
در نهایت نحوهی مقاومت مخالفان تعیینکنندهی اصلی خواهد بود: اگر تمام اپوزیسیون در برابر این پویایی فاشیسم، هوشیار باشند و با حفظ روح شعر برشت، مصمم باقی بمانند که راه را نه با حاکمان بلکه با همهی ستمدیدگان طی کنند، امید به رهایی زنده خواهد ماند
ظاهر امر این است که در دوران پرتناقضی به سر میبریم: از یک سو نظام سرمایهداری جهانی در فرگشت تاریخی خود از آرایههای لیبرالیسم و دموکراسی خود را آزاد میکند و به هستهی سخت خود بازمیگردد، اما از سوی دیگر در امریکای لاتین، کشورهای خاورمیانه، صربستان و دیگر کشورهای اروپای شرقی موج جدیدی از روشناندیشی و مقاومت در حال شکل گرفتن است.
با محدود کردن بحث خود به ایران و کشورهای منطقه گمان کنم چندان بیراه نباشد اگر دههی در پیش رو را دههی رهایی از اسلام سیاسی نامگذاری کنیم. جنبش انقلابی ژینا نقطهی پایانی بود بر هژمونی ایدئولوژیک رژیم ملایان. بعد از آن جنبش، تنها ما شاهد مراسم تدفین این رژیم خواهیم بود، گیرم چندین سال به طول بیانجامد. البته ناگفته نباید گذاشت که کم شدن شرّ این رژیم از سر مردم ما لزوما به معنای از راه رسیدن آزادی و عدالت نیست. همچنان راه دشواری جلوی راه آزادیخواهان وتحولخواهان است، اما حوادث اخیر در ترکیه بار دیگر به ما نشان داد که سرنوشت مردم این منطقه چگونه به یکدیگر گره خورده است. متاسفانه حتی بخش روشنفکری جامعهی ایران از ناآشنایی عمیق با تاریخ و فرهنگ جوامع همسایهی خود رنج میبرد و چیزی جز آنچه در رسانههای غالب غرب بازتاب مییابد، از این مردمان همسرنوشت خود نمیدانند. حال آنکه زمانی، مبارزان مشروطیت ارتباط ارگانیکی با روشناندیشان ترکیهی عثمانی داشتند و از آنان بسیار آموختند.
شروع حوادث
همه چیز در ترکیه به طور ناگهانی شروع شد. اما این تنها ظاهر قضیه است. مدتها بود که رژیم اردوغان از میزان افول محبوبیت خود در جامعه خبر داشت، و در جناح مخالف چهرهای ظهور کرده بود که درست مانند خودش در ۲۳ سال پیش، نبض جامعه را خوب در دست داشت و در میتینگها نشان میداد که مثل خودش خطیب ورزیدهای است. با وجود چنین چهرهی پر توانی محال بود که اردوغان بار دیگر در یک انتخابات فرضی رای بیاورد. حمله آغاز شد. مسیر و چگونگی این حمله را مراد بلگه در این یادداشت به طور مختصر اما با زبانی واضح و تاریخی بیان کرده است. https://akhbar-rooz.com/1404/01/01/11682/
ما در این یادداشت تلاش میکنیم با نگاهی تاریخی به سیر وقایع بنگریم و از آن درس بیرون آوریم.
روز ۱۹ مارس ۲۰۲۵ وارد ایام تاریخی کشور ترکیه شد. روزی که شهردار استانبول را به همراه حدود صد نفر دیگر از یارانش در سحرگاه با شبیخون به خانههایشان دستگیر و روانهی زندان کردند. مفسران بلافاصله این عمل را «کودتا» خواندند. اما به نظر نمیرسد این نامگذاری چندان درست باشد، زیرا کودتا علیه یک نظام دموکراتیک انجام میشود. اما هرچه بود خشم آحاد مردم، هم در استانبول و هم در دیگر نواحی ترکیه را برانگیخت. آتش زیر خاکستر نمایان شد. برای اغلب صاحبنظران این واکنش عظیم اجتماعی باورنکردنی بود، زیرا ترکیه در تاریخ نزدیک و دور خود دارای نمونهای از این قیام همگانی نیست. (جنبش گزی یک حرکت محدود به دانشجویان و روشنفکران استانبول بود.) در ترکیه ، به رغم لائیسیسم صد ساله، بخش بزرگی از مردم ترکیه از فرهنگی عمیقا مذهبی و محافظهکار بارور میشوند و یاد گرفتهاند که نسبت به حرکتهای تودهای و جنبشهای اجتماعی به دیدهی تردید نگاه کنند. نمیتوان انتظار داشت یک شبه این فرهنگ تغییر یابد. آنچه بخش دیگری از آنان را در چند شب اخیر به کوچهها و میدانها کشانده است، دفاع از معصومیت اکرم اماماغلو نیست. حزب جمهوری خلق (CHP) در این سطح وسیع که میبینیم، هوادار ندارد. این حزب یک حزب مؤسس نظام است و مردم ترکیه خاطرات خوبی از عملکرد صد سالهاش ندارند. اگر در تحلیل وقایع اخیر، عامل شرایط اقتصادی را نبینیم، به نتایج نادرستی میرسیم. همینقدر بگویم و رد شوم که تورم، بیکاری، و فقر کمرشکن جاری در ترکیه قابل قیاس با ایران امروز نیست. کسانی که در شهرهای مختلف ترکیه شبها به کوچهها میریزند، دانشجویان، کارگران، زحمتکشان، فرودستان و هواداران حزب خلق و دیگر طرفداران احزاب چپ ترکیه اند. حزب خلق یک میلیون و هفتصد هزار عضو دارد که احتمالا بیش از نیمی از آنان در استانبول به سر میبرند.
فاشیسم متأخر
تحولات چند روز اخیر را نمیتوان بدون ارتباط با نظمِ بینظمِ جدید جهانی که مفسران مارکسیست، امروز آن را «فاشیسم متاخر» مینامند، بررسی کرد. این روندی است که پس از شبهکودتای ژوئن ۲۰۱۵ در ترکیه آغاز شد و با روی کار آمدن ترامپ در سال ۲۰۱۶ در سطح جهانی بازتاب یافت و با حملهی اسرائیل به غزه و دورهی دوم ریاستجمهوری ترامپ تقویت شد. تفاوت فاشیسم متاخر با فاشیسم کلاسیک یکی در این است که مانند سرنمون خود مستلزم تعلیق انتخابات نیست. برعکس، ادامهی خیمهشببازی پارلمانی، دشمن داخلی را که رهبران پوپولیست راستگرا برای جمعآوری قدرت و بازتولید خود به آن نیاز دارند، زنده و دم دست نگه میدارد. بنابراین، انتخابات مکرر و پارلمان فعال، یک کارکرد راهبردی برای رژیمهای اینچنینی است. در کنار پارلمان، باید از مدام فعال نگاهداشتن دستگاه ایدئولوژیک و قهری دولت به روشهای گوناگون و خاصه استفاده از قوهی قضاییه به عنوان قهریترین دستگاه سرکوب نام برد.
اردوغان چارهای جز حذف اماماوغلو نداشت، اما هدف مهمتر او، نهادینه کردن فاشیسم در گامی نهایی است.
اما همه چیز مانند طراحی روی کاغذ پیش نرفت. اردوغان انتظار نداشت که یک حزب نهادینه و محافظهکار مانند حزب خلق چنین واکنش گستردهای را دامن بزند. اعتراضات در حال گسترش است اما این به معنای قطعی تداوم حرکت کوچه و میدان نیست. از جنبش «زن، زندگی، آزادی» میدانیم که نمیتوان تا مدت طولانی انتظار داشت هر شب مردم به خیابان بریزند و اعتراض خود را فریاد کنند. رژیم پلیسی اردوغان فعلا صبر کرده تا جوشش خود بهخود فروکش کند، و رهبران جنبش اگر دست به تغییر تاکتیک نزنند، امکان شکست بیگمان وجود دارد.
شعار جنبش
شعار این جنبش قابل درنگ است. این شعار بار اول از سوی اکرم اماماغلو، شهردار استانبول، به کار برده شد و امروز همگانی شده است: « رهایی به تنهایی میسر نیست: یا همه با هم، یا هیچکدام.» کمتر کسی اما میداند که این شعار برگرفته از یکی از اشعار برتولت برشت است؛ شعری برجا مانده از سال ۱۹۳۴ که تاکید میکند مبارزهی مشترک علیه فاشیسم، جنگ و سرمایهداری تنها از طریق اتحاد ستمدیدگان امکانپذیر است.
بخشی از شعر را به یاد بیاوریم:
“برده! چه کسی نجاتت میدهد ؟ میبینند تو را ای رفیق بر لب پرتگاه، فریادت را میشنوند. اگر قرار باشد کسی تو را نجات دهد، آن کس بردگاناند! یا همه با هم یا هیچ کدام. رهایی به تنهایی میسر نیست از غل و زنجیر.”
در ادامهی شعر تاکید میشود که تنها مجروحان میتوانند سرباز تیر خورده در جنگ را نجات دهند و تهیدستان را تنها با اتحاد تهیدستان میتوان از “غل و زنجیر” نجات داد.
اگر اپوزیسیون بتواند در راستای اصل این شعار متحد شود، ممکن است آن اتفاق مبارک تاریخی حادث شود. در این مرحله، یادآوری این نکته مهم است که فراخوانی که در شعر برای اتحاد ذکر شده، در شرایط فاشیسم مطرح شده است و بنابراین بر مبارزهی مردمی تهیدستان تأکید میکند، و نه اتحاد انتخاباتی.
دقیقاً به همین دلیل است که تبدیل شدن آن به شعار اصلی اپوزیسیون در حال حاضر بسیار معنادار است. زیرا در فاشیسم متأخر، انتخابات کارکرد حیاتی دیگری برای رژیم دارد. انتخابات انرژی اپوزیسیون را از سازماندهی بلندمدت و برقراری روابط پایدار با تودهها – که مؤثرترین روش مبارزه با رژیم است- منحرف میکند. دولت با سرکوب/جلوگیری از اعتراضات خیابانی و مقاومت اجتماعی، انتخابات را تنها ابزار مبارزهی مخالفان معرفی میکند. در این شرایط، اپوزیسیون تمام انرژی خود را صرف تبلیغات انتخاباتی میکند. این وضعیت باعث میشود رژیم کلیهی ابزار مبارزاتی مخالفان را از آنان سلب کند. این بنبست مهمترین دامی است که فاشیسم متأخر برای اپوزیسیون ایجاد کرده است. اگر معترضان بتوانند به روح شعار «بهتنهایی رهایی میسر نیست» وفادار بمانند، و مصمم بمانند که راه را با همهی ستمدیدگان طی کنند و نه با حاکمان، شاید بتوانند از افتادن در این دام جلوگیری کنند.
کردها بر سر دوراهی
مسئلهی همزمان دیگر، موضوع خلع سلاح پکک و «صلح» است.
رژیم اردوغان از آغاز تا کنون سعی در ایجاد تفرقه بین نیروهای مخالف دارد. هدفش ایجاد یک اپوزیسیون مطیع است که در محدودههای ترسیم شده توسط رژیم باقی بماند. در این مرحله، ما میبینیم که سرکوب از دو جناح گسترش مییابد: یکی سرکوب CHP و نیروهای چپ، و یکی هم فشار بر کردها با هدف نگهداشتن آنان در کنار خود با ایجاد امیدی کاذب به چیزی که آن را «صلح» مینامد. با این حال، نباید فراموش کرد که مکانیسم طراحیِ اپوزیسیون همچنان از طریق مسئلهی کردها عمل میکند. موضع نهایی حزب دم (DEM) در این اعتراضات اخیر در ادامه یا جلوگیری از بسط جنبش مسئلهی کلیدی است. واقعیت این است که حزب دم اکنون بر سر یک دوراهی قرار گرفته است.
برای عبور از این بن بست به دو نکته باید توجه داشت: اولاً، حزب دم دقیقاً تلاش میکند تا روند صلح را با اتحاد فرودستان انجام دهد، زیرا آگاه است که صلح شرافتمندانه و دموکراتیک در یک رژیم فاشیستی امکانپذیر نیست. مقصود آنها از «اجتماعیشدن صلح» در واقع مبتنی بر این ایده است که مبارزه با فاشیسم و جنگ، درست مانند شعر برشت، فقط توسط ستمدیدگان انجام میشود و در این زمینه نباید از حاکمان انتظار داشت. با این حال، نمیتوانند در دیالکتیک مذاکره-مبارزهای که باغچهلی آغازگرش بوده است، گزینهی مذاکره را کاملاً کنار گذارند. در این مرحله، برای نیروهای اپوزیسیون بسیار مهم است که این وضعیت را بدون افتادن در این پارانویای خطرناک تفسیر کنند که کردها دوباره با حزب عدالت و توسعه معامله کرده اند.
ثانیاً، نباید از مسئلهی بازتولید رژیم غافل بود، چرا که در ۲۳ سال اخیر بارها شاهد این حرکت زیگزاگ آن بودهایم. فاشیسم رژیمی است که در آن، خودسری و بلاتکلیفی ناشی از مبارزه بین مراکز مختلف قدرت، به میدان مانور رهبرش تبدیل میشود. هم در روند عادی سازی و هم در روند «ترکیهای عاری از ترور»، نهایتاً مسئله این است که اردوغان هم دستههای مختلف داخل دولت و هم اقشار مختلف اپوزیسیون را علیه یکدیگر بشوراند و هژمونی خود را دوباره تأسیس کند تا سیاستهای خود را بر اساس واکنشهایی که ظهور مییابد، تعیین کند.
چشمانداز
ادامهی مبارزه مستلزم تغییر پارادایم در جهانبینی حزب خلق(CHP) است؛ حزبی که خود را حزب مؤسس نظام جمهوری و وارث آتاترک میداند، و در نتیجه سوای فراخوانهای مجددی که برای اعتراضات خیابانی میدهد، نگران است که مبادا در روند اعتراضات رشتهی امور از دستش خارج شود و کار در نهایت به هرج و مرج و پیروزی اردوغان بیانجامد. اردوغان هنوز دست به سرکوب گسترده و بیرویه نزده است. به کارنامهاش که نگاه کنیم، کشتار جنبش طبقهی متوسط گزی و بمبگذاری ترمینال اتوبوس آنکارا را نباید فراموش کرد؛ رژیمی با بیش از پانصد هزار نیروی پلیس. همهی گزینهها برای او روی میز است.
اما در نهایت نحوهی مقاومت مخالفان تعیینکنندهی اصلی خواهد بود: اگر تمام اپوزیسیون در برابر این پویایی فاشیسم، هوشیار باشند و با حفظ روح شعر برشت، مصمم باقی بمانند که راه را نه با حاکمان بلکه با همهی ستمدیدگان طی کنند، امید به رهایی زنده خواهد ماند.
به آغاز نوشته اگر بازگردیم و باور بیاوریم که سرنوشت مردمان این منطقه چقدر سخت درهم گره خورده است، چه بسا بیش از پیش به همسایگان خود عنایت نشان دهیم. هیچ تردیدی من ندارم که اکنون رژیم ملایان از نزدیک حوادث اخیر ترکیه را دنبال میکنند و بسیار نگران اوضاع هستند. آنان بسیار بیشتر از روشنفکران ما صاحب دید تاریخی و سیاسیاند، زیرا نیک آگاهاند که درهمریختهشدن بساط اردوغان چگونه سرعت دفع آنان را فزونی خواهد بخشید.