزبه و سیامکو مبشر و…..
ارانی که اصلا ربطی به شما ندارد، بقیه هم اگر بدانند شما چه بلایی بر سر آن حزب و مردم در آوردید در گور بر خود خواهند لرزید!
شما و دوستان اکثریتی تان با آن مواضع خود چنان وجهه چپ را خدشه دار کرده اید ، فاشیستهای چماقدار سلطنت، کارهای شما را بهانه میکنند و مرگ بر کمونیست میگویند….
حالا هی بگو من ققنوس هستم ، دو باره پا میشم و وارطان چیزی نگفت و ….
زنده باد آزادی – زنده باد سوسیالیسم
😂😂😂 خیلی شیرین گفتین، جناب ارژنگ محترم
سازمان مجاهدین خلق ربطی به سلطنت و اسرائیل ندارد و بکار بردن کلمه فرقه رجوی دست ساز وزارت اطلاعات است. حزب توده در دهه ۶۰ مسئول همراهی با حکومت اسیر کش است الان هم با پوشش اسرئیل ستیزی در همان مسیر طی طریق میکند.
متوجه نمیشم که کادر مرکزی حزب توده بعد از ۵۷ چنان ساده لوحانه مجذوب آخوند و حکومت آخوندی شده بود؟
حزبی که مواضع سیاسی را میبایست بر اساس ماتریالیسم و دیالکتیک تحلیل کند چطور به ورطه ایده الیسم و حمایت از مذهب می افتد؟
چطور با همه ادعا های روشنگری نقش ارتجاع مذهبی در ایران را در مدت ۴ قرن از صفویه تا ۵۷ بررسی و دیده نشده بود ؟
چرا ایرج اسکندری تعویض شد ؟
چطور از حکومت مذهبی که با اعدام ها از همان ابتدا نشان داد که حکومتی جنایتکار است انتظار اصلاحات مترقی میتوانست داشته باشد ؟
نقل است که احمق ها تجربه را تجربه میکنند. کیانوری انسان خردمند و تیزهوشی بود وزیر وبم سیاست را خوب میدانست.
اگر امروز میزیست هیچ تنایب منطقی در محور مقاومت نمی دید که چپ جایی در آن داشته باشد.این پدیده همان قدر دور از عقل است که چپ زیر پرچم سلطنت طلب,ساواک یا فرقه رجوی وجریان های ضد مردی وایرانی از این دست، بایستد.
آنچه چپ محور مقاومت میگویند،بیشتر بدلیل پشتوانه رسانه ای وبلند بودن آن هاست.چپ واقعی همیشه ضد جنگ،
ضد جریان های ارتجاعی بخصوص اسرائیل وشیخ نشین ها واربابان آن ها بوده است.سرنوشت مردم تحت ستم خاورمیانه به هم گره خورده است.آن هایی که بخت خود و زحمتکشان را در معمله اربابان قدرت می بینند،بسیار بیراه میروند و دیگر چپ نیستند وهر چه میخواهید بنامید.هرچند حزب توده در ابتدای انقلاب می کوشید هم از بالا وهم از پائین هدف خود را پیش ببرد ،اما اتکا بر نبرد (که بر که) ودلهره هایی که کل نظام با آن درگیر بود،کمتر فرصت کرد به پائین بپردازد.
آقای دانشور در مقاله خود بر نکات مهمی انگشت گذاشته اند اما با وجود ارزشهای تحلیلی مقاله نتوانسته اند فارغ از تمایلات و عواطف فردی به تفسیر موضوعات بپردازند. مثلاً در مورد آقای عمویی صرفاً از سالهای طولانی زندان سخن میگویند اما این موضوع را نادیده می انگارد که آقای عمویی در داخل ایران مهم ترین فردی بود که جریان مشکوک راه توده را را مورد تایید قرار داد و به این ترتیب بسیاری از توده ای ها را دچار سردرگمی نسبت به این جریان نمود. برای نمونه متنی است که از آقای عمویی در راستای مواضع راه توده درباره جنگ روسیه – اوکران منتشر شد. از انتشار خاطرات مثله شده عمویی و نیز تایید و همراهی با جریان نشریه مفتضح “دانش و مردم” می گذرم که به پرونده سازی برای نیروهای چپ داخل کشور دست زده است. صرفاً اشاره ام به این است که خود آقای عمویی با وجود کهولت سن دست به اقدامات و اتخاذ مواضعی زده است که هر چپ آگاهی را آزرده خاطر می کند. تشکر
بحکم تاریخ و وجدان، نقش هر فرد و گروه، در مجموع و در طولِ تاریخ حیاتش، باید بازگو شود؛ با عزیمت ازین نقطه:
۱- از زمان تشکیل حزب توده ایران در شهریور/مهر ۱۳۲۰ تا کودتای ۱۳۳۲، این حزب کارنامه اش درمجموع درخشان و فرهنگ ساز بود؛ و وجودش خاری بود در چشم ایادی ارتجاع و امپریالیسم. دربرخوردبا دکتر مصدق و مواجه با کودتای ۲۸ مرداد، انتقادهای به این حزب وارد آمدکه بخشاً بجا و درست بودند.هیچ زمان یکدست نبود، و در افواه سیاسی به گرایش اروپایی/روسی معروف بود( علوی-ارانی-اسکندری / کامبخش -اردشیر- کیانوری).
