دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴

انقلاب ، جنگ و فرسایش طبقاتی – حسین اکبری

این یادداشت را تقدیم می‌کنم به شریفه محمدی کارگر مبارزی که اسیر بی‌عدالتی دستگاه  امنیتی _ قضایی است و بر اساس اتهامات واهی و اثبات نشده، بدون شرایط عادلانه در یک دادگاه منصفانه  به اعدام محکوم شده و به رغم اظهارات وکیل‌ ایشان  مبتنی بر نبود دلایل کافی اثبات اتهام در تجدیدنظرخواهی این حکم ناعادلانه قطعیت یافته است. صدور حکم برائت و آزادی این کارگر شریف را خواهانم.

مقدمه

در جامعه ای زیست می‌کنیم که بهای مبارزه برای بهتر زیستن، سرکوب و محدودیت‌های ناشی از قهر حاکمان بوده است و هنوز هست. قهری که بنیان‌های مبارزات حق‌طلبانه‌ی جمعی را هدف گرفته و آسیب‌های تاریخی به آن وارد کرده است، چندان که نه حزب سیاسی و نه سازمان‌های صنفی و طبقاتی و نه ساختارهای مدنی و اجتماعات مردمی به قانون‌مندی حق مبارزه برای نیل به آرمان‌های انسانی دست نیافته است و سنت‌های مبارزاتی در این ساختار و بافتارها، پویایی تاریخی درون ماندگار نداشته اند. 

در نتیجه‌ی این سرکوبگری مداوم از سوی رژیم‌های خودکامه‌ی استبدادی، هرچند مبارزات خودپو و خودجوش هریک تاریخی ویژه دارند و در مقاطعی به اعتبار میانجی‌های موقتی تداوم و تشابهاتی در عمل و شعار داشته اند؛  اما نتوانسته اند مازاد خود را به سازمان تبدیل کنند. در نتیجه مسیر جنبش‌های مبارزاتی در هر عرصه‌ای، همواره فاقد خط و مشی و برنامه‌ای عملیاتی است و باز این صاحبان قدرت سیاسی‌اند که توده‌های بی‌شکل و درمانده از ستم و نابرابری و استبداد را به کژراهه‌هایی آذین‌بندی شده هدایت می‌کنند. دیکتاتور دیروز مصلح اجتماعی امروز می‌شود و میراث خونبار تبار خود را چنان بزک می‌کند تا رویای بازگشت به دوران طلایی یکی یا تمدن بزرگ دیگری را با اندیشه‌های آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه تاخت بزند. آیا راهی برای شکستن این دور باطل و تغییر این چرخه‌ی بیمار وجود دارد. برای پاسخ به این پرسش آنچه اهمیت دارد تغییر در نوع مناسبات تحمیلی از راه ایجاد انواع مشارکت‌های مردمی برای مبارزه با انواع تبعیض‌های موجود است. از آنجا که سوژه موردبحث ما طبقه کارگر و فرودستان است؛ رویکرد این یادداشت نیز به این سوژگی توجه دارد.

فرسایش طبقه کارگر ایران

پیش از انقلاب بهمن و اوج‌گیری مبارزه ضدِسلطنتی، طبقه کارگر ایران با همه‌‌ی توانمندی بالقوه و ظرفیت‌های مبارزاتی به میدان درآمد و جریان‌های سیاسی ضدِسطنتی به نسبت‌های گوناگون از این انرژی به میدان‌آمده بهره‌مند شدند و بیش از همه این روحانیت با حمایت بازار بود که از این پتانسیل سود برد و نشانگان آن پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ پیروزی و سرگردگی این دو نیرو زیر رهبری روحانیت بود و اگر به درستی به پیامدها و رخدادهای پس از انقلاب بنگریم آنچه به تدریج و گاه به تعجیل نصیب طبقه کارگر ایران شد؛ روند فرسایش روحیه و توان انقلابی این طبقه بود که ابتدا با نفی و حذفِ سازمان‌های موجود طبقاتی‌‌اش، از شوراها و سندیکاهای کارگری و سپس سرکوب مدافعان سیاسی آن از احزاب و سازمان‌ها و در گام نهایی شکستن مقاومت کارگران در جنبش قانون کار در شرایط ویژه جنگ هشت‌ساله و تصویب قانونِ‌ کاری که تابعیت سازمانی این طبقه را با ابلاغ آن مصوبه‌ی در ۱۳۶۹ قطعیت داد.

