
هرچند هنوز در این زمینه هیچ تحقیق علمی و آکادمیک انجام نشده اما حتی بدون چنین تحقیق و پژوهش علمی و تنها بر اساس یک برآورد کلی می توان ادعا کرد که در میان کشورهای دیکتاتورزده منطقه و جهان، در گذشته و حال، هیچ اپوزیسیونی دارای چنین حجم عظیمی از افراد تحصیل کرده، آکادمیک و صاحب نظر نبوده است.
از جانب دیگر شاید بتوان ادعا کرد که در میان کشورها و رهبران دیکتاتور که سرنگون شده اند و آنهایی که هنوز در قدرتند هیچ حکومتی و یا شاید دقیق تر این که بگوییم کمتر حکومتی به اندازه حکومت جمهوری اسلامی دارای این حجم از افراد بیسواد، نادان و ناکارآمد در راس حکومت بوده است.
دیکتاتورها عموما به خاطر قدرت طلبی و لذت های ناشی ازقدرت طلبی فاقد اندیشه و آینده نگری هستند و همه فارغ از برخورداری آنها از نبوغ سرکوب و جنایت، از کمتر نبوغ و اندیشه علمی برای اداره یک حکومت برخوردارند. اما در میان همین دیکتاتورهای فاقد فراست و اندیشه و کارآمدی مثبت، رهبران جمهوری اسلامی، راحل و باقی، از کمترین سواد عمومی و دانش کشورداری و هوش و نبوغ فردی برخوردار بوده اند.
با این مقدمه، ناگزیر از طرح این سئوال هستیم که؛ پس چرا این اپوزیسیون تئوریک قدرتمند طی نزدیک به پنج دهه و با مبارزه ای مداوم و بی دریغ و صرف حجم عظیمی از فداکاری و از جان گذشتگی، موفق به از پیش رو برداشتن این رژیم نشده است؟
با اشراف و آگاهی به دو ویژگی منحصر و یگانه رژیم جمهوری اسلامی، یعنی ایدئولوژیک بودن و سرکوب کم نظیر، که در مقایسه با سایر کشورهای دیکتاتورزده کم نظیر و یا اساسا بی نظیر است و راه را برای موفقیت اپوزیسیون ناهموار میکند، باید به مانع یا موانع اساسی دیگری بر سر راه موفقیت اپوزیسیون در سرنگونی این رژیم اشاره نمود.
برای پرداختن به این موضوع و رسیدن به جواب درست و یا بهتر گفته شود؛ جواب درست تر، لازم می دانم به سه سئوالی که حداقل از دیدگاه من محوری و تعیین کننده است جواب دهیم:
۱- آیا همه آحاد تشکیل دهنده اپوزیسیون، از افراد مستقل گرفته تا گروه ها و سازمان های سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری، با گوشت و استخوان، ستم مستمر و جنایات عریان و پنهان این رژیم را حس کرده اند و با تمام وجود معتقدند که هیچ حکومتی در عمل و یا حداقل در تصور فعلی ما نمی تواند جنایت کارتر و ضدمردمی تر از این رژیم باشد؟
۲- آیا این افراد و گروه ها و سازمانها، جدأ و بی هر اما و اگری معتقدند که هر روز و هر ساعت و حتی هر ثانیه بقای بیشتر این رژیم به معنای نابودی گاه غیرقابل جبران و بی برگشت منابع ملی و انسانی و اقتصادی ایران است؟
۳- آیا تمام گروه ها و سازمانها و آحاد مختلف تشکیل دهنده اپوزیسیون دارای صداقت و از خود و از گروه و سازمان گذشتگی لازم برای فدا کردن منافع فردی و گروهی و سازمانی به ازای رسیدن به راه حل واحد برای سرنگونی جمهوری اسلامی، هستند؟
جواب منفی به یکی و یا طبعا به هر سه سئوال می تواند جواب به سئوال اصلی ما در عدم موفقیت اپوزیسیون در سرنگونی جمهوری اسلامی باشد.
صادقانه از خود بپرسیم: آیا با تمام وجود خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستیم؟
آیا با تمام وجود معتقدیم جمهوری اسلامی یک ثانیه بیشتر نباید باقی بماند؟
آیا حاضریم برای تحقق سرنگونی جمهوری اسلامی منافع فردی و گروهی را فدای آزادی ایران کنیم؟
به عنوان فردی با سابقه بیش از پنجاه سال شرکت در مبارزه و کشمکش های سیاسی، مدعی می شوم که اکثریت اپوزیسیون علیرغم خواست و اراده تئوریک برای سرنگونی جمهوری اسلامی و مبارزه مداوم و پرهزینه، دارای شناخت کافی از خطرات ویرانگر ادامه حکومت جمهوری اسلامی نیستند و اراده جدی و لازم برای تحقق این امر مهم را ندارند.
معتقد هستم که تصورات غلط و نادرست، حسادت ورزی و کینه های شخصی، منافع فردی و گروهی و دشمنی های تاریخی و ایدئولوژیک موانع اصلی تحقق وحدت در میان اپوزیسیون است.
برای هیچ کس و برای هیچ گروه و سازمانی سرنگونی جمهوری اسلامی به اندازه این اصل که سرنگونی با رهبری چه کسی و یا چه گروهی تحقق می پذیرد، مهم نیست.
در میان این افراد و گروه ها بسیارند کسانی که حاضرند جان خود را برای تحقق آزادی فدا کنند و بسیار کسان هم فدا کرده اند، اما حاضر نیستند قدمی از خواسته فردی و گروهی خود برای تحقق آزادی ایران عقب نشینی کنند.
جمهوری اسلامی را باید خوش شانس ترین دیکتاتوری تاریخ دانست. حکومتی که نه به خاطر قدرت و ورزیدگی سیاسی و حمایت مردمی، بلکه به خاطر ضعف و ناتوانی و تشتت و نابسامانی مخالفان خود، به حیات خود ادامه می دهد.
بسیار شگفت انگیز و پرسش برانگیز است که چگونه بخش بزرگی از اپوزیسیون فعلی که سالمندان امروز و جوانان مبارز و پرشور سالهای دهه پنجاه بوده اند، در مقابل حکومتی غیرقابل مقایسه با حکومت ضد بشری جمهوری اسلامی و برای اهدافی به شدت کم رنگ تر از اهدافی که امروز بایستی انگیزه سرنگونی این رژیم باشد، به حداکثر وحدت و اتفاق نظر در تئوری و عمل رسیده بودند، اما اکنون با انگیزه هایی بسیار بسیار بالاتر و در حالیکه کشور در حال فروپاشی و نابودی کامل است به حداقل وحدت و یک نظری نمی رسند.
به باور من تمام آحاد اپوزیسیون که حتی فقط ذره ای در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی صادقانه مبارزه می کنند، صرف نظر از دیدگاه سیاسی و وابستگی گروهی و خواستگاه فکری، همه مردمی و متعلق به اردوگاه مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی هستند و در پیمایش این راه هر فرد و گروهی که شایستگی و مقبولیت عمومی بیشتر برای تحقق آزادی ایران را دارد، شایسته در دست گرفتن رهبری مرحله گذار است.
تا زمانی که به این باور و یقین نرسیم که همه افراد و گروه ها از ملی گرایان و سلطنت طلبان و مجاهدین و مارکسیست ها تا افراد مستقل و آزادی خواه می توانند و باید در قطار حرکت به سمت سرنگونی شرکت داشته و هرکدام که شایستگی و اقبال بیشتری برای تحقق اهداف سرنگونی دارند، مجاز به در دست گرفتن رهبری برای عبور از این مرحله گذار هستند، آرمان پنج دهه به تاخیر افتاده سرنگونی جمهوری اسلامی محقق نخواهد شد.
تا زمانی که دشمن و دغدغه اصلی ما جمهوری اسلامی و مبارزه با این رژیم نباشد و بخش عظیمی از انرژی و توان خود را صرف لفاظی و درگیری علیه یکدیگر می کنیم، رژیم با خیال آسوده به حیات خود ادامه خواهد داد.
موفقیت و بقای ما در بیرون راندن دیگران از صحنه مبارزه نیست. بیرون راندن و یا بی اثرکردن بخشی از اپوزیسیون کاری است که رژیم مستمرا و با تمام نیرو در حال انجام آن است.
خود را ناآگاهانه شریک در انجام خواسته های رژیم نکنیم.






5 پاسخ
دوستان کمی واقع بین باشیم و آرزو های خویش را با واقعیت اشتباه نگیریم. وقتی از اپوزوسیون صحبت میکنیم منظور گروهی متشکل و سازمان یافته با داشتن اعضایی فعال و بالاخره پایگاهی درخور در میان مردم باشد. با نگاهی به تمامی گروه ها و احزاب سیاسی مخالف رژیم براحتی میتوانید حدس بزنید که بجز جریان موسوی در داخل و سلطنت طلبان در خارج مابقی فاقد حد اقل شرایط برای چنین جایگاهی هستند. متاسفانه چپ که میباید سردمدار اتحاد میبود سردمدار انشعاب در درون خود شده. حال اگرچه چپ فاقد توان کسب رهبریست اما از دو خصلت بزرگ خود میتواند بهره گیرد. درایت و عشق به زحمتکشان. در حالی که هر دو جریان موسوی و پهلوی از رفراندم سخن میگویند چپ میتواند در تماس با این دو جریان و تلفیقی از نظرات آنان رفراندومی ارائه کند که هم نظرات چپ در جهت منافع توده ها را تامین کند و هم جایگاه چپ را به عنوان متحد کننده نیرو ها ارتقا بخشد و در عمل به امر اتحاد اپوزوسیون جامه عمل بپوشاند.
پاسخ به هر سه سوال بالا متاسفانه هنوز به شدت منفی است و یا حد اکثر مشروط. پاسخ مشروط چپ ها به مسئله سرنگونی و یا انهدام رژیم معمولاً ایدئولوژیک است، اما پاسخ راست افراطی تمایل به کیش شخصیت و تمامیت خواهی دارد. تحقیق فوق حاوی حقایق بسیار تلخ و انعکاس شکستهای پیاپی ۴۶ سال گذشته است. پس از شکست خفت بار خامنه ای در جنگ ۱۲ روزه، امروز همان ناسیونالیسم بدخیم که در مقالهای دیگر در همین سایت “ایران به عنوان ایدئولوژی…” توسط سلام اسماعیل پور به تحریر درآمد توسط سران سپاه نیز به کار گرفته میشود که به این ترتیب ناسیونالیست های به اصطلاح کشته مرده ایران را در خارج از کشور ملعبه دست قرار داده است. اولین قدم (که هنوز برداشته نشده است) اتفاق رای همه ایرانیان بر این نظر است که تداوم این رژیم نهایتاً به انهدام تمامیت ایران خواهد انجامید. و دوم اینکه برای تحقق این مهم منافع فردی و گروهی باید کنار گذاشته شوند.
(بقیه از کامنت اول)
به باور نگارنده با وجود این که هر کدام از گزینه های های احتمالی دارای دشواری های خود برای تشکیل جبهه ی واحد ضد دیکتاتوری و ضد حکومت فاشیستی ست. تفاوت مقصد بعدی را نمی توان حتمی و دموکراسی فرض کرد.فرض را بر این می گزاریم که همه دموکراسی خواه اند.پس هر یک از جریانها که آقای زهرایی اشاره کرده اند.” همه افرادو گروه ها از ملی گرایان و سلطنت طلبان و مجاهدین و مارکسیست ها تا افراد مستقل و آزادی خواه…”
باید ابتدا در هر جریان مثلا ملی گرایان یا سلطنت طلبان و… چند دستگی به یک «اتحاد» تبدیل شود تا نمایندگان این اتحاد ها بتوانند برای تشکیل جبهه ی واحد تلاش کنند.
امروز صد ها گروه و نظر وجود دارد که کار را نا ممکن می کند.در ضمن میلیونها جوان زن و مرد در ایران سالها ست از حکومت گذشته اند و در بحث ها حرف اول را میزنند.
اگر نیروهایی که در این نوشته آمده به راه راست هدایت شوند حتما جوانان که نیروی محرکه اصلی در ایرانند واکنش مثبت نشان خواهند داد.
جناب محمود زهرایی می فرماید: “تا زمانی که به این باور و یقین نرسیم که همه افراد و گروه ها از ملی گرایان و سلطنت طلبان و مجاهدین و مارکسیست ها تا افراد مستقل و آزادی خواه می توانند و باید در قطار حرکت به سمت سرنگونی شرکت داشته و هرکدام که شایستگی و اقبال بیشتری برای تحقق اهداف سرنگونی دارند، مجاز به در دست گرفتن رهبری برای عبور از این مرحله گذار هستند، آرمان پنج دهه به تاخیر افتاnه سرنگونی جمهوری اسلامی محقق نخواهد شد.”جناب زهرایی!نوشتن این مانیفست دشوار نیست. اما من نوعی با خواندن آن از خود می پرسم این مانیفست برای کی نوشته شده ست؟
✔️ایرانیان داخل کشور؟
✔️ایرانیان خارج از کشور؟
✔️برای تمام ایرانیان؟
(بقیه دارد)
این حکومت ادامه حکومت پهلوی ها در تشدید دیکتاتوری است ، در نتیجه تحمیق بیشتر مردم و غارت کشور و جهانگشایی مردود ناسیونالیست های آزیامهری با تبدیل آن به جهانگشایی اسلامی و امام زمانی هدف خود قرار داده است ،اپوزیسیونی که در زمان پهلوی اجازه نفس کشیدن نداشت ودر حکومت اسلامی در شرایط بدتری قرار گرفت توانایی و سازماندهی کافی را ندارد . کشور بسمت تجزیه شدن حرکت میکند راه نجات یک رفراندم روشن با شناسایی همه نیروهای درگیر چه مذهبی چه سکولار با سمتگیری فدرالیسم است.