حاشیهای بر «نامهی سرگشادهی جمعی از زندانیان سیاسی دوران محمدرضاشاه به کمیتهی بینالمللی صلیب سرخ»[۱]
در بهمن ماه سال ۱۳۶۸ بود که شنیدیم گزارشگر ویژهی حقوق بشرِ سازمان ملل -رینالدو گالیندوپل-[۲] قرار است برای تهیهی یک گزارش از وضعیت زندانیان سیاسی، به ایران بیاید و از زندانهای ایران –بهویژه اوین- بازدید کند. این مسئله بحثهای زیادی را برانگیخت: آیا واقعاً حال و روز ما مورد توجهی مجامع بینالمللیِ دفاع از حقوق بشر قرارگرفته بود؟! چرا بعد از گذشت یک دهه از روی کارآمدن جمهوری اسلامی، و بعد از ارتکاب این همه جنایات، هماکنون به فکر تهیهی گزارشی راجع به نقض حقوق بشر در ایران افتاده بودند؟! آیا این دعوتی از جانب رژیم بود یا نتیجهی فشار خانوادههای زندانیان سیاسی؟ آیا ایران و غرب درصدد امضای یک معاملهی جدید بودند و برای موجه جلوهدادن آن نیاز به چنین گزارشی داشتند؟ چه بازی تازهای در راه بود؟!
***
در آن ایام در بندِ دربسته بودیم؛ یعنی حدود ۳۰ تا ۴۰ نفر در هر اتاق حدوداً ۲۰ متری محبوس بودیم و روزی ۳ بار در باز میشد تا بتوانیم به مدت نیم ساعت از دستشویی و حمام استفاده کنیم. در یکی از همین روزها اعلام کردند که کلیه وسایلمان را جمع کنیم و آمادهی انتقال به بند دیگری شویم. بلافاصله شروع به جمع کردن وسایل کردیم. وسایل شخصیمان جایی نمیگرفتند اما وسایل بند که شامل پتوها، ظروف و غیره میشدند، حجم زیادی داشتند و بدون کارتن و غیره، بستهبندی و انتقال آنها ابداً آسان نبود. سیستم همیشگی انتقال را در پیش گرفتیم، یعنی یک زنجیر انسانی، در طول مسیر تشکیل دادیم تا وسایل را دست به دست منتقل کنیم. دستهای یخزده در سرمای بهمن کار را سختتر کردهبود.
در وصف آن بخش از زندان اوین میگویم که شاملو در شعر «کیفر» [۳] به تصویر کشیده بود؛ با این تفاوت که در اینجا زندانیان زن بودند!
«در اینجا چار زندان است، به هر زندان دوچندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر…».
راهرویی بسیار طولانی که از چهار بخش، هر بخش از دو طبقه و هر طبقه از ۶ اتاق تشکیل شدهبود. ما را از بند ۲۴۶ به ۲۴۰ منتقل کردند. این ۲ بند کاملا شبیه هم بودند. طبق معمول همه جای بند را از بالا تا پایین شستیم و تمیز کردیم و وسایل را چیدیم؛ آنهم در سرمایی که تا مغز استخوان نفوذ میکرد.
دیری نگذشت که متوجه شدیم بین بخش ما با بقیهی بخشها را دیواری کشیدهاند تا وجود زندانیان زن سرموضعی را اساسا انکار کنند. بعد هم شنیدیم که گالیندوپل را به بند توابین بردند و آنها هم به گالیندوپل گفتنداند که آنها نه زندانی بلکه نادمانی هستند که در دانشگاه اوین مشغول تزکیهی نفس و کسب دانش هستند!
بعد از مدت کوتاهی که بازدید به پایان رسید، دوباره دستور انتقال دادند. باز وسایلمان را جمع کردیم و به بند سابق بازگردانده شدیم. با تعجب دیدیم که بند را رنگ کردهاند. با تمسخر گفتیم که آمدن گالیندوپل حداقل یک مزیت داشت! اما خیلی زود معلوم شد که این تنها یک خوشخیالی بوده؛ چرا که رنگی که استفاده کردهبودند، آب آهک بود که مثل پودر به وسایل و لباسهایمان میچسبید و همه چیز را سفید میکرد!
به این معنی بازدید گالیندوپل نه تنها خیری برایمان نداشت بلکه جز دردسر و زحمت چیزی برایمان به ارمغان نیاورد!
بعد از آزادی از زندان شنیدم که خانوادهها با تلاش فراوان موفق شده بودند تا نامههایی را به دست گالیندوپل برسانند که از مضامین آنها خبری ندارم.
نازلی پرتوی ۲۲ فوریه ۲۰۲۵
[۲] Reynaldo Galindo Pohl (۱۹۱۸-۲۰۱۲) حقوقدان و سیاستمدار السالوادوری بود که از دههی ۱۹۶۰ در سازمان ملل متحد شروع به کار کرد. او در فاصلهی سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۵ گزارشگر ویژه حقوق بشر در رابطه با ایران بود.
[۳] این شعر که در «باغ آینه» منتشر شده چنین شروع میشود: «در اینجا چار زندان است، به هر زندان دوچندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر…» متن کامل شعر.