۲- بعداز کودتا تا مقطع قیام ۵۷، ماجرای خلیل ملکی و انشعاب سازمان انقلابیِ حزب توده و پیدایشِ سازمانهای چپِ دیگر رخ دادند. حزب توده از آنجا که خود را تنها نماد چپ ایران میدانست، برخوردش به افراد و سازمانهای چپ، عمدتاً منفی و سرکرده گرایانه، رقابت آمیز و گاهی توطئه گرایانه بود. اختلافات چین و شوروی هم مزید بر علت شده بودند! نقش کلی حزب درین بازه زمانی، رفرمیستی و همبسته با احزاب برادر بود.
۳- از سال ۵۷ تا سال ۶۱/۶۲، دوره رهبری کیانوری، این حزب به امیدِ “پیوند زدنِ سرنوشت انقلاب ایران به انقلابِ افغانستان”، در ارتباط با حقوق بشر و آزادی، سیاستهایی اتخاذ کرد که فاجعه آمیز و آبرو برباد دِه بودند و به هیچ وجهی قابل توجیح و دفاع نیستند. درین دوره به امر “امام” جبار، هزاران نفر اعدام و دهها هزار شکنجه و زندانی شدند، اما این حزب تبلیغ “خط امام” میکرد. رجوع شودبه نشریات حزب توده و سازمان فداییان اکثریت درین دوره.
۴- از حدود چهل سال پیش، این حزب گژروی های خود را عمدتاً اصلاح کرده است، اما بطور جامع و اصولی به دوران کیانوری انتقاد نکرده- که این خود به ادامه انتقادها ازین حزب دامن میزند. ولی اکنون حزب اصلاح شده، اما کماکان از طرف دشمنان و مغرضان، نادیده و یا به تیغِ عناد گرفته میشود. اما آری، ققنوس از خاکسترش برخاسته است، و بخشی از جیغ و دادِ بنفشِ اردوی ارتجاع هم ازین است.به امید اتحاد جریانهای های چپ، برای ساختن ایران فردا
کاربر محترم،حزب توده-اکثریت و حزب چپ میتوانند با هم متحدشوند،همان کاری را از ۴۴ سال پیش بدنبال آن بودند.حساب چپ انقلابی از این جریانات جداست، در عرض ۱۵-۱۰ سال گذشته چپ انقلابی فراوان کوشیده اند جبهه و بلوکی انقلابی برای اتحاد عمل پایدار و به حول اشتراکات خود بوجود آورند و صدای مبارزات مردم داخل کشور باشند.که نقاط ضعفی داشته ولی در تلاش برای برخاستن و ایجاد الترناتیوی از چپ انقلابی هستند.فقط امیدوارم پیروان اکثریت و توده و حزب چپ….دست از اختلال در تشکیل اینگونه جبهه ها بردارند.اینان از گذشته نیاموخته و راه قدیم را به شکل دیگری ادامه میدهند.در لحظات تاریخی و سرنوشت ساز و حساس، که شور و شوق انقلابی در میان نسل جوان و پرشور آن زمان در جریان بود، بزرگترین شکافها و تفرقه ها را در میان چپ و با حمایت از حکومت ارتجاعی ج.ا،امتحان خود را پس داده اند،موضوعی که شما در قسمت ۳ کامنت خود بدان اشاره کرده،و بزرگترین ضربات را به مبارزات مردم و چپ انقلابی زدند.آزموده را دوباره ازمودن خطاست
جناب همایون محترم،
توجه داشته باشید که در شرایط فعلی ایران، قدم اول اتحاد در میان چپ ها ست، اما این اتحاد بتنهایی کافی نیست. چون حتی اگر تمام با هم چپ ها متحد شوند، باز هم قادر نیستند که از پس این رژیم طاعونی بر آیند. پیش شرط برون رفت ازین مخمصه و ازین برزخ ملایان حاکم، ایجاد جبهه ای از اتحاد بین همه نیروهای مستقل، ملی و دمکرات،و چپ هاست. تازه در صورت بر آورده شدن این پیش شرط، امر انقلاب تسریع میشود اما تعیین و حتمی نمیشود. ملاحظه میفرمائید؟ آن اتحادِ انقلابی که شما بدان اشاره می کنید، حتی قادر نشده است که یک جنبشی را ایجاد کند، و درین چهل و چند سال جز شعارهای تخیلی و غیر قابل حصول و وصول، چیزی به ارمغان نیاورده ست. حزب توده ایران و حزب چپ ایران تغییر کرده اند و شعارهایش منطقی تراز سایرین است، اما این احزاب هم نمیتواند بتنهایی کار موثری انجام دهند، مگر اینکه عرض کردم، با اتحاد و اتفاق، امرِ تشکیل جبهه فراگیر و تسریع انقلاب را هموارتر کنند. ایران هنوز مستعد سوسیالیزم نیست جناب همایون
