
شهاب برهان، نوشته ای در سایت اخبار روز دارد با عنوان:
“واقعه ارومیه”
واقعه ارومیه از نظر ایشان آن رخداد در دوم فروردین ماه سال ۱۴۰۴ است که دیگران آن را “حادثه” تعریف کرده اند. به گمان شهاب برهان ریشه مساله و بانی آن “حادثه”، نه “پان ترکیسم”، نه تحریکات خارجی “گرگ های خاکستری” از سوی آنکارا و باکو، و نه سازماندهی مسئولین حکومتی بقصد ایجاد اختلاف بین کرد و ترک، بلکه:
“ستم ملی، حق کشی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نظام پان ایرانیست فارس محور بر مردمان غیر فارس است”.
کسی که چنین قضاوتی را میخواند، بلافاصله متوجه میشود که “طبقات” در جامعه ایران یا کلا وجود ندارند و یا اگر هم اثری از آنها هست، تضاد طبقاتی و مبارزه طبقاتی کمترین نقش در رویدادها و “حوادث” ندارند.
در کردستان، همه “کرد” اند و سازمانهای سیاسی از جمله “کومه له و حزب دمکرات”. در جریان جنگ “سندوز” (نقده)- ۲۹ فروردین ۱۳۵۸- نیروی “کرد”ها در برابر “ترک”ها بودند. شهاب برهان این “حادثه” را چنین جمع بندی کرده است:
” بانی و مسئول این جنگ، کردها بودند”!
ایشان در دفاع از نگرش خود بسیار فراتر میرود و هویت خود را به نمایندگی از “آذربایجانی”ها معرفی میکند. نوشته است:
“آذربایجانی ها از قدیم از استراتژی حکومت های پهلوی و اسلامی مبنی بر تقسیم استان آذربایجان به شرقی و غربی و قرار دادن برخی شهرهای کردنشین زیر چارت استان آذربایجان (درحالی که استانی به نام کردستان وجود دارد) و نیز از تکه تکه کردن استان آذربایجان و خارج کردن اردبیل و زنجان و آستارا و غیره از شمولیت آذربایجان شاکی بوده اند.”
با قدری دقت متوجه میشوید که این نه شهروندان ترک زبان که در مناطق مختلف زندگی و کار میکنند، که خود ایشان است که از استراتژی حکومتهای پهلوی و اسلامی در “تقسیم آذربایجان” شاکی است.
برای یک انسان تحصیلکرده که ترجمه ای هم از “مانیفست” دارد، انکار تحولات سیاسی جامعه ایران، چشم فروبستن بر سیر سرمایه داری شدن جامعه، شکل گیری یک طبقه کارگر صنعتی، اصلاحات ارضی و پایان نظام ملوک الطوایفی و تعریف خصوصیات جامعه ایران با معیارهای غیر واقعی و بی پایه چون: “نظام پان ایرانیست فارس محور” واقعا تاسف آور است. این تعریف با تاریخ تحولات اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران متناقض است. به عبارت دقیق تر این شهاب برهان است که معضل جامعه ایران را بسیار فراتر از این تحولات مادی و اجتماعی و “طبقاتی”، میداند. این خود او است که از “تقسیم آذربایجان” شاکی است. به این دلیل در کمال تعجب می بینید که شهاب برهان، از “تصرف زمین” اقوام مختلف و بطور ویژه تصرف زمین آذربایجانیها توسط “کرد”ها چنان راه افراط در پیش گرفته است که بانی جنگ نقده را “کردها” معرفی و بطور خنثی و جانبدارانه، در جبهه “آذربایجانیها”، حتی اگر با ملاحسنی هم تداعی شوند، قرار گرفته است. “بانی” و ریشه این موضع، دقیقا همینجاست که شهاب برهان، جامعه ایران را نه یک جامعه طبقاتی؛ و نیروی محرکه تکامل را نه مبارزه طبقات، که “جنگ و نبرد بر سر “هویت طلبی” و “تعلق به خاک و جغرافیا”، تعریف میکند. به این جملات او دقت کنید:
[“باید یادآوری کنم که چنین تنش هائی مختص رابطه ترک و کرد نیستند و ازجمله در مناطق مرزی استانهای کرمانشاه، ایلام، لرستان و خوزستان هم با کردها رخ میدهند. تنش های میان کردها و لرها با وجود مشابهت های فرهنگی بسیار، رقابت بر سر زمین و منابع بوده است بهخصوص در مناطقی مثل ایلام، کرمانشاه و بخشهایی از خوزستان، رقابت بر سر زمینهای کشاورزی و دامپروری حاد بوده است. رقابتهای محلی بر سر نفوذ در نهادهای دولتی و شوراهای محلی نیز همچنان که در آذربایجان، به اختلافات لر و کرد دامن زده است. غرض این که اولاً تنش منحصر به ترک و کرد نیست و ثانیاً ریشه این تنش های میان اتنیکی با ابرازات نژادپرستانه ، کشمکش برسر ” خاک” است و به همین خاطر آذربایجانی ها کردهای مهاجر را ” مهمان” تلقی می کنند”]
به این معنی باید چند نکته مهم را توضیح داد. بخش اعظم کسانی که به آذربایجان و از جمله ارومیه مهاجرت کرده اند، نیروی کار آزاد شده از وابستگی به زمین پس از تحولات پسا اصلاحات ارضی- ۶۵ سال پیش- بوده اند که برای کار در کارخانه ها، کارگاهها و کوره پزخانه ها و غیره در شهرهای “آذربایجان شرقی و غربی”، ساکن شده اند. بخش زیادی از این نیروی کار، در آن مناطق بطور دائم سالهاست ساکن شده اند. جریانات ناسیونالیست کرد، این جمعیت کار را در چند ساعت از ۳۶۵ روز سال، بخاطر برپائی مراسم نوروز با لباس کُردی، “کُرد” مینامند. شهاب برهان با همین توصیف از جمعیت کارگر مهاجر و اسکان یافته نیز این ها را “کُرد” مینامد که نه برای فروش نیروی کار خود، که در جهت غصب زمین از “آذربایجانی ها”، کوچ کرده و احتمالا اکثرا ساکن شده اند. به همین طریق باید سرازیری انبوه این نیروی کار آزاد شده از وابستگی به زمین، به شهرهای بزرگی چون تهران، اصفهان، شیراز و آبادان و…را به حساب تصرف “زمین” ملیت های ساکن این شهرها تلقی کرد. حل معمای تعلق قومی و ملی شهروندان این شهرها را باید با کشف رمز از “پان ایرانیسم فارس محور” یافت. این را باید شهاب برهان توضیح بدهد که آیا او هویت شهروندان شهرهای مذکور را “فارس” میداند که جمعیت مهاجر نیروی کار را، که در بافت جمعیتی آن شهرها ادغام شده اند، کُرد، لُر، ترک، بلوچ و …می شناسد که برای تصرف زمین از “فارس” ها سالهاست در آن مناطق زندگی میکنند؟!
لاجرم بحث بسیار داغ “معیشت” و “حداقل دستمزد”، که در زندگی واقعی همه شهروندان با هر تعلق خرافی به هویت های جعلی، مهم است، در حاشیه عمدا فراموش شده مساله “اصلی” ایشان، یعنی:
“ستم ملی، حق کشی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نظام پان ایرانیست فارس محور بر مردمان غیر فارس”، جای میگیرد.
شهاب برهان در جملات پایانی نوشته اش چنین آورده است:
” بلی، ایکاش ملت وجود نمیداشت، کشورها و مرزها وجود نمیداشتند، طبقات وجود نمیداشتند، جنگ ها اتفاق نمی افتادند، همه با هم خواهر و برادر همچون انسان، آنچنان که سرود انترناسیونال می گوید، “انترناسیونال است نژاد انسان ها”، همنوع و همنژاد در صلح و دوستی و محبت می زیستند.”
من به جای “رفیق شهاب”، به جای مترجم مانیفست، چنین مینوشتم:
“من میدانم که جامعه به دلیل سیطره هزاران سال طبقات استثمارگر، پر از پیشداوری ها و تعصبات عقب مانده در میان “توده”هاست. اما من به آن “اقلیت” تعلق دارم که بر خود آگاهی و پرنسیپ های جهانشمول، تاکید میکنم. من آن سرود انترناسیونال را پرچم راهنمای خود میدانم.”
“ای کاش همه مثل من با حرکت از اصول جهانشمول به جامعه، به تاریخ و به انسان نگاه میکردند. من قاطع و استوار اصول مانیفست را در برابر ذهنیت و تعصبات و پیش داوری ها و جهالت، حتی اگر “توده خلق” هم در آنها اسیر شوند، قرار میدهم.”
افسوس که او از تعلق به خاک و پذیرفتن هویت وارونه و خرافی چون نقطه حرکت و “اصل” به مساله پرداخته است.
ای کاش بار دیگر، این بار با انتقاد و بازبینی انتقادی تفکر و موضع غلط و نادرست خویش، اصول جهانشمول در مانیفست را مبنای تحلیل “واقعه ارومیه” قرار میداد!
۲۶ مارس ۲۰۲۵
ایرج فرزاد
15 پاسخ
راه کسب حقوق دموکراتیک از مبارزه مشترک خلقها و طبقه کارگر یکپارچه ایران به رهبری حزب واحد طبقه کارگر ، جبهه واحد خلقهای ایران می گذرد . تنها بر این بستر است که می توان ایرانی متحد ، دموکراتیک ، قدرتمند ، مستقل و سوسیالیستی با تشدید مبارزه طبقاتی و افشاء همدستان امپریالیسم ، صهیونیسم و ارتجاع حاکم در ایران به وجود آورد . تنها بر اساس تمایز طبقاتی و نه تمایز قومی و ملیتی می توان بر استبداد و دسیسه های ارتجاع جهانی و منطقه غلبه کرد.
این راه تنها راهی است و در این راه میبایست از مبارزات ملی و دموکراتیک اقوام ایرانی دفاع نمود .
جامعه ایران کی از بازی قومی خواهان مشکوک یا عقب مانده و طبقاتی بازان چپ های نیرنگباز و دوران گذشته رهائی پیدا می کنند و به آزادی و دمکراسی می رسند خودش پرسشی است
از دست پهلویها خلاص شدیم از دست رژیم اسلامی در حالا خلاص شدن هستیم حالا فارس ها به عناوین مختلف می خواهند همه ملتها در مملکت دور برادر بزرگ یعنی فارس های تاجیگ تبار جمع شویم و از زندگی لذت ببریم. عجب.
تورک ها تاریخ خود و مملکت و مهاجرت سازمان یافته کرد ها به غرب مملکت را بهتر می دانند و نمی شود این را با مهاجرت تورک ها به اسفهان یکی دانست. مسله در غرب مملکت اشغال سرزمینهای اذربایجان است توسط عده ای مهاجر. مسله ایدولوژیک و طبقاتی نیست.
اقای شهاب برهان فقط گوشه ای از واقعیات را گفته نه همه را. و تورک ها این واقعیتها را از نزدیک با پوست خود حس کرده اند نه اینکه در کتابها بخوانند.
درسته جامعه ایران از استبداد شاهی خودش را خلاص کرده و گرفتار استبداد شیخی شد و دارد از
استبداد شیخی عبور می کند
این عبور به معنی
رفتن بسمت ترک خواهی ،کرد خواهی، عرب خواهی، لر خواهی و…
نیست
فرصت طلبانه موضوعات بی ربط را نیاورید
که روند تحولخواهی جامعه ایران یک جوک نشان دهید.
روند تحولخواهی ایران، رسیدن تمام شهروندان ایرانی به ازادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی پایدار است
درود بر شما آقای فرزاد،
سپاسگزار از شما برای نوشتن این مقاله روشنگر. دقیقا درست می گوئید، آقای برهان ذهنیت هویت مدار خود را به کل تورک زبانان ایران نسبت میدهد و بجای تکیه بر همبستگی انسانی و خواسته ها و دردهای مشترک مردم ایران، آنها را بر مبنای هویت قومی تقسیم و از هم جدا میکند. البته آدمها گوناگون هستند و با هم فرق دارند، اما این گوناگونی را باید در مظاهر مدرن و امروزی آنان، دید و نه در تورک یا کورد و فارس بودن و یا مذاهب آنان. آنها یا کارگرند و یا کارمند و معلم و یا بازاری و پرستار و کشاورزو..ویا لیبرال و دمکرات و سوسیالیست و فاشیست و یا بی تفاوت و … اینها معیارهای نوین اند . ما باید این معیارهای امروزی و جهانشمول و پذیرفته شده را بکار بریم و جهل و قوم گرایی را باز تولید نکنیم.
سپاس از شما اختر گرامی
راستش این نکات را که شما خیلی روان و ساده توضیح داده اید، گوشه هائی از نگرش ماتریالیستی به تاریخ اند. به نقل از شما انسانها در جامعه یا کارگر، کارمند، پرستار و بازاری و یا کشاورز و دکاندار و غیره هستند. میگویند فلان کس “مسلمان” است و یا “کرد”، “لر”، گیلک” و غیره است. در جامعه اگر ما هر کدام از این مقولات را در نظر بگیریم، باید ببینیم مثلا یک مسلمان “بسیار متعصب”، در طول ۲۴ ساعت به چه مشغول است؟ آیا تمام این بیست و چهار ساعت نماز و دعا میخواند؟ اگر کارگر باشد بخش فعال زندگی روزانه، را با کار میگذراند و حتی اگر هم “مسلمان معتقدی” هم باشد مجموع زمانی که او به نماز ایستاده است، همه ۱۷ رکعت، به زحمت به یک ساعت هم میرسد. به همین ترتیب اگر کارمند، دکاندار و یا کشاورز و پرستار باشد.
“ملیت” و توهم به قومیت و ملیت حتی از مذهب، غیر قابل تشخیص و “موهوم” تر است. اگر فرد مذهبی در مناسکی مثل نماز و روزه قابل مشاهده است، یک “کرد”، “ترک” و یا بلوچ، در زندگی روزانه، همراه با اینکه کارگر، کارمند و یا کشاورز است، چه مدت زمان به اجرای “مناسک قومیگری” خود مشغول است؟ قومیت و ملیت انسانها، در زندگی قابل شناسائی نیستند. اینها از بنیادهای فلسفه و بینش مارکس است. به همین دلیل من واقعا چنان اظهاراتی از شهاب برهان، که یک ترجمه از مانیفست کمونیست هم دارد، برایم غیر قابل هضم بود.
حکمت و پیروان او دیدگاه واضح و درستی دربارۀ انترناسیونالیسم نداشتند. انترناسیونالیسم به معنای انکار وجود ملتها نیست، بلکه فراروی از ناسیونالیسم از طریق اتحاد افقی آنهاست. شعار “کارگران همۀ کشورها متحد شوید” که توسط لنین به “کارگران همۀ کشورها و مردمان ستمدیده متحد شوید” ارتقاء یافت درواقع نشان میدهد که تا کشور و ملتی نباشد انترناسیونالیسم هم امکانپذیر نیست. حکمت و شرکایش مرز میان انترناسیونالیسم و کاسموپولیتنیسم بورژوایی، مرز وحدت دیالکتیکی و اومانیسم اخلاقگرایانه را مخدوش کردند. نگاه غیردیالکتیکی فرزاد به او اجازه نمیدهد که بفهمد مسئلۀ موسوم به قومیت در ایران دقیقاً در همان زمانی شکل گرفته که ملیت به مسئله تبدیل شده است. متأسفانه این بحث در ۶ سطر نمیگنجد!
کارو گرامی
این بحث شما، توضیح انترناسیونالیسم نیست. بلکه اساسا “انتقال” انترناسیونالیسم و سوسیالیسم از طبقه به ملت و ملت سازی و “استقلال طلبی” است. تصور میکنم شما سوسیالیسم را در مکتب “انتشارات پروگرس” آموخته اید. مانیفست را نگاه کنید که در برابر انتقاد برگرفته از زندگی اقتصای طبقه کارگر صنعتی، به انواع دیگر سوسیالیسمهای بورژوائی، محافظه کار و اتوپیک و… اشاره دارد. شما از این موضع انتقال یافته سوسیالیسم پس از شکست انقلاب اکتبر، خیلی صریح ملت و قومیت را نقطه حرکت خود در باره انترناسیونالیسم قرار داده اید. من هم با شما موافقم که بحث های کاپیتال، ایدژولوژی آلمانی، مانیفست کمونیست و کل ادبیات کمونیسم کارگری در باره نقد “دموکراتیک” و یا سوسیالیستی علل شکست انقلاب اکتبر، در “۶ سطر” نمیگنجد. این ادبیات موجوداند و قابل دسترس. فقط به عنوان یک نمونه مشخص در انتقاد به موضع شما، که بسیار روشن بینش “ناسیونالیسم چپ” شما را نشان میدهد،خواننده را به مراجعه به لینک پیوست، مراجعه میدهم.
ناسیونالیسم چپ و کمونیسم طبقه کارگر: https://hekmat.public-archive.net/fa/2530fa.html
آقای ایرج فرزاد ، مقاله ای که از منصور حکمت آورده اید از ابتدا تا انتهایش انحرافی و ضد بشری آست . ” ناسیونالیسم چپ ” به چه معناست ؟ هر انترناسیونالیستی باید در درجه اول یک ناسیونالیست هم باشد ، تولد انترناسیونالیسم در ناسیونالیسم است . آیا کمونیستهای ارتش سرخ شوروی در جنگ با قوای نازیسم هیتلری میبایست همانند عقاید شما و یا منصور حکمت ” بیطرف ” میماندند و حتی بنفع آلمان هیتلری جاسوسی میکردند تا شوروی سوسیالیستی به تصرف نازیسم هیتلری در آید ؟!
عقاید شما و تمامی حامیان منشعب شده از تئوری ترتسکی مخالف مقامت در برابر نازیسم هیتلری ، مخالف مقاومت در برابر تجاوزات نظامی ناتو و دولت صهیونیستی اسرائیل در کشورهای افغانستان، عراق…لبنان فلسطین و سوریه بوده و هستند.
گردانندگان محترم اخبار روز
ضمن احترام به زحمات شما در روشن نگه داشتن چراغ تریبونی برای بیان اخبار و متون چپ در این وانفسای عروج ارتجاع و هجوم فاشیسم، کامنت من منتشر نشد، گله مند نیستم شاید نباید نام کسی را میبردم.
مجددا نگرانی خودم را از غلتیدن سوسیالیستهای سابق و لاحق به ویروس قومگرایی که در تجارب تلخ قبلی منتهی به فاجعه در اروپای شرقی و بالکان شد ابراز میکنم .
با تشکر
اخبار روز جان!
کامنت ما را نکند باد برد؟
یا کە فرستندە رو قیچاد برد؟
یا دگر با دگری داد برد؟
من یقین دارم کە یک قستمهایی از نظر شما نامناسب بودە، اما کدوم، قسمت ؟ تا قیچی کنم و باز بفرستم !
سلام. ظرفیت کامنت نویسی برابر با شش خط صفحه ی نمایش است. شما یک مقاله به عنوان کامنت ارسال کرده اید.
امپریالیستها و صهیونیستها تمایل دارند که استقلال ملل را لگد مال کنند و ممالک آنها را بویژه ممالکی که مملو از مواد خام است اشغال نمایند و ذخایر ارضی این ممالک را به مالکیت خویش در آورند.در عرصه ایدئولوژیک دانشمندان آنها به خلع سلاح روحی ملتها متوسل میشوند و کارگزاران خویش را میفرستند تا این چنین تیلیغ کنند که گویا حمایت از استقلال ملل یا میهن پرستی کمونیستی یک امر ارتجاعی است و چپ ها باید با میهن پرستی کمونیستی مبارزه کنند . آنها چنین القا میکنند که هر ایرانی وطنپرست فاشیست است و کمونیستها حق ندارند وطن پرست باشند .سیاست کسموپلیتیسم ( جهان وطنی ) همان میکربی است که امپریالیستها و صهیونیستها در جهان برای مقاصد استعماری خویش توزیع کرده اند و مبلغان آنها اکنون این نظرات را تبلیغ میکنند.
ایرج فرزاد گرامی،
پاسخهایت به اختر و کارو نشان میدهد که از سوسیالیسم یا مارکسیسم برداشت منسجمی وجود ندارد. هر کس، هر چه را که بخواهد به این دو مفهوم میچسباند. خواهان یکساناندیشی نیستم، اما این چیز موجود که نامش “سوسیالیسم” یا “مارکسیسم” باشد به قدر کافی وضوح ندارد. هر پدیدهای خوب است که بین پراکندگی (variation) و انسجام (coherence) توازنی برقرار کند. در حال حاضر سوسیالیسم و مارکسیسم به قدری پراکندگی نشان میدهند که به “از هم پاشیدگی” نزدیکتر است تا یک تئوری علمی و منسجم. این امر به وضوح نه تنها بین ایرانیان، حتی در سطح جهانی مشاهده میشود.
با احترام – حسین جرجانی
بیشک تورکها در مقام اول و سپس اعراب هستند. با این وجود حق تورکیزە کردن گیلان و مازندران و همدان و مرکز و جنوب ایران را برای تورکها قایل است و بااینکە در کل ایران روستا نشینان شهرنشین شدەاند،کوردها را از این حق محروم می کند و برایشان دیوار می کشد.این آموزگار طبقە کارگر اجازە نمی دهد بە روستا نشینان کورد دور و بر شهر ارومیە، شهر نشین شوند! زاگرس و حومە زادگاە کورد و لور است نە تورک و این تورکها هستند کە بە زادگاە مردم کورد و لور و تالش و گیلک و فارس و آسوری و ارمنی هجوم آوردەاند و نە بر عکس. نصف تهران را تورکیزە کردەاند و در تلویزیون *گوناز*برای تسخیر تهران بە کمک الهام افندی و اردوغان نقشە می کشند و از تهران بعنوان *ان بیوک تورک شهر* یاد می کنند.