بی تردید  جنگ هشت ساله بزرگترین تاثیر را در فرسایش طبقه کارگر ایران داشت . طی یادداشت‌ “زمان توطئه‌پنداریِ جنبش کارگری برای فریب افکار عمومی به سر رسیده است.” *  به تفصیل به آن پرداخته‌ام. دراین جنگ نکبت‌بار علاوه بر حدود ۲۰۰ هزار کشته هزاران هزار مجروح و جانباز جسمی و شیمیایی، هزاران مفقودالاثر از طبقه کارگر و زحمتکشان ایران گرفت. و ضمن آن بسیاری از همین زحمتکشان را پس از جنگ به خدمت منویات سرمایه‌داری ایران درآورد تا با دادن امتیازات ناچیز عاملیت فرسایش در طبقه کارگر ایران را نیز لاپوشانی و از قربانیان جنگ نیز علیه طبقه‌ی خودشان بهره بردای کند.

  در یادداشت مورد اشاره نشان داده شده است که سرمایه داری ایران پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ چگونه با استفاده از مجموعه شرایط فراهم آمده از جنگ؛ همه‌ی امکانات مبارزه و کنشِ مطالباتی را از گارگران گرفت و این طبقه فعالِ شرایط پیشاانقلاب را، به یک طبقه درخود، نابه‌سامان ، سرخورده و مطیع پس از انقلاب تیدیل کرد. این فرسایش طبقاتی با سلسله اقدامات حکومتی در برابر کارگران تکمیل شد. پیش‌در‌آمد این تابعیت،  استفاده از قانون شوراها و آیین‌نامه تشکیل شوراهای اسلامی کار به عنوان تنها تشکل مجاز برای کارگران بود که با تصویب و اجرای قانون کار مصوب ۱۳۶۹ طی فرایندهای سیاسی در حکومت و جابه جایی قدرت دولت بین جناح‌های حکومتی دو شکل دیگر این تابعیت (‌تشکیل انجمن‌های صنفی کارگری و انتخاب نماینده کارگر) نیز به اجرا درآمد. این شکل باز‌تولید نیروی کار در دوره‌ی انحصار قدرت بوسیله گرایش به اصطلاح “سازندگی” با پیشبرد تعدیب ساختاری نئولیبرالی و آغاز مقررات‌زدایی به ویژه در روابط کار تا پیش از انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ ادامه یافت. آنچه فرسایش طبقاتی را ویژه می‌کرد فاصله‌گیری کارگران و به تبع آن شکاف بین‌النسلی و عدم انتقال تجارب مبارزاتی تاریخی بود.

 پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ و شوک ناشی از آن انتخابات با مضمون “نه بزرگ” فرصتی برای یادآوری و آموزش سازمان‌پذیری برای خروج از این فرسایش طبقاتی فراهم آمد. اما علیرغم تنفس ایجاد شده‌ی ناشی از این فرایندهای سیاسی بار دیگر به شکلی دیگر ابزار سرکوب به پایداری این فرسایش طبقاتی یاری رساند و ماحصل آن فراوانی بگیر و ببندهای فعالان و مبارزان کارگری و سرکوب دوباره نطفه‌های شکل‌یافته سازمان‌های کارگری از دهه هشتاد تاکنون بوده است تا دلایل این فرسایش باقی بماند و هیچ خطری از ناحیه سازمان‌پذیری طبقه‌ی کارگر ایران، منافع بی حّد و حساب انواع گرایشات در سرمایه‌داری حاکم را تهدید نکند.


فرسایش قدرت سرمایه در ایران

در برابر این وضعیت نمایندگان طبقه‌ی حاکم در قدرت به دلایل بسیاری از جمله اقتدار گرایی ایدئولوژیک در چارچوب مناسبات سرمایه جهانی به قصد بازتعریف جایگاه خود در سیاست و مناسبات بین‌المللی در مسیری افتاد که با بخش‌هایی از سرمایه جهانی دچار تعارض منافع شد  و با بخش‌هایی نیر به به نزدیکی‌های مصلحتی برای حفظ قدرت سیاسی که اهم واجبات بود؛ نزدیک شد. نظام سیاسی حاکم با برخورداری از روابط ایجاد شده در منطقه به قصد گسترش عمق استراتژیک خود در همه‌ی میدان‌های سیاسی‌، نظامی و امنیتی به عنوان دولتی با ویژگی اخلال‌گرانه در مناسبات منطقه‌ای و جهانی شناخته و معرفی شد تا آنجا که با ستیزه‌جویی در قبال رقبای قدرتمند خود بصورت پنهان یا آشکار، مستقیم یا غیرمستقیم، حمایتی یا گونه‌ای از دخالت‌گری پا به عرصه‌ی جنگی منطقه‌ای گذارد. این پروسه با دخالت در امور سوریه آغاز و با در غلطیدن به فاجعه غزه پس از حمله ‌ی اکتبر ۲۰۲۳ حماس به اسرائیل و رخدادهای پس از آن، نتیجه‌ای نامطلوب برای ادامه حکمرانی‌اش به بار آورد. نتیجه علاوه بر عریان شدن فرسایش ناآشکار طبقاتی در هیات حاکمه با بحران سیاست منطقه‌ای حاکمیت و ارزیابی ضعف‌های موجود در جمهوری اسلامی از سوی اسرائیل و امریکا موجب تحمیل جنگ به ایران شد. تهاجمی سنگین در این جنگ تجاوزکارانه‌ با ترکیبی از حمله هوایی موشکی و پهبادی؛ ترورهای گسترده درسطوح بالا از فرماندهان نظامی تا دانشمندان و در نهایت کشتار مردم بیدفاع در زندان و خیابان و مناطق مسکونی، به‌همراه جنگ روانی شدید از سوی دشمن که موجب تلفات سنگین در این جنگ دوازده روزه گردید. گرچه این جنگ تاکنون به فروپاشی نظام سیاسی در ایران منجر نگردیده و خوشبختانه با آتش‌بسی هرچند شکننده همراه است اما حاصل انکار نشدنی آن فرسایش در نظم سیاسی حاکم و به تبع آن فرسایش سرمایه‌داری در ایران است.

نتایج این فرسایش در دولت سرمایه‌داری ایران با شاخص‌های بسیار عریانی خودنمایی می‌کند. این شاخص‌ها بطور خلاصه عبارتند از:

·         کمبودهای جدی در تامین آب و انرژی که با ناترازی در بحران آب از سال‌ها پیش نمود‌هایی داشته است و امروز با تاثیرات بیشتر از خشک‌سالی و سو‌ء‌‌مدیریت در این حوزه موجبات بحران تولید در صنایع آب‌بر‌، تعطیلی واحدها و اخراج کارگران گردیده است‌.

·         کمبود برق که منجر به عدم خدمت رسانی بهنگام به صنایع شده که حاصل آن بازهم رکود و تعطیلی تولید و اخراج و بیکاری بیشتر است.

·         تعطیلی‌های گسترده به واسطه این کمبودها که علاوه بر افزایش ناامنی روانی مردم، گرایش به فرار سرمایه و نیروی کار را افزایش داده است.

·         افزایش گرانی و رشد تورم نسبت به پیش از جنگ ۱۲ روزه که سطح معینی از تاثیر جنگ را بر فرسایش سرمایه‌داری ایران نشان می‌دهد. همراه با آن افت چشم‌گیر ارزش واحد پول ملی و افزایش نرخ دلار را موجب گردیده است.

·         تشدید تحریم‌های اقتصادی از سوی دولت‌های غربی و اروپایی و از سوی دیگر ناتوانی و ضعف مدیریت نظام افتصادی در برقراری سطحی از مناسبات اقتصادی بدیل با کشورهای همسایه و منطقه.

·         افزایش ناامنی شغلی و اجتماعی برای کارگران در حین جنگ دوازده روزه و اخراج بیشماری از کارگران در بخش‌های صنایع و خدمات که متاسفانه هیچ کوششی از سوی وزارت کار و یا تشکل‌های زرد برای برآورد مشخصی از این اخراج‌ها اعلام نشده و هیچ کوششی هم برای پوشش بیمه بیکاری نیروی‌های کار دیده نشده است‌.

·         کاهش نرخ مزد برای کارگران اخراجی که در دوره جنگ ۱۲ روزه از کار اخراج شده و دوباره به کار دعوت شده بودند. این ترفند کارفرمایان با وجود بیکاری ناشی از تاثیرات وضع موجود بر تولید و خدمات و نیاز کارگران بیکار موثر افتاده است.

·         بی توجهی وزارت کار به عنوان مدیریت ارشد بر سازمان تامین اجتماعی در پرداخت مطالبات معوقه بارنشستگان و همچنین بی‌توجهی مقرط دولت و مجلس شورای اسلامی به اعتراضات نیروهای شاغل و بازنشسته به دولتی کردن بانک رفاه و واگذاری‌های غیرقانونی در مجموعه شستا به عنوان منابع درآمدی سازمان تامین اجتماعی‌.

·         به همه‌ی تاثیرات منفی اقتصادی بر زندگی مردم، شیوه‌های نادرست و ناروای برخورد حکومت با کارگران و زحمتکشان را می‌توان افزود. به هر میزان که به سرمایه‌داران مفسد و متخلف همچون بابک زنجانی ها و آقازاده‌های نفت فروش رانت و اختیار داده می‌شود در مقابل برای کارگران و زحمتکشان با اتهامات واهی احکام غیر‌عادلانه زندان و اعدام و اخراج صادر می‌شود. ناامنی شغلی، قضایی و سایر محدودیت‌های اجتماعی کارگران در صنایع و خدمات و از جمله معلمان در آموزش و پرورش را هر روز بیشتر تهدید می‌کند‌.

این‌ها نشان می‌دهد که جنگ ۱۲ روزه علاوه برآنچه گفته شد، علاوه بر تاثیرات عمیق و ناگوار بر زندگی مردم، طبقه‌ی کارگر ایران و لایه‌های نابرخوردار  “طبقه متوسط” و همچنین توده وسیع محرومان و فروردستان و حاشیه‌نشینان و مردم مناطق محروم کشور را به جنگی برای بقا کشانده است.

 سلب مهم‌ترین امکانات زیستی به دلیل بحران پس از جنگ، روند روبه افرایش بیکاری ناشی از همین شرایط و فقر دامن‌گستری که ریشه در سرکوب مزدی دارد، فلاکت اقتصادی حاصل مجموع تورم و بیکاری فزاینده، عملا طبقه کارگر را در موضع جنگی نابرابر با چشم‌انداز و افقی تاریک و سیاه قرار داده است.

چاره چیست؟

طبقه کارگر و سایر زحمتکشان برای برون‌رفت از این وضعیت هم باید از فرسودگی ناشی از بی‌سازمانی و بی‌صدایی حاصل از شرایط پس از انقلاب بهمن و جنگ هشت ساله و موقعیت‌های پی در پی ناگوارِ دیگر‌، با مبارزه‌ای آگاهانه خلاصی یابد و هم در شرایط فرسایش طبقاتی حاصل از ورشکستگی سیاسی _ اقتصادی نظام سیاسی حاکم‌، بتواند شرایطی را در این وضعیت حاد و پیچیده برای خود رقم زند تا به آن‌چه  پس از انقلاب بهمن دچار شده بود؛ دوباره دچار نگردد. به بیان دیگر هم باید با فرسودگی طبقاتی خود مبارزه کند و خود را با دستیابی به همبستگی آگاهانه‌ی طبقاتی توانمند سازد و از طبقه‌ای در خود به طبقه‌ای برای خود ارتقاء پیدا کند و هم با استفاده از این توانمندی و ایجاد توانمندی لازم برای مشارکت در مدیریت اجتماعی‌، سیاسی و اقتصادی ایران آینده‌، هستی و زندگی خود و میهن خود را از این بحرانی که طبقه سرمایه‌داری حاکم رقم زده است برهاند و بر ویرانه های ناشی از سیاست‌های خانمانسوز، زندگی را بنا کند.

 

 

*یادداشت مکمل :“زمان توطئه پنداریِ جنبش کارگری برای فریب افکار عمومی به سر رسیده است. “

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

یک پاسخ

  1. متاسفانه طبقه کارگر ما, این تا به آخر نیروی انقلابی و پیگیر که قرار بود بر خلاف خورده بورژوازی سازشکار, جامعه را به سوسیالیسم رهنمود کند از کودتای ۲۸ مرداد تا به امروز کوچکترین حرکتی دراعتراض به دستگیری و شکنجه و اعدام اعضای سازمان های چپ که با از خود گذشتگی از منافع آنان دفاع کرده اند نکرده اند. حال که بورژوازی پس از کشت و کشتار و محو چپ به سراغ خود کارگران رفته ببینیم کارگران به راهپیمایی اربعین میروند یا به راهپیمایی اعتراض به حکم شریفه محمدی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی