یکشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴

در باره جنگ بین اسرائیل و جمهوری اسلامی – ایرج فرزاد

حملات “غافلگیرانه” اسرائیل به جمهوری اسلامی از نظر من چندان هم غافلگیرانه نبودند. اینکه دولت نتنیاهو قادر شد که اهداف بسیار دقیق را هدف قرار بدهد، بنا بر اطلاعاتی که گوشه هائی از آن علنی شده است، از قبل تدارک دیده شده بودند. اینکه در ظاهر قضیه آن حملات دقیق به حساب فعالیتهای اطلاعاتی و زبردستی نهادهای امنیتی اسرائیل در ارسال محموله های رد یابی به داخل خاک ایران نوشته شد، واقعا همان روی ظاهر قضیه است. نهادهای امنیتی اسرائیل، چه شباک و یا موساد و یا دائره های تحت اداره ارتش و وزارت دفاع و رهبری عملیات “کماندوئی” اسرائیل، هر اندازه کارکُشته، بدون دسترسی به اطلاعات “درونی” در رده های سپاه پاسداران و ارتش و وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه و حتی دفتر “رهبری” امکان نداشت چنین دقیق اهداف حملات را شناسائی کنند. در میان رده های فرماندهی سپاه و اطلاعات سپاه و ارتش، به احتمال قریب به یقین لایه ای وجود دارد که به آن عملیات برق آسا “گرا” داده اند. حمل بر “تئوری توطئه” و این ذهنیت عوامانه نشود که این “کار خودشان” بود. اما اهداف حملات خیلی روشن، مُهره هائی را از میان برد که موانع جدی بر سر راه پیاده کردن یک سناریو در “تغییر رفتار” رژیم اسلام سیاسی در ایران بودند.

حقیقت مساله این است که آن عناصر نماینده مجسم و شاخص پایگاه اساسی اسلام سیاسی در ایران هستند.  یعنی آن قشر وسیع “مستضفان” در دوره سلطنت که با “انقلاب” به مسند قدرت رسیده بودند. آن لایه وسیع خرده بورژوازی “سنتی” که با پروسه سرمایه داری و صنعتی شدن جامعه هم از نظر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در حاشیه قرار گرفته بودند و مراحل زوال را تجربه میکردند، با آن “انقلاب” و سپس در جریان هشت سال جنگ و “جانبازی” با عراق و نیز نقش فعال در سرکوبهای خونین مردم کردستان و سازمانهای چپ و کمونیست، نه تنها از حاشیه به متن صعود کردند، بلکه خود را مظهر واقعی انقلاب و حفظ “کیان ایران اسلامی” شناختند و به این ترتیب در مسیر هر گونه “تغییر رفتار” رژیم اسلامی و یا تحمل “اصلاحات” در دوران پسا جنگ و پسا سرکوب کردستان، موانع بسیار جدی ایجاد کردند. اینها در برابر امثال “خاتمی” که کمترین نقش را در “انقلاب” داشت و در جریان جنگ با عراق و سرکوب کردستان، در میان آن لایه “امتحان پس داده”، “میوه چینان” عافیت طلب  لقب گرفته بودند، و طیف “اصلاح طلبان” پسا دوخرداد سال ۷۶، فقط با تحقیر و تمسخر بدرقه میشدند. این لایه قدرتمند، اسلام سیاسی را در بیرحمانه ترین شیوه ها، از جندین بحران “عبور” داده بودند. جنگ با عراق، سرکوب خونین و بی ملاحظه مردم کردستان و نیروی چپ و کمونیست، “عملیات مرصاد”، یا فروغ جاویدان مجاهدین و موج بی سابقه قتل عامهای سال های دهه ۱۳۶۰ و نقش “میدانی” در سرکوب خونین و بی ملاحظه خیزشهای سال ۱۳۸۸، ۱۳۹۶ و ۹۷ و تاکنون. “خلخالی” در مقام مقایسه با این طیف در اواخر عمر ننکین خود، هوادار اصلاح طلبان شده بود!

اما حفظ و ادامه آن قدرت از چندین نظر ناممکن شده است. تقابل مردم و بویژه جنبش برابری طلبی زنان و نیز آن “شکاف نسلی” بین آنها و قشر وسیعی که منطقا هیچ خاطره ای نه از انقلاب و نه حتی جنگ با عراق ندارد و آن قدرت را هر اندازه ترسناک و پشت بسته به تجارب زیاد، “احساس” نمیکند. فاکتور دیگر مکانیسم های یک جامعه وسیعا شهری تر شده در جهان کاپیتالیستی است. این جامعه را با انبوه نیازهای متعدد سیاسی و فرهنگی مردمان جهان امروز، و ملزومات کارکرد کاپیتالیسم در جامعه ای مثل ایران نمیتوان در اسارت قدرت آن قشر، هر اندازه ثابت قدم و جانباز و بی ملاحظه در سرکوب، در دراز مدت به غل و زنجیر بست و زیر حجاب اختناق محبوس و از روند تحولات اجتماعی و جهانی منزوی کرد.

به باور من در میان رده های سپاه پاسداران و ارتش و بسیج و صدها نهاد دیگر “اسلامی”، اقشاری وجود دارند که “قدرت” بازیافته خود را در چشم انداز وسیع تری می بینند. اینها عاقبت اندیش تر از آنند که آینده خود و خانواده و بستگان شان را به خاستگاه “نسل” مسن تر و البته متعصب تر و لجوج تر، گره بزنند. تصور من این است که در رده سپاه و ارتش و اطلاعات و دیگر نهادها، نیروهائی به همان اندازه “قاطع” وجود دارند که با رده مذکور مشکل جدی دارند. کسانی که خود را و نیز “دستاوردهای” خود را برای استقبال از تحولات آتی و “تغییر رفتار” حفظ و آماده میکنند. من شک ندارم که بین این لایه و دولتهای اروپا و آمریکا و نیز اسرائیل تماس ها و “دیالوگ” های جدی وجود دارد. فکر کنم، لااقل از نظر من، “معما” پاسخ گرفته است. این لایه در رد یابی اهداف حملات اسرائیل و نقل و انتقال اطلاعات قطعا دست داشته اند.

در مورد اینکه آیا خامنه ای و اهل بیت او سر و سری با این دوایر دارد یا خیر، فقط میتوانم به “احتمالات” و یا ” با صدای بلند” فکر کنم. یکی از این احتمالات این است که شخص خامنه ای نیز با این طیف اخیر هم داستان است و اینکه “مقام رهبری” قصد دارد خود نیز یک مُهره مهم در “تغییر رفتار” رژیم اسلامی به حساب بیاید. اما این احتمال هم هست که لایه مذکور ممکن است با طرحی شبیه به “اعلام بی کفایتی” خامنه ای و یا تحمیل استعفا به او، برای نجات “میهن اسلامی” از مخاطره فروپاشی و سقوط شیرازه مدنی “ایران عزیزمان” وارد میدان بشود.

به باور من، ناسیونالیسم ایرانی، شاید باستثناء  بخش کمی از طیف سلطنت طلب، با این لایه همراه خواهد شد و فی الحال بخشهائی از این گرایش در جریان حمله اسرائیل، امادگی خود را برای حفظ آن “آب و خاک”، هر رگه با تعبیر خاص خود، اعلام کرده اند. کل طیف موسوم به اصلاح طلبان، در کنار جریانات و خرده جریانات ناسیونالیسم چپ، همراه با روشنفکران و دگر اندیشانی که ناسیونالیسم خود را در زرورق “حفظ جامعه مدنی” پنهان کرده اند، فی الحال نیروی آن لایه دارا و برخوردار از “قدرت دولت” اند. معمولا گفته میشود “موضع” هر کس و جریان، از حس کردن و درک “نیرو”ی خود در می آید. رواج موج مخالفت با “دخالت نیروی خارجی” و اینجا اسرائیل با جنایات در غزه که جهان متمدن را به اعتراض کشانده است، “نیرو”ی ناسیونالیسم را دست نشان کرده است.

تصور من این است که اروپا و آمریکا، این “فاز” را کافی میدانند و تلاش میکنند که رژیم اسلامی “مذاکرات” را از سر بگیرد. به باور من عملیات “انتقام” جمهوری اسلامی که اساسا بیمارستانها و مدارس و منازل مسکونی را هدف موشک پرانی قرار داده است، فقط تلاش برای پنهان کردن نقاط ضعف خود در برابر مردم ایران و نیز نشان دادن ظرفیت خود در جهت سرکوب و حفظ خفقان است تا کسی به فکر “سوء استفاده” از اوضاع  دچار نشود. در دوره تغییر رفتار، هم آن لایه مذکور و هم دولتهای غرب، بشدت در مقابل مردم و اعتراضات آنان آگاهانه عمل میکنند.  اینها بسیار هدفمند و حرفه ای بر این ذهنیت سرمایه گذاری کرده اند که: مردم عزیز ایران دستپاچه نشوید، “در انتظار” بمانید، همان سرنوشت که دچار حکومتهای “دیکتاتوری کمونیستی” شد و دیدید که چگونه ما “دمکراسی” را به جای سرکوبگرانی چون “صدام و قذافی و بشار اسد” ماهرانه سازمان دادیم، نقشه برکناری “رژیم ملایان” بی سواد  و “قرون وسطائی” را هم آماده کرده ایم. از “هرج و مرج” که از مشخصات کمونیستها و جریانات “تک صدائی” و نیروهائی که در سودای تکرار تجربه شکست خورده “حکومت کارگری”، دیکتاتوری تک حزبی”، تحت عنوان “دیکتاتوری پرولتاریا” در ایران دارای فرهنگ و سنت های باستانی اند، برحذر باشید و پشت سر “وطن پرستان” و ایران دوستان خودتان بسیج شوید.

سناریو رژیم چینج، علیرغم همه جنایات اسلامیون خوش خیم و بد خیم، دستاورد و تجربه خونین، علیه کمونیسم و جنبش سوسیالیستی را در هر جابجائی مهره ها، به دستمایه هر نیرو و ناشخصیت “آزاد کننده” و همه “عاشقان ایران و آن آب و خاک”، که از زیر هر لجن در میان خیل عافیت طلبان بورژوا منش این چند دهه مهندسی خواهد شد، تبدیل خواهد کرد. بورژوازی نوکیسه ایران قطعا قدر دان میدان ایجاد شذه توسط جمهوری اسلامی در جهت “کار فوق ارزان، و ساکت کردن کارگر معترض و “قانون کار” اسلامی خواهد بود و به جز هیاهوهای “حقوق بشری” به این دستاوردهای طبقه خود، لطمه ای نخواهد زد. کشورهای اروپا و آمریکا همراه با طیف وسیع ناسیونالیسم ایرانی و همراهی و دنباله روی قوم گرایان و “هویت طلبان اتنیکی”، و ناسیونالیسم چپ در جامعه “چند ملیتی” و دارای تنوع و “تکثر” فرهنگی، گرچه در حاشیه تو سری خورده، علیرغم تخاصمات درونی، به آن ذخائر و دستاوردها، دست نخواهند زد. ناسیونالیسم دانه درشت، آن انبان عفونی و چرکین را چون میراث ملی؛ و طیف چپ ملی در ادامه میراث ها و سیر “جبر تاریخ” در تداوم انقلاب مشروطه در نظر خواهند گرفت. سوسیالیسم از آخرین پیرایه ها و رسوبات ملی و خلقی و جهان سومی و “منشویسم” جان سخت، رها خواهد شد.

 علیرغم این خواب و خیالات ارتجاعی، عرصه نبرد طبقات از توهمات و خرافات متقابل بین طبقات، به دور خواهد ماند و شفافتر خواهد شد. در جامعه پویا و مُتحرّک ایران، امکان خیرات و بخشش دمکراسی بالکانیزه، چندان ساده قابل تحمیل نیست.  این میدان دیگر غیر قابل کنترل در پروژه های مهندسی افکار  و بند و بست های پشت پرده است.

جامعه ایران، متکی به تجارب مبارزات کارگری و نافرمانیهای مدنی و مقاومت های بی بدیل در برابر ارتجاع اسلام سیاسی، به عرصه مبارزه کلاسیک طبقات تبدیل خواهد شد. این جامعه با این خصوصیات، سنتهای مبارزه سوسیالیستی بین المللی و تئوری ها و دکترین های مدون خود را در جهت “تغییر” در دسترس دارد. 

در این اوضاع بحرانی بسیار مهم است که مردم پشت و پناه همدیگر باشند و در فضای قحطی و سرکوب و ارعاب، بطور مشخص اقشار ضربه پذیر و بی پناه را از هر نظر حمایت کنند. این همبستگی در روزهای چرخش و دگرگونی سیاسی به محکم کردن صفوف مردم در مواجهه با سناریوهای شناخته شده دوائر رژیم چینج تبدیل خواهد شد و صف مردم هوشیار را فشرده ترخواهد کرد. دوره مراجعه به ادبیات و تئوری انقلابی به عنوان زرادخانه “مهندسی” و بناء یک دنیای بهتر برای انسان و انسانیت در مواجهه با انوع سناریوهای ضد مردمی است.

ایرج فرزاد

۱۶ ژوئن ۲۰۲۵

iraj.farzad@gmail.com

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

8 پاسخ

  1. جناب فرزاد من نمیدانم چرا شما رژیم چنج را فقط در دایره نیروهای خارجی تصور میکنید؟ دو گروه خواهان رژیم چنج هستند مردم ایران و رژیم اسرائیل. در سوی دیگر کسانی خواهان بقای این رژیم مانند اصلاح طلبان و چپ های محور مقاومتی که به آنها کاری نداریم. پس طبق تفسیر شما از رژیم چنج مردم نباید خواهان تغیر رژیم باشند.

  2. جناب آرش،

    درست و اصولی است که انسان در نقد هر نظریه و یا سیاست و روش، همان ها را مبناء انتقاد، حمله، و یا “بایکوت”، قرار بدهد. شما متاسفانه در دنیای درونی خویش یک تعبیر معوج و دست ساز را به کمونیسم کارگری و شخص منصور حکمت، ساخته و نسبت داده اید؛ و با آن “شیطان” به جهاد و تحریک احساسات عوامانه روی آورده اید.

    برای کسانی که به سادگی تسلیم تحریک و پرووکاسیون عقاید و باورهای عقب مانده نمیشوند، من دو مطلب را در یک فایل واحد که به بحث “اسلام سیاسی” مربوط اند، ضمیمه کرده ام.

    قضاوت با وجدانهای بیدار

    بر لینک زیر کلیک کنید

    http://www.iraj-farzad.com/file-ref/new/eslam-syasi-2f.pdf

  3. ۱-از حمله اسرائیل تجاوزکارانه اسرائیل به ایران سخنی گفته نشده ولی در عوض از : “حملات دقیق به حساب فعالیتهای اطلاعاتی و زبردستی نهادهای امنیتی اسرائیل ” تمجید شده است !
    ۲- “اسلام سیاسی” ساموئل هانتینگتون آمریکائی اسرائیلی تبار نویسنده “جنگ تمدن‌ها ” و مبلغ آن یعنی تئوریسین حزب کمونیست کارگران منصور حکمت همسویی کامل با سیاست ” اسلام سیاسی” رژیم صهیونیستی اسرائیل دارد . البته کشورهای نفت خیز همانند قطر که القاعده و یا رهبران حماس در آن کشور رفت و آمد و یا دفتر و نمایندگی داشته اند ، موجب خشم اسلام سیاسی نویسنده و اسرائیل یا آمریکا قرار نمی‌گیرند چون برای بقای خود میلیارها و حتی تریلیون ها دلار باج میدهند .
    مقاله در باره نفی “انقلاب” بهمن ۵۷ ، تضاد عمده دانستن “کار و سرمایه” در کاپیتالیستی و نه امپریالیستی دانستن نوع سرمایه داری ، منتج به ارتجاعی دانستن جنبش‌های رهایی‌بخش کشورها تحت سلطه خواهد شد .و ،و ،و….

  4. نیک گرامی

    به این حساب شما خودتان را در ردیف کسانی گذاشته اید که “گول رژیم چینج” را خورده اید، چون شما خود را در لیست کسانی گذاشته اید که نقشه و هدف متفاوتی را در ذهنتان برای سرنوشت مردم، ندارید و یا اگر دارید در زیر مجموعه سناریو رژیم چینج قرار گرفته است. سوالم این است که شما و “ما”ی شما مستقل از اینکه قدرت و نیروئی برای دخالت در سیر اوضاع بحرانی دارید یا نه، آیا چون یک فرد و یا جمع و محفل مستقل و پیشرو، هیچ تصوری دارید که مردم ایران باید حاصل مبارزات باشکوه و پر از تلفات سنگین انسانی خود را حول افکار و سیاستهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه، ادامه بدهند؟ باعث تاسف است که در این کامنت، از استقلال رای دست شسته اید و پیشرو بودن که هیچ، اختیار خود را به سناریو نویسان دوائر رژیم جینج واگزار کرده اید.

  5. جناب داود

    متاسفم که جهت گیری نوشته من مورد توجه تان قرار نگرفته است. اینجا به جای توجه با سناریوهائی که برای “کشور ایران” در حال اجرائی است، من را به “بی وجدانی” نسبت به حب و تعصب خاک متهم کرده اید. فقط این سوال را از شما میکنم که آیا فروپاشاندن شیرازه مدنی جامعه عراق در دو جنگ ویرانگر، و بمباران بلگراد توسط ناتو در سال ۱۹۹۹، نه سناریو رژیم چینج خونین، که فقط تجاوز به “کشور”های عراق و یوگوسلامی سابق بودند؟ سنگینی حمله اسرائیل به “کشور ایران” تحت سلطه اسلام سیاسی، بر ذهن تان، متاسفانه شما را از درک فاجعه ای که دارد سرنوشت سیاهی را برای مردم همان “کشور”رقم میزند، باز داشته است. در این رابطه “وجدان” و “عاطفه” نسبت به خاک، فقط یک دیالوگ درونی با “وجدان” کشور پرستی خودتان است.

    1. جناب فرزاد،
      لطفاً به مطالبی که بنده از نوشته شما استخراج کردم، توجه کنین و طفره هم نروید. من دو مورد از واژگون نویسی و غلط نویسی در مقاله سراسر مغشوش شما را مطرح کردم؛ شما مدعی هستید که اسرائیل به رژیم جمهوری اسلامی حمله کرده و از کشتار مردم بیگناه ما و صدمه زدن به زیر ساختهای کشور ایران توسط هواپیماها و پرتابه های اسرائیل حرفی نزدید، چرا؟ ولی وقتی به پاسخ جمهوری
      اسلامی و “موشک پرانی اش” اشاره میکنید، مشخصاً و صراحتاً میگوئید که این موشک پرانی، مدرسه ها و اماکن و بیمارستانهای
      اسرائیل را هدف قرار میدهد. چرا با همین صراحت، از جنایات اسرائیل حرفی نمیزنید؟ چرا؟ چرا واژه های ‘کشور ایران ‘ را در گیومه میگذارید، ولی از گیومه گذاشتن بر نام کشور اسرائیل پرهیز میکنید؟ جواب بدید و طفره نروید.

  6. جناب فرزاد،
    بند بند مقاله مغشوش شما، آکنده از غلط و واژگونه نویسی ست. پرداختن به همه آنان درین محدوده چند خطی نمی گنجد، اما به دو مطلب غلط و واژگونه شما اشاره میکنم:

    ۱- “حملات غافلگیرانه اسرائیل به جمهوری اسلامی..” نبوده، بلکه حملات به کشور ایران بوده، و مردم بیگناه و زیر ساخت های کشور را هدف قرار داده که لابد میدانید! بر طبق این ادعای غلط، باید گفت که حملات موشکی جمهوری اسلامی به رژیم نتانیاهو بوده و نه به اسرائیل. متوجه میشود؟

    ۲- شما میگوئید:” …عملیات “انتقام” جمهوری اسلامی که اساساً بیمارستانها و مدارس و منازل مسکونی را هدف موشک پرانی قرار داده…” اما عامدانه و موذیانه از عملیات انتقامی اسرائیل نمیگوئید که سراسر وطن ما ایران را شخم میزند و از اماکن زندگی مردم تا زیر ساختهای کشور را منهدم میسازد، و تا کنون بیش از هزار کشته و زخمی بر جای گذاشته است. براستی، آن “بیمارستانها و مدرسه ها و خانه های” اسرائیلی که هدف موشکهای ملایان بوده چند کشته و مجروح داشته است، با وجدان؟

  7. تمام این حدس و گمان های نویسنده که هیچ فایده ای برای چه “باید کرد” کنونی نداشته در انتها به این نتیجه شگفت انگیز میرسد که ای ملت گول رژیم چنج را نخورید که “دیگی که برای مانجوشه سر سگ توش بجوشه” یعنی اگه قراره رژیم عوض بشه ولی دست ما نیافته بهتره عوض نشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی