جمعه ۱۴ آذر ۱۴۰۴

کمیته‌ی هماهنگی سندیکاهای کارگری جنوب تهران (برگی از تاریخ جنبش سندیکایی کارگری ایران) – بایز افروزی

جنبش سندیکایی کارگری ایران در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود از مراحل گوناگونی گدر کرده که ثبت همه ی آنها در تاریخ مکتوب این جنبش برای انتقال به نسل های بعدی کارگران جهت مطالعه و تجربه اندوزی کاری لازم و بسیار ضروری است.

همانگونه که می دانیم جنبش سندیکایی کارگری ایران طی صد سال اخیر- غیر از چند دوره ی کوتاه- هم در دوران پهلوی ها و هم در دوران رژیم ولایت فقیه، از سویی با شدیدترین سرکوب های خشن و آشکار و از سویی دیگر با انواع خدعه ها و نیرنگ های پیجیده به منظور منحرف کردن آن از مسیر مبارزاتی و اصول اساسی مبارزه ی صنفی، دلسرد کردن فعالین کارگری از ادامه ی مبارزه و ایجاد موانع قانونی و غیر قانونی مواجه بوده است و همچنان مواجه است.

با همه ی اینها جنبش سندیکایی کارگری ایران، گرچه در برهه هایی از تاریخ شکست هایی متحمل شده و یا ناچار به عقب نشینی های تاکتیکی شده است، اما همواره به حیات خود ادامه داده و دستاوردهای گرانبهایی داشته است که برخی از انها اهمیت تاریخی و درخشانی نه تنها برای کارگران و زحمتکشان، بلکه برای کل جامعه ی ایران به همراه داشته اند.

جنبش سندیکایی کارگری ایران طی سالهای نخست پس از انقلاب ضد استبدادی سال ۵۷ – تا نیمه ی دوم سال۶۱- امکان آن را یافت که در فضای نسبتا آزاد آن سالها علاوه بر بازسازی سندیکاهای قدیمی، شماری سندیکای کارگری جدید را نیز تشکیل دهد و با وارد میدان شدن نسل جوانی از کارگران بر گستره ی مبارزات خود بیفزاید.

در همان چند سال، اتحادها و انجمن هایی نیز از سندیکاها و شوراهای کارگری به منظور پیشبرد مشترک مبارزه شکل گرفتند که نماد و نمودی از درد مشترک و همبستگی طبقاتی کارگران بودند.

یکی از آنها، که متاسفانه یا من ندیده ام و یا به هر دلیلی به آن پرداخته نشده و در جایی ثبت نشده ‘ کمیته ی هماهنگی سندیکاهای کارگری جنوب تهران’ است که در سال ۱۳۶۰ تشکیل گردید و به سهم خود نقش مثبتی در جنبش سندیکایی کارگری ایران برعهده گرفت.

همانگونه که اشاره کردم از آنجایی که یا من ندیده ام و یا اساسا در جایی به چگونگی تشکیل و فعالیت های کمیته ی هماهنگی پرداخته نشده است، از پس این همه سال برآن شدم که خاطرات و دانسته های خود در این مورد را مکتوب  کنم تا مبادا گرد فراموشی بر آن بنشیند و نسل جوان کارگران و سندیکالیست های امروز و فردای ایران از ان بی اطلاع بمانند. 

شاید نکاتی داشته باشد که بتوان از آن آموخت و یا حداقل با برگی از مبارزات نسل پیشبن خود آشنا شوند.  

کمیته ی هماهنگی سندیکاها ی کارگری جنوب تهران متشکل بود از ۷ سندیکای کارگری تهران که دفاتر آنها در جنوب تهران قرار داشت و به همین منظور چنان نامی بر خود نهاده بود.

این کمیته شامل سندیکای کارگران فلزکار مکانیک، سندیکای کارگران بلورسازی ها، سندیکای کارگران چرمسازی ها، سندیکای کارگران سلف و روده، سندیکای کارگران خمکار نوردکار، سندیکای کارگران سنگبری ها و سندیکای کارگران نانوایی ها(جنوب تهران) بود.

من در سال ۱۳۶۰ کارگر بسیار جوانی بودم که در یکی از کارخانه های بلورسازی های حوالی میدان شوش تهران کار می کردم و عضو سندیکای کارگران بلورسازی ها بودم.

همچنین از تابستان همان سال به عنوان نماینده ی سندیکا در جلسات و نشست های ‘انجمن همبستگی سندیکاها و شوراهای کارگران و زحمتکشان تهران و توابع’ شرکت می کردم و در انجمن با بسیاری از رهبران و فعالین سندیکایی، از جمله رفیق هدایت الله معلم آشنا شده بودم.

راستش در آن زمان اعضای هیئت مدیره ی سندیکای کارگران بلورسازی ها و برخی دیگر از سندیکاها افراد تا حدودی محافظه کار و کم تحرک بودند که بیشتر به رفع و رجوع اختلافات کارکران و کارفرمایان و همچنین جلوگیری از اخراج کارگران مشغول بودند.

اینها البته فعالیتهای قابل تقدیری بودند، اما برای من و شماری از کارگران جوان و پرشور سندیکاها رضایت بخش نبودند. به همین دلیل علاوه بر جلسات سندیکاهایی که عضو آن بودیم، گاه گداری نشستهای – چند صنفی- نیز برگزار می کردیم و تلاش می کردیم فعالیت های مشترکی را با شرکت سندیکاهای مختلف سازماندهی کنیم.

نمی دانم به چه دلیل یا دلائلی، اما ما در آن مقطع بیشتر با اعضای سندیکاهای مستقر در جنوب تهران در تماس بودیم.

مشکل اصلی ما -گروه جوان ها- بیشتر آن بود که رهبران و اعضای هیئت مدیره های سندیکاها ما را جدی نمی گرفتند و با نوعی محافظه کاری ایده های ما را رد می کردند.

تا اینکه در زمستان ۱۳۶۰ دست طبیعت به یاری ما شتافت و به کلی گره از مشکل فروبسته ی ما گشود.

به گمانم در دی ماه بود که سندیکای کارگران فلزکار مکانیک محل خود را از دست داد و به جنوب تهران نقل مکان کرد و در حوالی بازارچه ی سعادت ساکن شد و ‘جنوب تهرانی’ شد!

در آن زمان رفیق هدایت الله معلم دبیر سندیکای کارگران فلزکار مکانیک بود و شماری از فعالین پرشور و جوان را در صنف فلزکار مکانیک تربیت کرده بود که ضمن پایبندی به اصول مبارزه ی صنفی سندیکایی، کارگرانی بسیار اهل مطالعه و آشنا با پتانسیل های جنبش سندیکایی بودند.

به هر جهت، من و دونفر دیگر از کارگران به بهانه ی خوش آمدگویی به سندیکای فلزکار مکانیک رفتیم و ایده های خود را با انها، به ویژه رفیق معلم در میان گذاشتیم که مورد استقبال قرار گرفتند.

مدتی بعد از آن، نخستین نشست مشترک ۷ سندیکای کارگری جنوب تهران با دعوت و حضور رفیق معلم برگزار گردید که واقعه ی بسبار مهمی به شمار رفت.

رفیق هیبت الله معلم، از رهبران پیشکسوت و خوشنام و معتبر جنبش سندیکایی کارگری ایران بود و مورد احترام و اعتماد همه ی سندیکالیست های قدیمی ورهبران سندیکایی قرار داشت.

بعد از برگزاری چند نشست پیاپی، سرانجام ‘کمیته ی هماهنگی سندیکاهای کارگری جنوب تهران’ متولد شد و با توجه به نزدیکی اول ماه مه ۱۳۶۱ برگزاری مشترک مراسم اول ماه مه، به عنوان نخستین فعالیت مشترک سندیکاهای عضو کمیته هماهنگی مورد توافق قرار گرفت.

برای کمیته هماهنگی ‘کیمسیون تبلیغاتی’ هم تشکیل گردید که به پیشنهادرفیق معلم مسئولیت آن بر عهده ی من قرار گرفت.

چند نفری هم مسئول دریافت مجوزقانونی برای برگزاری مراسم شدند که بعد از کلی دوندگی موفق به آن نشدند و مقامات حکومتی حاضر به دادن مجوز نشدند.

سرانچام با ابتکار دبیر سندیکای کارگران سنگبری ها ناچار شدیم محوطه ی یکی از کارگاه های سنگبری در حوالی ‘پل سیمان’ شهر ری را به عنوان محل مراسم مشخص کنیم.

به سرعت و با کمک سندیکای کارگران چاپخانه ها، هزاران پوستر و تراکت و فراخوان آماده شدند و شروع به توزیع انها در کارخانه ها، کارگاه ها و محلات کارگر نشین جنوب تهران نمودیم.

در حریان توزیع فراخوانها اینجا و آنجا شماری از کارگران بازداشت و یا مورد ضرب و شتم ماموران کمیته های انقلاب قرار گرفتند.

از جمله من، که به همراه یکی از اعضای سندیکای کارگران چاپخانه ها (و عضو حزب توده ایران) در خیابان خاوران بازداشت و چهار روز مهمان کمیته ی انقلاب میدان خراسان بودیم!

چند روز مانده به برگزاری مراسم، رفیق معلم طوماری را به من سپرد که به گمانم متن آن را خود نوشته بود.

متن طومار، اعتراض به ‘پیش نویس قانون ضد کارگری’ توکلی بود که قرار بود در جریان مراسم در دسترس کارگران و شرکت کنندگان قرار گیرد تا در صورت تمایل آن را امضا کنند.

بلاخره روز برگزاری مراسم اول ماه مه فرا رسید و علیرغم دوری و پرت بودن محل و نبودن کمترین امکانات رفاهی -حتی آب خوردن- در محل، هزاران کارگر از نقاط مختلف و از صنف های گوناگون خود را به محل مراسم رساندند و مراسم با شکوه تمام برگزار گردید و شمار قابل توجهی از کارگران طومار اعتراض به پیش نویس قانون ضد کارگری ‘توکلی’ را امضا کردند.

مراسم که تمام شد و جمعیت متفرق گردید، عده ای چماقدار با هدایت کمیته ی انقلاب ‘پل سیمان’ با لوله های آهنی به برگزارکنندگان حمله کردند و چند نفری ( از جمله عباس ثانی از سندیکای خمکار نوردکار) را مجروح کردند که با اعتراض  و مقابله ی ما مواجهه شدند و به عقب نشینی وادار گردیدند.

اما افراد مسلح کمیته به یاری چماقداران آمدند و چند نفری، از جمله من را بازداشت و به محل کمیته انقلاب پل سیمان بردند.

چند روز بعد از مراسم پل سیمان، همراه شماری از اعضای کمیته ی هماهنگی سندیکاهای کارگری جنوب تهران به مراسم اول ماه مه ‘سندیکای کارکران بافنده سوزنی’ که در محل آن سندیکا در خیابان لاله زار تهران برگزار گردید رفتیم و آنجا هم شمار قابل توجهی از کارگران و شرکت کنندگان طومار را امضا کردند. 

اما دقایقی بعد از شروع مراسم، دو مامور مسلح به سلاح کمری امدند و من را بازداشت و همراه با طومار به کمیته ی انقلاب میدان فردوسی بردند.

در جریان بازجویی سعی فراوان کردند که بین من و طومار و حزب توده ایران رابطه ای پیدا کنند که راه به جایی نبردند. بازجو  مرتب تکرار می کرد که این کار (نوشتن طومار و جمع کردن امضا) فقط و فقط کار حزب توده است.

روز سوم بازداشت، من را به اتاقی بردند که آخوند جوانی در آن بود. ندانستم مسئول کمیته بود یا حاکم شرع آن، هرچه بود آدم فهمیده ای بود و بعد از شنیدن نوضیحات من، طومار را که اکنون چند ده متر طول داشت به دستم داد و آزاد شدم.

بعد از به پایان رسیدن مراسم های اول ماه مه که در جاهای گوناگون و توسط نهادهای کارگری مختلف برگزار می گردید، مدتی طومار را در میان بساط دست فروش ها، در مقابل کارخانه های بزرگ (از جمله چیت سازی) پهن می کردم و به جمع آوری امضا از کارگران ادامه دادم. 

درست به یاد ندارم چند بار اما در جریان جمع آوری امضا، بارها بازداشت شدم و حتی کتک خوردم. تا اینکه شمار امضاها به جایی رسبد که با صلاح دید رفیق معلم تصمیم گرفته شد به آن خاتمه دهیم.

بنابر این طومار را در چندین نسخه تکثیر و به مقامات حکومتی، از جمله  وزارت کار، دادستانی انقلاب، دفتر نخست وزیری، ریاست جمهوری و مجلس فرستادیم.

واقعیت این است که طومار کمیته ی هماهنگی سندیکاهای کارگری جنوب تهران تنها یکی از فعالیت ها و اقدامات اعتراضی کارگران ایران برعلیه پیش نویس قانون ضد کارگری ‘احمد توکلی’ بود و گستردگی اعتراضات کارگری در سراسر ایران، با اشکال گوناگون به حدی بود که سرانجام دولت را به عقب نشینی وادار کرد و پیش نویس قانون ضد کارگری احمد توکلی رسما کنار گذاشته شد، که در نوع خود پیروزی چشمگیری برای جنبش کارگری و سندیکایی ایران بود.

 این پیروزی تاریخی و روند رو به رشد جنبش سندیکایی کارگری ایران مقامات حکومتی را به شدت وحشت زده کرد و به دستور بالاترین رده های حاکمیت  سرکوب جنبش کارگری سندیکایی  در دستورکار حاکمیت قرار گرفت.

اما از انجایی که در ابتدا جرئت و توان سرکوب مستقیم را نداشتند، در وهله ی نخست برای تضعیف جنبش سندیکایی به انواع نیرنگ ها و محدودیت های شبهه قانونی مبادرت نمودند. 

به طور مثال مالک ساختمان استیجاری ‘انجمن همبستگی شوراها و سندیکاهای کارگران و زحمتکشان تهران و توابع’ را وادار به درخواست تخلیه ی ساختمان کردند.

 انجمن همبستگی در آن زمان بزرگترین و فراگیرترین نهاد -متحد- کارگری بود که پس از تخلیه ی اجباری ساختمان و تعطیلی دفتر آن، ضربه ی دردناکی به امر برنامه ریزی نهادهای کارگران برای انجام فعالیت های مشترک وارد آورد و به همبستگی سندیکاهای کارگری لطمه وارد نمود. 

هیئت مدیره ی انجمن بعد از تخلیه ی ساختمان سعی بسیار کردند که مکان دیگری را اجاره کنند و به فعالیت ادامه دهند، اما با تهدید ماموران هیچ صاحب ملکی جرئت نمی کرد ساختمان خود را به انجمن اجاره دهد. بنابر این عملا ارتباط سندیکاها و شوراهای عضو انجمن دچار اختلال گردید.

همچنبن ماموران حکومتی با تهدید و تحریک شماری از اعضای محافظه کار هیئت مدیره ی سندیکاهای پدید اورنده ی کمیته ی هماهنگی، فعالیت های کمیته هماهنگی را با مشکلات جدی مواجه نمودند.

مدتی بعد از این ‘نیرنگ’ ها و اقدامات، از جمله فشار بر کارفرماها برای اخراج فعالین کارگری و سندیکایی، تعقیب مستقیم و بازداشت فعالین کارگری و سندیکایی شروع گردید و ده ها نفر از رهبران و کوشندگان کارگری بازداشت و روانه ی زندانها شدند.

یورش به حزب توده ایران و بازداشت شماری از رهبران آن، از جمله‌ رفیق معلم در ۱۷ بهمن ماه ۱۳۶۱ ضربه ی بزرگ دیگری بود بر جنبش سندیکایی کارگری ایران که وصف شدت ان و خسارات ناشی از ان در این نوشته نمی گنجد.

همین قدر می توان گفت که ضربه ی ناشی از بازداشت رهبران و کادرهای کارگری حزب توده ایران چنان ضربه ای بر جنبش سندیکایی کارگری ایران وارد آورد که در نتیجه ی آن هیچ راهی جز اتخاذ یک ‘عقب نشینی’ همه جانبه برای جنبش سندیکایی کارگری ایران باقی نماند.

بعد از سرکوب حزب توده ایران و سازمان فدائیان اکثریت، که بخش قابل توحهی از رهبران و فعالین سندیکایی ایران عضو این دو جریان بودند، بسیاری از سندیکاها عملا منحل گردیدند و یا چنان در لاک خود فرو رفتند که کسی صدایی از آنها نمی شنید.

اما جنبش کارگری – تحت عناوین دیگر و در پوشش های دیگر- همچنان ادامه یافت و طی سالهای دهه ی هفتاد و هشتاد و بعد از آن، صدها اعتصاب و اعتراض کارگری با هدایت شوراهای کارگری یا به صورت خودجوش برگزار گردیدند و دستاوردهایی به همراه داشتند و سرانجام طی دو دهه ی اخیر با تشکیل سندیکاهای کارگران هفت تپه، شرکت واحد و بسیاری دیگر از تشکلات مستقل کارگری که نام بردن از همه ی انها در این نوشتار لزومی ندارد، بار دیگر جنبش کارگری سندیکایی ایران با قامتی استوار بپای خواسته و موجودیت خود را به نمایش گذاشت است.

تردیدی نیست که جنبش کارگری و سندیکایی، همراه با احزاب و سازمان های چپ و کمونیست تا ریشه کن کردن همه ی اشکال گوناگون ستم طبقاتی به حیات و مبارزه ی خود ادامه خواهند داد و سرانجام پیروز خواهند شد.

بایز افروزی

۲۵ نوامبر ۲۰۲۵

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی