احمد توکّلی همان است که او در جایگاهِ وزیرِ کارِ حکومت در دورانِ نخست وزیریِ “میر حسین موسوی”، سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲، کوشید تا مفاهیمی مانندِ «کارفرما، کارگر، و قانونِ کار» را با مفاهیمی شرمآور مانندِ «موجِر، اَجیر، و مُراضات» جایگزین سازد؛ اگرچه روحِ طرح و اندیشهی خودِ حکومت در بارهی این مقولهها همان چیزی بود و هست که احمد توکّلی مطرح ساخته بود ولی وقاحتِ شکل و شیوهی آن طرح، به ویژه در آن دوران، به آن اندازه بود که حتّی دولتِ موسوی مصلحتِ سیاسی را در آن دید که آن شکل از طرحِ موضوع را نپذیرد و احمد توکّلی ناگزیر از کنارهگیری از آن دولت شد
احمد توکّلی، یکی از مهرههای بهشهری/مازندرانیِ حکومت، در چهارشنبه ۰۱/مرداد/۱۴۰۴ در ۷۴سالهگی درگذشت و در روز جمعه ۰۳/مرداد/۱۴۰۴ به حاک سپرده شد. در طولِ این روزها برخی روزنامهها و نهادهای حکومتی کوشیدند تا او را به عنوانِ «یکی از پدرانِ جریانِ عدالتخواهی» و «چپِ اصولگرا» بنامند و یا او را «منتقدِ استبداد» بیانگارانند: «توکلی در تمامیِ سالهای نمایندگیاش هم مکرراً دغدغهی این را داشت که حرکتهای کلّیِ حاکمیت رنگ و فرمِ مستبدانه نگیرد» (خبر آنلاین)؛ و یا نوشتند که احمد توکّلی «از دلِ فقه و سنّت میخواست راهکارهای عدالتجویانه پیدا کند» (عصر ایران). کوشش شد تا بگویند که احمد توکّلی از همان پیش از ۱۳۵۷ و از آغازِ جوانی عدالتخواه بود. و همهی این ادّعاها در حالی است که خودِ او در بارهی خود در گفتگو با یکی از روزنامههای حکومتی که در تیرماه ۱۳۹۶ منتشر شد (https://www.entekhab.ir/001U4F) بدونِ هیچ پردهپوشی و با صراحت، چیزهایی از دورانِ کودکی و نوجوانی و جوانیاش در بهشهر (مازندران) و از مدرسهای که در آن درس خواند و از انگیزهها و سببهای “سیاسیشدن”اش و از وضعِ خانهوادگیاش میگوید که نشان میدهند اندیشههای سیاسی/اجتماعیاش هرگز از چارچوبِ اندیشههای اجتماعیِ عدالتستیزِ نهادهایی مانندِ “انجمن حجّتیه” و … فراتر نبود. او در این گفتگو از جمله میگوید:
«آقای محمدتقی راسخی که تربیت دینیِ من بسیار مدیون اوست» بسیار بر من تأثیر داشت … مسجد مهدیه نزدیک خانه ما بود. گفتند که از مشهد سخنران میآید. من هم رفتم … کسی که مداحی میکرد، واقعا بسیار زیبا مداحی میکرد و وقتی میگفت یا صاحب الزمان! من تنم میلرزید … به پدرم گفتم مرا به مشهد بفرست … میخواهم به جلسه امام زمان بروم. آن ها که از مشهد آمده بودند جزو انجمن حجتیه بودند … صبح به مدرسه رفتم. جریان را برای آقای راسخی که معلم دینی ما بود تعریف کردم و گفتم میخواهم به مشهد بروم … گفت چرا میخواهی به مشهد بروی؟ من خودم اینجا جلسه امام زمان دارم …».
.
احمد توکلّی را نمیتوان با هیچ دلیلی در شمارِ کسانی جای داد که در ایرانِ پیش و پس از ۱۳۵۷خواهانِ “عدالت” بودهاند. بر عکس، او از جوانی تا پایانِ عمرِ خود همواره در جبههی آن گروهها و کسانی بود که به طرزی آشکار فقط بر ضدّ عدالت و بر ضدّ عدالتخواهان و برای دشمنی با آنان به پا خاسته بودند. با توجّه به آنچه که او انجام داده است -چه در پیش و چه در پس از ۱۳۵۷- او هرگز هوادارِ عدالتِ اجتماعی، از هر دیدی که باشد، نبود. او دشمنِ عدالتِ اجتماعی بود. همهی تلاشهای او در پیش و پس از ۱۳۵۷ در این سَمْت بود تا جلوی عدالت اجتماعی را بگیرد و هوادارانِ عدالت را -با هر نامی و مرامی که داشتند- سرکوب کند. افزون بر این، او به هیچ اندازهای در جبههی مخالفانِ ریشهیی و آزادیخواهِ رژیمِ شاه نبود. انتقادهای او و هممَسلکانِ او از رژیم شاه انتقادهایی آبَکی بودند. در حقیقت، او و هممَسلَکهای او را حتّی نمیتوان در شمارِ نیروهای مخالفِ بیرون از چارچوبِ رژیمِ شاه دانست. آنها در حقیقت در شمارِ منتقدینِ اصلاحطلبِ درونیِ حکومتِ شاه بودند که به ناگزیر و ناخواسته و به سببِ استبدادِ نزدیک به مطلقِ آن رژیم به بیرون از حلقهی تنگِ خودیهای آن رژیم پرتاب شدند. انتقادهای او و هممَسلَکانِ او از رژیمِ شاه به هدفِ کنارزدنِ آن رژیم نبود بلکه هدفِ آنها نگهداشتِ همان رژیم بود ولی با حجابی بر تن. هدفِ او و همپالگیهای او این بود که رژیمِ شاه را که به همهی ابزارِ سرکوب مجهّز بود با تجهیز به خشونتِ اسلامِ سیاسی، هنوز مجهّزتر سازند، کاری که جریانِ داخلی/خارجیِ سرمایهسالاریِ وابسته که او نیز از کارگزارانِ -اگرچه کوچکِ- آن بود، در بهمنِ سال ۱۳۵۷ و از راهِ به شکستکشاندنِ خیزشِ انقلابیِ مَردُم، سرانجام، به انجامدادنِ فاجعهبار آن موفّق شد.
عدالتخواه نامیدنِ احمد توکّلی و همانندهای او در درونِ حکومتِ کنونی، یک مغالطه و سفسطه و خِلطِ مبحثِ عمدی است که در مباحثِ میانِ محافل و دستهبندیهای درونِ حکومت، دارای پیشینهای چند ده ساله است. یکی از بارِزترین دلایلِ عدالتستیزیِ احمد توکّلی همان است که او در جایگاهِ وزیرِ کارِ حکومت در دورانِ نخست وزیریِ “میر حسین موسوی”، سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲، کوشید تا مفاهیمی مانندِ «کارفرما، کارگر، و قانونِ کار» را با مفاهیمی شرمآور مانندِ «موجِر، اَجیر، و مُراضات» جایگزین سازد؛ اگرچه روحِ طرح و اندیشهی خودِ حکومت در بارهی این مقولهها همان چیزی بود و هست که احمد توکّلی مطرح ساخته بود ولی وقاحتِ شکل و شیوهی آن طرح، به ویژه در آن دوران، به آن اندازه بود که حتّی دولتِ موسوی مصلحتِ سیاسی را در آن دید که آن شکل از طرحِ موضوع را نپذیرد و احمد توکّلی ناگزیر از کنارهگیری از آن دولت شد.
(ـ)
احمد توکّلی در سالهای اعتراضهای مردمی بر ضدّ رژیمِ شاه، ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، از سازماندهندهگانِ اصلیِ گروههای ضدّ مردمی در مازندران بود که آنها را در آن سالها “فالانژ”های بهشهری مینامیدند. پس از ۱۳۵۷ او رئیسِ شهربانی، رئیسِ نهادِ ارتجاعی/ضدّمردمیِ «کمیتهی انقلاب اسلامی» و دادیار و دادستان انقلابِ بهشهر بود. کارهای ضدّ مردمیِ او در این نهادها تا آنجا مشهور بود که خودِ حامیانِ رژیم هنوز هم میگویند «در آن زمان، بهشهر به جهت اجرای دقیقِ حکمِ قصاص و قطعِ دستِ دزد [و نیز “حدّ زِنا”] … شهرت داشت». یکی از دردناکترین نمونههای این احکامِ ضدّ بشری، اعدامِ یک زنِ جوانِ زیرِ ۱۸ساله به نامِ “نرگس جبّاری” در شهرِ بهشهر در مرداد ۱۳۵۸ بود؛ زنِ جوانی که به اتّهامِ رابطهی جنسی با یک مردِ جوان، بدونِ هیچ رسیدگی، اعدام شد. «هنگام اجرای “عدالت”، به تهیگاهِ او شلیک کردند و زجرکُش شد». (پژواک ایران) و (بنیاد عبدالرحمن برومند).
.
این دشمنِ دادگری، در گفتگویی که مالِ فروردین ۱۳۹۶ است و در روزنامهی “دنیای اقتصاد” چاپ شد، در پس از ۳۶ سال، به دفاع از آن روزگارِ سیاهکاریهای خود پرداخت؛ روزگاری که او در بهشهرِ مازندران، دست میبُرید و شلّاق میزد و آدم میکُشت و به گروههای سیاسیِ چپ و ملّی یورش میبُرد و اعضای آنها را لو میداد و دستگیر و محاکمه میکرد. روزنامهی “دنیای اقتصاد”، فروردین ۱۳۹۶ در گزارشی با عنوانِ «مشروح گفتگوی نوروزیِ خبرگزاریِ خبرآنلاین با احمد توکلی»: https://donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-3187533 مینویسد:
«پرسشِ خبرنگار: آقای احمد توکلیِ جوان، قبل از اینکه وزیر یا نماینده شود، می شود دادیار بهشهر، آنهم بدون تخصص و تحصیل در این زمینه، شهری که شهرتِ ویژهای هم در اجرای حدودِ شرعی و قضایی مثلِ قطعِ دست و پا داشته است، اگر الان دوباره برگردید به آن سالها باز همان رفتار را انجام میدهید؟
پاسخ احمد توکلی: بله من میپذیرم و پشیمان هم نیستم که احکام اسلام را اجراء کردهام. ثمرات و برکاتاش را همان موقع دیدهایم …».
ولی کارهای ضدّ انسانی و آزادیخوارانهی این مُهرهی قدرت، تنها به جنایتهای او در نهادهای نامبرده محدود نبود. در همان سالها در سراسرِ استان مازندران، آن گروههای فشار که به طورِ مؤثّری به دستِ او سازماندهی میشدند، همهی بخشهای سیاسی/اجتماعیِ زندهگیِ مردم در مازندران را جولانگاهِ شلنگاندازیهای ضدّ مردمیِ خود ساخته بودند.
.
اندیشههای ضدّ انسانیِ سیاسی/اجتماعیِ احمد توکّلی از سویِ خود او پرداخته نشدهاند زیرا که او هرگز و در هیچ اندازهای یک اندیشهپرداز نبود. او -اگر بخواهیم به زبانِ خودِ او بگوییم:- فقط یک “اَجیر” بود. پردازندهگانِ این اندیشهها آن نهادهای پنهانشده در زیرِ اسلامِ سیاسی بودند و هستند که -همانند و پا به پایِ همپالگیهای غیرِ اسلامیِ رنگارنگِشان در ایران و جهان- دفاع از بیعدالتی و نابرابری را سرلوحهی نظریهپردازیهای خود نهادهاند؛ و همین نهادها، امروز احمد توکّلی را به زیرِ خاک سپردند تا خود بر رویِ این خاک، احمد توکّلیهای دیگر را در راهِ مبارزه بر ضدّ عدالت و بر ضدّ هوادارانِ عدالت و در راهِ برقرارساختنِ مناسباتِ اجتماعیِ مبتنی بر اصلِ «موجِر، اَجیر، مُراضات» -که یکی از اصلهای بنیادینِ اصولِ “اصولگرا”های حکومتی است- به پیش برانند.
ــــــــــ
محمّدرضا مهجوریان، ۰۳/مرداد/۱۴۰۴





یک پاسخ
با درود، مرسی از این تحلیل که دقیقن احمد توکلی را آنگونه که بود اقشا کرد.