سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۴

سه شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۴

وظیفه یک دولت نسبت به عناصر خواهان  حقوق اصلی انسانی و مدنی قانونی، چیست؟ – نسرین آزاد

بنا بر مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق مدنی و انسانی هر جامعه چنین نعریف می شود: 

«ماده ۱۹ اعلامیه حقوق بشر:هرانسانی محق به آزادی عقیده و بیان است؛ واین حق شامل آزادی داشتن باور وعقیده بدون بیم و اضطراب از دخالت دیگران می‌باشد. همچنین هر انسانی دارای حق جستجو، دریافت وانتشار اطلاعات وافکارازطریق هرگونه رسانه‌ای بدون ملاحظات مرزی است.»

 من به عنوان یک زن معتقد به این تعریف از حقوق بشر، وظیفه انسانی و مدنی خودرا محترم شمرده و خواهان شرکت در امور اولیه قانونی واجتماعی کشورم بودم. برای یافتن راه درست و منطقی از تجربیات متفکران بزرگ جهان، دست یافتم و یاد گرفتم وهمچنین با عناصر علاقمند و صاحب تفکر صحبت کردم و در کنار آن علم  تخصصی خود را هم آموختم و خواستم خدمت کنم. آیا این اعمال «اقدام برعلیه کشور است»؟ 

من بارها این سئوال را کردم، اما کسی جواب نداد ولی…

 پاسخ آنها به من چه بود؟ 

 دستگیری، ماه ها شکنجه های سیستماتیک و خشونت بار بدنی و روحی، اهانت، کتک زدن، تهدید به دستگیری و شکنجه کردن افراد فامیل، در فشار گذاشتن برای نوشتن ابراز پشیمانی و طلب عفو و همکاری… 

در طول بازجویی، شکنجه و حتی در بیداگاه، دادسری ارتش، آنها حتی یک شاهد یا مدرک نداشتند که  برای صحت و پشتیبانی ادعای خود «اقدام برعلیه کشور» عرضه کنند. آنها با یافتن یک مقاله در رابطه با روابط سیاسی و اقتصادی دولت شاه با امریکا و مقاله ای دیگر با عنوان «خدمت به خلق» نوشته مایو، مرا برای سه ماه تحت شکنجه های وحشتناک قرار دادند. نوشته ای از من که خلاصه از زندگی میرزا کوچک خان بود و از یک کتاب علنی خلاصه شده بود را دوسال بعد از دستگیری و حتی بعد ازدادگاه به من نشان دادند. همین….

  وکیل تسخیری بیدادگاه از پرونده من چیزی نخوانده بود و سئوالی از من نکرد. اما او به من گفت «تو اقدام بر علیه کشور کردی و باید طلب عفو کنی!». حتی باز پرس دادگاه در صحبت هایش علیه من معلوم بود که پرونده ام را نخوانده است. هیئت قضات، وقتی اعتراض خودرا علیه «فشار جسمی وبدنی» در ساواک را در بی دادگاه ابراز کردم، کاملا ناشنیده گرفته وصحبتی درآن باره مطرح نکردند.

این وضعیت نسل ما بود.  آری من و همبندانم که جوانان مطالبه گر زمان ما بودیم، شکنجه شدیم.

  اما شکنجه چیست؟

 «ماده ۵ اعلامیه حقوق بشر: احدی را نمی‌توان تحت شکنجه یا مجازات، یا رفتاری ظالمانه قرار داد که منجر به تنزل مقام انسانی وی شود.»

لازم به تذکر است که رژیم پهلوی در هشتم ماه مارس ۱۹۶۷ قرارداد حقوق بشر را امضاء نموده و در تاریخ ۲۹ اوت ۱۹۶۸ آنرا به‌تصویب رسانده بود، اما هرگز و عملاً آنرا در ایران مورد اجرا قرار نداد.

احترام به منزلت انسانی پایه اولیه و اساسی برقراری یک جامعه قانونمدار است.

شکنجه یکی از مصداق‌های بارز وخشن ناقض حقوق بشر است. شکنجه برای لگدمال کردن هویت انسانی و ابزاری ساختن انسان، مطیع کردن و در بند کشیدن تفکر و شکستن اراده فرد، توسط عواملی خشن در تحت سرکردگی یک حکومت اقتدار گرا بکار برده میشود. در یک جامعه قانون مدار شکنجه بهر شیوه و کیفیتی مردود است.

 آری، شکنجه  برای شکستن در هم کوبیدن اراده و خلاقیت فرد و پایمال کردن عزت نفس انسانی ما جوانان  آن عصر به صور و شدت مختلف بکار برده شد،  چنان سخت بود که تعداد ی جان خود را زیر شکنجه ساواک از دست دادند و بقیه هم با عوارض آن در تمام عمر درگیر شدند.

 اما، مهمترین حاصل عملکردهای غیرانسانی و خشونت بار ساواک، ادامه و تشدید آن در دوره جمهور اسلامی است.  شاه «مشروطه» ایران توجه و حتما ایمانی به «جایگاه شاه مشروطه» و قانون اساسی زمان نداشت.  بنا به نوشته های اطرافیان، صاحب منصبان، متفکرین و سیاستمداران آن زمان، او توجهی به پیشنهادهای اصولی و علمی آنها هم نداشت. او فقط عاشق حرفهای خود بود، لطفا به خاطرات اعلم، نهاوندی و غیره مراحعه کنید. او معنی و رل حزب سیاسی را نمی فهمید، مراجعه کنید به صحبتهای وی در باره حزب های مردم، ملیون  و رستاخیز. او شایستگی شرکت مردم در امور مملکت حتی تشکیل یک سندیکای ساده حرفه را  درک نمیکرد. باز هم خوانندگان را به گفته های وی و اطرافیانش در باره سندیکاها که در روزنامه های ان زمان منتشر میشد مراجعه میدهم.  

 او حتی، در جلوی دوربین خبر نگار بین المللی، و در حضور زنش به قابلیت زنان بی احترامی کرد. او و تشکیلاتش نه درکی از دموکراسی و  حقوق بشر داشتند و نه اهمیتی برای منزلت انسانی و حقوق انسانی قایل بودند.

مردم ممکن است پولی داشتند، سینمایی میرفتند و اجرای رقص و آواز آزاد  بود، اما به عنوان یک انسان قادر و متفکر حقی برای ابراز انرا نداشتند. در آن زمان بر مبنای تعاریف جامعه  آزاد، ما ایرانی ها تحت حکومتی اقتدارگرا زندگی میکردیم. ما خوشحال نبودیم و خواهان حقوق اولیه بشری خود بودیم.

 می دانید، که مصدق به دادگاه فرستاده شد، سران جبهه ملی، نهضت  آزادی و روشنفکران ، متفکرین و طالبان حقوق شهروندی یا کشته شدند، از مملکت خارج شدند و یا به  زندان ها فرستاده شدند. «بلی قربان گویان» و «نوکران خانه زاد» در قدرت باقی ماندند. 

بیانات بیژن جزنی و دفاعیه حسن ضیاظریفی نشان دهنده  بارز نسلی است که خواستند با طرح مسایل در چهار چوب قانون، حقوق بشر و احترام به منزلت انسانی، خواهان حق شان شوند، مدارک آن در فضای مجازی در دسترس است. حاصل کار آنها،  کشتار دستجمعی در تپه های اوین بود. 

 او رهبر یک حکومت خود کامه بود و به این حرف ها توجهی نداشت. مردم  حتی در خانه شان با ترس و لرز ابراز نظر میکردند، چرا؟

 تاسیس ساواک، بازوی سرکوب

 اولین وبهترین وسیله برای ادامه خودکامگی این حکومت اقتدرگرا، تاسیس سازمان مخوف ساواک بود. قانون ساواک، بلاخره در سال ۱۳۳۵، سه سال بعد از کودتا مرداد ۱۳۳۲، با بودجه هنگفت که شامل ده  شعبه بود، از مجلسین گذشت. اداراه سوم ساواک مسئول سرکوب آزادیخواهان داخلی بود، برای اطلاعات بیشتر لطفا به zendanisiasizan50-57.com مراجعه کنید. 

اداره سوم ساواک

ما جوانان آزادی خواه آنروز در چنگال اداره سوم ساواک گرفتار شدیم. اداره سوم ساواک مسئول دستگیری جوانان آزادی خواه و طالبان حق آن زمان بود. آقای پرویز ثابتی رئیس اداره سوم بود. این «عالیجناب» بر مبنای مصاحبه های متعدد در آن سالها، ‌نوشته ها و گفتار دیگرش در طول ده ها سال بعدی، مدیر، دستور دهنده و شاهد إعمال شکنجه ای مخوف اداره سوم ساواک در آن زمان بود. 

 من، در ماهای طولانی که در زیر شکنجه و بازجویی بودم او را ندیدم اما بارها شنیدم که میگفتند آقا «این حرف ها» را قبول ندارند باید بگویی که «خراب کار هستی و علیه امنیت مملکت» اقدام کردی. شکنجه گر من میگفت «در خاورمیانه و شاید  در دنیا، ساواک مثال کوهی است بلند و ستبر و زندان کمیته قله تیز آن است  و زندانی ها بر روی تیز این قله ایستاده اند با کوچکتری حرکتی به قعر دره خواهند افتاد، ‌باید قبول کنید که خراب کار هستید!!!». آنها با زور می خواستند که خود بر علیه خود شهادت دهیم تا عالجناب بتواند در مسند ریاست خود باقی بماند.

 او، همچنین طراح و مدیر و تشکیل دهنده گروه های جاسوسی وابسته به ساواک بود که جاسوسان تعلیم داده شان را چون صیادان حرفه برای شکار جوانان آزادی خواه در جامعه پخش کرده بود، لطفا به تشکیلات سیروس نهاوندی مراجعه کنید.

 وقتی مرا در قفس کوچکی انداختند وسیله گرمایش زیر آنرا روشن کردند من مرگ را جلوی چشمم دیدم اما فریادهایم از دیوارهای اطاق تمشیت هم گذر نمی کرد کسی به داد من نرسید و تنم سوخت.

چه کسی مسئول این اعمال ضد انسانی بود؟ رئیس اداره سوم «پرویز ثابتی» که خودش  علنا میگوید گزارشات و نظریه ها خود را یا مستقم و یا بوسیله نصیری به محمدرضا شاه میداد. 

 هر حکومت اقتدار گرا و سرکوب کننده برای استحکام پایه های قدرت خود، احتیاج به بازوی سرکوب دارد، آن بازوی سرکوب باید دست به اعمال خشونت بار بزند و از هیچگونه انسانیتی بو نبرده باشد، این شغل اوست و او آن را انتخاب کرده است. آن بازو سر کوب در ایران، ساواک و بخصوص اداره سوم آن و مسئول مستقیم این سازمان مخوف یعنی پرویز ثابتی بود.

 اما انسان در انتخاب شغل آزاد است و ایشان این شغل را برای پیشرفت خود انتخاب کرده بودند و گویا  در پی خوش خدمتی خود، خواستار شغل صدارت از خاندان پهلوی بود، بگفته خودش.

 من بعنوان کسی که معتقد به اصول حقوق بشر هستم،  شاهد این جنایت وحشتناک بودم و دادخواهم.

نه جنایت فراموش میشود و نه دادخواهی متوقف خواهد شد. 

 نسرین آزاد

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

متاسفانه برخی از کاربران محترم به جای ابراز نظر در مورد مطالب منتشره، اقدام به نوشتن کامنت های بسيار طولانی و مقالات جداگانه در پای مطالب ديگران می کنند و اين امکان را در اختيار تشريح و ترويج نطرات حزبی و سازمانی خود کرده اند. ما نه قادر هستيم اين نظرات و مقالات طولانی را بررسی کنيم و نه با چنين روش نظرنويسی موافقيم. اخبار روز امکان انتشار مقالات را در بخش های مختلف خود باز نگاه داشته است و چنين مقالاتی چنان کاربران مايل باشند می توانند در اين قسمت ها منتشر شوند. کامنت هایی که طول آن ها از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز بيشتر شود، از اين پس منتشر نخواهد شد. تقسيم يک مقاله و ارسال آن در چند کامنت جداگانه هم منتشر نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *