
در آلمان محاکمه دانیلا کلِتِه آغاز می شود. خانم کلته در ۲۶ فوریه ۲۰۲۴ به دنبال ده ها سال زندگی مخفی دستگیر شد. او متهم به عضویت در فراکسیون ارتش سرخ مخفف به راف است که نزدیک به سه دهه فعالیت مسلحانه داشت و در سال ۱۹۹۸ با انتشار بیانیه ای به فعالیت مسلحانه خود پایان داد. کلته همراه با فولکر شتاوب و بورکهارد گاروِگ ده ها سال تحت تعقیب ارگانهای امنیتی و پلیسی آلمان بود. شتاوب و گاروگ کماکان زندگی مخفی دارند.
از بورکهارد گاروگ در فاصله دسامبر ۲۰۲۴ تا مارس ۲۰۲۵ دو متن بلند منتشر شده است. برای ایرانیان علاقه مند به تاریخ جنبش مسلحانه، ممکن است این دو متن از این رو شایان توجه باشد که از یک سو بازتاب دهنده مواضع یک عضو یک گروه مسلح منحل شده درباره موضوعات امروز، و از سوی دیگر حاوی موضع او درباره تاریخ جنبش مسلحانه است.
دو نوشته گاروگ بسیار طولانی است. از این رو در زیر تنها ترجمه بخشهایی از این دو متن می آید.
هدف از بسیج پلیسی
تداوم این ادعا که ما خشن و خطرناکیم، تفتیش ساختمانها و کانتینرهای مسکونی در عملیات شبه جنگی، زره پوشها و ماموران مسلسل به دست پلیس – گویی جنگی سر گرفته – پست های بازرسی و دستگیری ها همراه با تصاویر آن که با تعمد منتشر می شوند، چیزی نیست جز طرح ادعای ضرورت میلیتاریزاسیون پلیسی و نوعی صحنه سازی یک بسیج عمومی برای جستجوی افراد تحت پیگرد.
اما قبل از هر چیز، هدف آنها از تولید تصویری از بزهکاران خشن، این است که تاریخ اپوزیسیون رادیکال را عاری از محتوای سیاسی جلوه دهند و بی اعتبار کنند – تاریخ آن تلاش برای ایفای سهم در رهایی از مناسبات قهرآمیز سرمایه داری، که از مقاومت در جریان جنبش ۱۹۶۸ برآمد و با مبارزات جهانی انقلابی و ضداستعماری در پیوند بود.
قهر دولتی
قهر دولتی علیه بسیاری اعمال می شود – بی چیزان، استثمارشدگان، به حاشیه رانده شدگان. قهر دولتی متوجه کسانی است که اعتراض می کنند، کسانی که در برابر عادی سازی این شرایط می ایستند و آن را به عنوان امری طبیعی نمی پذیرند. کسانی که علیه نسل کشی در غزه دست به تظاهرات می زنند، علیه دولت آلمان که اسلحه اش را تامین می کند. کسانی که به خاطر این اعتراض، هدف آمیزه ای اقتدارگرایانه و خشن از باتوم پلیس، دستگیری، تهدید توسط قوه قضاییه، تهدید به اخراج از کشور، از دست دادن شغل و اعمال مراقبت مخفی قرار می گیرند یا از همان اول تظاهراتشان ممنوع می شود. کسانی که بدین خاطر، دست به اشغال دانشگاهها می زنند و از این رو آماج قهر و باتوم پلیس می شوند. کسانی که در گردهمایی ها برای فلسطین، حرفی برای گفتن دارند و بدین خاطر، ورودشان به کشور ممنوع می شود. هنرمندان، نویسندگان و دانشمندانی از سراسر جهان، که نمایشگاه ها، سخنرانی ها و جلساتشان لغو می شود، زیرا نظری دیگر دارند. فعالین یهودی که به آنها برچسب یهودستیزی می زنند زیرا نظرشان مغایر با دکترین دولتی آلمان است و بدین علت قربانی یهودستیزی حکام می شوند.
کسانی که به طور سازماندهی شده خود را با چسب به کف خیابان وصل می کنند تا علیه نابودی کل حیات روی این سیاره توسط سرمایه داری تظاهرات کنند، و بدین خاطر انگ تروریست بودن می خورند و محکوم به حبس می شوند. کسانی که از دهکده های خود رانده می شوند تا شرکتهای بزرگ انرژی با استخراج سوختهای فسیلی آنجا، سود ببرند. کسانی که علیه این غارتگری سرمایه داری و تخریب اقلیمی ناشی از آن، بر می خیزند. کسانی که علیه بولدوزهای شرکتها می ایستند و بدین خاطر هدف قهر پلیسی قرار می گیرند. کسانی که بدین علت در جنوب جهان وادار به ترک دیار می شوند، بدین علت که نظام سرمایه داری، سود شرکتها را با باتوم پلیس کشورهای متروپول تضمین می کند و از این طریق، کل مناطقی از جهان ویرانه و غیرقابل سکونت می شود.
توجیه قهر سرمایه داری
با این همه، توجیه گران سرمایه داری که منافعشان در نبود آلترناتیوی برای کاپیتالیسم است، علاقه زیادی دارند درباره اعمال قهر از سوی کسانی سخن بگویند که هر جای دنیا شورش می کنند، کسانی که اندوه و خشمشان به مقاومت جمعی فرا می روید. اما از آن قهر دیگر، قهر ساختاری و بی رحم نظام سرمایه داری، تقریبا هیچ سخنی در میان نیست.
این قهری است که باید درباره اش سخن گفت.
قهر ساختاری سرمایه داری در برابر دفاع انقلابی از خود با هدف رهایی.
به عنوان بخشی از چپ انقلابی، ما بر این بودیم – و می گویم بر این هستیم – که یک نظام مبتنی بر قهر، مشروعیت ندارد و عبور رهایی بخش از آن، دست یافتنی است. ما از هر شکل مناسبات قهر منزجریم و آرزوی جهانی را داریم که مبنایش، قهر و مرگ و فلاکت نباشد. ما زمانی راهی در پیش گرفتیم برای ادای سهم در پایان دادن به قهر سرمایه داری، سلطه انسان بر انسان، استثمار، نظامی گری و جنگ، و گذار به یک واقعیت اجتماعی دیگر. ما بخشی از همه مردمی بودیم که در طول تاریخ مبارزات برای رهایی، آزادی و خودمختاری بشر به پا خاستند.
بحران همه جانبه سرمایه داری
نمایش نظامی علیه ما، بر بستر تحول کنونی اجتماعی صورت می گیرد که عرصه طرح مجدد مسئله آلترناتیو نظام سرمایه داری است. از این رو، قرار بر این است که هر گونه اندیشیدن و هر گونه تاریخ اپوزیسیون رادیکال علیه نظام سرمایه داری و امپریالیستی، بی اعتبار قلمداد گردد. نظام سرمایه داری، دچار بحرانی همه جانبه و چندلایه شده است. امکانات توسعه آن که برای سرمایه داری اهمیت حیاتی دارد، به گونه ای فزاینده به حد نهایی خود بر می خورد. عواقب آن رو به افزایش است: فقر، اخراج های دسته جمعی و لغو برنامه های تامین اجتماعی.
بهای بحران را نه ده هزار نفر بالایی، که پایینی ها می پردازند: سالخوردگانی که مستمری آنها کفاف زندگی را نمی دهد، وابستگان به کمکهای اجتماعی دولتی که برایشان افزایش بهای مواد غذایی به مسئله حیاتی تبدیل می شود، کسانی که توان پرداخت اجاره خانه خود را از دست می دهند، کسانی که باید بر تعداد مشاغل سخت خود بیافزایند تا زنده بمانند، بیکارانی که هدف همه موارد سخت گیرانه تر شدن مقررات اداره کار، تنگ تر کردن عرصه بر آنهاست، معتادان، نوجوانان به ویژه در محلات فقیر نشین، قربانیان خشونت و بسیاری دیگر که اماکنی که در آن یاری می جستند یا گرد هم می آمدند، تعطیل می شود.
سیاستمداران و پلیس، دوست دارند درباره دستجات مهاجران سخن برانند، گویی اینها مسائل جامعه اند. درباره باند هوهن تسولرن – خاندان اشرافی وارث آخرین سلسله قیصرهای آلمان، توصیح مترجم – و کوانت – خانواده دارنده سهام اصلی اتومبیل سازی ب ام و، توضیح مترجم – سخنی در میان نیست؛ حال آنکه اینها با ثروت هنگفتی که در دستشان است، مظهر جنون سرمایه داری و مسئول تداوم آنند. در جهان، ۸۵ نفر به اندازه همه سه و نیم میلیارد نفر فقیرترین مردم، دارایی دارند.
نظامی گری
اولویت دولت اقتدارگرای دوره بحران، نظامی گری داخلی از طریق مسلح تر کردن پلیس و میلیتاریسم با سمت گیری خارجی است. این بدین معنی است که مبالغ هنگفت پول صرف پلیس، ارتش، صنایع تسلیحاتی و جنگ می شود. در مقابل، سهم هر چه کمتری به آسیب دیدگان از فقر و هر گونه نیازمندی می رسد. این روندی در ابعاد عظیم برای گرفتن از پایینی ها و دادن به بالایی هاست. هدف مدیریت بحران از سوی حکام، ترویج چیزی است که همبستگی ملی می نامند و به خاطرش توده ها باید ریاضت بکشند…
از نظر عینی، معضلات بزرگ بشریت – نابودی منابع اکولوژیک زندگی، ناسیونالیسم، جنگ و فقر در سرمایه داری قابل حل نیست. آنتی فاشیسم یا متضمن ضدیت با سرمایه داری است یا فاقد هر تاثیری است.
تقویت راست افراطی در سراسر اروپا، بازتاب بحران مداوم و فزاینده سرمایه داری است. احزاب راستگرا، که در شمار فزاینده ای از کشورهای اتحادیه اروپا در نخبگان حاکم ادغام می شوند – ایتالیا، هلند، اتریش، فرانسه و نیز در سطح اتحادیه اروپا – بخشی از آسیب دیدگان یا کسانی را به خود جلب می کنند که ترس سقوط در هرم اجتماعی دارند – با راه حل های ظاهری که اصل سرمایه داری را زیر سئوال نمی برد. مدتهاست نخبگان اروپا و احزاب راستگرا در مقابله با بحران از برنامه مشترکی پیروی می کنند: دولت اقتدارگرا علیه نافرمانان، کوچک کردن سیستم تامین اجتماعی دولتی، افزایش سهمگین تسلیحات و توان پیشبرد جنگ، مسلح تر کردن پلیس و افزودن بر اختیارات آن، و نیز اعمال کنترل پلیس و پلیس مخفی بر جامعه، ناسیونالیسم، معرفی مهاجران به عنوان مقصران بحران و اخراج دسته جمعی آنها از کشور.
ضرورت عبور از سرمایه داری
بحران همه جانبه کنونی، جهان را به سمت پرتگاه نظامی، اتمی و اقلیمی هل می دهد. تنها راه حل، در سازماندهی جدید بشریت است، در تنظیمی که از اجبار ماهوی سرمایه داری به توسعه رهایی یافته، و از این رو ضد سرمایه داری و عاری از سلطه باشد. از این منظر، تنها طریق موثر مقابله با افراطی شدن دولت و جامعه، جستجوی راه به سمت یک نظام جایگزین است. مسئله اجتماعی، مقاومت در برابر جنگ و نظامی گری داخلی و خارجی، مقاومت در برابر نابودی محیط زیست کره زمین توسط سرمایه داری و سازماندهی انترناسیونالیسم مبتنی بر همبستگی، الزامات طی این مسیر است.
در مبارزه غرب علیه خطر از دست دادن هژمونی جهانی، حکام راه میلیتاریزاسیون را در پیش گرفته و سرگرم تدارک جنگی به ابعاد جنگ جهانی سوم اند.
ما به دوره دولت هر چه بیشتر اقتدارگرا رسیده ایم که بدون تردید یک موقعیت اجتماعی خطرناک است. در عین حال، نشانه ها حاکی از بی ثباتی فزاینده سرمایه داری است. سرمایه داری در حرص سود بیشتر، به دنبال امکانات انباشتی است که دستیابی بدان پیوسته سخت تر می شود. سرمایه داری از بحرانی به بحران دیگر تلو تلو می خورد. دوره جنگهاست، دوره آسیبهای اجتماعی و روی آوردن واپسگرایانه به قومیت و ملی گرایی. شواهد در عین حال نشانگر این است که ممکن است رشته امور از دست حکام خارج شود و این سئوال در دستور قرار گیرد: چه باید کرد؟ آیا در آینده پیکارهای طبقاتی شکل خواهند گرفت که در روندهای جمعی، مناسبات استثمار و سرکوب را زیر سئوال می برند و با آن مقابله می کنند؟ در دوران فروپاشی اجتماعی و اقتصادی، تغییر نظامی موازنه قدرت و تخریب بی بازگشت محیط زیست کره زمین، این سئوال که چگونه یک تحول اجتماعی میسر می شود، حیاتی و حادتر از همیشه است.
سوسیالیسم یا بربریت
سوسیالیسم یا بربریت – همان گونه که رزا لوکزامبورگ در سال ۱۹۱۹ پیش بینی کرد و به درستی به واقعیت تاریخی راه برد: پس از جنگ جهانی اول و بحران اقتصادی جهانی آن زمان، با فرسودگی سرمایه داری فرصتی برای انقلاب پیش آمد. نتیجه آن، دوره ای از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۳ بود که در آن، جنبش کارگری، جنبش فمینیستهای انقلابی، آنارشیستها و کمونیستها در آلمان کوشیدند انقلاب سوسیالیستی را به پیروزی برسانند. همزمان، بخش بزرگی از جمعیت جهان در پنج قاره به پا خاست. در آلمان، تلاش کارگران به پا خاسته برای عبور از سرمایه داری شکست خورد. این تلاش، تنها امکان برای احتراز از بربریتی بود که پس از آن روی داد. اقدام به انقلاب سوسیالیستی سرکوب شد، و سرمایه داری باقی ماند، که در آلمان شکل فاشیسم نازی به خود گرفت و جنگ جهانی دوم و آشویتس را به بار آورد.
با بحران امروزی عمیق سرمایه داری و تحولات دورانساز جهانی، ممکن است بار دیگر با گرایشی آشکار و آهنگی فزاینده، لحظه تاریخی انتخاب میان سوسیالیسم یا بربریت فرا رسد.
تاریخ مبارزه مسلحانه
من در تاریخ راف، جسارت و تصمیمی راسخ می بینم برای جرأت کردن و در پیش گرفتن مسیری پرخطر؛ جدیت و دست کشیدن از امتیازات خود. این اقدام، ضرورتی بود در عبور از فلاکت و سلطه و ستم و دگرگونی در مناسبات قدرت درون جامعه…
از نظر من، تاریخ راف همچنین یک سیر توأم با خطاهای استراتژیک و تاکتیکی است.
در تاریخ راف، لحظاتی هم رخ می نماید که حاکی از پیروی از قطب نمای اخلاق انقلابی نبود.
امروز هیچ کس ناچار نیست کل این تاریخ را تایید کند. چنین موضعی از نظر من، اصل حقانیت تلاشهای مختلف در طول قرن ها مقاومت – از جمله از سوی راف – برای رهایی از مناسبات قهرآمیز را زیر سئوال نمی برد.
راف از مقاومت جنبش ۱۹۶۸ برآمد. جنبش ۶۸، مقاومت ضد سرمایه داری را که توسط نازی ها در آلمان در هم شکسته شده بود، احیا کرد.
مبارزه علیه جنگ ویتنام
آن زمان، دوره جنگ ویتنام بود، خشونت بی رحمانه دستگاه نظامی آمریکا، که کوشید تلاش ویتنام برای انقلاب را نابود کند. این جنگ با قتل عام مردم ویتنام و کاربرد سلاح شیمیایی ناپالم در تاریخ ثبت شد. در سراسر جهان، جنبشهای بزرگ همبستگی علیه جنگ امپریالیستی و برای حق رهایی از طریق جنبش مسلحانه انقلابی در ویتنام، شکل گرفت. شعار جنبش ضد جنگ آمریکا این بود که جنگ را باید به خانه آورد. جنبش ۶۸ و نیز راف، دقیقا چنین کردند و دامنه مقاومت جهانی علیه جنگ ویتنام را به جامعه آلمان گسترش دادند. با مقاومت سترگ علیه جنگ تروریستی جهان غرب، امکان رهایی در سطح جهانی به اذهان مردم راه یافت و در زمان خود مطرح شد. در سراسر جهان، مبارزات انقلابی، ضداستعماری و ضدنژادپرستی شکل گرفت. موجودیت سرمایه داری و امپریالیسم زیر سئوال رفت…
پایه راف در جنبش مقاومتی بود که دیگر داشت فروکش می کرد. عمل راف، تلاشی بود برای حفظ پایه جنبش برای مبارزه انقلابی در شرایط رکود. عمل راف، با واقعیت اجتماعی و خیزش جهانی انقلابی و ضداستعماری در رابطه بود…
در یک نظرسنجی آن زمان، از هر پنج شهروند آلمان غربی یک نفر گفته بود که حاضر است به یک عضو راف پناه بدهد تا دستگیر نشود.
جدا افتادن از پایه توده ای
عملیات سال ۱۹۷۷ – اشاره به ربودن هانس مارتین شلایر افسر پیشین اس اس و از مدیران اقتصادی آلمان غربی، در پیوند با آن یک هواپیماربایی ناموفق و سپس مرگ اسرارآمیز رهبران زندانی راف و قتل شلایر، توضیح مترجم – راف را به کلی منزوی کرد. این عملیات، شرایطی را ایجاد کرد که در آن، کل چپ از راف فاصله گرفت و راف نیز ارتباطش با چپ را قطع کرد. دیگر اهداف انقلابی به عنوان راهنمای تاثیرگذاری اجتماعی، یک نیروی محرکه مشهود و مستقیم در عمل راف نبود. راف دیگر در وهله اول برای خود عمل می کرد و از این نظر ذهن گرا شد. جنگ قدرت با دولت را به سطح صرفا نظامی کشاند و بدین ترتیب یک جبهه جنگ تن به تن علیه دولت را گشود که در آن تنها می توانست بازنده باشد.
دینامیک نظامی بر تحلیل سیاسی چیره شد. مبارزه جدا از توده و ذهن گرا، بستر یک هواپیماربایی توجیه ناپذیر و مغایر با اصول انقلابی و مغایر با اندیشه انقلاب به مثابه مبارزه طبقاتی بود…
سال ۷۷ نشان داد: مبارزه مسلحانه تنها زمانی تاثیرگذار است که بخشی از جنبشهای سیاسی و دارای تعهد سیاسی باشد. مبارزه مسلحانه همواره تنها یک امکان برای جنبشهای انقلابی است، نه چیزی که منفک از آن موثر باشد. چریکهای منزوی، همواره در معرض خطر افتادن به دام دینامیک نظامی و ذهن گرایانه اند.
جمعبندی ۲۸ سال
امروز من در تاریخ راف، رویکردی از مقاومت موجه و بازتاب آن در بزنگاه های تاریخی می بینم.
در آن ۲۸ سال، کسانی را می بینم که برای جهانی بهتر و عادلانه تر، از همه چیز خود گذشتند. آنانی را می بینم که بار ده ها سال زندان را به دوش کشیدند و کسانی که برای رهایی از مناسبات قهرآمیز نظام سرمایه داری، جان دادند.
من در تاریخ راف، خطاهای استراتژیک و تاکتیکی آن را نیز می بینم…
هر انقلاب و هر تلاش انقلابی، هر تاریخ مبارزه میان سلطه و رهایی در طول قرنها، عناصر متناقض داشته است.
بررسی جمعی تاریخ انقلابها و بازنگری آن، راه آینده مبارزات برای رهایی بشر و نیز راه تحول خود این مبارزه را می گشاید.
راف به تاریخ پیوست، اما مسئله مقاومت و تحول، باقی مانده و حیاتی است.
میراث تاریخی انقلابها، مبارزه برای رهایی در حال و آینده است، تا غلبه بر هر گونه سلطه، تا زمانی که همه آزاد باشند…
برای آینده تحول انقلابی، ما به درسهای تاریخ جنبشهای رهایی بخش نیاز داریم: فمینیسم، آنارشیسم، کمونیسم، مبارزه با نژادپرستی، جنبشهای رنگین پوستان، جوامع دگرباش چپ، گروه های انسانهای دارای معلولیت و جنبشهایشان برای حق تعیین سرنوشت، جنبشهای اجتماعی انقلابی و خرده فرهنگها، جوامع چپ مهاجران، تاریخ مقاومت مهاجران، درسهای شکست سوسیالیسم واقعا موجود و بسیاری دیگر…
ما تنها زمانی آزاد خواهیم بود که همه آزاد باشند.
5 پاسخ
از چریک هم شانس نیاوردیم. چریک آلمانی میشه دانیال کلته، چریک ما میشه بهزاد کریمی!
بورکهارد گاروگ با اشاره به: ” هدف آنها از تولید تصویری از بزهکاران خشن، این است که تاریخ اپوزیسیون رادیکال را عاری از محتوای سیاسی جلوه دهند و بی اعتبار کنند.” سعی در معتبر جلوه دادن قهر خشن و ضد انسانی ارتش سرخ در آن دهه ها دارد. و هنگامی که صحبت از ضرورت از عبور سرمایهداری میکند نه فقط قادر نیست به وضوح آلترناتیو ارائه بدهد بلکه از شکست و فرار و مخفی شدن خود و دیگران نیز نامی نمیبرد که خود نشان دهنده شکست مفتضحانه سیاسی و شبه نظامی همه جنبش های چریکی بود. مبارزه علیه جنگ ویتنام چه ارتباطی با گروگانگیری یک سرمایهدار آلمانی و اعدام مخفیانه او در دستشویی دارد؟ نگاهی بیندازید به توجیه کنندگان جنبش های چریکی و زاویه جانبدارانهشان به حکومت فعلی ایران. مترجم مقاله بالا یکی از آنان است.
دیر، بهتر ار هرگز است: در دهه های ۶۰ و ۷۰ سده گذشته میلادی، برخی روشنفکران تحت تاثیر نظرات رژی دبره و کتاب او «انقلاب در انقلاب» و همراهی او با چه گوارا(نویسنده جنگ چریکی) در بلیوی، و کارلوس ماریگلا در برزیل بودند. نظرات آنها الهام بخش روشنفکران چپ ماجراجو و عجول، که حوصله همراه شدن با مردم را ندارند، و چشم اندازی به قهرمان شدن دارند، برای بریگادهای سرخ ایتالیا، ارتش سرخ آلمان، و ارتش جمهوریخواه ایرلند، به نسخه ای جادویی تبدیل شد. انقلابی بودند، اما ره گم کرده. دیری است که، جریان زندگی، پایان این نگاه به جامعه و زندگی و انسان را، اعلام کرده است.بقول برتولت برشت : « بیچاره مردمی که، احتیاج به قهرمان دارند».سپاس از مبشری عزیز برای ترجمه روان. وقت همگان خوش!
تجربه تاریخی به ما می گوید
تعریف
تضاد بین کار و سرمایه و سرمایه داری باعث ایجاد جنگ هایی بین موافقان و مخالفان تعریف شده که این جنگ ها در خدمت بشریت نبوده بل باعث فقیرتر شدن مردمانی شده است
که باید گفت
این تضاد منجر به قهر و خشونتی خاص می شود که بازنده اش
رده هایی از مردم می شوند که نیاز به کار و بهبود زندگی است
نگرش به موضوعات اجتماعی نیاز به تغییر ادبیات اجتماعی است.
واقعیت یا مصلحت؟ تا کنون بر این باور بودم که، سازمان فدائیان اکثریت، و شاخه های مختلف فدائیان، که به حزب چپ ایران شکل داده اند، از مشی «چریکی» فاصله گرفته اند. بهمین دلیل، در پاسخ به کاربران( مهرداد ۱ و نوری)، که آقایان کریمی و مبشری را، مورد پرسش قرار داده اند، پاسخ دادم که کریمی و مبشری به بینش چریکی باورمند نیستند. این نظرم در سایت اخبار روز وارد نشده است. آیا نظرم اشتباه است، و کریمی و مبشری ، همچنان به مشی چریکی باور دارند، ویا «مصلحتی» در عدم نشر نظرم وجود دارد؟ واقعیت یا مصلحت؟ وقت همگان خوش!