به ربان ساده میگویم: مرا به خیر اینان امید نیست شر مرسانند.پس به اعتصابگرانی که سالهاست در خیابان مشق انقلاب میبینند بگو: بروید خانه و هروقت ایران مستعد سوسیالیسم شد، خبرتان میکنم، فعلا ما داریم مشق اصلاحات مینویسیم تا در آینده خدا چه بخواهد.
جناب همایون محترم،
من نگفتم اصلاحاتچی هستم، من مشق اصلاحات ننوشته و از اصلاح حکومت نمی نویسم. طوری مسئله را نپیچانید که مرا متهم به این نسبتهای ناروا کنید. من میگویم ایران هنوز مستعد سوسیالیسم نیست و احزاب و سازمانهای چپ باید با اتحاد زمینه را برای بوجود آمدنِ جبهه ای فراگیر بوجود آورد که بتواند امر انقلاب را تسریع کند. آیا کارگرانی که در ایران مدام اعتصاب و مبارزه میکنند، خواسته آنان برقراری سوسیالیزم است؟ کاش بود! همایون عزیز، توجه بفرما، که درین برزخی که طبقه کارگر ایران و ایرانیان دست و پا میزنند، سوسیالیزم در دستور کار و در حد توانِ آنان نیست. اتحادِ نحله های چپ برای ایجادِ جبهه ای فراگیر از نیروهای مستقل ملی/دمکرات/چپ در سطح کشور، برای تسریع امرانقلاب بر علیه رژیم ملایان و انتخابات آزاد برای استقرار جمهوری دموکراتیک ایران. اینست آن سیاست کلانی که اکنون باید تبلیغ وترویج کرد.انقلابی که مورد حمایت و پشتیبانی اکثریت مردم ایران است و در جنبش انقلابی زن زندگی آزادی شکفته شده است.
دنباله نظر قبلی
در بازی حزب توده با آخوندیسم
این حزب در تله ای گرفتار شد که خودش برای خودش آفریده بود؛ چون این حزب اعتقادی به آزادی و دمکراسی نداشت کم کم به مهره ای در خدمت سرکوبگری نظام تبدیل شد و یا با نگرشی که فکر می کرد درست است می خواست از طریق بازی های اطلاعاتی و امنیتی نظام حاکم را کنترل کنند تا شرایط بنفع خودش شود. که می توان گفت در این بازی حزب علنن تبدیل به سازمان اطلاعات و امنیتی موازی برای آخوندیسم حاکم شد و روش بازی های کاگ ب را در اختیار سایر نیروهای اطلاعاتی و امنیتی نظام حاکم قرار دهد که حاصل کار این حزب و خدمت این حزب به آخوندیسم باعث شد آخوندیسم با روش های جدید، سریع سرکوب مخالفین نظام را به پیش ببرد.
البته عاقبت هر نگرش ضد آزادی و ضد دمکراسی همین است اگر حزبی خودش نتواند سوار برکار شود اگر حزب برای همیشه منحل نشود برای ادامه کارش باید مهره ای شود در خدمت قدرتمند دیگری .
در نظراتی می بینیم افرادی که خودشان هم اعتقادی به آزادی و دمکراسی ندارند
موضوعی که نویسنده به آن نپرداخته،نقض آشکار و خدشه ایست،که حزب کمونیست اتحاد جماهیرشوروی به اسقلال سیاسی اکثر احزاب کمونیست دیگر کشورها از جمله حزب توده ایران ،وارد نموده،و درتحولات تاریخی سوسیال دموکراتیک
آندوره کشورها بغایت منشا سوئ تاثیر بوده است.
بحث در مورد حزبی هست،که میراثدار انقلاب میلیونها
گارگر،دهقان و آزادیخواهی شد که انقااب اکتبر و پیروزی بر فاشیسم را رقم زده بودند، وابستگی به حزب
برادر بزرگی که با عملکرد هایش کشور شوراها را
برباد دادند،ونتیجه عملکرد متوهمانه این شد،که هیچ
احدی از انسانهای تراز نوین ادعائی از
دولت و حکومت وقت به سردمداری حزب باصطلاح
کمونیست شوروی دفاع نکردند.هر نیروی سیاسی
و مردمی که استقلال در اندیشه و عمل نداشته باشد
فرجامی نخواهد داشت،نمونه آن سازمان مجاهدین خلق است که از کجا به کجا رسید. خوشبختانه میراثداران،ارانی،روزبه، طبری وخیل دیگر جانفشانان
صدیق این نافرجامی را عمیقا نقد کرده اند، حزب توده ایران دوباره بپا خواسته.
آقای تبریزی، صحیح میفرمائید. استقلال و با مغز خود اندیشیدن و اتکا به مردم خود کردن، از اصول اولیهِ مبارزه برای موفقیت اند. حزب کمونیست شوروی به احزاب برادر، سرکرده گرایی داشت، اما نمیتوانست به همه این احزاب به یک میزان تاثیر بگذارد. خودِ این احزابِ دنباله رو هم مقصر بودند. رهنمودِ حزب اتحاد شوروی به حزب توده ایران ، دفاع کلی از انقلاب ایران بود و نه تائیدِ سرکوبها و یا فرموله کردن “خط امام” و ازین خزعبلاتِ ارتجاعی و ضدِ انقلابی. اینها از ذهن مغشوش جناب کیانوری تراوش کرده بودند، که بر خلاف ادعای بعضی از شیفتگان او، هوشمندانه و خردمندانه عمل نکرد. او حتی از اعضا و رهبران حزب میخواست که آدرس و مشخصات خود را به ماموران زی ربط بدهند و به هشدارهای اشخاصی مثل رفعت محمد زاده و دیگر از اعضای بالای حزب هم توجه نداشت – اگر خوشبینانه قضاوت کنیم، باید کیانوری را فردی متوهم و خوش بین نسبت به خمینی و رژیمش بدانیم، و اگرمنطقی قضاوت کنیم….! ولی همونطور که میگوئید، اکنون حزب برخاسته است.
حزبی بنام توده در سپهر مبارزاتی جامعه ایران شکل گرفت این حزب در دورانی محل گردآمدن تحولخواهان جامعه بود در این روند انسان هایی در ادبیات نظمی و نثر و در موضوعات نمایشی تاتر سینما و کارگردانی و سناریونویسی و نقاشی و..پرورش یافتند و آنها تاثیراتی خود را در موضوعات اجتماعی بجا نهادند
این حزب در طول تاریخ وجودی خودش حوادث زیادی را تجربه کرد از وقتی که بازیگر قطب شرقی جهان دو قطبی شد در سیاست های استقلال طلبانه مردم ایران نقش مفیدی نداشت بل گاهی مخرب عمل می کرد.
در ۵۷ این حزب با توجه به اینکه متوجه بود مردم نسبت به او نظر خوبی ندارند
و با توجه به نگرش عدالت خواهانه منهای آزادی و دمکراسی خواهی به این نتیجه رسید باید مدافع خمینی شود تا از طریق او تاثیراتی بر جریان های اجتماعی بگذارد اما این حزب متوجه نبود دستگاه آخوندیسم یک پشتوانه چندین قرنی دارد که در این دستگاه، آخوندیسم انواع و اقسام ترفندهای شیادانه و خدعه کنی را تئوری پردازی می کنند و می آموزند و می آموزانند.
حزب توده دوبار شیپور را از سر گشادش زده است ۱در جنبش ملی شدن نفت در شعار ملی شدن صنایع نفت جنوب را دربرابر شعار ملی شدن نفت در سراسر کشور پیش کشید. تا سی ام تیر در دشمنی با مصدق هر چه توانست کوشید و پس از ان هم هرچند ملایم تر اما از فشار بر دولت وتبلیغ علیه ان دست برنداشت در حالی که می بایست با تمام توان از دولت دفاع می کرد.۲ پس از انقلاب اسلامی به جای ایستادگی در برابر ارتجاع حاکم تا توانست به ان یاری رساند حتا به دژخیمان کمک امنیتی کرد .
توده ای ها پس از شکست سال ۳۲ در سال ۳۷ در پلنوم وسیع از خود انتقادهای اصولی کردند اما باز ماندگان امروزی ان ها هنوز از ماله کشی و توجیه سیاست خود پس از انقلاب دست بر نمی دارند. امیدواریم اگر بار سومی پیش امد واز ان حزب چیزی به جاماند باز هم به جنبش ازادی خواهانه مردم ایران اسیب نرسانند.
زیر مقاله آقای صرافپور نظر ایشان در مورد«کتابچه حقیقت»پیروز دوانی عضو سابق حزب توده که در قتلهای زنجیره ای ۷۷ بقتل رسید را پرسیدم از ایشان پاسخی نشنیدم .اقای دانشور نظر شما در این مورد چیست ؟
*در بخش ۲ کتاب مزبور از ارتباط حزب توده با ک.گ.ب چندین صفحه نوشته شده است
*و در بخش ۴ آن به افشاگری در مورد نفوذ حزب توده در سازمانهای سیاسی وقت پرداخته شده است.
از حزب داریوش فرو هر و شاپور بختیار و جبهه دموکراتیک متین دفتری، تا جریانات سلطنت طلب و
سازمانهای خط ۲ و سه و ۴ ،….
جناب کهنسال
“جبهه دمکراتیک متین دفتری”؟؟! در آن سالها ما چنین چیزی یا جبهه ای نداشتیم. جبهه ای خوشنام و خوش کرداری داشتیم بنام جبهه دمکراتیک ملی ایران، که از شخصیت های انقلابی و خوشنامی مثل انقلابی نامدار شکرالله پاکنژاد، دکتر منوچهر هزارخانی، دکتر غلامحسین ساعدی، دکتر ناصر پاکدامن، دکتر هدایت متین دفتری وو.. بنیانگذاری و تشکیل شده بود، که اگر نگویم بهترین جریان، یکی از بهترینها بودند. آنها در آنزمان که خیلی از سازمانهای باصطلاح چپ، در وسط زمستانِ حاکمیتِ ملایان شیعه، هوس هلوی تازهِ حکومت پرولتری داشتند و ادای دون کیشوتِ مرحوم سِروانتس را در میآوردند، صحبت از اهمیت آزادی و جبهه فراگیر و پلورالیسم میکردند و از اولین جریانهایی بودند که توسط ملایان دشمن شناخته شده و سرکوب شدند. بی احترامی نکنید وآن جبهه را “جبهه متین دفتری” ننامید! اگر چه آقای متین دفتری شخص نازنینی هستند.
از زمانیکه حزب توده ایران مارکسیسم لنینیسم را به دور انداخت و سه اصل مسالمت آمیز خروشچفی را پذیرفت، از دیکتاتوری پرولتاریا رو برتافت و حزب تمام خلق را کعبه آمال خویش کرد و اصلاحات کاسیگین برای برهم زدن نقشه مندی اقتصاد سوسیالیستی را که به نظم زدائی و تمرکز زدائی منجر گشت پذیرفت، دیگر این حزب، حزب کمونیستی نبود. خصوصیت رویزیونیستها این است که در حرف به واژه مارکسیسم لنینیسم می آویزند، زیرا بیان عبارات برای بورژوازی ضرری ندارد، در حالیکه توسل به این واژه ها می توانند چهره رویزیونیستها را استتار کند و برای گمراهی و عوامفریبی به کار رود. ولی آنها در عمل همه نظریات رویزیونیستی خروشچف را پذیرفتند و تا به امروز نیز به آن عمل میکننداین حزب رویزیونیستی در بیان تاریخچه خود بر انشعاب در جنبش کمونیستی جهان و در حزب توده ایران سرپوش می گذارد …
باز هم کامنتی دیگر از آرش نماینده محور مقاومت در سایت چپ اخبار روز، که دایما از لنین و فویر باخ و ….. نقل قول می آورد و ژستهای انقلابی و ادای م. ل ولی در نهایت به اصل خود برگشته و سر از بیت رهبری در می اورد. و اگر طالبان سلطنت و پهلوی چی ها دنبال دخالت خارجی و دل به نتانیاهو بستند ، که به کاخ سعداباد برگردند، این یکی بدنبال نگاهداشتن پرچم جمهوری اسلامی و آرمان های پیر جماران هست، رویزیونیستهای روسی و چینی و انور خوجه و نمایندگان آنها در ایران: یعنی ،احزاب : توده ، رنجبران و توفان(محور مقاومت) سد بزرگی در مقابل مبارزات کارگران- مزدبگیران و ……بوده اند. چپ انقلابی دهه هاست از اینان عبور کرده اند.
مزدک دانشور نوشته اند که ؛ حزب توده ایران اشتباهات بسیاری داشته، اما بهای این اشتباهات را با خون رهبرانش پس داده است.؛ بهای اشتباهات حزب توده را که خود را در ؛خط امام خمینی؛ می دانست فقط رهبرانش ندادند بلکه هزاران انقلابیون چپی و مجاهد و کرد دادند که حزب از سرکوب و شکنجه آنان و همچنین اعدام آنها توسط جانیان اسلامی دفاع جانانه می کرد. این اشتباه نبود بلکه خیانت به انقلابیون به حقی بود که صرفا به خاطر مخالفت با رژیم روحانیون تاریک اندیشی که کیانوری و یارانش از آن دفاع و حمایت می کردند قتل عام شدند. این دیگر با ؛اشتباه؛ توجیه نمی شود. حزبی که حتی توسط حزب به اصطلاح کمونیست شوروی مطلع شده بود که رژیم در پی سرکوب آنها هستند باز کاری صورت نداد و مانند ابلهان سیاسی به سلاخانه تاریک اندیشان اسلامی فرستاده شدند. حزب توده به جنبش انقلابی ایران خیانت کرد و برای حمایت از حکومت مافیای شوروی هزاران دمکرات انقلابی واقعی را در شراکت با خط امامی های جانی به مرگ زود هنگام رساند!
حزب توده ایران حزبی خشونت پرهیز و پارلمانتاریستی است .
تمام تاریخ زنده و جاندار مبارزه طبقاتی نشان نداده است که خون آشامان و مرتجعین به میل خود و بر حسب احترام به حقوق و منافع اکثریت از قدرت سیاسی منصرف شده باشند و با ابراز پوزش دودستی قدرت سیاسی را به طبقات تحت ستم واگذار کرده باشند.تاریخ نشان میدهد هیچیک از مسائل مربوط به مبارزات طبقاتی هرگز بجز از راه قهر حل نشده است این قهر بوده که قابله کهن است و تاریخ را به پیش برده است .
لنین میگفت ” فقط بخت برگشتگان و ابلهان میتوانند تصور کنند که پزولتاریا از راه شرکت در انتخاباتی که در زیر بردگی مزدوری انجام میگیرد ابتدا اکثریت را به چنگ آورد و فقط پس از آن قدرت را تصاحب کند . این نهایت سفاهت و ریکاری است، این جانشین کردن مبارزات طبقاتی و انقلاب با آرایی است که در رژیم کهنه و در زیر قدرت کهنه ابراز می شود ” .
من از حق خود طبق سیاست سایت اخبار روز استفاده می کنم و نکته ای دیگر را به آقای دانشور یادآوری ی کنم. برای من مشخص نیست چرا وقتی افراد می خواهند کارنامه حزب توده ایران را بررسی کنند بلافاصله حوادث اوایل انقلاب را بیشتر مد نظر قرار می دهند. تاریخ حزب، تاریخی نزدیک به ۸۵ سال را شامل می شود. آقای دانشور اگر فعالیت حزب در دوره ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را مد نظر قرار دهد جنبش توده ای که در آن زمان توسط حزب توده به حرکت درآمد بی نظیر بود و اثرات آن حتی تا سقوط حکومت پهلوی ادامه داشت. محیط های کارگری، دانشجویی و محیط های فرهنگی تماما در تسخیر حزب توده ایران بود. نشریه نوید توسط زنده یاد رحمان هاتفی در آستانه انقلاب تا ده ها هزار تیراژ انتشار می یافت. آقای دانشور این حزب ۸۵ ساله فقط چند سال فعالیت علنی داشته و مابقی دوران سرکوب بوده است. مسلما در این وضعیت اشتباه هم صورت می گیرد. علیرغم تمامی فراز و نشیب ها، این حزب به مردم وفادار مانده است. تاریخ حزب را محدود به دهه ۶۰ نکنیم.
آقای دانشور:اگر قلم زدن از حزب توده برای امثال شما کاری آکادمیک و تحقیقی و…محسوب میشود،برای من نوعی نسل Z دیروز که یکی از کسانی بوده ام که سالهای ۶۱-۶۰ و از نزدیک شاهد کشتار صدها کارگر،زن،دانشجو (بخصوص رشته پزشکی) ودانش آموز و…بوده ام قضیه فرق دارد.اگر جنایت در حق جودت ۸۰ ساله(که ننگ ابدی بر قاتلانش باد) را برای احساس ترحم بیان میکنید،بیاد داشته باشید بعد۳۰ خرداد ۶۰و طی ۹ماه ۴۱۰۰ نفر که بسیاری از آنان زن و کودک و دختر بودند،به جوخه های تیر سپرده شدند.به آرشیو جانباختگان سازمانهای چپ و به نشریات اکثریت(سازمان جوانان توده) سالهای ۶۲-۵۹ بنگرید. چه کسانی در آن دوران مثل کوه پشت امام راحل و مشاور ج.ا بودند؟ بله من به نسل Z امروز میگویم:حساب توده-اکثریتی را قاطی چپ نکنید.
“۵۷”ی ها آن جریانات چپی بودند که از فردای ۲۲ بهمن مقابل فاشیستهای شیعی ایستادند و بهای گزافی برای آرمانهای خود پرداختند.نه ان فلاسفه دکتر ها و شاهزادگان از فرنگ برگشته و بعضی از آزاد شدگان از بند شاه
یک سوال
چرا هر زمان که نظرى در پاى مقاله اى میگذارم که خوشایند شما نیست از چاپش خوددارى میکنید. لطف کنید بى احترامى، توهین، وارونه گویى ، و هر نکته منفى اى که نظرم داشت را بنویسید تا همگان متوجه شوند، امکان پیدا کردن وجود ندارد
سلامت و خوش باشید
آقاى مزدک دانشور گر چه و مقاله احساسى اخیر شما نه از منظر یک پژوهشگر تاریخ بل از منظر دفاع احساساتى رقیق از حزب توده نوشته شده ولى بمراتب خواندنى تر از مقاله آقاى محمود صراف پور هست. دو نکته مهم در عملکرد حزب توده هست که شما و هم اندیشان شما یا به عمد به کنار میگذارید یا به سهو. ابتدا اینکه حزب توده در نهاد، در این تصور باطل بود که تنها حزب چپ (حال با هر عنوانى) ایران هست و حزب و سازمانى حق ندارد تحت رهبرى این حزب حرکت کند و بنابراین تمامى سعى اش نفوذ در این سازمان ها و متلاشى کردنشان از درون بود و یا تبلیغات زهرآگین علیه آنها (نگاه کنید به نیروهاى جدا شده در مقطع زمانى کودتا،۵۰-۵۷ لقب تربچه ها… و ۵۷-۶۴ و همکارى با نیروهاى سرکوب رژیم و حتى لو دادن کودتا نوژه که چپ نبودند ولى عملى نفوذى و جاسوسى بود). دو اینکه رابطه درون حزبى ،رابطه ارباب رعیتى بود، کیانورى همه فن حریف بود بقیه دنباله رو (نگاه کنید به سخنان هجرى) ضمنن رهبران!!! اصلى حزب توده اعدام نشدند بلکه آزاد شده و به اسلام گرویدند
بسیاری از ما ایرانیان از نسلی نیستیم که عشق و نفرت انقلابی و سیاسی را به شکلی ارگانیک تجربه کرده باشیم. به خصوص تولد در بدو انقلاب و سپری کردن دوران کودکی در سالهای سیاه ۶۰ هیچ کسی را برای درک ژرفای هولوکاست ان سال ها واجد شرایط نمیکند. بگذریم از اینکه عبارت: “حزب توده ایران بهای این اشتباهات را با خون رهبرانش پس داده است” در ماهیت واپس گرا و مذهبی است، اما منصفانه می تواند توجیه گر دهها هزار خون ریخته شده به شمول همه سازمانهای سیاسی و از جمله ساواکیها و ارتشیان سابق هم باشد!! و شاید هیچکس در این بین چون خانواده جعفر بهکیش با ۶ اعدامی واجد شرایط نباشد. مزدک دانشور میگوید دیگران گذشته حزب توده را به شیوه دیروز نشخوار میکنند اما خود ایشان در رویای اثبات حقانیت تاریخی آن حزب و شاید رویش دوباره آن روزگار میگذراند.
محض اطلاع ایشان کسی از حزب توده متنفر نیست چون همانطور که گفتند نسل جدید از آن حزب مطلع نیست و کوچکترین پیوند ارگانیک با آن عهد عتیق ندارد.
در سالهای اول انقلاب ، شاید بتوان گفت که توده ای ها کمترین نیروی چپ را داشتند . اما طی ۴ سال با پشتکار ، برنامه ریزی و تحلیل مشخص از اوضاع مشخص ، با قبول نظرات حزب توسط بخش بزرگی از نیروهای چپ ، اعم از اکثریت و راه کارگر و رزمندگان ، تبدیل به بزرگترین نیروی فکری چپ در سال ۶۱ شدند .
در ابتدای انقلاب نسل جوان تمایلی به حزب توده ایران نشان نمیداد ، اما در مدت کوتاهی ، سیل علاقمندان جوان به حزب به حرکت درآمده بود .
منتظر استقبال از مواضع حزب در سالهای ۵۷ تا ۶۱ از طرف همین نسل جوان امروزی باشید .
خورشید همیشه پشت ابر نمی ماند
آیاحزب توده سازمان دهی از پایین را مد نظر قرار نداد؟ به یاد بیاوریم قانون کار توکلی را که با سازمان دهی حزب توده و دقیقا از پایین با شکست مواجه شد. بعد از فتح خرمشهر سیاست حزب پایان جنگ بود و سازمان دهی بزرگی از طرف حزب انجام گرفت. متاسفانه سرکوب حزب این سازمان دهی را متوقف کرد. بسیاری از مقامات حکومت اسلامی بارها از اینکه قانون اساسی تحت تاثیر افکار چپ نوشته شده است شکایت داشتند. اسدالله عسگراولادی از اینکه سیاست های اقتصادی سوسیالیستی است شکایت داشت و می گفت باید پنبه سوسیالیست زده می شد تا برنامه های اقتصادی خانمان برانداز فعلی اجرا شود. منظور این نیست که اقتصاد در جمهوری اسلامی به نفع کارگران و زحمتکشان پیاده و اجرا شد اما نباید از نظر دور داشت در قانون اساسی و قانون کار فعلی ذبح شده، تفکر چپ که حزب توده نقش بزرگی در آن داشت، مانع از آن شد که غارتگران بتوانند تمامی خواسته های خود را به اجرا بگدارند. من معتقدم به جای سیاست های اشتباه حزب توده بگوییم خیانت سردمداران اسلامی.
درود بر شما ، درود فراوان .و درود بر محمود صراف پور که با استدلالات دقیق خود به جای کسانی که رگهای گردنشان را به جای دلائل قوی و معنوی چه با چپ نمایی و چه با ادله های دار و دسته ی رضا پهلوی به اعضا و هواداران” حزب توده ی ایران نشان می دهند و ” قلتشم بازی ” در می آورند ، به روشنگری می پردازید .
مزدک دانشور عزیز
واقعا از روش برخوردتان ناامید شدم.
به جای آنکه محور مقاومت را در زمینهی مناسبات جهانی نقد کنید و به نتیجهی مشخصی برسید، بیخود و بیجهت آن را به حزب توده تشبیه کردید و آخرش هم به هیچ نتیجهای نرسیدید.
در کامنت مطلب قبلی ازتان درخواست کردم روش روشنگری را در پیش بگیرید، ولی متاسفانه شما دانشگاهی و پشتمیزنشین هستید. متاسفانه از همان روش تحقیق آکادمیهای استعماری استفاده میکنید.
این درست نیست. و لطفا برای نادرستیتان توجیه نیاورید.
خودتان را با پیمانهی منوتو نسنجید.
امید ما زحمتکشان به امثال شما درسخواندهها بیش از اینها بود
تقدیم به بهرام افضلی و از سوی او به خانوادهاش
بر پنجرههای خانهاَت
هر کدام
آفتابی خواهم کشید؛
تا شب
به خانهاَت پا نگذارد
در خلوتت
حنجرهای از آواز خواهم کاشت؛
تا دلت
ناگاه به محاق نرود
سوی جادههای مسیرت
غریبههایی خواهم گمارد
با لبخندهایی مزین؛
که امید به رفتن وُ رسیدن
در فراسوهای باورت
به یغما نرود
وَ شب را
وَ سکوت را
وَ یاس را
در جیب کوچک پیراهنم میگذارم
نزدیکترین جا به قلبم.
وَ میمیرم
◾️
پیش از طلوع آفتاب
وقتی نگهبان
به انجام حکم
مرا با دست وُ پای بسته پیش میاندازد
وَ چند سرباز وظیفه
-خوابالود-
تنها شاهدان ماوقع هستند!
آخرین کلام من
پیش از پایان
افشای نام تو خواهد بود؛
پچپچهای بیمعنا
برای نگهبان وُ سربازان ِ خوابالود
علیرضا حلاج